كلمه ۳۰۱؛ اين كلمه سرگذشت عارف الهى آية الله حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى (طاب ثراه) است:
عارف الهى، سالك مستقيم، محقق ربانى، فقيه صمدانى، و مربّى نفوس آية الله حاج شيخ ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى (رضوان الله تعالى عليه) از اعاظم علماى الهى عصر أخير، و به حق از علماى فقه و اصول و اخلاق و حكمت و عرفان بوده است.
عظمت مقام عروج روحى آن جناب از تدبّر دستور العملى كه براى آية الله حاج شيخ محمد حسين كمپانى ارسال داشت و در اين كراسه آن را نقل مىكنيم، دانسته مىشود.
آنكه او را سالك مستقيم گفتهام از اين روست كه آن مرحوم به فعليت رسيده بود و تا استقامت نبوده باشد هيچ سالكى از قوّت به فعل نمىرسد.
محيى آثار علم و علما جناب شيخ آقا بزرگ طهرانى (رضوان الله تعالى عليه) در رابع از جزء اول اعلام قرن رابع عشر طبقات اعلام الشيعه (ص ۱۵۶۵) در شرح حالآية الله حاج سيد ميرزا على آقاى قاضى تبريزى مىفرمايد:
و قد دامت المودّة و الصحبة بيننا عشرات السنين فرأيته مستقيما فى سيرته كريما فى خلقه شريفا فى ذاته.
آن كه مرحوم شيخ آقا بزرگ در حق مغفور له قاضى فرمود: «فرأيته مستقيما فى سيرته» نكتهاى بسيار ارزشمند است چه عمل عمده در سلوك إلى الله تعالى استقامت است. نزول بركات و فيوض الهى بر اثر استقامت است. خداوند سبحان در قرآن فرمود: إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ لَكُمْ فِيها ما تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فِيها ما تَدَّعُونَ نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ [۱].
و نيز فرمود: وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً [۲]. امام صادق (عليه السلام) ماء غدق را به علم كثير تفسير فرمود فافهم.
و بيان شريفش را در تفسير اين آيه، امين الاسلام طبرسى در مجمع البيان آورده است كه:
عن الصادق (عليه السلام) قال: معناه لأفدناهم علما كثيرا يتعلمونه من الأئمة (عليهم السلام).
و ابن عباس آب را در اين آيه: وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً*؛ به علم تفسير فرمود. و اين بدان جهت است كه علم سبب حيات ارواح است چنانكه آب سبب حيات اشباح.
و طريقه، طريقه مثلى است، و الطريقة المثلى: الاشبه بالحق. و آن طريق ولايت است كه اگر بر آن استقامت داشته باشى از ائمه (عليهم السلام) علم كثير استفاده مىكنى و كنز «العلم نور يقذفه الله فى قلب من يشاء» را به دست مىآورى. ففي الكافى كما فى تفسير الصافى:
عن الباقر (عليه السلام) يعنى لو استقاموا على ولاية امير المؤمنين على و الاوصياء من ولده (عليهم السلام) و قبلوا طاعتهم فى أمرهم و نهيهم لأسقيناهم ماء غدقا يقول لاشربنا قلوبهم الايمان.
بدانكه كسانى كه گاهى اصحاب حال مىشوند، ارباب مكاشفه نمىگردند.
مثلا به پيشآمد واقعه و حادثهاى چون به زيارت اهل قبور رفتن، و يا مرگ كسى را ديدن، و يا در مجلس وعظ و خطابه نشستن و يا به آفاتى كه روى آوردهاند، و از اين قبيل امور ممكن است كه شخص تا مدتى حالى و سوزوگدازى و التهاب و اضطرابى داشته باشد كه كمكم چون بعد عهد منسى است آن حال از او گرفته شود، اين چنين افراد به مكاشفات نمىگردند.
مكاشفات روزى كسانى مىشود كه صاحب همتاند و دوام و استقامت در طريقه دارند اين مطلب شريف از فتوحات مكّيه استفاده شده است و در آنجا عنوان گرديده است و كلامى در غايت جودت است.
بعضى از ارباب كمال فرموده است:
الحال معنى يرد على القلب من غير اكتساب فاذا دام و صار ملكا يسمى مقاما؛ فالاحوال مواهب و المقامات مكاسب؛ و الاحوال تأتى من عين الجود و المقامات تحصل ببذل المجهود[۳].
آن جناب از خانواده اعيان و تجار تبريز بوده است. والد ماجدش مرحوم حاج ميرزا شفيع در اوائل امر، عامل مضاربه ناصر الدين شاه بود و يكى از متمولين بزرگ زمان خود بشمار مىآمد؛ و در عاقبت به توفيق الهى موفق شد كه در خدمت مرحوم حاج ميرزا علينقى همدانى در نتيجه تهذيب اخلاق و تزكيت نفس به مقامات عاليه نائل شده است و به عالم معنى روى آورده است و خلاصه آن زمينى آسمانى شده است.
مرحوم مدرس در ريحانه گويد:
حاج ميرزا جواد از اكابر علماى اخلاقى و عرفانى تبريز عصر حاضر ما مىباشد كه به جهت انتساب به خانواده ملك التجار تبريزى به ملكى معروف است.
حاج ميرزا جواد آقا بعد از تحصيل مقدمات در مسقط الرأس خود تبريز، به عراق عرب مهاجرت كرد و در نجف اشرف در جوار ولايت مطلقه حضرت آدم اولياء الله حضرت وصىّ امام امير المؤمنين على (عليه السلام) رحل اقامت افكند ودر محضر اعلام دين به كسب معارف حقه الهيه پرداخت، تا در طبقه علياى دراست فقه و اصول در محضر شريف فقيه بزرگ شيخ آقا رضاى همدانى و ديگر فقهاى عظام، به مرتبه عاليه اجتهاد نائل آمد و صاحبنظر شد و گاهى فتاوى فقهى به نظر شريف خود را در كتابهاى خود عنوان مىكند، علاوه اينكه تأليفات فقهى مستقل دارد چنانكه گفته خواهد شد.
از تأييدات آن سوئى كه شامل حال مرحوم ميرزا جواد آقاى ملكى شده بود اينكه: در عصر تشرفش به آستانه ولايت در نجف اشرف، توفيق ادراك ساحت اعلاى بزرگترين معلم اخلاق در عصر اخير، جمال السالكين جنابآخوند ملا حسينقلى همدانى را بهدست آورد كه بر اثر تماميّت قابل و اتمّيت فاعل، به سیر و سلوک منازل و مراحل عاليه عوالم نفس نائل آمد.
رساله لقاء الله وى بارقهاى از بارقههاى آتشين و دلنشين آن محفل عرشى است. و اسرار الصلوتش مشتى از خروارها شروق اسرار آن محضر اعلى است. و مراقباتش نمودى از درس حضور و شهود آن مجلس اسناى استاد بزرگ ربانى آخوند ملا حسينقلى همدانى است (افاض الله علينا من بركات انفاسهما النفيسة).
