کتاب جفر کتابی است که به خط مبارک حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام و به املاء رسول اکرم صلی الله علیه و آله نوشته شده است، این کتاب یکی از کتابهایی است که در خانهٔ اهل بیت وجود داشته و این کتاب غیر از کتاب جامعه است زیرا در روایات کتاب جَفْر را در مقابل کتاب جامعه قرار دادهاند. در این کتاب علم اطّلاع بر حوادث ایّام و مَغیبات وجود داشته است.
از جمله كتابهاى مسلّمه كه به خط مبارك حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام و به املاء رسول اكرم صلى الله عليه و آله بوده است، صحيفه يا كتاب جَفْر مىباشد كه از حوادث واقعه بعد از ارتحال رسول الله سخن در آن به ميان آمده است.
سَنَد المحدّثين در عصر اخير مرحوم حاج شيخ عباس قمّى رضى الله عنه- در كتاب ارزشمند خود: «سفينة البحار» آورده است كه: آن صحيفهاى بوده است به خط أمير المؤمنين عليه السّلام و املاء رسول الله صلى الله عليه و آله كه در آن بيان تمام وقايع پس از رحلت حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله آمده است، و اينكه چگونه حسين عليه السّلام كشته مىگردد، و چه كسى او را مىكشد، و چه كسى او را نصرت مىكند، و چه كسى با او به شهادت مىرسد، و چگونه فاطمه عليها السلام و حسن عليه السّلام به شهادت مىرسند. و در آن، مقتل حسين عليه السّلام است و آنچه بر أمير المؤمنين عليه السّلام جارى مىشود، و وقايع ما كان و ما يكون تا روز بازپسين.
اين صحيفه نزد أمير المؤمنين عليه السّلام بود، و ابن عبّاس آن را در ذى قار نزد وى ديده است و به آن حضرت گفته است: بخوان براى من اين صحيفه را! پس أمير المؤمنين عليه السّلام آن را براى او قرائت نمود، و چون به داستان مقتل حسين عليه السّلام رسيد و كسى كه وى را به قتل مىرساند، حضرت به شدّت گريست و سپس صحيفه را درهم پيچيد. (اين مطلب در مجلّد هشتم از «بحار الانوار» كمپانى، ب ۲ ص ۱۶ وارد است.)
محدّث قمّى مىفرمايد: أقُولُ: ظاهراً اشاره به اين صحيفه نموده است ابن عبّاس در هنگامى كه به واسطه عدم يارى و نصرت امام حسين عليه السّلام مورد مؤاخذه واقع شد، آنجا كه گفت:«إنَّ أصْحَابَ الْحُسَيْنِ لَمْ يَنْقُصُوا رَجُلًا وَ لَمْ يَزِيدُوا؛ نَعْرِفُهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ مِنْ قَبْلِ شُهُودِهِمْ»؛ اصحاب امام حسين يك نفر در ميانشان كم و زياد نمىشود. ما آنها را به اسامى شان پيش از شهادتشان مىشناسيم.
و محمّد بن حنفيّه گفت: «وَ إنَّ أسْمَاءَ أصْحَابِهِ عِنْدَنَا لَمَكْتُوبُونَ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أسْمَاءِ آبَائِهِمْ»؛أسامى أصحاب امام حسين عليه السّلام نزد ما نوشته شدهاند به اسمهاى خودشان و اسمهاى پدرانشان.
و ظاهراً اين صحيفه همان ديوانى است كه بار شترى بود كه با امام حسن عليه السّلام بود و هر جا مىرفت با خود مىبرد و از آن جدا نميشد. و بيان اين صحيفه در مادّه حَذَفَ گذشت.[۱]
بارى در بسيارى از احاديث وارد است كه: أئمّه عليهم السلام از جَفْر استكشاف مغيبات مىنمودهاند. مثلًا حضرت رضا عليه السّلام در ظَهر ورقه عهدنامه مأمون نوشتند: جامعه و جفر دلالت دارند بر ضدّ اين امر.
و حضرت صادق عليه السّلام كراراً مىفرمودند: قيام بنى الحسن در برابر دولت بنى عبّاس بجائى نمىرسد. خونهاى بيجا ريخته مىشود و نتيجهاى عائد نمىگردد.
