مُصْحَف فاطمه علیها السلام از کتب معتبره و مسلّمه ای است که به خط أمیرالمؤمنین نوشته شده است، در روایات تأکید شده که این کتاب، قرآن نیست و از حلال و حرام سخن نگفته است بلکه در بخشی از آن حوادث آینده و اسامی کسانی که به سلطنت میرسند نوشته شده و در بخش دیگری از این مصحف وصیت نامه فاطمه زهرا و همچنین برخی از کلمات رسول خدا نوشته شده است. بر اساس آنچه در روایات بیان شده بعد از رحلت رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله، فاطمهٔ زهرا در فراق پدر بسیار محزون بودند و جبرائیل برای آرام نمودن حضرت نزد او آمده و و از پدر و محلّ پدرش به او خبر میداد و او را از آنچه پس از این بر ذُرّیّهاش وارد میشود با خبر میساخت، و علی علیه السّلام آن را مینوشت.
مجلسى در «بحار الانوار» از «بصائر الدّرجات» روايات بسيارى را بيان مىكند كه آن حضرت كتابى داشتند به نام مصحف فاطمه و به خطّ حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام بوده است؛ و در كثيرى از اين اخبار وارد است كه: در آن مصحف چيزى از قرآن موجود نبوده است.
مثل آنچه از «بصائر الدّرجات» از عبّاد بن سليمان، از سعد، از علىّ بن ابى حمزه از حضرت امام موسى بن جعفر عليهما سلام روايت مىكند كه فرمود: «عِنْدِى مُصْحَفُ فَاطِمَةَ لَيْسَ فِيهِ شَىْءٌ مِنَ الْقُرْآنِ»[۱]؛ در نزد من مصحف فاطمه مىباشد كه در آن چيزى از قرآن يافت نمىگردد.
و در بعضى وارد است كه: آن گفتار جبرائيل بوده است كه أمير المؤمنين عليه السّلام به خطّ خود مىنوشتند؛ مثل روايت «بصائر الدّرجات» از حضرت صادق عليه السّلام تا مىرسد بدينجا كه مىگويد: «قَالَ لَهُ: فَمُصْحَفُ فَاطِمَةَ؟! فَسَكَتَ طَوِيلًا ثُمَّ قَالَ: إنَّكُمْ لَتَبْحَثُونَ عَمَّا تُرِيدُونَ وَ عَمَّا لَا تُرِيدُونَ! إنَّ فَاطِمَةَ مَكَثَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه و آله خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ يَوْماً، وَ قَدْ كَانَ دَخَلَهَا حُزْنٌ شَدِيدٌ عَلَى أبِيهَا، وَ كَانَ جَبْرَئيلُ عليه السّلام يَأتِيهَا فَيُحْسِنُ عَزَاءَهَا عَلَى أبِيهَا وَ يُطَيِّبُ نَفْسَهَا وَ يُخْبِرُهَا عَنْ أبِيهَا وَ مَكَانِهِ وَ يُخْبِرُهَا بِمَا يَكُونُ بَعْدَهَا فِى ذُرِّيَّتِهَا، وَ كَانَ عَلِىٌّ عليه السّلام يَكْتُبُ ذَلِكَ. فَهَذَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ عليها سلام»[۲]؛ راوى به آن حضرت گفت: پس مُصْحَف فاطمه كدام است؟! حضرت پس از سكوت طويلى گفتند: شما بحث مىكنيد از چيزهائى كه براى شما فايده دارد و خواستنش لازم است، و از چيزهائى كه براى شما فايده ندارد و سؤال آن براى شما ضرورتى ندارد! فاطمه عليها سلام پس از پدرش هفتاد و پنج روز در دنيا مكث نمود، و بر فراق پدر غصّه و حُزن شديدى بر او عارض مىگشت، و جبرائيل عليه السّلام به نزد او مىآمد و تسليت و دلدارى و تعزيت خوبى بر فراق پدرش براى او مىگفت، و جان فاطمه را خوشحال و بشّاش مىكرد، و از پدرش و محلّ پدرش به او خبر مىداد و او را از آنچه پس از اين بر ذُرّيّهاش وارد مىشود با خبر مىساخت، و على عليه السّلام آن را مىنوشت. و اين است مصحف فاطمه!