كلمات حضرت استاد علامه طباطبائى در معرّفى شخصيّت آقا ميرزا جواد آقا (رضوان اللّه تعالى عليهما):
مرحوم استاد علامه طباطبائى صاحب تفسير عظيم الميزان، در تصدير رساله محاكماتش بين مكاتبات عرفانى آيتين سيد احمد كربلائى اصفهانى و شيخ محمد حسين اصفهانى معروف به كمپانى كه از اساتيد مرحوم استاد علامه طباطبائى بود در شرح حال مرحوم كمپانى فرمايد:
مرحوم شيخ اصلا اصفهانى بوده ولى دفتر عمر را در عتبات عاليه ورق زده پس از تمهيد مقدمات علوم در حكمت به درس حكيم متأله مرحوم شيخ محمد باقر اصطهباناتى (رحمه اللّه) حضور يافته؛ و در اصول و فقه به حوزه درس مرحوم آخوند ملا كاظم خراسانى (قدس سرّه) ملحق شده، و سيزده سال به استفاده از آن جناب پرداخته و تكميل يافت؛ و در مرحله تهذيب نفس و تصفيه باطن بامرحوم خلد آشيان عالم نحرير فخر المجتهدين و سند العارفين حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى نزيل قم كه از اكابر تلامذه و تربيتيافتگان مرحوم آخوند ملا حسينقلى همدانى بود، رابطه و مكاتبه داشته. انتهى
راقم در عصر روز چهارشنبه بيست و يكم شعبان يكهزار و سيصد و هشتاد و هشت هجرى قمرى مطابق ۲۲/ ۸/ ۱۳۴۸ ه ش، در قم به حضور شريف جناب استاد علامه طباطبائى (روحى فداه) تشرف حاصل كرده بودم و پس از پارهاى از عرض حال خودم به محضر انورش از ميرزا جواد آقاى ملكى سخن به ميان آوردم.
جناب استاد علامه رضوان اللّه تعالى عليه فرمودند:
آقا ايشان دستور العملى براى مرحوم آقا شيخ محمد حسين كمپانى، استاد ما، نوشته است. و مرحوم آقاى شيخ محمد حسين كمپانى در دادن اين دستور العمل به ديگران خيلى ضنين بود، از روى آن يك نسخه بنده برداشتم، و يكى هم آقاى شيخ على محمد بروجردى كه فعلا در بروجرد است و آقاى آنجاست و از اخيار است.
اين نسخه دستور العمل تمام دستوراتى بود كه مرحوم ميرزا جواد آقاى ملكى از مرحوم آخوند داشته بودند.
عرض كردم مراد حضرتعالى از آخوند كيست؟ فرمود: آخوند ملا حسينقلى همدانى (رضوان الله عليه) عرض كردم: عجب، مرحوم آقاى ميرزا جواد آقا ايشان را ادراك كردند؟! فرمودند: ايشان چهارده سال در محضر مرحوم آخوند بود.
عرض كردم: آقا من مىپنداشتم ايشان از شاگردان مرحوم آقاى قاضى است (حاج ميرزا على آقاى قاضى مذكور). فرمود: نه خير، آقاى قاضى شاگرد شاگرد است؛ يعنى از شاگردان مرحوم آخوند استفاده كرد اگرچه اواخر عمر مرحوم آخوند را درك كرده، ولى از او استفاده نكرده است.
آنگاه جناب استاد علامه طباطبائى (قدس سرّه) اين مطلب را از استادش جناب قاضى ياد شده نقل كرد كه:
مرحوم قاضى فرمود:
من كه به نجف تشرف حاصل كردم روزى در معبرى آخوندى را ديدم شبيه آدمى كه اختلال حواس دارد و مشاعر او درست كار نمىكندراه مىرود.
از يكى پرسيدم كه اين آقا اختلال فكر و حواس دارد؟ گفت: نه، الآن از جلسه درس اخلاق آخوند ملا حسينقلى همدانى بهدرآمده و هر وقت آخوند صحبت مىفرمايد در حضار اثرى مىگذارد كه بدين صورت از كثرت تأثير كلام و تصرف روحى آن جناب، از محضر او بيرون مىآيند.
آنگاه به استاد علامه طباطبائى عرض كردم: آقا جنابعالى مرحوم آقا ميرزا جواد آقاى ملكى را ادراك كردهايد؟ فرمودند: نه، ايشان در سنه يكهزار و سيصد و چهل و دو مرحوم شدند، و من دو سال بعد از آن به نجف مشرف شدم (يعنى از تبريز به نجف مشرف شدند و مرحوم آقاى ملكى در قم به رحمت الهى پيوستند) كه موفق بديدن مرحوم آقا جواد ملكى نشدم.
جناب استاد علامه طباطبائى (رضوان الله تعالى عليه) در شب پنجشنبه يازدهم ذي الحجه هزار و سيصد و هشتاد و هشت هجرى قمرى در خلوت پاكتى به بنده لطف فرمودند كه ديدم در ظهر پاكت نوشته است: «نامه مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى» فرمودند: «آن را استنساخ كنيد و نسخه را به ما برگردانيد». اين نسخه همان نامهاى است كه آيت ربّانى مرحوم آقا ميرزا جواد آقاى ملكى، به آيت صمدانى مرحوم حاج شيخ محمد حسين كمپانى نوشته است و صورت آن اين است:
دستور العملى كه سالك ربانى حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى به جناب آية الله حاج شيخ محمد حسين كمپانى (رضوان الله تعالى عليهما) ارسال داشت.
فدايت شوم ...
در باب اعراض از جدّ و جهد رسميّات و عدم وصول به واقعيات كه مرقوم شده و از اين مفلس استعلام مقدمه موصله فرمودهايد بىرسميت بنده حقيقت آنچه كه براى سير اين عوالم ياد گرفته و بعضى نتائجش را مفصّلا در خدمت شريف ابتداءخود صحبت كردهام و از كثرت شوق آنكه با رفقا در همه عوالم همرنگ بشوم، أسّ و مخّ آنچه از لوازم اين سير مىدانستم بىمضايقه عرضه داشتم. حالا هم اجمال آن را به طريقهاى كه ياد گرفتهام مجدّدا اظهار مىدارم:
طريق مطلوب را براى راه معرفت نفس گفتند: چون نفس انسانى تا از عالم مثال خود نگذشته به عالم عقلى نخواهد رسيد، و تا به عالم عقلى نرسيده حقيقت معرفت حاصل نبوده و به مطلوب نخواهد رسيد لذا به جهت اتمام اين مقصود مرحوم مغفور (جزاه الله عنّا خير جزاء المعلّمين) مىفرمودند كه:
بايد انسان يك مقدار زياده بر معمول تقليل غذا و استراحت بكند تا جنبه حيوانيت كمتر، و روحانيّت قوّت بگيرد؛ و ميزان آن را هم چنين مىفرمود: كه انسان اوّلا روز و شب زياده از دو مرتبه غذا نخورد حتى تنقّل مابين الغذائين نكند. ثانيا هر وقت غذا مىخورد بايد مثلا يك ساعت بعد از گرسنگى بخورد، و آنقدر بخورد كه تمام سير نشود. اين در كمّ غذا؛ و أما كيفش بايد غير از آداب معروفه، گوشت زياد نخورد، به اين معنى كه شب و روز هر دو نخورد، و در هر هفته دو سه دفعه هر دو را يعنى هم روز و هم شب را ترك كند؛ و يكى هم اگر بتواند للتكيّف نخورد، و لا محالة آجيلخور نباشد اگر أحيانا وقتى نفسش زياد مطالبه آجيل كرد استخاره كند. و اگر بتواند روزههاى سه روز هر ماه را ترك نكند.
