عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

اسم عرفانی

منبع: حکمت عرفانی صفحه ۲۸۶ تا ۲۹۰

اسم و اسماء در عرفان اسلامی - همگام با متون دينی - جايگاه ممتازی دارند، آنچه نوشته مي‌شود و يا بر زبان می‌آيد، مانند عليم، قدير، رحمان، رحيم، غفور، منتقم، جبار و غير آن، همه «اسم‌الاسم» هستند؛ یعنی اسم آن اسمای حقيقی تكوينی مي‌باشند.

اسم

اسم و اسما در عرفان جايگاه مهمي دارند. آنچه ما بر زبان مي‌آوريم، مثل عليم و قدير و رحمان و رحيم و غفور، همه اسم‌الإسم هستند؛ يعني اسم آن اسماي حقيقي عرفاني‌اند.

مسئله مهم آن است كه اسم حقيقي عرفاني چيست؟ حقيقت عليم يا قدير يا ديگر اسما چيست؟

در عرفْ‌ دو گونه اسم رايج است.‌ گاهي از اسم‌هاي قراردادي و اَعلام، مثل علي و حسن استفاده مي‌كنند، و گاه نیز از اسم‌ها و نام‌هاي واقعي بهره مي‌برند؛ مثلاً انساني را كه از نظر علمي برجستگي يافته است، با عنوان عالم می‌خوانند. بر این اساس، يك ذات به‌علاوة تعين و وصفی ويژه،‌ اسم واقعي و غيرقراردادي به شمار مي‌آيد، که اگر بتوان در عرف به آن تعین خارجیِ علمیِ همراه ذات، «اسم» اطلاق کرد، لفظ «عالم» برای چنین تعین خارجی‌ای اسم‌الاسم است. عارفان مسلمان نيز همين معنا را در تحليل اسم حقيقي عرفاني ارائه مي‌كنند و مي‌گويند،‌ هرگاه ذات حق را با تعين و وصف و اضافة اشراقي خاصي در نظر آوريم، يكي از اسم‌ها و نام‌هاي الهي تكوين خواهد يافت و الفاظ مطابق با آنها اسم‌الاسم خواهد بود. محقق قيصري در مقدمات خود بر شرح فصوص الحكم مي‌گويد:

الذات مع صفة معيّنة واعتبار تجلٍّ من تجلّياته‌ تسمّي بالإسم‌،‌ فإنّ الرحمن ذات لها الرحمة‌ والقهّار ذات لها القهر وهذه الأسماء هي أسماء الأسماء؛ [۱]

ذات حق همراه با صفتي معين و اعتبار تجلي‌اي از تجليات او، اسم ناميده مي‌شود؛ مثلاً اسم رحمان، ذات حق‌تعالي است كه به همراه صفت و اعتبار رحمت لحاظ شود، و اسم قهار همانا ذات حق‌تعالي است كه با صفت قهر اعتبار شود، و اين اسم‌هاي لفظيِ رحمن و قهار و غفار و امثال آنها، اسامي آن اسمای حقيقي هستند.

از همين رو، خداوند در مقام ذات اطلاقي خود، كه هيچ تعين و ويژگي‌ خاصي ندارد، هيچ اسم و نامي نخواهد داشت، و بر این اساس، از آن مقام به مقام «لااسم و لارسم» [۲] ياد مي‌کنند. اما در مقام ظهور و تجلي به‌تدريج تك‌تك اسم‌ها، همچون الله، عليم، حي، قادر و متكلم،‌ كه تا بي‌نهايت ادامه دارند،‌ پديد مي‌آيند كه همگی ظهورهاي خداوند و تجليات اويند:

هرگاه در صفت الوهيت و تدبير جلوه كند اسم الله سر بر مي‌آورد، و هرگاه در تعين علمي ظاهر شود اسم عليم و... .

در مقام غيب‌الغيوبي،‌ همة كثراتِ كامن و مندمج در ذات حق‌تعالي، به حيثيت تقييدية اندماجيه متحقق‌اند، اما در مقام ظهور و تجلي، همة آن كثراتِ مندك و مستهلك، بروز مي‌يابند؛ لیکن با توجه به مباني عرفاني در وحدت شخصية وجود، هرگز نبايد پنداشت که جداي از وجود حق‌تعالي، وجودات ديگري كه مصداق بالذات موجوديت باشند،‌ پديد آمده‌اند؛ زیرا چنين معنايي در عليت فلسفي جريان دارد. در فرآيند ظهور و تجلي،‌ همة‌ كثرات ظهور و بروز يافته،‌ به حيثيت تقييدية شأنيه موجودند و شئون خداوند متعالی هستند.