و در بعضى وارد است كه: خداوند فرشتهاى را مىفرستاد و أمير المؤمنين عليه السّلام مىنوشتند. مثل آنچه مجلسى از «بصائر الدّرجات» از احمد بن محمّد، از عمر بن عبد العزيز، از حَمَّاد بن عثمان روايت مىنمايد كه گفت: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم كه مىفرمود: «تَظْهَرُ الزَّنَادِقَةُ سَنَةَ ثَمَانِيَةٍ وَ عِشْرِينَ وَ مِائةٍ. وَ ذَلِكَ لانِّى نَظَرْتُ فِى مُصْحَفِ فَاطِمَةَ عليها سلام. قَالَ: فَقُلْتُ: وَ مَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ؟! فَقَالَ: إنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا قَبَضَ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله دَخَلَ عَلَى فَاطِمَةَ مِنْ وَفَاتِهِ مِنَ الْحُزْنِ مَا لَا يَعْلَمُهُ إلَّا اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ. فَأرْسَلَ إلَيْهَا مَلَكاً يُسَلِّى عَنْهَا غَمَّهَا وَ يُحَدِّثُهَا. فَشَكَتْ ذَلِكَ إلَى أميرِ الْمُؤْمِنينَ عليه السّلام. فَقَالَ لَهَا: إذَا أحَسْتِ[۳] بِذَلِكِ وَ سَمِعْتِ الصَّوْتَ قُولِى لِى. فَأعْلَمَتْهُ؛ فَجَعَلَ يَكْتُبُ كُلَّ مَا سَمِعَ حَتَّى أثْبَتَ مِنْ ذَلِكَ مُصْحَفاً. قَالَ: ثُمَّ قَالَ: أمَا إنَّهُ لَيْسَ مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرامِ، وَ لَكِنْ فِيهِ عِلْمُ مَا يَكُونُ»؛ زنادقه در سنه صد و بيست و هشتم ظهور مىكنند، به علت آنكه من در مُصْحف فاطمه عليها سلام نظر كردم. راوى مىگويد: من گفتم: مُصْحَف فاطمه كدام است؟! فرمود: خداوند تبارك و تعالى چون روح پيغمبرش صلى الله عليه و آله را به سوى خود قبض نمود، بر فاطمه به قدرى اندوه و غم وارد شد كه غير از خداوند عزّ و جلّ كس نداند. در اين حال خداوند مَلَكى را فرستاد تا غم و غصّه وى را تسليت و آرامش بخشد و با او به گفتگو پردازد. فاطمه عليها سلام جريان حال خود را به على عليه السّلام عرضه داشت. أمير المؤمنين عليه السّلام بدو گفت: چون احساس اين امر را نمودى و صداى فرشته را شنيدى، مرا آگاه كن. فلهذا فاطمه او را آگاه مىكرد، و على عليه السّلام شروع كرد به نوشتن و هر چه را كه مىشنيد، مىنوشت تا به حدّى كه از آن مُصْحَفى به وجود آمد. راوى مىگويد: سپس حضرت گفت: آگاه باشيد كه: در آن از علم حلال و حرام چيزى نمىباشد و ليكن در آن علم حوادث و وقايع آينده است.[۴]
و در بعضى وارد است كه: آن مصحف كلام خداست كه آن را بر فاطمه فرومىفرستاد، و حضرت رسول املاء مىنمود و حضرت أمير المؤمنين عليهم الصّلاة و السّلام أجمعين با خطّ خود مىنوشتند؛ مثل آنچه كه مجلسى از «بصائر الدرجات» با سند متّصل خود از محمّد بن مسلم روايت مىكند كه گفت: حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام به اقوامى كه نزد وى مىآمدند و از آنچه رسول خدا صلى الله عليه و آله از خود باقى گذاشتند و به على عليه السّلام ردّ كردند، و از آنچه على عليه السّلام از خود باقى گذاشت و به حسن ردّ كرد، مىپرسيدند، گفتند: «وَ لَقَدْ خَلَّفَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و آله عِنْدَنَا جِلْداً مَا هُوَ جِلْدَ جِمَالٍ وَ لَا جِلْدَ ثَوْرٍ وَ لَا جِلْدَ بَقَرَةٍ إلَّا إهَابَ شَاةٍ[۵]، فِيهَا كُلُّ مَا يُحْتَاجُ إلَيْهِ حَتَّى أرْشُ الْخَدْشِ وَ الظُّفْرِ وَ خَلَّفَتْ فَاطِمَةُ عليها سلام مُصْحَفاً مَا هُوْ قُرْآنٌ، وَ لَكِنَّهُ كَلَامٌ مِنْ كَلَامِ اللهِ أنْزَلَهُ عَلَيْهَا، إمْلاءُ رَسُولِ اللهِ وَ خَطُّ عَلِىٍّ عليه السّلام»؛ و هر آينه تحقيقاً رسول اكرم صلى الله عليه و آله در نزد ما پوستى را به يادگار گذاشت كه آن پوست شتران نبود، و پوست گاو نر نبود، و پوست گاو ماده نبود مگر پوست دبّاغى نشده گوسپندى بود كه در آن تمام چيزهائى كه بدان نياز است حتّى غَرامت و ديه خراش پوست و ناخن وجود دارد. و فاطمه عليها سلام از خود به يادگار گذاشت مصحفى را كه قرآن نبود، و ليكن از كلام خداوند بود كه آن را بر فاطمه فروفرستاده بود. آن املاء رسول الله و خطّ على عليه السّلام بود.[۶]
از جهت مَتْن و مُفاد، در روايات وارده ديديم كه: قرآن نيست و از حلال و حرام نيست، فقط راجع به حوادث و وقايعى است كه در آينده تحقّق مىپذيرد، و موجب تسليت و آرامش خاطر آن مُخَدَّره سدره نشين، بى بى دو عالم مىگردد.
