سکون دو نوع بود: یکی از خواص اهل نقصان و آن مقدّم بر سلوک باشد که صاحبش از مطلوب و کمال بیخبر باشد، و آن را غفلت خوانند. و دیگری بعد از سلوک که از خواص اهل کمال بوده باشد وقت وصول به مطلوب، و آن را اطمینان خوانند.
قال اللّه تعالى: الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (رعد- ۲۸).
و حالى كه در ميان اين دو سكون [سکون غفلت و سکون اطمینان] بوده باشد حركت و سیر و سلوک خوانند، و حركت از لوازم محبت باشد قبل الوصول، و سکون از لوازم معرفت است كه مقارن وصول باشد.
و به اين سبب گفتهاند: «لو تحرّك العارف هلك و لو سكن المحبّ هلك»
و از اين مبالغتتر نيز گفتهاند و آن اين است: «لو نطق العارف هلك و لو سكت المحبّ هلك».
سکون در اصطلاح عرفانی، آرامش در کنف عنايت حق بر اثر توکل است (سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)).
شاه نعمت الله ولی گوید:
نو عروس تجلی اول
زینتی از زرینهٔ دل ماست
نقد گنج خزانهٔ عالم
حاصلات دفینهٔ دل ماست
در دل ما چو دلبر است مقیم
آن سکونش سکینهٔ دل ماست
عطار نیشابوری گوید:
از عالمِ بیچون به سکون باید شد
خود را سوی خویش رهنمون باید شد
یک ذرّه اگر باشد و ما آن دانیم
یک لحظه ز خود بدان برون باید شد
مولوی گوید:
گه در یم و گاه سوی ساحل
در جستن قطرهاش سری هست
خاموش و طمع مکن سکینه
آن راست سکون که مخبری هست
همچنین:
پناه است او پناه است او پناه هر گناه است او
چراغ است او چراغ است او چراغ بینظیر است او
سکون است او سکون است او سکون هر جنون است او
جهان است او جهان است او جهان شهد و شیر است او