بنابراين اسما، به حسب ذات خود معدوم‌اند، اما بر ‌حسب آنكه اسمای حق‌ و نسب اضافية ذات اویند، موجود و متحقق‌اند، كه از منظر اول به اسمای الهيه،‌ «نسب و امور عدميه»، و از منظر دوم به آنها «نسب و وجوه و امور وجوديه» اطلاق مي‌شود. صائن‌الدين تركه در شرح فصوص الحكم در اين‌ باره مي‌گويد:

إعلم أنّ النسب الاسمائية التي هي امور عدميّة في نفسها ليست اعداماً صرفاً فإنّها من حيث هي اعدامٌ لا يمكن أن يشار اليها ويعبّر عنها، بل لها نسبة الي العدم بالقياس إلي انفسها كما أنّ لها نسبة إلي الوجود بالاضافة اليه فهي بالاعتبار الأول تسمّي «بالامور العدميّة» و«النسب الامكانية الإعتبارية» وبالاعتبار الثاني تسمّي «بالوجوه الوجوديّة» اذ بها يظهر الوجود...؛ [۳]

بدان‌ كه نسبت‌هاي اسمي كه بر ‌حسب ذات خود امور عدمي هستند، عدم‌هاي صرف نيستند؛ زيرا به اسم‌ها از آن حيث كه عدم‌اند، نه مي‌توان اشاره‌اي كرد و نه مي‌توان از آنها تعبيري داشت و سخني گفت؛ بلكه اسمای خداوند نسبتی با عدم دارند و معدوم‌اند به ‌حسب ذات خود همچنان‌كه نسبتی با وجود دارند و موجودند در مقايسه با وجود حق‌تعالي.‌ پس اين اسما به اعتبار اول «امور عدمي» و «نسب امكاني اعتباري» نام دارند، و به اعتبار دوم،‌ «وجوه وجوديه» ناميده مي‌شوند؛ زيرا به ‌واسطة آنها وجود حق‌تعالي ظهور مي‌يابد... .

عينيت و غيريت اسم و مسما

اسم از جهتي عين مسما و از جهتي غير آن است، و از آنجا كه اين بحث، به‌ویژه مغايرت اسم و مسما در پاره‌ای از روايات نيز آمده است، برخي پنداشته‌اند مراد از اسم در اين مقام، اسمای لفظي‌اي همچون عليم و قدير و الله و رحيم و رحمن و... است، و از همين روی مغايرت اسما با مسما در باب حق‌تعالي را بسيار روشن شمرده‌اند؛ زيرا اسما حقايقي ذهني و قراردادي‌اند،‌ در حالي ‌كه مسما حقيقتي عيني و خارجي است. پس اسم غير از مسماست. [۴]

اين توضيحات نشان مي‌دهد كه اين گونه تحليل‌ها اساساً وارد فضاي بحث‌ نشده، از دور دستي بر آتش دارند؛ زيرا اصل سخن ناظر به اسمای حقيقي است نه اسمای اعتباري یا اسماء‌الأسماء. اهل معرفت مي‌گويند بين عين مسما و اسمای ‌تكويني خارجي، يك جهت عينيت و يك جهت غيريت است. ايشان بر اساس تعريفي كه از اسم ارائه داده‌اند، حقيقت هر اسمي را ذات به اضافة يك صفت و نسبت و اعتبار مي‌دانند. از این رو، اسم با نظر به ذات متجلي در آن، عين ذات است، و از جهت صفت و تعين خاصي كه در آن است غير ذات خواهد بود.

محي‌الدين ابن‌عربي در فص ادريسي از فصوص الحكم مي‌گويد:

فالإسم عين المسمّي من حيث الذات والإسم غير المسمّي من حيث ما يختصّ به من المعني الذي سيق له؛ [۵] اسم از حيث ذات همان مسما و عين آن است و از جهت معنايي كه بدو اختصاص دارد (و موجب امتياز آن از دیگر اسما مي‌شود) ـ كه همان معنا (و صفت و تعيني) است كه اسم برای آن ساخته شده است، غير مسماست.

در همين توضيح و تبيين، ارتباط اسما با يكديگر نيز از نظر عينيت و غيريت روشن مي‌شود. اسما از نظر ذاتي كه مشتمل بر آن‌اند،‌ عين يكديگر و متحدند و هيچ اختلافي ندارند،‌ اما از جهت جنس يا نوع يا شخص نسبت و اضافه و صفتي كه در هر یک وجود دارد و اسم را اسم كرده و موجب امتياز و تحقق آن مي‌شود،‌ با يكديگر متفاوت و مختلف‌اند.

مطالب مرتبط

پانویس

۱. قيصري، شرح فصوص الحکم، طبع سنگي، ص۱۳.

۲. تمهيد القواعد، چاپ انجمن فلسفه، ص۱۱۹؛ همان، چاپ دفتر تبليغات، ص۲۶۶؛ همان، چاپ مؤسسة ام‌القري، فصل ۲۷، ص۳۱۸.

۳. صائن‌الدين تركه اصفهاني،‌ شرح فصوص الحكم، انتشارات بيدار، ج۱، ص۲۹۴.

۴. سیدمحمدحسین طباطبایی، الرسائل التوحيديه، رسالة التوحيد، ص۱۶.

۵. قيصري، شرح فصوص الحكم، ص۱۶۸.

عناوین دیگر این نوشتار
  • اسم عرفانی (عنوان اصلی)
  • اسم
مربوط به دسته های:خداشناسی عرفانی -