چنانكه مجلسى از «بصائر الدّرجات» با سند خود روايت مىكند از وَليد بن صبيح كه گفت: حضرت أبو عبد الله عليه السّلام گفتند: «يَا وَلِيدُ! إنِّى نَظَرْتُ فِى مُصْحَفِ فَاطِمَةَ عليها سلام قُبَيْلَ فَلَمْ أجِدْ لِبَنى فُلَانٍ فِيهَا إلَّا كَغُبَارِ النَّعْلِ»[۷]؛ اى وليد، من نظر كردم در مصحف فاطمه عليها سلام قدرى جلوتر از اين وقت، و نيافتم در آن براى بنى فلان اثرى را مگر مانند گرد روى كفش!
آية الله سيّد محسن أمين عامِلى درباره مصحف فاطمه عليها سلام چنين انشاء نمودهاند: ذكر مُصْحف فاطمه عليها سلام در اخبار اهل البيت عليهم السلام مكرّراً آمده است. از «ارشاد» مفيد، و «احتجاج» طبرسى در حديثى وارد است كه:
«كَانَ الصَّادِقُ عليه السّلام يَقُولُ: وَ إنَّ عِنْدَنَا الْجَفْرَ الاحْمَرَ وَ الْجَفْرَ الابْيَضَ وَ مُصْحَفَ فَاطِمَةَ (إلى ان قال:) وَ أمَّا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ عليها سلام فَفِيهِ مَا يَكُونُ مِنْ حَادِثٍ وَ أسْمَاءُ مَنْ يَمْلِكُ إلَى أنْ تَقُومَ السَّاعَة- الحديث»؛ حضرت صادق عليه السّلام اين طور مىگفتند: و حقّاً در نزد ما جفر أحمر و جفر أبيض و مُصْحَف فاطمه عليها سلام مىباشد (تا آنكه مىگويد:) و امّا مصحف فاطمه عليها سلام پس در آن است حوادث و وقايعى كه بعداً پيشامد مىكند، و اسامى كسانى كه سلطنت مىنمايند تا زمانى كه قيامت بر پا گردد- تا آخر حديث.
در اينجا مرحوم امين اخبار وارده درباره اين مصحف را به طور تفصيل از «بصائر الدّرجات» و غيره نقل مىكند كه در پايانش اين روايات را مىآورد كه از «بصائر» با سند خود از ابو بصير روايت مىكند كه گفت: شنيدم از حضرت صادق عليه السّلام كه مىگفت:«مَا مَات أبُو جَعْفر الباقر عليه السّلام حَتَّى قَبَضَ مُصْحَفَ فَاطِمَةَ»؛حضرت باقر أبو جعفر عليه السّلام نمردند مگر آنكه مصحف فاطمه را اخذ نمودند.
و از «بصائر» از عبد الله بن جعفر، از موسى بن جعفر، از وشّاء، از أبو حمزه، از حضرت ابو عبد الله عليه السّلام روايت است كه فرمود: «مُصْحَفُ فَاطِمَةَ مَا فِيهِ شَىْءٌ مِنْ كِتَابِ اللهِ، وَ إنَّمَا هُوَ شَىْءٌ الْقِىَ عَلَيْهَا بَعْدَ مَوْتِ أبِيهَا صَلَّى اللهُ عَلَيْهِمَا»؛ از كتاب الله در مصحف فاطمه چيزى نيست؛ و آن عبارت است از چيزى كه بعد از رحلت پدرش صلّى الله عليهما- بر وى إلقا شده است.
و پوشيده نماند كه: در اين احاديث با قسم و سوگند مؤكّد نفى كردهاند كه چيزى از قرآن در مصحف فاطمه باشد. و ظاهراً علّتش آن است كه: به سبب آنكه نام آن «مصحف فاطمه» بوده است، اين تسميه موهِم آن است كه: آن يكى از نسخ مصاحف شريفه باشد. و با عبارتِ: چيزى از قرآن در آن نمىباشد، اين توهّم و پندار را ردّ كرده اند.