عبد الله مَحْض، فرزند حسن مُثَنَّى، فرزند حضرت امام حسن مجتبى عليه السّلام مدّعى بود كه: محمّد فرزندش مهدى قائم آل محمّد است. و او را كه صاحب نفس زكيّه گويند، با برادرش ابراهيم غَمْر به مردم معرفى مىكرد، و از مردم براى قيام آنها بيعت مىگرفت. و حتى حضرت صادق عليه السّلام را هم دعوت به بيعت با محمّد نمودند. جريان مسأله بسيار مفصّل و در كتب تواريخ مسطور مىباشد.
محمد و ابراهيم دو جوان رشيد و با شجاعت و با سخاوت و باتقوى بودند؛ پدرشان عبد الله نيز از أعاظم و روساى بنى هاشم و علويّين به شمار مىرفت. ولى علمشان به قدر علم امام نبود و لياقت مقام امامت را نداشتند، و زير بار ولايت و تسليم در برابر حضرت صادق عليه السّلام نرفتند، و آن حضرت را به علوم غريبه و مغيبات مىشناختند؛ ولى اعتراف بدان چون موجب كساد بازار و ادّعاى مهدويّتشان بود از ابراز آن خوددارى مىنمودند. چون رسول خدا فرموده بود: نام مهدى آل محمّد، محمّد است، و در زمان طغيان سلاطين جائر قيام مىكند؛ عبد الله مىگفت: از اين زمان كه بنى عبّاس روى كار آمدهاند و منصور دوانيقى فتّاك متهوّر جائر، حقّ آل محمّد را غصْب نموده است، زمانى بدتر نيست و فرزند من هم نامش محمّد است و مردى رشيد و شجاع و قابليّت قيام و لياقت امارت و حكومت بر مسلمين را دارد، فلهذا او مهدى است و بايد مردم تسليم امر او بشوند.
آنچه حضرت صادق عليه السّلام از روى علوم خود، از جمله علم جَفْر خود، بدانها خواستند بفهمانند كه: قائم آل محمّد، اين مرد نيست؛ قيام او بدون نتيجه است، بلكه چون قيام بدون موقع و سر رسيد است، دچار هزاران خطا و اشتباه مىشود، قبول نمىكردند. حتى حضرت صادق وقت كشته شدن محمّد را به دست پسر عمّ منصور كه با لشكرى جرّار از شام آمده بود، در كنار مدينه نشان دادند، و كيفيّت قتل او را و برادرش ابراهيم را كه پس از وى گرفتار آمد نشان دادند، و آنان را از قيام بيجا تحذير فرمودند، ولى سودى نداشت؛ تازه از اينكه حضرت هم به جمعيّت ايشان نمىپيوندند متأثّر بودند و كلمات ناهنجار و ناروا سر مىدادند. آنان مىگفتند: شرائط امامت در ما هست، و بايد قيام نمود و تأخير جائز نيست.
حضرت مىدانستند كه: قيام در آن موقع چون چيدن ميوه نارس از درخت مىباشد. آنها به روى آوردن مردم، و كمك و بيعت ظاهرى دلخوش بودند؛ ولى حضرت از باطن امر همچون مرد انديشمند و عالم به غيب و در مصدر امر و ملكوت واقع، بدين امور مىنگريستند؛ و نصيحت حضرت به جائى نرسيد و مصائب بنى حسن در زندان منصور و كشته شدن آنان در زندان بغداد، و به قتل رسيدن محمّد و ابراهيم صدها برابر بر مصائب حضرت صادق عليه السّلام بيفزود، و اشكهاى پى در پى از روى رحمت بر اين قوم بدون امام و بدون ولى و خودسر مىريخت، و فايدهاى هم نداشت.
ايشان حضرت را داراى علوم برترى از خود مىديدند؛ ولى زير بار اين علم نمىرفتند، و جاهلانه دست به كار مىزدند. در اين روايات اخير ديديم كه سخن از اولاد حسن يعنى عبد الله بن حسن بن حسن بن علىّ بن أبى طالب عليه السّلام زياد به ميان آمد و حضرت مىفرمودند: ما داراى علم جَفْر مىباشيم و نيز علوم بالاتر از آن كه ابداً اولاد حسن مُثَنَّى از آن خبر ندارند.