و اما تقليل خواب مىفرمودند شبانهروز شش ساعت بخوابد. و البته در حفظ لسان و مجانبت اهل غفلت اهتمام زياد نمايد. اينها در تقليل حيوانيت كفايت مىكند.
و أما تقويت روحانيت: اولا دائما بايد همّ و حزن قلبى به جهت عدم وصول به مطلوب داشته باشد.
ثانيا تا مىتواند ذكر و فكر را ترك نكند كه اين دو جناح سير آسمان معرفت است.
در ذكر عمده سفارش اذكار صبح و شام اهمّ آنها كه در اخبار وارد شده. و اهمّ تعقيبات صلوات و عمدهتر ذكر وقت خواب كه در اخبار مأثور است، لا سيّما متطهّرا در حال ذكر به خواب رود. و شبخيزى مىفرمودند زمستانها سه ساعت، تابستانها يك ساعت و نيم. و مىفرمودند كه من در سجده ذكر يونسيّه
- يعنى در مداومت آن كه شبانهروزى ترك نشود، هرچه زيادتر توانست كردن اثرش زيادتر، اقلّ اقلّ آن چهارصد مرتبه است- خيلى اثرها ديدهام بنده خود هم تجربه كردهام چند نفر هم مدّعى تجربهاند. يكى هم قرآن كه خوانده مىشود به قصد هديه حضرت ختمى مرتبت (صلوات الله عليه و آله) خوانده شود.و اما فكر براى مبتدى مىفرمودند: در مرگ فكر بكن تا آن وقتى كه از حالش مىفهميدند كه از مداومت اين مراتب گيج شده فى الجمله استعدادى پيدا كرده آن وقت به عالم خيالش ملتفت مىكردند يا آنكه خود ملتفت مىشد چند روزى همه روز و شب فكر در اين مىكند كه بفهمد كه هرچه خيال مىكند و مىبيند خودش است و از خودش خارج نيست. اگر اين را ملكه مىكرد خودش را در عالم مثال مىديد يعنى حقيقت عالم مثالش را مىفهميد و اين معنى را ملكه مىكرد. آن وقت مىفرمودند كه بايد فكر را تغيّر داد و همه صورتها و موهومات را محو كرد و فكر در عدم كرد، و اگر انسان اين را ملكه نمايد لا بدّ تجلّى سلطان معرفت خواهد شد. يعنى تجلّى حقيقت خود را به نورانيت و بىصورت و حدّ با كمال بهاء فائز آيد، و اگر در حال جذبه ببيند بهتر است بعد از آنكه راه ترقيات عوالم عاليه را پيدا كرد هرقدر سير بكند اثرش را حاضر خواهد يافت.
به جهت ترتيب اين عوالم كه بايد انسان از اين عوالم طبيعت اول ترقى به عالم مثال نمايد، بعد به عالم ارواح و انوار حقيقيه البته براهين علميّه را خودتان احضر هستيد. عجب است كه تصريحى به اين مراتب در سجده دعاى شب نيمه شعبان كه اوان وصول مراسله است شده است كه مىفرمايد: «سجد لك سوادي و خيالي و بياضي». اصل معرفت آنوقت است كه هر سه فانى بشود كه حقيقت سجده عبارت از فناء است كه عند الفناء عن النفس بمراتبها يحصل البقاء بالله (رزقنا الله و جميع اخواننا بمحمد و آله الطاهرين).
بارى بنده فى الجمله از عوالم دعاگوئى اخوان الحمد لله بىبهره نيستم و دعاى وجود شريف و جمعى از اخوان را براى خود ورد شبانه قرار دادهام ...
حدّ تكميل فكر عالم مثال كه بعد از آنوقت محو صورت است آن است كه يا بايدخودبهخود ملتفت شده عيانا حقيقت مطلب را ببينيد، يا آنقدر فكر بكند كه از علميّت گذشته عيان بشود آنوقت محو موهومات كرده در عدم فكر بكند تا اينكه از طرف حقيقت خودش تجلّى بكند.
قطعهاى از نامه مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى به مرحوم حاج محمد حسين كمپانى اين بود تمام آن نسخه كه بدون زياده و نقصان آن را استنساخ كردهايم. و چون براى تقديم داشتن نسخه اصل به مرحوم استاد علامه طباطبائى به حضور شريفش مشرّف شدم، عرض كردم حاجى آقا در ذيل اين نامه نوشته است «قطعهاى از نامه مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى به مرحوم حاج محمد حسين كمپانى» بقيه نامه و اصل آن را چگونه بايد تحصيل كرد؟
فرمودند كه من اصل آن را ديدهام آنچه كه دستور العمل بود همينقدر است كه استنساخ كرديد باقى احوالپرسى و سلام و عليك بود.
سپس از مرحوم استاد علامه طباطبائى در بيان نامه مرحوم آميرزا جواد آقا كه فرمود: «آنوقت به عالم خيالش ملتفت مىكردند» يعنى چه؟
فرمود:
آقا انسان بدانچه علم پيدا مىكند همه در صقع نفس او است، و همه عالم مثال علم او است. و هرچه كه مىبينى (يعنى ادراك مىكنى) همه خودتى و از تو خارج نيست.
و مراد اينكه آقاى ملكى فرمود: «بايد فكر را تغيير دهد و همه صورتها و موهومات را محو كرد و فكر در عدم كرد» اين است كه همه اينها را مظاهر و مجالى حق داند و حق را در اين مظاهر ببيند و براى آنها استقلال وجودى ننگرد كه مراد عدم اين است. چه ظهور بدون مظهر و جلوه بدون مجلى معنى ندارد و تحقق پيدا نمىكند پس همه را حق بيند و عارف همان را در آخر مىيابد كه در اول يافته بود. و عامّه مردم در حال مىيابند جز اينكه نحوه يافتن تفاوت دارد؛ و در اين حال به عالم نور و بياض و عيان رسيده است.
اين بود گفتار استاد علامه طباطبائى در بيان دو جمله فوق و بدانكه مراد مرحوم آقاى ملكى از «مرحوم مغفور جزاه الله عنا خير جزاء المعلمين» جناب آخوند ملا حسينقلى همدانى است.
و آنكه فرمود: در سجده دعاى شب نيمه شعبان مىفرمايد: «سجد لك سوادي و خيالي و بياضي» اشاره است به سجده رسول الله (صلّى اللّه عليه و آله) در شب نيمه شعبان كه در سجده مىفرمود: «سجد لك سوادي و خيالي و آمن بك فؤادي» كه به جاى «بياضي» در نسخه ياد شده «فؤادي» آمده است، تفصيل آن در مفاتيح الجنان مرحوم محدث قمى مذكور است و اصل آن در مصباح المتهجد شيخ الطائفه شيخ طوسى مسطور است (ص ۵۸۵، چاپ سنگى).