و جُلّ اين احاديث از اينكه اين مصحف چه چيز را در برداشته است ساكت مىباشند؛ و در بعضى از آنها وارد است كه:
«لَيْسَ فِيهِ مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ لَكِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَكُونُ» بنابراين، اين حديث تفسير آن را نموده است؛ و در بعضى وارد است كه «إنَّ فِيهِ وَصِيَّتَهَا»؛ وصيّت حضرت فاطمه در آن بوده است. و شايد وصيّتنامه يكى از محتوياتش بوده است.
از اين گذشته، بعضى از آنها دلالت دارد بر آنكه: آن إملاء رسول اكرم صلى الله عليه و آله و خطّ على عليه السّلام بوده است.
و بعضى دلالت دارد بر آنكه: آن عبارت است از آنچه جبرائيل پس از موت پيغمبر صلى الله عليه و آله نازل كرده است.
و در «بحار الانوار» گويد: مراد از رسول الله جبرائيل مىباشد.
اينجا مرحوم امين مىگويد: بنابراين تنافى ميان روايات از بين مىرود، و ليكن اين تعبير بعيد است، چرا كه در عادت نمىبينيم از جبرائيل تعبير به رسول الله شده باشد اگرچه جبرائيل از جمله رسولان الهى مىباشد. و بنابراين بهتر است آنكه بگوئيم: مصحفهاى فاطمه دو عدد بودهاند: يكى به املاء رسول الله صلى الله عليه و آله و خطّ على عليه السّلام، و ديگرى از حديث جبرائيل عليه السّلام.
و أنا أقُولُ: چه اشكال دارد كه مصحف واحدى بوده باشد به خطّ على عليه السّلام؛ غاية الامر مقدارى از آن به املاء رسول اكرم در زمان حياتش، و مقدارى از آن از حديث جبرئيل پس از مماتش؟! و اين تقريب از جهاتى مناسبتر به نظر مىرسد.
سپس مرحوم امين فرموده است: هيچ استبعاد و استنكارى نيست در آنكه: جبرئيل با حضرت زهراء- سلام الله عليها- حديث كند و آن را على عليه السّلام بشنود و بنويسد در كتابى كه بر آن مصحف فاطمه اطلاق شده باشد، پس از آنكه مُوَثَّقين از اصحاب أئمّة عليهم السلام اين معنى را روايت نموده باشند.
و گويا من كسى را كه اين را استنكار كند و يا استبعاد نمايد، يا آن را غُلُوّ بشمارد، از انصاف خارج مىبينم. چگونه در قدرت خداوند تعالى شك دارد؟ و يا در اينكه مانند بَضْعة مصطفى: زهرائى اهليّت براى مثل اين گونه كرامت را داشته باشد؟ يا در صحّت تحقّق آن بعد از آنكه موثّقين از راويان آن را از أئمّه هُدَى از ذرِّيَّه زهرا روايت كرده باشند؟!
و تحقيقاً از اين نوع كرامت عظيمه براى آصف بن بَرْخِيا وزير سليمان عليه السّلام همان طور كه قرآن كريم خبر داده است، واقع گرديده است. و او نزد خدا گرامىتر از آل محمّد نبود، و نه سليمان گرامىتر از محمّد صلى الله عليه و آله و سلّم.
و كتاب عزيز خبر داده است از مادر موسى به قول خدا: [وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ- الآية] ؛[۸] و ما به سوى مادر موسى وحى فرستاديم كه: موسى را شير بده- تا آخر آيه.
و ابن خلدون مىگويد: از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است كه گفت: «إنَّ فِيكُمْ مُحَدَّثينَ!»؛ در ميان شما كسانى مىباشند كه ملائكه با آنها سخن مىگويند!
و صاحب «ارشاد السَّارى» از بعضى صحابه روايت كرده است كه: «كُنْتُ احَدَّثُحَتَّى اكْتَوَيْتُ.»[۹]؛حال من چنين بود كه فرشتگان را بدون آنكه ببينم با من سخن مىگفتند، تا به جائى كه افتخار مىكردم به آنچه در من وجود نداشت!
و اينكه بعضى از صالحين خضر را ديده بودند كه عُمر بن عَبد العزيز را تسديد مىكرد بدون آنكه ساير مردم او را ببينند؛ همچنان كه به تمام اين مسائل از غير طريق شيعه اشاره شد.
و صاحب «سيره حَلَبيّه» و غير او روايتى نمودهاند كه حاصلش آن است كه: بعد از رحلت پيغمبر صلى الله عليه و آله جبرائيل براى تعزيت و تسليت به سوى اهل البيت عليهم السلام مىآمد. آنان صداى او را مىشنيدند ولى شخص او را نمىديدند.
