مجموعه تعيناتی که بر بستر نفس رحمانی شکل ميگيرند، به دو دسته حقی و خلقی تقسيم ميشوند. در این نوشتار به بررسی تعینات حقی میپردازیم.
با رجوع به نوشتار مقام ذات روشن میشود که در مقام ذات غيبالغيوبي، هيچ اسم حقيقي عرفانيای وجود ندارد، و بر این اساس هيچ خصوصيت و صفت ممتازي در آنجا نيست. بنابراين در مقام ذات هيچ تعيني در کار نيست، و تعينات، پس از ظهور و تجلی تحقق مييابند، و چنانچه از نوشتار نفس رحمانی معلوم میشود، بر اساس قاعدة الواحد، از مقام وحداني ذات غيبالغيوبي، تنها يک ظهور و تجلي ـ موسوم به نفس رحمانيـ صادر ميشود، و مطابق تشکيک در اين ظهور واحد سرياني، همة تعينات در بستر آن شکل ميگيرند.
اين تعينات از ديدگاه عرفا بر دو قسماند:
قسم نخست، تعيناتياند که در درون صقع ربوبي بر بستر نفس رحماني در حضرت اول تحقق دارند. اين تعينات عبارتاند از تعين اول و تعين ثانی.
اما تعينات خلقي تعيناتياند که خارج از صقع ربوبي بر نفس رحماني نقش ميبندند و عبارتاند از: عالم عقل، عالم مثال و عالم ماده.
بر اين اساس و با نگاهی کلان به مجموعة نظام هستي روشن ميشود که از ديدگاه عرفا صقع ربوبي متشکل از دو مرحلة مقام ذات و جملهاي از تعينات است؛ يعني حقتعالي در درون خود نيز ظهوراتي براي خود دارد و پس از آن نوبت به ظهورات برونصقعي ميرسد.
اما بر اساس وحدت شخصية وجود، تقسيمبندي درونصقعي و برونصقعي به چه معناست؟
عارفان محقق پاسخ دقيق و عميقي به اين پرسش دادهاند: تعيناتي که تمام هويت آنها جنبة علمي دارد و تعينات علمي حقتعالي شمرده ميشوند، تعينات درونصقعياند، و تعيناتي که صرفاً علمي نبوده، وجودياند، تعينات خلقي و برونصقعي نام دارند. اين بيان صرفاً اصطلاحسازی و قرارداد نيست، بلکه در امري تکويني ريشه دارد؛ زيرا گرچه هيچ تعيني از وجود حق بيرون نيست،
تعيناتي که به خود و به يکديگر علم و شعور ندارند و صرفاً نزد حقتعالي حاضرند و معلوم اويند، تعينات علمي حقتعالي هستند؛ مانند صور ذهني ما که اين صورتهاي ذهني به خود و به يکديگر عالم و آگاه نيستند و فقط نزد نفس حاضرند و معلوم اویند. اما تعينات، وقتی به مرحلهاي برسند که افزون بر معلوم بودن برای خداوند، به خود و به يکديگر و به حقتعالي عالم باشند، خلقت شکل گرفته و پاي غير به ميان خواهد آمد.