جناب آقا ميرزا جواد آقاى ملكى پس از پايان تحصيلات و كسب كمالات معنوى در نجف اشرف به وطن مألوفش تبريز مراجعت فرمود و در آنجا به تدريس و تكميل نفوس مشغول شد كه از آن جمله مجلس درس اخلاق بود كه نوشتهاند چهارصد نفر از شاگردان و حضار درس اخلاق آن جناب بودند. و قريب شش سال در آن شهر، بيت الشرف او معقل و مأمن نفوس و الهه بود تا آنكه واقعه مشروطيت پيش آمد و شورش آن منجر به ويرانى شهر تبريز شد، و شد در تبريز آنچه كه شد، آن جناب مخفيانه ترك تبريز گفت و از آنجا به طهران و از طهران به حضرت عبد العظيم (عليه السلام) و از آنجا به قم مهاجرت نمود و در قم اقامت فرمود و آن را وطن ثانى خود گرفت و به تدريس و تكميل نفوس مستعدّ مشغول شد تا داعى حق را در روز عيد اضحى سنه يكهزار و سيصد و چهل و سه هجرى قمرى لبيك گفت و تربت او در جوار حضرت فاطمه معصومه بنت باب الحوائج الى الله در شيخان قم زيارتگاه خواص است.
آشنائى من با جناب آقا ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى از اينجا آغاز شد كه نخستين بار رساله اسرار الصلاة او را به چاپ اوّل سربى در كتابفروشىاى نظر بدان افتاد و دل مائل گرديد و ابتياع شد و سرگرم به مطالعه آن شدم. كتاب بسيار نوشته شد تا صاحب كتاب چه كسى بوده باشد. بعد از آن رساله مراقباتش روزى ما شد و در اين دو كتاب چيزها از آقا عائد ما شده است، أمّا هنوز ميرزا جواد آقا رادرست نمىشناسم.
در يكى از اين دو كتاب ديدهام مؤلف بزرگوار آن مىفرمايد: ما را در سحر بيدار مىكنند كه برخيز وقت ملاقات و مناجات است. فهميدم كه تنها گفتار نيست بلكه صاحب اين كتابها را كردار است و كسى است. تا شنيدم آن جناب را رسالهاى در لقاء الله است براى تحصيل آن بسيار اين در و آن در زدم تا به حكم اين كه عاقبت جوينده يابنده بود آن را تحصيل كرده با شراشر جان و دلم آن را مطالعه كردم و در حدّ وسع خودم از او حظ و لذ بردهام.
و در ابتداى شرح حال آن كتاب، ناشر آن مرقوم داشت كه اين كتاب نسخهاى از آن در نزد جناب آقاى حاج آقا سيد حسين فاطمى قمى بود.
از اين بزرگوار تفحص كردم زيرا كسى كه نسخه لقاء الله را داشته باشد بايد على القاعده مرد حال و صاحبدل و اهل طريق باشد، تا از ايشان مطلع شدم كه گفتند يكى از شاگردان مرحوم ميرزا جواد آقاى ملكى است و پيرمردى است كه حيات دارد ولى افتاده است و بيرون نمىآيد و در شبهاى جمعه در منزلش جلسه وعظ اخلاقى دارد و منزلشان در نزديكى تكيه آسيد حسن است.
كلماتى چند از مرحوم حاج سيد حسين فاطمى قمى شاگرد حاج ميرزا جواد آقا در بيان احوال آن جناب (رضوان الله تعالى عليهما):
عصر روز پنجشنبه پانزدهم شعبان هزار و سيصد و هشتاد و هشت هجرى قمرى مطابق ۱۶/ ۸/ ۱۳۴۷ ه ش در قم خدمت جناب سيّد فاضل حجة الاسلام والمسلمين حاج آقا سيد حسين فاطمى قمى مشرف شدم تا آن روز او را نديده بودم. پيرمردى بود در حدود صد سال. پس از اداء آداب ورود از مرحوم آميرزا جواد آقا سخن بهميان آوردم به عنوان تشويق اينجانب در جواب به من فرمود:
آقا كسى كه در اين اوضاع، از من در اين گوشه خبر بگيرد و دنبال احوال و آداب آقا ميرزا جواد آقاى ملكى (رحمة الله عليه) باشد معلوم است كه در او چيزى است.
از جنابش اجازه خواستم غزلى را كه در همان روز گفتم برايش قرائت كنم، غزلى كه مطلعش اين است:
بلبلان را آرزوئى جز گل و گلزار نيست
عاشقان را لذّتى جز لذّت ديدار نيست
اجازه داد و گوش فراداشت و تحسين فرمود.
عرض كردم از مرحوم آقاى ملكى دستور العملى به ما مرحمت بفرمائيد. گفت او خودش دستور العمل بود، شب كه مىشد ديوانه مىشد و در صحن خانه ديوانهوار قدم مىزد و مترنم بود كه:
گر بشكافند سراپاى من
جز تو نيابند در اعضاى من
آخرين حرفش در بيماريش اين بود كه گفت: «الله اكبر»، و جان تسليم كرد.
بعد از آن مرحوم آقاى فاطمى فرمود:
پدر مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى، به نام حاج ميرزا شفيع، از اهل علم نبود ولى آدم باكمالى بود. و از مرحوم حاج ميرزا جواد آقا پسرى نماند چه دو پسر داشت يكى به نام على بود كه از اهل علم بود و در حيات خود آن بزرگوار وفات كرد، و ديگرى به نام حسينقلى كه از اهل علم نبود و بعد از وفات پدر بزرگوارش وفات كرد.
تمثالى از مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى، قاب گرفته بر ديوار اتاق مرحوم آقاى فاطمى، زده بود كه در حال قنوت نمازش از او عكس گرفتند، مرحوم آقاى فاطمى فرمودند:
آن جناب اجازه نمىفرمود كه از او عكس بگيرند و بعضى از دوستان و ارادتمندانش اين نقشه را طرح كردند كه در حال نماز از او عكس بگيرند كه نتواند مانع بشود و درحالىكه از عكس گرفتنش بىخبر بود از او عكس در حال قنوت نماز گرفتند.
اين عكس خيلى جالب است. از جناب آقاى فاطمى خواستم كه اگر اجازه مىفرمائيد من از روى آن عكسى بگيرم و اصل را به شما برگردانم، بىدريغ وبدون حرف و هيچ قيد و شرط با نهايت بزرگوارى كريمانه قاب عكس را از صفحه ديوار برداشت و در نزدم گذاشت من فرداى همان روز آن را دادم بزرگ كردند و اصل را به جناب حاج حسين آقاى فاطمى برگرداندم كه ازجمله عكسهاى اوليائى كه به زيارت تمثال مباركشان افتخار دارم همين عكس مرحوم آقاى ملكى است.
باز در اثناى همان هفته به خدمتش رسيدم ولى سخت مريض و افتاده بود كه انصاف نديدم در چنان حال مصدع شوم و در همان بيمارى نداى حق را لبيك گفت. تربت او در شيخان قم است و تربت حاج ميرزا جواد آقاى ملكى نيز در همان شيخان است.
راقم گويد: اين بود كلماتى كه از مرحوم آقاى حاج سيد حسين فاطمى شنيدهام و استفاده كردهام.
آنكه درباره دو فرزندش على و حسينقلى فرمودهاند: از آقاى ديگرى شنيدهام كه به من فرمود:
مرحوم ميرزا جواد آقا از كثرت علاقه به استادش مرحوم آخوند ملا حسينقلى، فرزندش را به نام آن جناب ناميده است.