آيا اين حقايق رفع استبعاد صدور كرامات از بَضْعَةُ النَّبىّ صلى الله عليه و آله و سلّم وَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ وَ مِنْ سَائرِ الْعِتْرَةِ الطَّاهِرَة نمىنمايد؟![۱۰]
شيخ الإسلام ابراهيم بن محمّد بن مؤيّد حَمُّوئى در كتاب نفيس و گرانقيمت خود: «فرائد السِّمْطَين» روايتى را نقل مىكند كه منطبق با محتوى و مضمون مندرجات مصحف فاطمه سلام الله عليها مىباشد؛ فلهذا ما آن را در اينجا كه بحث از آن مصحف شريف مىباشد ذكر مىنمائيم.
وى در عنوانى بدين عبارت: [أمْرُ رَسُولِ الله صلى الله عليه و آله و سلّم عَلِيّاً بِكِتَابَةِ مَا يُمْلِيهِ عَلَيْهِ ثُمَّ بيان بَرَكَات الأئمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ وَ أنَّ أوَّلَهُمْ هُوَ الإمام الْحَسَنُ وَ بَعْدَهُ الْحُسَيْنُ وَ أنَّ الأئمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ وُلْدِهِ] مىگويد: خبر داد به من سيّد نسّابه جلال الدّين عبد الحميد، از پدرش امام شمس الدّين شيخ الشَّرف فَخَّار بن مَعْد موسوى، از شاذان بن جبرئيل قمّى، از جعفر ابن محمّد دوريستى، از پدرش، از ابو جعفر محمّد بن علىّ بن بابويه[۱۱] كه او گفت:
خبر داد به ما پدرم، گفت: حديث كرد براى ما سعد بن عبد الله، گفت: حديث كرد براى ما احمد بن محمّد بن عيسى، از حسين بن سعيد، از حَمَّاد بن عيسى، از ابراهيم بن عُمَر يَمَانى، از أبو طُفَيْل: عن أبى جعفر عليه السّلام قَالَ:
«قَالَ النَّبِىُّ صلى الله عليه و آله و سلّم لامِير الْمُؤمِنينَ عَلِىٍّ عليه السّلام: اكْتُبْ مَا امْلِى عَلَيْكَ!
قَالَ: يَا نَبِىَّ اللهِ وَ تَخَافُ عَلَىَّ النِّسْيَانَ؟!
فَقَالَ: لَسْتُ أخَافُ عَلَيْكَ النِّسْيَانَ وَ قَدْ دَعَوْتُ اللهَ عزَّ وَ جَلَّ لَكَ أنْ يُحَفِّظَكَ وَ لَا يُنْسِيَكَ[۱۲] وَ لَكِنِ اكْتُبْ لِشُرَكَائكَ!
قَالَ: قُلْتُ: وَ مَنْ شُرَكَائى يَا نَبِىَّ اللهِ؟!
قَالَ: الأئمَّةُ مِنْ وُلْدِكَ، بِهِمْ يُسْقَى امَّتِىَ الْغَيْثَ، وَ بِهِمْ يُسْتَجَابُ دُعَاؤهُمْ، وَ بِهِمْ يَصْرِفُ اللهُ عَنْهُمُ الْبَلَاءَ، وَ بِهِمْ تَنْزِلُ الرَّحْمَةُ مِنَ السَّمَاءِ.
وَ هَذَا أوَّلُهُمْ- وَ أوْمَأَ بِيَدِهِ إلَى الْحَسَنِ، ثُمَّ أوْمَأ بِيَدِهِ إلَى الْحُسَيْنِ عليهما سلام ثُمَّ قَالَ عليه و آله السّلام: الأئمَّةُ مِنْ وُلْدِهِ.»[۱۳]؛ از حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام روايت است كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله به أمير المؤمنين عليه السّلام گفتند: بنويس آنچه را كه من بر تو املاء مىكنم.عرض كرد: اى پيغمبر خدا! مىترسى از من كه نسيان كنم؟!
فرمود: من از نسيان تو نگران نمىباشم؛ چرا كه از خداى عزّ و جلّ خواستهام كه حافظهات را نگه دارد و نگذارد چيزى در تو دستخوش فراموشى گردد! و ليكن براى شركايت بنويس!
مىگويد: عرض كردم: اى پيغمبر خدا! شركاى من كيانند؟!
فرمود: امامان پس از تو! به واسطه ايشان است كه امَّتم به باران سيراب مىشوند، و به واسطه ايشان است كه دعايشان مستجاب مىگردد، و به واسطه ايشان است كه خداوند بلا را از آنها بر مىگرداند، و به واسطه ايشان است كه رحمت خدا از آسمان فرود مىآيد.
و اين است اوَّل آنها- و اشاره كرد با دستش به حسن، و پس از آن اشاره كرد با دستش به حسين عليهما سلام، و سپس رسول خدا- عليه و آله السّلام فرمود: امامان از اولاد او.