ترجمة سخن جامي در اين باره چنین است:
مجالي و مظاهر [دو دستهاند]: يا مجلي و مظهري است که آنچه فقط براي حق ظهور دارد نه براي اشياي ديگر، در آن ظهور ميکند؛ يا مظهري است که آنچه هم براي حق و هم براي غير او آشکار است، ظهور مينمايد. قسم اول مرتبة غيب نام دارد؛ زيرا همة اشيا در آن، از خود و از مثل خود پوشيده و غايباند. پس در اين مرتبه هيچ چيزي ظهوري ندارد مگر براي خداوند متعالی. [اما در همين مرتبه] انتفاي ظهور اشيا دو گونه است: يا به سبب آن است که اصلاً اعيان اشيا بالکليه منتفياند... که اين مجلي همان تعين اول و مرتبة اول از غيب است؛ و وجه دوم آن است که با آنکه اعيان اشيا تحقق، و از هم تميّز دارند و در علم ازلي ثابتاند و براي خداوند عالِم به آنها ظاهرند، ظهوري ندارند ـ نه براي خود و نه براي امثال خودـ آنچنانکه صور ثابته در ذهن ما هستند و اين مجلي و مظهر همان تعين ثاني است؛ و اما مجلایي کم در آن، آنچه افزون بر حق براي ساير اشيا هم علماً و وجداناً ظهور دارد، ظهور ميکند، سه قسم است (آنها عبارتاند از: عالم عقل و عالم مثال و عالم ماده).[۱] [۲]
تعین اول، علم ذات به ذات، در حقتعالی است با این شرط که در این مرحله خداوند ذات خود را به صورت اطلاقی، یکپارچه و احدی مینگرد و هنوز به کمالات و تفاصیل موجود در خود توجه تفصیلی ننموده است و همانند مقام ذات همة حقایق ـ البته به نحو علمی ـ در این مرتبه مندمج و مستهلکاند. از همین رو عرفا در آثار خود از تعین اول به «هویت مطلقه»، «حضرت احدیت»، «مرتبة احدیت»، «احدیت جمع»، «مقام جمع»، «مقام جمعالجمع» و «حقیقة الحقایق» یاد شده است.
عبدالرحمن جامی دربارة حقیقت تعین اول میگوید:
«شاهد خلوتخانة غیِب هویت خواست که خود را بر خود جلوه دهد: اول جلوهای که کرد، به صفت وحدت بود».
البته پرواضح است که بین مرتبة ذات و تعین اول، تقدم و تأخر زمانی مطرح نیست، بلکه چیزی شبیه به تقدم و تأخر علت بر معلول میان آنها وجود دارد. به بیان دیگر به صورت طبیعی، باید ذاتی باشد تا به خود علم یابد. به عنوان مثال وقتی در خود دقت میکنیم، بهدرستی درمییابیم که ابتدا ذاتی وجود دارد که در مرحلة دیگر به خود علم مییابد، هرچند تا آن ذات هست، این علم نیز هست، اما انسان، بین ذات و علم به ذات، کاملاً حالت اصل و فرع را احساس میکند. همین حالت از تقدم و تأخر (از باب من عرف نفسه فقد عرف ربّه) بین ذات حق و علم او به ذاتش برقرار است.
همان گونه که بحث وحدت حقيقي درمقام ذات ، عامل انتقال و گذر به تعین اول بود، حلقة واسطه که منشأ گذر از تعين اول و موجب شکلگيري تعین ثانی ميشود، کمال ذاتي و کمال اسمايي و شعور به اين دو کمال، بهويژه شعور به کمال اسمايي است.
در تحليل و بررسي اصل کمال، دو نکته مهم قابل توجه است.
با اين حساب، کمالات حقتعالي، مجموعه اوصافي هستند که شايستگيهاي لازم را براي حمل بر حقتعالي دارا باشند. مثلاً علم هم کمال انسان است و هم کمال عقل فعال و هم کمال خداوند، اما علم به يک نحو، براي همه کمال نيست علم انساني با ويژگيهاي خاص خود، هرگز براي عقل فعال و حقتعالي در موطن خود کمال محسوب نميشود، لذا در کمال بودن يک وصف، صاحب آن وصف، اهميت کليدي دارد.
دومین تعین در بستر نفس رحمانی، تعین ثانی است و در تبیین حقیقت آن باید گفت؛ علم ذات حق به ذات خود به نحوی که به همة حقایق مندمج در خود آگاهی یابد، دومین مرتبه از جلوة خداوندی و تعین ثانی است.
تعین ثانی همانند تعین اول نسبت علمیه است، با این تفاوت که تعین اول نسبت علمی اندماجی و اندراجی است ولی تعین ثانی، نسبت علمی تفصیلی میباشد.گاهی مراد از آنکه «کثرت و امتیاز در تعین ثانی، نسبی است نه حقیقی» آن است که امتیاز شدیدتری که تعینات خلقی را پدید میآورد و موجب آگاه شدن تعینات از خود و از امثال خود میشود، در تعین ثانی وجود ندارد و گاهی نیز مراد از آن عبارت آن است که امتیازات علمیِ موجود در تعین ثانی به نحوی نیست که منجر به قبول متنهای دیگری از وجود و موجود در کنار خدای متعال شده و قول متکلمینی را که به قدمای ثمانیه باور دارند، شود.