امّا على همان است كه مرحوم آقا ميرزا جواد آقا در مراقبات محرم از كتاب مراقبات [۴] به پيشگاه مبارك حضرت سيد الشهداء روحى لتربته الفداء عرض مىكند:
يا سيّدى يا ليتني كنت فداء لك من جميع هذه البلايا و جلّ هذه الرزايا. فياليت اهلى و اولادى كانوا مكان اهلك و اولادك مقتولين مأسورين، و يا ليت سهم حرملة (لعنة الله عليه) ذبح رضيعي. و يا ليت ولدي عليا قطع عوض ولدك اربا اربا، و يا ليت كبدى تفتّت من شدة العطش الخ.
راقم سطور پس از آنكه از مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى آگاهى يافت، تا مدّت مديدى مىپنداشت كه قبر آن جناب در نجف اشرف است. تا اينكه در شبى از نيمه دوم رجب هزار و سيصد و هشتاد و هشت هجرى قمرى در حدود سه ساعت از شب رفته، با جناب آية الله آقا سيد حسين قاضى طباطبائى تبريزى برادرزاده مرحوم آقاى حاج سيد على آقاى قاضى سابق الذكر، در كنار خيابان ملاقات اتفاق افتاد. با جناب ايشان در اثناى راه از مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى سخن بهميان آوردم و سؤال از تربتشان كردم، فرمودند: قبر ايشان همين شيخان قم نزديكى قبر مرحوم ميرزاى قمى صاحب قوانين است و لوح قبر دارد.
من به محض شنيدن اينكه لوح قبر دارد از ايشان نپرسيدم كه در كدام سمت قبر ميرزاى قمى و چون با جناب آقاى آسيد حسين قاضى خداحافظى كردم شتابان به سوى شيخان قم رفتم كه مبادا در را ببندند، رفتم به شيخان و بسيارى از الواح قبور را نگاه كردم كه بعضى را تا حدّى تشخيص دادم و بعضى را چون شب بود و برقهاى آنجا هم بسيار ضعيف بود تشخيص دادن بسيار دشوار بود؛ با خود گفتم حالا كه شب است و تاريك است باشد تا فردا، آيساً [نا امیدانه] داشتم از شيخان به در مىآمدم ولى آهسته آهسته كه باز هم نظرم به الواح قبور بود كه ديدم شخصى ناشناس از درب شرقى شيخان وارد قبرستان شده است و مستقيم به سوى من مىآيد تا به من رسيده گفت: آقا قبر آميرزا جواد آقاى ملكى را مىخواهيد؟ و مرا در كنار قبر آن مرحوم برد و از من جدا شد و به سرعت به سوى درب غربى شيخان رهسپار شد كه از قبرستان بدر رود، من بىاختيار تكانى خوردم و مضطرب شدم و ايشان را بدين عبارت صدا زدم و گفتم آقا من كه قبر ايشان را مىخواستم اما شما از كجا مىدانستيد؟ آن شخص در همان حال كه به سرعت به سوى درب غربى شيخان مىرفت، صورت خود را برگردانيد و نيمرخ به سوى من نموده گفت: ما مشتريهاى خود را مىشناسيم.
مؤلفات مرحوم حاج ميرزا جواد آقا عبارتند از كتاب مراقبات كه همان كتاب اعمال السنة است. و ديگر كتاب اسرار الصلوة و ديگر كتاب لقاء الله كه هر يك از اينها به طبع رسيده است و بعضى مكرر چاپ شده است. و حقا هر يك در موضوع خود اهميّت بهسزا دارد كه در يك فرصت بيشترى بايد به شرح و بيان و تعريف آنها بپردازيم.
حضرت استاد علامه طباطبائى قدس سرّه در تقريظى كه بر اعمال سنه نوشته است و در ابتداى مراقبات به طبع رسيده است فرمايد:
اما بعد فهذه اسطر أعلّقها على كتاب اعمال السنه للعلم الحجة الآية المرحوم الحاج ميرزا جواد آقا الملكى التبريزى (قدّس الله روحه) و لست أريد بها ان امدح هذه الصحيفة الجليلة، او اثنى على مؤلفه العظيم؛ فليست هي الا بحرا زاخرا لا يوزن بمن ولاصاع، و لا هو الّا علما شامخا لايقدر بشبر او ذراع و كفى بالقصور عذرا و باليأس عن البلوغ راحة و انما اريد ان اواجه اخوانى من اهل الولاء، و سادتى من ارباب الصدق و الصفاء بما فيه بعض التذكرة فان الذكرى تنفع المؤمنين- الى قوله فى آخره:- و ما بين ايديكم من الكتاب من أحسن ما عمل فى هذا الشأن ففيه لطائف ما يراقبه اهل ولاية الله و رقائق مايهجس فى قلوب الوالهين فى محبة الله، و جمل ما يلوح للرائضين فى عبادة الله نور الله مرقد مؤلفه العظيم و افاض عليه من سحائب رحمته و مغفرته و الحقه بنبيه و آله الطاهرين.
ديگر كتابهايى كه از وى نام بردند رسالهاى در حج است و ديگر رسالهاى در سير و سلوك و ديگر حاشيه فارسى بر الغاية القصوى.
نگارنده اين كتابها را ندارد و نديده است و در آخر ترجمه مراقباتش و نيز در آخر شرح حالش در اول مراقبات گفته آمد كه او را رسالهاى در اصول و كتابى در فقه است. «وله رسالة فى الاصول و أخرى فى الفقه لم تطبعا بعد». آيا اين رساله فقه همان رساله در حج است يا غير آن؟ و رساله لقاء الله همان رساله در سير و سلوك است يا غير آن؟
شاگردان آن جناب يكى جناب ثقة الاسلام حاج سيد حسين آقاى فاطمى سابق الذكر است (رحمة الله عليه). و ديگر از شاگردان و اصحاب خاص آن جناب ثقة الاسلام مرحوم حاج آقا سيد محمود يزدى فرزند آقا ميرزا سعيد يزدى است كه در مزار شيخان مدفون است توفى فى سنه ۱۳۷۸ ه ق. و ديگر آية الله آخوند ملا على همدانى ره، و ديگر فاضل متقى و دانشمند گرانقدر و شاعر شيرينگفتار، اديب صالح جناب آقا شيخ اسماعيل بن الحسين متخلّص به تائب تبريزى. و گاهى در اشعارش خود را سوخته تخلص مىكرد از او سؤال شد به چه لحاظ تخلص به سوخته مىنمايى؟ در جواب گفت: براى اينكه اگر به پسرم پدرسوخته گويند بجا باشد و بگويد:
از بسكه سوخت بابم اندر ره عشق
زين باب بود كه من پدرسوختهام
همين جناب اعنى آقا شيخ اسماعيل تائب قصيدهاى به نام قصيده جواديه در مرثيه استادش حاج ميرزا جواد آقا سروده است.
تبصره: اين آقاى آقا شيخ اسماعيل تائب سوخته، همان بزرگوارى است كه مكاتبات مرحوم آخوند ملا حسينقلى همدانى و سيد احمد كربلائى و محمد بهارى را جمعآورى كرده است. كه در طبقات اعلام الشيعه در شرح حال مولى حسينقلى همدانى فرمايد:
فقد جمع الاديب الصالح الميرزا اسماعيل التبريزى نبذة من مكاتيب المترجم له (يعنى المولى حسينقلى الهمدانى) و مكاتيب تلامذته و طبعها فى ۱۳۲۹ باسم تذكرة المتقين كما اشرنا اليه في الذريعه ج ۴ أيضا ص ۴۶ [۵]
و در همان مجلد ياد شده ذريعه در عنوان تذكرة المتقين فرمود:
و قد باشر جمع هذه المكاتيب و طبعها فى ۱۳۲۹، الاديب الصالح ميرزا اسماعيل بن الحاج حسين التبريزى الشهير بمسأله گو نزيل مشهد الرضا (عليه السلام) أخيرا و المقلب فى شعره بتائب.