از آنجائى كه كتاب «جامعه» غالباً در احكام حلال و حرام بوده است، و كتاب جفر در استخراج وقايع با كلّيّات رموز، و مصحف فاطمه براى ذكر وقايع و حوادث آينده به خاطر تسلّى حضرت زهراء- سلام الله عليها- مىتوان حدس زد كه: اين مطالب را حضرت امير به دستور پيامبر در مصحف فاطمه سلام الله عليهم اجمعين كتابت نموده اند.
شيخ محمّد جواد مغْنِيه درباره مصحف فاطمه بحثى مفصّل مىكند و از اشتباه عمدى و نسبتهاى ناروائى كه علماى عامّه غالباً به شيعه مىدهند، و در اينجا از تشابه اسمى مصحف سوء استفاده نموده، به شيعه نسبت دادهاند كه: مراد از مصحف فاطمه، قرآنى است كه او داشته است غير از قرآن متعارف، بسيار رنج برده است و اثبات كرده است كه تحريف قرآن گرچه به كلمه يا حرف واحدى باشد، چه از ناحيه زيادتى، و يا نقصان، و يا تغيير در نزد شيعه و علماى شيعه محكوم است؛ و بالاخصّ مطالب شيخ أبُو زُهْرَه عالم سنّى مذهب مصرى معاصرش را مورد خطاب قرار داده و مستدلًّا اتّهامات وى را دفع مىنمايد، در خاتمه آن مىگويد: أبُو زُهْرَه در كتاب «المَذَاهب الإسلاميَّة» ص ۲۱ تصريح كرده است كه: آن خلافى كه نتيجه استنباط باشد محمود العاقبة و حسن النّتيجه مىباشد. بنابراين آيا اين حُسْن اختصاص به علماى طائفهاى غير از طائفه ديگر دارد؟!
و پس از آن مىگويد: و بعد از اين درنگ كوتاه با شيخ أبو زُهره بر مىگرديم به سوى بحث از مصحف فاطمه، زيرا كه در اخبار اهل البيت ذكر آن و تفسير آن وارد شده است، كه آن از املاء رسول خدا بر على بوده است.
امام صادق عليه السّلام گويد: «عِنْدَنَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ، أمَا وَ اللهِ مَا فِيهِ حَرْفٌ مِنَ الْقُرْآنِ، وَ لَكِنَّهُ مِنْ إمْلاءِ رَسُولِ اللهِ وَ خَطِّ عَلِىٍ»
سيّد امين در «اعيان» قسم اوَّل از ج ۱، ص ۲۴۸ مىگويد: نفى امام صادق از اينكه در آن چيزى از قرآن نبوده است به جهت آن است كه: نام آن «مصحف فاطمه» مىباشد. اين نام چون مُوهِمِ آن است كه: اين مصحف يكى از مصاحف شريفه بوده باشد لهذا امام نفى اين ايهام را كرده است.
و در كتاب «كافى» آمده است كه: منصور نامهاى نوشت و از فقهاى مدينه در مسألهاى از زكاة سؤال كرد؛ هيچ يك از آنها نتوانست پاسخ آن را بدهد مگر امام صادق. و چون از وى سؤال شد: از كجا اين مسأله را به دست آوردى؟! گفت: از كتاب فاطمه.[۱۴]
بنابراين مصحف فاطمه كتابى مستقل بوده است، و قرآن نبوده است. على هذا نسبت تحريف به اماميّه بر اساس قولشان به مصحف فاطمه، جهل و افتراء مىباشد.
و سزاوار آن است كه نسبت اين قول را به كسانى داد كه گمان دارند: عائشه داراى قرآنى بوده است كه در آن زيادتهايى از اين قرآن بوده است.
جلال الدين سُيوطى در كتاب «إتْقان» ج ۲، ص ۲۵، طبع حجازى قاهره بدين حرف تنصيص دارد: قَالَتْ حَمِيدَةُ بِنْتُ أبِى يُونُسَ: قَرَأَ أبِى وَ هُوَ ابْنُ ثَمَانِينَ سَنَةً فِى مُصْحَفِ عَائشَةَ: «إنَّ اللهَ وَ مَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ يَا أيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً وَ عَلَى الَّذِينَ يُصَلُّونَ الصُّفُوفَ الاولَى»؛ حقّاً خداوند و فرشتگان او درود مىفرستند بر پيغمبر؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد درود بفرستيد بر او و تسليم صرف او باشيد، و درود بفرستيد بر كسانى كه در صفهاى اوّل نماز مىخوانند.»[۱۵]
آيا نمىبينى چگونه سنّيها غير خودشان را متّهم مىكنند به اتّهامى كه خودشان بدان سزاوارترند به تمام معنى الكلمه؛ همان طور كه در مسأله جفر و مسأله إيحاء و إلهام و غير آنها همين كار را نموده و اتّهاماتى زدهاند كه خودشان بدان أولى و أنسب مىباشند؟!