از استشهاد حضرت به داشتن جامعه كه علم احكام است تا روز قيامت، و از داشتن جَفْر كه علم به وقايع و حوادث و مغيبات است خوب ظاهر مىشود كه: جَفْر مخصوص علم به حوادث آينده و استكشاف امور غيبيّه مىباشد كه بنى حسن از آن عارى بودند. و لهذا مىبينيم كه: راويان بالاخص در مقام بيان جفر از حضرت مىپرسند: آيا اولاد حسن از اين جفر شما مطّلعند يا نه؟!
بنابراين از مجموع مطالب وارده به دست آمد كه: جفر علمى است جداگانه، مربوط به علوم مسائل حلال و حرام نيست، و در برابر و مقابل جامعه قرار دارد، و نمىتوان آن دو را در هم ادغام نمود؛ و به واسطه آنكه امروزه اصول صحيحه آن در دسترس عامّه نيست نمىتوان اصل صحيح آن را از أمير المؤمنين عليه السّلام هم انكار كرد، و براى او كتابى را كه از پوست بوده، و داراى خصوصيّت استكشاف مغيبات بوده منكر گرديد، و بر اين مطلب كه شيعه و عامّه بدان معترفند كه اهل بيت داراى علوم غيبيّه بودهاند كه از نفوس مطهره آنها تراوش مىنمود، خطّ بطلان كشيد.
بايد دانست كه: صحيفه جفر غير از صحيفهاى است كه نزد حضرت امام صادق عليه السّلام بوده و در آن اسامى شيعيان همگى موجود بوده است همان طور كه در «سفينة البحار» به آن اشاره نموده.[۲] و در «بحار الانوار» از كتاب «اختصاص» مفيد از محمّد بن على، از ابن متوكّل، از علىّ بن ابراهيم، از يقطينى، از ابو احمد أزْدى، از عبد الله بن فضل هاشمى روايت كرده است كه گفت: من حضور امام صادق جعفر بن محمّد عليهما سلام بودم كه مُفَضَّل بن عُمَر داخل شد. چون چشم حضرت بدو افتاد خنديد و گفت: بيا به نزد من إى مُفَضَّل! «فَوَ رَبِّى إنِّى لُاحِبُّكَ وَ احِبُّ مَنْ يُحِبُّكَ! يَا مُفَضَّلُ، لَوْ عَرَفَ جَمِيعُ أصْحَابِى مَا تَعْرِفُ مَا اخْتَلَفَ اثْنَانِ»؛ سوگند به پروردگارم كه تحقيقاً من تو را دوست دارم، و دوست دارم كسى را كه تو را دوست دارد! اى مفضل! اگر تمامى اصحاب من مىدانستند آنچه را كه تو مىدانى، دو نفر با يكديگر اختلاف نمىكردند.
مفضّل به آن حضرت گفت: «يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ! لَقَدْ حَسِبْتُ أنْ أكُونَ قَدْ أُنْزِلْتُ فَوْقَ مَنْزِلَتِى»؛ هر آينه واقعاً من پنداشتم كه: من در درجهاى برتر از درجه خودم قرارگرفتهام! حضرت فرمود: «بَلْ أُنْزِلْتَ الْمَنْزِلَةَ الّتى أنْزَلَكَ اللهُ بِهَا»؛ بلكه تو در منزلهاى قرار دارى كه خداوند تو را در آن منزله قرار داده است! مفضّل گفت: «يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ! فَمَا مَنْزِلَةُ جَابِر بْنِ يَزِيدَ مِنْكُمْ؟!»؛ اى پسر رسول خدا! منزله جابر بن يزيد نسبت به شما كدام منزله مىباشد؟! حضرت فرمود: «مَنْزِلَةُ سَلْمَانَ مِنْ رَسُولِ اللهِ صلّى الله عليه و آله»؛منزله سلمان نسبت به حضرت رسول الله. مُفَضَّل گفت: «فَمَا مَنْزِلَةُ دَاوُدَ بْنِ- كَثِيرٍ الرَّقِّىِّ مِنْكُمْ؟!»