و نام بعضى ديگر از شاگردان او خواهد آمد.
يب-نقل پارهاى از اقوال صاحبان تراجم در پيرامون شخصيت حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى (قدس سره الشريف).
۱- طبقات اعلام الشيعه، الجزء الاول و هو نقباء البشر فى القرن الرابع عشر (ص ۳۲۹):
هو الشيخ الميرزا جواد آغا بن الميرزا شفيع الملكى التبريزى نزيل قم، عالم فقيه و اخلاقى فاضل و ورع ثقة.
كان فى النجف الاشرف اشتغل فيها على اعلام الدين. فقد أخذ مراتب السلوك عن الأخلاقي الشهير المولى حسينقلي الهمداني و اكمل نفسه عليه و تتلمذ فى الفقه و الاصول على العلامه الشيخ آغا رضا الهمداني و غيره من العلماء و عاد إلى ايران فى (۱۳۲۰) فاستوطن دار الايمان قم و قام بوظائف الشرع و كان مروجا للدين، مربيا للمؤمنين إلى أن توفي يوم عيد الاضحى (۱۳۴۳) و رثاه تلميذه الشيخ اسماعيل بن الحسين المتخلص بتائب بقصيدة ارخ فى آخرها عام وفاته و سماها بالقصيدة الجوادية. و له تصانيف منها اسرار الصلوة طبع (۱۳۳۹) و له ايضا السير و السلوك مخطوط توجد نسخه عند تلاميذه، و استنسخ عنه ايضا السيد عبد الحسين الحجة في (۱۳۵۸).
و در الذريعة فرموده است اسرار الصلاة را در قم تأليف نموده است: «و بها الف اسرار الصلوة و طبعه سنة ۱۳۳۸» [۶].
۲- ريحانة الادب، ج ۵، ص ۳۹۷:
حاج ميرزا جواد از اكابر علماى اخلاقى و عرفانى تبريز عصر حاضر ما مىباشد كه به جهت انتساب به خانواده ملك التجار تبريزى به ملكى معروف. سالها در خانه وى (در تبريز) مجلس تذكير و موعظه منعقد بود.
بقيه مطالب آن از الذريعه است.
۳- كتاب علماء معاصرين (ص ۱۳۷، چاپ سنگى) تأليف مرحوم حاج ملا على واعظ خيابانى تبريزى، آن جناب در اين كتاب همان گفتار الذريعه را در بيان اسرار الصلوة از مجلد چهارم آن (ص ۴۷) ترجمه فرموده است و خوب از عهده آن به قلم توانائى برآمده است بدين صورت:
حاج ميرزا جواد آقا ملكى (ره) المتوفى سنه ۱۳۴۴. (الذريعه، ج ۲، ص ۴۷)، اسرار الصلوة تصنيف شيخ ميرزا جواد آقا الشهير به ملكى تبريزى نزيل قم و متوفى در آنجا سنه ۱۳۴۴ و آن مرحوم علوم و معارف را سالها در نجف اشرف تكميل و نفس خود را به مصاحبت جمال السالكين، مولى حسينقلى همدانى، تهذيب و در حدود سنه ۱۳۲۰ به ايران مراجعت و مجاورت حضرت سيده فاطمه (سلام الله عليها) را در قم اختيار و اين كتاب اسرار الصلوة را در آن مكان شريف تأليف و سنه ۱۳۳۸ به طبع رسانيد.
۴- آثار الحجة تأليف جناب آقاى محمد رازى (ج ۱، ص ۲۶):
حوزه علميه قم از اول تأسيس آن شاهد و ناظر حوادث و قضاياى مهم تاريخى بوده كه از حيث تاريخ مورد عظمت و اهميت است دوم از حوادث مهمى كه حوزه علميه قم در سالهاى اولش ديده كه مىتوان آن را در رديف ضايعههاى اسفناك و وقايع مؤلمه جهان اسلامى آورد، فقدان حجة الاسلام و المسلمين آية الله فى العالمين العالم الربانى و الكامل الصمدانى جمال السالكين و قطب العارفين الحاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى است كه در يازدهم ذى الحجه ۱۳۴۳ هجرى (هزار و سيصد و چهل و سه) واقع شده و حوزه علميه را به غروب نور وجود خود تاريك نمود.
فقيد معظم از شخصيتهاى برجسته و دانشمندان و علماء متأخرين و معاصرين ما بوده كه مىتوان او را در سلوك و عرفان و خلق و ايمان در شمار نوادر زمان آورد.
در تبريز متولد شده و پس از ديدن مقدمات و سطوح به عتبات عاليات و نجف اشرف عزيمت نموده و فقه را از مرحوم حاج آقا رضاى فقيه همدانى صاحب مصباح الفقيه، و اصول را از آقاى آخوند خراسانى آموخته، و علم حديث و درايه را از حاجى نورى. و در همان اوقات ملازمت و مصاحبت مرحوم جمال السالكين صاحب النفس الزكيه مولينا آخوند ملا حسينقلى همدانى را كه شهرت فضائلش نزد ارباب علم و دانش و عرفان و بينش بسيار و مستغنى از توضيح نالايق ماست و در رساله التقوى اشاره به مقام ايشان و شاگردانش نمودم، اختيار كرده و نفس خود را تهذيب و تكميل نموده و در حدود ۱۳۲۱ به ايران مراجعت و اولا در تبريز سكنى نمودند تا بعد در قضيه انقلاب مشروطه در سال ۱۳۲۹ هجرى از آنجا به قم مهاجرت نمودند و مشغول به تدريس (درس فقه كه عنوانش مفاتيح مرحوم فيض بود) و ترويج و تربيت شاگردان مكتب جعفر بن محمد (عليهما السلام) شدندو سه ماه رجب و شعبان و رمضان را صائم گرديده و در مدرس مدرسه فيضيه درس اخلاق عمومى مىگفتند و اكنون كه سى سال است از رحلت و فقدان آن عالم ربانى مىگذرد در و ديوار مدرس و فضاى مدرسه صداى حزين و گريان و نالههاى شوق و سوزان او را كه مىگويد: «اللهم ارزقنا التجافى عن دار الغرور و الانابة الى دار الخلود و الاستعداد للموت قبل حلول الفوت» به گوش هوش مىرساند.
فضائل و كرامات مرحوم حاج ميرزا جواد آقا بيشتر از آن است كه در اين وجيزه توان آورد. درباره اخلاق و زهد و تقوى و عشق و عرفان او شاگردانش كه از علماى معروف حاضرند داستانهائى گفته، و حتى او را در رديف بكائين آخر الزمان آوردهاند. نماز جماعتش در مسجد بالاى سر مطهر، و گاهى در مدرسه فيضيه و درس گفتنش در آن شاهد اين مدعى است.