علم در تعین ثانی، در عین کثرت معلومات وحدت دارد و به بیان دیگر آنچه در تعین ثانی متکثر و متعدد است متعلقات علم الهی است نه خود علم و علم الهی در این موطن به لحاظ نفس ذات حق وحدانی و یکپارچه است.
عرفا همگام با فلاسفه اسلامی، علم الهی را واسطة تحقق کثرات از حق تعالی میدانند و همچنانکه حکمای مشاء، علم عنائی ارتسامی و حکمای صدرائی علم اجمالی در عین کشف تفصیلیِ در مقام ذات را منشأ تحقق کثرت میشمارند، عرفا نیز تعینهای علمی اول و ثانی را موجب ظهور کثرات میدانند.
گرچه قول به اعیان ثابته از سوی عرفا مشابه علم ارتسامی مشائی است، اما
در تعین ثانی دو بحث عمده و مهم وجود دارد که نقش کليدي در تحقق همه کثرات عالم و پديد آمدن موجودات خلقي دارد. يکي اسماي الهيه و ديگري اعيان ثابته و در واقع از جهتي بايد گفت تعين ثاني با دو محور اساسي آن يعني اسماي الهيه و اعیان ثابته، استخوانبندي اساسي عرفان نظري را تشکيل ميدهند.
نکات مهم بحث اسمای الهی به این قرار است:
در تعین ثانی دو بحث عمده و مهم وجود دارد که نقش کليدي در تحقق همه کثرات عالم و پديد آمدن موجودات خلقي دارد. يکي اسماي الهيه و ديگري اعيان ثابته و در واقع از جهتي بايد گفت تعين ثاني با دو محور اساسي آن يعني اسمای الهيه و اعیان ثابته، استخوانبندي اساسي عرفان نظري را تشکيل ميدهند.
نکات مهم بحث اعیان ثابته به این قرار است:
۱. نقد النصوص، ص۳۰.
۲. اين تقسيمبندي را به وجهی ديگر نيز ميتوان توضيح داد: اشياي عالم در مواطن و مقامات متعددي با رعايت ويژگيهاي آن موطن تحقق دارند: در مقام ذات هستند؛ در تعين اول و ثاني هستند؛ و درتعينات خلقي نيز وجود دارند. اما در اين ميان، مقاماتي که حضور اين اشيا مستلزم بروز آثار ويژة آنها نيست يک مرحله است و مواطني که حضور اين اشيا به گونهاي است که مستلزم بروز آثار ويژة آنهاست، مرحلة ديگري است. مرحلة اول درونصقع و مرحلة دوم برونصقع است.
در مرحلة اول و درونصقع، باز اين اشيا به دو گونهاند: اندماجياند و آثاري ندارند؛ يا تفصيلياند لکن آثار ويژة خود را بروز نميدهند. در مقام ذات و تعين اول همة اشيا به نحو اندماجي تحقق دارند؛ اما در تعين ثاني، گرچه ذوات و اعيان نمود دارند، آثار خود را ندارند. اما در مرحلة دوم اشيا نفسيت ويژة خود را يافته و آثار خاص خود را به تناسب مواطن بروز و ظهور ميدهند.
۳. البته گاهي مراد از کمال، بر حسب ذات ميباشد مثلاً در عبارتي محقق جامي مراد از کمال ذاتي را، کمال به حسب ذات معنا ميکند بدين صورت که هرگاه ذات در تحقق و وجودش محتاج به غير نباشد و در اصطلاح واجبالوجود باشد، کمال ذاتي دارد. جامي در نقدالنصوص ص ۸۴ ميگويد: ثم اعلم ان ثبوت الکمال للحق سبحانه من وجهين: أحدهما کماله من حيث الذات وهو عبارة عن ثبوت وجودها منها لا من غيرها وهي غنيّة في وجودها وبقائها ودوامها عما سواه... .