؛ منزله داود بن كثير رقّى نسبت به شما چيست؟! حضرت فرمود: «مَنْزِلَةُ الْمِقْدَادِ مِنْ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه و آله»؛منزله مقداد به رسول خدا! قَالَ: «ثُمَّ أقْبَلَ عَلَىَّ! فَقَالَ: يَا عَبْدَ اللهِ بْنَ الْفَضْلِ! إنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَنَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ، وَ صَنَعَنَا بِرَحْمَتِهِ، وَ خَلَقَ أرْوَاحَكُمْ مِنَّا. فَنَحْنُ نَحِنُّ إلَيْكُمْ وَ أنْتُمْ تَحِنُّونَ إلَيْنَا»؛ عبد الله بن فضل گفت: سپس حضرت رو به من كرد و فرمود: اى عبد الله بن فضل! حقّاً خداوند تبارك و تعالى ما را از نور عظمت خود خلق كرده، و به رحمت خود ما را ساخته است، و أرواح شما را از ما خلق نموده است. پس ما با لطف و رحمت به سوى شما مىگرائيم، و شما با لطف و رحمت به سوى ما گرايش داريد! «وَ اللهِ لَوْ جَهَدَ أهْلُ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ أنْ يَزِيدُوا فِى شِيعَتِنَا رَجُلًا وَ يَنْقُصُوا مِنْهُمْ رَجُلًا مَا قَدَرُوا عَلَى ذَلِكَ، وَ إنَّهُمْ لَمَكْتُوبُونَ عِنْدَنَا بِأسْمَائهِمْ وَ أسْمَاءِ آبَائهِمْ وَ عَشَائِرِهِمْ وَ أنْسَابِهِمْ. يَا عَبْد اللهِ بْنَ الْفَضْلِ! لَوْ شِئْتَ لارَيْتُكَ اسْمَكَ فِى صَحِيفَتِنَا!؟»؛ قسم به خدا اگر اهل شرق و غرب عالم كوشش و جهد نمايند تا در ميان شيعيان ما يك مرد را بيفزايند، و از ايشان يك مرد را كم كنند، قدرت بر چنان عملى ندارند. شيعيان ما با خصوصيّت اسمائشان، و أسماء پدرانشان، و عشايرشان، و نسبهايشان حقّاً در نزد ما نوشته شده و مضبوط هستند. اى عبد الله بن فضل! اگر ميل دارى من نام تو را در صحيفه خودمان به تو نشان بدهم؟! «قَالَ: ثُمَّ دَعَا بِصَحِيفَةٍ فَنَشَرَهَا فَوَجَدْتُهُا بَيْضَاءَ لَيْسَ فِيهَا أثَرُ الْكِتَابَةِ! فَقُلْتُ: يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ! مَا أرَى فِيها أثَرَ الْكِتَابَةِ!»؛ گفت: سپس حضرت صحيفهاى را طلبيدند و آن را گستردند، و من چون بدان نگريستم آن را سفيد يافتم و اثرى از نوشته در آن نبود. در اين حال گفتم: اى پسر رسول خدا! من در آن اثرى از كتابت نمىبينم! «قَالَ: فَمَسَحَ يَدَهُ عَلَيْهَا فَوجَدْتُهَا مَكْتُوبَةً وَ وَجَدْتُ فِى أسْفَلِهَا اسْمِى؛ فَسَجَدْتُ لِلّهِ شُكْراً.» ؛گفت: حضرت در اين حال دست خود را بر آن ماليد، و من آن را نوشته يافتم، و نام خودم را در ذيل آن يافتم. پس سجده شكر خدا بجاى آوردم.[۳]
در برخی از روایات کتاب جَفْر را در مقابل کتاب جامعه قرار دادهاند، و از قرينه تقابل ميان جامعه و جفر به دست مىآيد كه کتاب جفر غیر از کتاب جامعه است به این صورت که جفر همان بيان حوادث كاينات از ما كان و ما هو كائن الى يوم القيمة، و وقايع و امارت جابران و جائران، و قضاياى غصب خلافت به دست خلفاى سه گانه و بنى اميّه و بنى عبّاس و هكذا از نظاير اين امور بوده است. اما کتاب جامعه مشحون از احكام و حلال و حرام حتى أرش خدش مىباشد.
مطالب مرتبط: علم جفر، مصحف علی علیه السلام، کتاب جامعه، لوح فاطمه سلام الله علیها، مصحف فاطمه سلام الله علیها، علم بلایا و منایا.