ارتباط و مراودهاش با اعليحضرت بقية الله (ارواحنا له الفداء) بسيار، ملازمتش به تقوى و ورع بىاندازه، مراقبتش به نوافل و حضور و توجه دائمى آنى غافل نبود، و لحظهاى از ياد خدا بيرون نمىرفت.
حكايت كرد براى ما جناب حجة الاسلام حاج سيد جعفر شاهرودى كه از علماى عصر حاضر طهران است دو مكاشفه را كه مفصّل است مجمل آن را براى يافتن مقام و منزلت صاحب ترجمه مىنگارم:
فرمود شبى در شاهرود خواب ديدم كه در صحرائى حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالى له الفرج) با جماعتى تشريف دارند و گويا به نماز جماعت ايستادهاند، جلو رفتم كه جمالش را زيارت و دستش را بوسه دهم، چون نزديك شدم شيخ بزرگوارى را ديدم كه متصل به آن حضرت ايستاده و آثار جمال و وقار و بزرگوارى از سيمايش پيداست، چون بيدار شدم در اطراف آن شيخ فكر كردم كه كيست تا اين حدّ نزديك و مربوط به مولاى ما امام زمان است، از پى يافتن او به مشهد رفتم نيافتم، در طهران آمدم نديدم، به قم مشرف شدم او را در حجرهاى از حجرات مدرسه فيضيه مشغول به تدريس ديدم، پرسيدم كيست؟ گفتند عالم ربانى آقاى حاج ميرزا جواد آقاى تبريزى است؛ خدمتش مشرف شدم تفقد زيادى كردند و فرمودندكى آمدى گويا مرا ديده و شناخته از قضيه آگاهند. پس ملازمتش را اختيار نمودم و چنان يافتم او را ديده بودم و مىخواستم.
تا شبى كه نزديك سحر در بين خواب و بيدارى ديدم درهاى آسمان به روى من گشوده و حجابها مرتفع گشته تا زير عرش عظيم الهى را مىبينم پس مرحوم استاد حاج ميرزا جواد آقا را ديدم كه ايستاده و دست به قنوت گرفته و مشغول تضرع و مناجات است به او مىنگريستم و تعجب از مقام او مىنمودم كه صداى كوبيدن در خانه را شنيده و متنبه گشته برخاستم در خانه رفتم، يكى از ملازمين ايشان را ديدم كه گفت بيا منزل آقا گفتم چه خبر است گفت سرت سلامت خدا صبرت دهد آقا از دنيا رفت.
قبرش در شيخان نزديك قبر ميرزا ابو القاسم قمى صاحب قوانين است و ماده تاريخ آن بر لوحه قبرش به عربى (رفع العلم و ذهب الحلم) و در قصيدهاى كه به فارسى در مرثيه ايشان گفته شده اين بيت است (از جهان جان رفت و از ملت پناه) «۱۳۴۳ هجرى».
تأليفات ايشان متعدد ازجمله اسرار الصلاة است كه در ۱۳۳۸ به طبع رسيده است. و ديگر سير و سلوك نسخه خطى آن نزد سيد الأعلام عالم زاهد و عابد و متقى و پارسا حاج آقا حسين فاطمى قمى است كه از شاگردان و ملازمين دائمى تا آخر عمر ايشان بوده و نيز نزد حضرت آية الله حاج سيد ابو القاسم خوئى در نجف اشرف و بعض تلامذه ديگر ايشان موجود است.
سپس آقاى رازى مرقوم داشتند كه: شاگردان درس اخلاقش بسيار، و تنى چند از معارف آنان را برشمرد.
راقم سطور حسن حسنزاده آملى گويد: آن كه نقل شده «ديدم درهاى آسمان به روى من گشوده ...» اين امور و احوال تمثلات و وقائع و مكاشفاتى است كه براى سالك به وفق استعداد و طلب او پيش مىآيد. و اين تمثلات احوالى معنوى است كه فقط در صقع نفس سالك مستعد ظاهر مىگردد نه اين كه از امور جسمانى و مادى خارجى باشند. مثلا اگر كسى ديگر در كنار مكاشف بوده باشددرهاى آسمان را گشاده و حجابها را مرتفع نمىبيند و اگر امور جسمانى بوده باشند همه يكسان مىبينند. تفصيل آن را در فصل نهم رساله نور على نور در ذكر و ذاكر و مذكور تحرير و تقرير كردهام.
۵- آيينه دانشوران (ص ۳۵۰) تأليف جناب آقاى سيد على رضا ريحان الله يزدى:
حاج ميرزا جواد آقا از فقها و علماى بزرگ اخلاقى به شمار بوده اين عالم بزرگوار از خانواده اعيان و تجار تبريز و پدر ايشان در اوائل امر، عامل مضاربه سلطان ناصر الدين شاه بود و يكى از متمولين بزرگ به شمار مىآمد و سرانجام به عالم معنويت توجهى پيدا كرده و در خدمت حاج ميرزا علينقى همدانى به مقامات عاليه نائل شد و در نتيجه تهذيب اخلاق و مجادله و مجاهده به عالم ديگر آشنا گرديد.
صاحب ترجمه از بزرگان درس حاج آقا رضاى همدانى، و مسلك محدثين را نيز مىپيمود چنانكه رساله [اى] در حج به روش اخباريين نوشته است خلاصه مىتوان حضرتش را از بزرگان علماى فقه و اصول و عرفان بهشمار آورد.
نوشتههاى ايشان يكى كتاب اسرار الصلاة، ديگر حاشيه فارسى بر غاية القصوى، ديگر كتابى به نام مراقبات سنه است. چنين شنيدم كه در قنوت نوافل مكرر اين شعر را ميخواند:
ما را ز جام باده هستى خراب كن
زان پيشتر كه عالم فانى شود خراب
از شاگردان و اصحاب خاص آن جناب آقا سيد محمود يزدى از فرزندان ميرزا سعيد بود. انتهى.
راقم گويد: آنكه حكايت شد در قنوت نوافل آن شعر را مىخواند، جناب شيخ صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه فرموده است:
و ذكر شيخنا محمد الحسن بن احمد بن وليد رضي الله عنه عن سعد بن عبد اللّه انّه كان يقول لايجوز الدعاء في القنوت بالفارسية. و كان محمد بن الحسن الصفار يقول انّه يجوز.
و الذي اقول به انّه يجوز لقول ابى جعفر الثاني (عليه السلام) (هو الامام محمدالتقى (ع)): لا بأس أن يتكلم الرجل في صلاة الفريضة بكل شيء يناجي ربّه (عزّ و جلّ). ولو لم يرد هذا الخبر أيضا لكنت أجيز بالخبر الذي روى عن الصادق انّه قال كل شيء مطلق حتى يرد فيه نهي و النهي عن الدعاء بالفارسية في الصّلاة غير موجود و الحمد لله.
چنانكه عبارت صدوق ظاهر است، اطلاق جواز قنوت به فارسى را مىرساند چه در صلاة مفروضه و چه مندوبه، و چه زبان فارسى و چه غير آن يعنى هر زبانى كه عجمى و غير عربى است.
و ظاهر حكايت از عمل مرحوم آقا ميرزا جواد وجه جمع بين قولين مذكورين است كه لايجوز الدعاء فى القنوت بالفارسية في الصلاة المفروضة، و يجوز في النافلة. براى تفصيل بحث به كتب فقهيه رجوع شود.