و در پايان، غرض من در اين فصل، و در فصول سابقه اين بود كه: به صورت مستند و بر اساس مدارك مكتوب ثابت نمايم كه: چيزى نزد شيعه اماميّه نيست مگر آنكه اصل و ريشهاى براى آن به طور تفصيل يا اجمال در نزد اهل سنَّت وجود دارد، يا منطوقاً و يا مفهوماً، و بنابراين وجهى براى طعن أبو زُهْره و متقدّمين بر او و متأخّرين از او به نظر نمىرسد مگر تعصّب و تأكيد بر انقسام و افتراق.
مرحوم مغْنيه اينجا در تعليقه مىگويد: من چون در هنگام تحرير اين كتاب براى تعيين مصادر، در كتابخانههاى تجارتى و غير آنها بحث و تفتيش به عمل مىآوردم، به دست من كتابى رسيد كه اسمش «حَرَكاتُ الشّيعَةِ الْمُتَطَرِّفينَ وَ أثَرُهُمْ فِى الْحَياةِ الاجْتِماعِيّةِ وَ الادَبيَّةِ لِمُدُنِ الْعِراقِ إبّانَ الْعَصْرِ الْعَبّاسِىِّ الاوَّل» بود، و مؤلّفش محمّد جابر عبد الْعَال مدير الشُّؤون الاجتماعيّة بجامعة القاهرة بود. او در اين كتاب عيناً مانند شتر شب كور كه به راه افتد و پيوسته زمين خورد و برخيزد در اين كتاب شب كور و هرزه رو گرديده بود. تمام اين كتاب را مشحون به كذب و افتراء نموده بود كه البتّه اين مقام و شأن دروغ و اتّهام از بسيارى از اسلاف و نياكان وى به او رسيده است.
و ليكن گفتارى را كه در مقدّمه آورده بود، و از فَلَتَاتِ قَلَمش تراوش كرده و بخواهى و نخواهى ذكر كرده بود اين بود كه: «إنَّنَا نَعَلْمُ أنَّ بَيْنَ أهْلِ السُّنَّةِ مَنْ تَعَصَّبَ عَلَى الشِّيَعَةِ وَ أمْعَنَ فِى ذَلِكَ إمْعَاناً جَعَلَهُ يَرْمِيهِمْ دُونَ تَثَبُّتٍ بِاتِّهَامَاتٍ يتبَيَّنُ لِذِى الْعَيْنِ الْبَصيرَةِ أنَّهَا بَاطِلَةٌ أمْلَاهَا التَّعَصُّبُ وَ التَّشَاحُنُ الْمَذْهَبِىُّ».[۱۶]؛ما حقّاً و تحقيقاً مىدانيم كه در ميان اهل سنّت كسانى هستند كه بر عليه شيعه تعصّب ورزيدهاند و به قدرى در اين امر مبالغه كرده و به نهايت رسيده و راه دور و درازى را پيمودهاند كه بدون تحقيق و تفحّص و تَثَبُّت، آنان را به اتّهاماتى متّهم ساختهاند كه براى هر صاحب چشم بينائى روشن است كه آنها اتّهامات باطلى مىباشد كه از روى تعصّب و كينه مذهبى املاء گرديده است.
مستشار عبد الحَليم جُنْدى نيز گويد: و از ميراث علمى نزد شيعه كتابى است كه مَصْحف فاطمه ناميده مىشود. از حضرت صادق حديث كردهاند چون از مصحف فاطمه از او سؤال شد، گفت:«إنَّ فَاطِمَةَ مَكَثَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ يَوْماً وَ كَانَ قَدْ دَخَلَهَا حُزْنٌ عَلَى أبِيهَا. وَ كَانَ جِبْرِيلُ يَأتِيهَا فَيُحْسِنُ عَزَاءهَا وَ يُطَيِّبُ نَفْسَهَا وَ يُخْبِرُهَا بِمَا يَكُونُ بَعدَهَا فِى ذُرِّيَّتِهَا، وَ كَانَ عَلِىٌّ يَكْتُبُ ذَلِكَ. فَهَذَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ»!
بنابراين، اين مصحف، مصحفى به معنى خاص آن نمىباشد كه مراد كتاب الله تعالى باشد، بلكه آن عبارت است از يكى از مُدَوَّنات.[۱۷]
بايد دانست كه: مصحف فاطمه عليها سلام غير از لوح فاطمه عليها السّلام مىباشد. لوح فاطمه به املاء رسول الله و خطّ أمير المؤمنين عليهما الصّلاة و السّلام نبود بلكه لوحى بود زمرّدين كه از آسمان فرود آمده بود و در آن اسامى و مشخّصات أئمّه طاهرين عليهم السلام مكتوب بوده است.