۶- تاريخ حكما و عرفا (ص ۱۳۳، ط ۱) تأليف جناب آقاى صدوقى سها:
از بعضى از اهل سكول منقول است كه آقا ميرزا جواد آقا بعد از دو سال خدمت آقا (سركار آخوند مولى حسينقلى همدانى) عرض مىكند من در سير خود به جائى نرسيدم.
آقا در جواب از اسم و رسمش سؤال مىكند او تعجب كرده مىگويد: مرا نمىشناسيد؟ من جواد تبريزى ملكى هستم. ايشان مىگويند شما با فلان ملكىها بستگى داريد؟ آقا ميرزا جواد آقا چون آنها را خوب و شايسته نمىدانسته از آنان انتقاد مىكند. آخوند ملا حسينقلى در جواب مىفرمايند: هروقت توانستى كفش آنها را كه بد مىدانى پيش پايشان جفت كنى من خود به سراغ تو خواهم آمد.
آقا ميرزا جواد آقا فردا كه به درس مىرود خود را حاضر مىكند كه در محلى پائينتر از بقيه شاگردان بنشيند تا رفتهرفته طلبههايى كه از آن فاميل در نجف بودند و ايشان آنها را خوب نمىدانسته مورد محبت خود قرار مىدهد تا جايى كه كفششان را پيش پاى آنها جفت مىكند. چون اين خبر به آن طايفه كه در تبريز ساكن هستند مىرسد رفع كدورت فاميلى مىشود. بعدا آخوند او را ملاقات مىكند و مىفرمايد:
دستور تازهاى نيست، تو بايد حالت اصلاح شود تا از همين دستورات شرعى بهرهمند شوى. ضمنا يادآورى مىكند كه كتاب مفتاح الفلاح شيخ بهائى براى عمل كردن خوب است.
راقم گويد: آنكه از جناب آخوند نقل شده است كه مفتاح الفلاح شيخ بهائى براى عمل كردن خوب است، اين كمترين در بعضى از مقالاتش گفته است:
اميد آنكه در حوزههاى علميه، صحف ادعيه و اذكار كه از ائمه اطهار ما صادر شده است و بيانگر مقامات و مدارج و معارج انسان است از متون كتب درسى قرار گيرند، و در محضر كسانى كه زبان فهم و اهل دعا و سير و سلوكند و راهيافتهاند و راه نمايند، درس خوانده شوند. مثلا به ترتيب اول مفتاح الفلاح شيخ بهائى، و پس از آن عدة الداعي ابن فهد، و بعد از آن قوت القلوب ابو طالب مكى، و سپس اقبال سيد بن طاوس؛ و در آخر انجيل اهل بيت و زبور آل محمد (ص) صحيفه سجاديه، در عداد كتب درسى درآيند كه نقش خوبى در احياى معارف اصيل اسلامى است.
سلسله مشايخ سير و سلوك عرفان عملى مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى:
چنانكه مكرر گفته آمد استاد ايشان جمال السالكين آية الله مرحوم آخوند ملا حسينقلى همدانى بوده است. آن جناب به فرموده بعضى از مشايخ ما (رضوان الله تعالى عليه) در حدود سيصد تن از اولياء الله پرورانده است و تربيت كرده است كه ازجمله آنها مرحوم حاج ميرزا جواد ملكى (قدّس سرّه) است. و استاد جناب آخوند مرحومحاج سيد على شوشترى بوده است، و استاد ايشان ملا قلى جولا، و بعد از ملا قلى جولا بلكه خود ملا قلى جولا را نمىشناسيم و خود حاج سيد على شوشترى هم او را نمىشناخت به تفصيلى كه در يادنامه علامه طباطبائى ذكر كردهام.
بر روى تربت شريفش كه مزار خواص اهل دل است، سنگى سرتاسرى مفروش است و بر آن چنين منقوش است:
قد ارتحل عن دار الغرور إلى دار السرور، و عن بيت الظلمة و الدثور إلى البيت المعمور و عالم النور، طود العلم و التقى و معدن الحلم و السخاء من هو في مضمار «موتوا قبل أن تموتوا» بلغ غاية السباق، و في ائتمار و استبقوا الخيرات وصل الى حدّ الاستباق، وتد الأوتاد و العماد الضاد، ربيع الزمان و اويس اليمان، مصداق ما قاله ابو الأئمة والد السبطين: «لو لا الآجال التى كتب الله لهم لم تستقر ارواحهم في أبدانهم طرفة عين».
حلال المشكلات ببنان البيان، كشاف المعضلات بنور البرهان، عقمت الدهور عن عديله، و العصور عن بديله، فخر العلماء الراسخين و ذخر الفقهاء الشامخين، ابو الفضائل الجمة الذي بموته ثلم في الاسلام ثلمة، مقتدى الأنام، حجة الاسلام و المسلمين مولى العالمين: الحاج ميرزا جواد آقا التبريزى (اعلى الله تعالى شأنه و رفع فى الخلد مكانه) فاليق به أن أقول في تاريخ هذا الرزء العظيم و الخطب الجسيم:
«و رفع العلم و ذهب الحلم». و بالفارسية: «از جهان جان رفت و از ملّت پناه».
و هو المطابق ليلة الجمعة الحادية عشر من شهر ذي الحجّة من شهور سنة ۱۳۴۳.
اين بود آنچه كه بر لوح تربت آن جناب حجارى شده است: و جمله: «و رفع العلم و ذهب الحلم» حرف واو در آغاز جمله جزء حروف تاريخ نيست زيرا كه «رفع العلم و ذهب الحلم» مطابق ۱۳۴۳ است. و نيز به حسب سياق عبارت وجود واو ضرورت ندارد مگر به تكلف معنى شود و ظاهر اين كه زيادتى از سهو حجار باشد.
و ديگر اين كه كلمه «الحادية عشر» به تذكير عشر حجارى شده است و حال آنكه الحادية عشرة صحيح است كه اعداد در صورت اسم فاعلى در تذكير و تأنيث مطابق با موصوف خودند.
و ديگر اين كه به قسمت فوقانى لوح آسيبى وارد شده است كه موجب شكست و دو نيمه شدن لوح شده است و عبارت «وصل إلى حد الاستباق، وتد الأوتاد و العماد الضاد» در شرف از بين رفتن است. و احتمال اين كه عبارت «وتد الاوتاد و العبّاد و الزهاد» باشد با رسم نقوشى كه حكايت از اصل آن مىكرد، بعيد مىنمايد.
كيف كان خداوند درجات وى را متعالى و ما و شما را از بركت انفاس اولياى الهى بهرهمند بفرماياد.
دعويهم فيها سبحانك اللهم و تحيتهم فيها سلام و آخر دعويهم أن الحمد للّه ربّ العالمين.
روز عيد فطر ۱۴۰۴ ه ق دهم تير ۱۳۶۳ ه ش.
قم حسن حسنزاده آملى
۱. فصّلت، آيه ۳۱، ۳۴.
۲. جن، آيه ۱۷.
۳. شرح مناقب محيى الدين، ص ۱۱۵، ط ۱.
۴. (المراقبات ص ۱۳، ط ۱)
۵. (طبقات اعلام الشيعة، الجزء الاول و هو نقباء البشر فى القرن الرابع عشر ص ۶۷۷).
۶. الذريعه، ج ۲، ص ۴۷.