مطالب مرتبط: علم جفر، کتاب جفر، کتاب جامعه، لوح فاطمه سلام الله علیها، علم بلایا و منایا.
۱. «بحار الانوار» طبع كمپانى ج ۷، ص ۲۸۵، و طبع حيدرى ج ۲۶، ص ۴۵، حديث ۷۹ و« بصائر الدّرجات» ص ۴۲.
۲. «بحار الانوار» طبع كمپانى ج ۷، ص ۲۸۵، و طبع حيدرى ج ۲۶، ص ۴۱، حديث ۷۲. و« بصائر الدّرجات» ص ۴۲.
۳. مجلسى در بيان خود آورده است: در «قاموس» گويد: أحْسَسْتُ و أحْسَيْتُ و أحَسْتُ با سين بدون تكرار كه از شواذّ تخفيف به شمار مىآيد، به معنى ظَنَنْتُ وَ وَجَدْتُ و أبْصَرْتُ و عَلِمْتُ مىباشد. و الشَّىْءَ: وَجَدْتُ حِسَّهُ.
۴. همين مصدر از طبع كمپانى ص ۲۸۵ و از طبع حيدرى ص ۴۴، حديث ۷۷. و« بصائر الدّرجات» ص ۴۳.
۵. مجلسى در بيان خود دارد: فيروزآبادى گفته است: إهَاب بر وزن كِتَاب عبارت است از پوست يا پوست دبّاغى نشده. و مراد از رسول الله در اينجا جبرئيل عليه السّلام مىباشد.
۶. همين مصدر از طبع كمپانى ص ۲۸۵، و از طبع حيدرى ص ۴۱ و ص ۴۲ حديث ۷۳. و« بصائر الدّرجات» ص ۴۲ و ۴۴.
۷. همين مصدر، ص، و از طبع حيدرى ص، حديث. و« بصائر الدرجات» ص.
۸. آيه ۷ از سوره ۲۸: قَصَص.
۹. اكْتَوَى: تَمَدَّح نَفسه بما ليس فيه. تَمَدَّحَ: افتخر بما ليس عنده.
۱۰. « أعيان الشيعة» طبع ثانى، مطبعه ابن زيدون دمشق سنه ۱۳۶۳، قسمت أوّل از جلد اوّل، ص ۳۵۳ تا ص ۳۵۸.
۱۱. در تعليقه گويد: اين حديث را صدوق در« أمالى» خود ص ۳۵۹ از طبع نجف در حديث اوّل از مجلس ۶۳ روايت كرده است و در آن لفظ:« أنبأنا أبى» نيست.
۱۲. در تعليقه گويد: براى صدر اين حديث شواهد بسيارى است در تفسير قوله تعالى:«\i وَ تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ\E» آيه ۱۲ از سوره الحاقّة از كتاب« شواهد التنزيل» ج ۲، ص ۲۷۲، و در باب ۶۹ از كتاب« غاية المرام» ص ۳۶۶.
۱۳. « فرائد السِّمطين» للحمّوئى كه از اعلام قرن هفتم و هشتم و متولّد در سنه ۶۴۴ و متوفّى در سنه ۷۳۰ هجريّه بوده است، جلد دوّم، باب پنجاهم، ص ۲۵۹.
۱۴. كيفيّت محاسبه حضرت صادق عليه السّلام را با خصوصيّات آن مرحوم سيد محسن امين در« اعيان الشّيعة» قسمت اوّل از ج ۱، ص ۳۵۸ و ص ۳۵۹ از كلينى در« كافى» ذكر نموده است، و ما به جهت رعايت اختصار از آن محاسبه دقيق و منطقى، ضمن بيان او در طىّ مصحف فاطمه خوددارى نموديم.
۱۵. حقير گويد: اين آيه مسلّماً از مجعولات عائشه مىباشد چون ديد كه در قرآن صلوات بر پيامبر نازل شد و كيفيّت آن را كه تعليم فرمود، صلوات بر آل محمّد را ضميمه نمود و ابو بكر سرش بى كلاه ماند. چون نمىتوانست اضافه كند:« و عَلَى أبى بكر الصّدّيق» لهذا چون ابو بكر پيوسته در صفّ اوّل نماز مىخواند، او اين صلوات را به جميع نماز گزاران صفّ اوّل تعميم داد تا كلاهى هم از اين نمد براى پدرش ابو بكر نصيب گردد.
۱۶. « الشّيعة فى الميزان» قسمت اوّل:« الشّيعة و التّشيع» ص ۵۷ تا ص ۶۲، و طبع مستقل« الشّيعة و التّشيّع» ص ۵۹ تا ص ۶۳.
۱۷. « الإمام جعفرٌ الصادق» جمهوريّة مصر العربيّة، المجلس الاعلى للشّئون الإسلاميّة، طبع قاهره سنه ۱۳۹۷، ص ۲۰۰.