ابن فارض ، شاعر عشق است و قصیدههای او نیز چون غزل مشحون از مضامین و تعبیرات عاشقانه است و از آنجا كه عشق او - به خصوص در نظم السلوك - عشق الهى است، بسط دامنه معنا موجب مىشود كه دامنه سخن دراز شود.
اِبْن ِ فارِض ، ابوحفص (ابوالقاسم ) شرف الدین عمر بن على بن مرشد بن على (۵۷۶ -۶۳۲ق /۱۱۸۱- ۱۲۳۵م )، بزرگترین سراینده شعر صوفیانه در ادبیات عرب . نسبت ابن فارض به گفته شیخ على ، نواده دختری او و به استناد خوابى كه او خود دیده بود، به قبیله بنى سعد (قبیله حلمیه ، مرضعه پیامبر) مىرسید (۱/۷) و اصل خاندانش به شهر حماه ، در سرزمین شام تعلق داشت . پدرش از حماه به دیار مصر كه در آن روزگار، مهمترین مركز تمدن اسلامى بود، مهاجرت كرد و چون در محاكم قضایى سهم الارث زنان بر مردان مىنوشت ، به «فارض » مشهور شد [۱].
شیخ على ، جامع دیوان ابن فارض ، در دیباچه آن به نقل از منذری مىنویسد:
«از ابن فارض درباره تاریخ ولادتش پرسیدم ، پاسخ داد چهارم ذیقعده ۵۷۷ در قاهره . از ابن خلكان نیز چنین شنیدم » (۱/۱۶)،
ولى ظاهراً در اینجا شیخ على را سهوی روی داده است ، زیرا این سخن را نه تكمله منذری تأیید مىكند و نه وفیات ابن خلكان و این هر دو ولادت ابن فارض را در ۴ ذیقعده ۵۷۶ ضبط كرده اند [۲] و قول دیگر مورخان نیز همین است (نك: ذهبى ، تاریخ اسلام ، ۹۳؛ ابن تغری بردی ، ۶/۲۸۸).
ابن فارض مقدمات علوم را نزد پدر فراگرفت . پدرش مردی عالم و زاهد و مدتى نایب الحكم ملك عزیز ایوبى در قاهره بود و گاهى فرزند خویش را هم با خود به مجالس حكم مىبرد. زهد و ورع او موجب شد كه دعوت سلطان را برای تصدی منصب قاضى القضاتى نپذیرد و سرانجام از امور دولتى دست شوید و در جامع ازهر به ارشاد مردم مشغول شود[۳].
ابن فارض در قاهره به استماع حدیث از بهاءالدین قاسم بن عساكر پرداخت [۴] و مذهب شافعى را برگزید[۵].
سپس به تصوف روی آورد و به وادی «مستضعفین » در كوه مقطّم رفت و به ریاضت و مجاهدت پرداخت [۶].
گویند روزی ، هنگامى كه به قاهره بازگشته بود و قصد ورود به مدرسه «سیوفیه » داشت ، پیرمرد بقالى را دید كه برخلاف قاعده مقرر وضو مىگرفت . ابن فارض به قصد اعتراض با او به سخن گفتن پرداخت ، ولى پیرمرد كه از اولیاءالله بود به او گفت كه ای عمر! گشایش كار تو در مصر نخواهد بود بلكه در مكه به مقصود خواهى رسید و اكنون هنگام آن فرارسیده است [۷].
پس از این دیدار ابن فارض به حجاز رفت و مدت ۱۵ سال در كوهستانهای پیرامون مكه به تزكیه نفس پرداخت [۸]. سالهایى كه در این ناحیه به سر آورد، در زندگى روحانى و ذوقى وی تأثیرات عمیق برجای گذارد، چنانكه در تائیه صغری اشارات بسیار به این دوران دارد [۹] و قصیده دالیه او [۱۰] نیز كه در مصر و بعد از بازگشت از سفر حجاز سروده شده است ، آكنده از اشارات و سخنان شورانگیز درباره مكه و اماكن متبركه آنجاست .
از آن شیخ بقال دیگر سخنى در میان نیست تا آنكه به گفته شیخ على ، بعد از ۱۵ سال روزی در باطن ابن فارض ندا مىدهد كه به قاهره باز آی و بر من نماز بگزار. ابن فارض به قاهره مىشتابد و بر جنازه او نماز مىگزارد و او را به ترتیبى كه خود وصیت كرده بود، در «قرافه »، در دامنه كوه مقطّم و در مسجد عارض به خاك مىسپارد (۱/۶).
شیخ على و اكثر تذكره نویسان ، نام این شیخ را نگفته و از او تنها به عنوان «شیخ بقال » یاد كردهاند، اما ابن زیات ، نام او را شیخ ابوالحسن على بقال ضبط كرده است (ص ۲۹۷) و ابن ایاس او را به نام شیخ محمد بقال مىشناسد (۱(۱)/۲۶۷).
ابن فارض ، پس از بازگشت از حجاز، در صحن خطابه جامع ازهر ساكن شد [۱۱].
وی مورد احترام خاص سلاطین ایوبى و امیران و درباریان بود، ولى هرگز به دربار و درباریان روی خوش نشان نداد و در مجالس آنان حاضر نشد و هرگونه اقدامى را كه از طرف سلاطین برای نزدیك شدن به او به عمل آمد، رد مىكرد [۱۲].
سرانجام وی در ۵۶ سالگى در روز سه شنبه دوم جمادی الاول ۶۳۲ در صحن خطابه جامع ازهر درگذشت [۱۳] و فردای آن روز در قرافه ، دامنه كوه مقطم در كنار مسجد معروف به «عارض » نزدیك آرامگاه شیخ بقال دفن شد [۱۴].
شیخ كمال الدین محمد، فرزند ابن فارض در وصف سیمای پدر خود گفته است كه وی مردی میانه بالا و نیكو منظر بود و رنگ چهرهاش به سرخى تمایل داشت و در مجالس وقار و هیبت او به گونهای بود كه حاضران از هر گروه و طبقهای كه بودند، كمال ادب و فروتنى را نسبت به او مراعات مىكردند. با آنكه از كسى چیزی نمىپذیرفت ، در معاش خود سهل گیر و بى تكلف بود و با نزدیكان و آشنایان با بخشندگى و گشاده دستى رفتار مىكرد [۱۵].
تذكره نویسانى كه به شرح حال ابن فارض پرداختهاند (مثلاً ابن حجر، ۴/۳۱۹) و نیز شیخ على (۱/۶، ۱۱، ۱۳) كراماتى به وی نسبت دادهاند كه غالباً دایر بر فراست یا اشراف او بر ضمایر است .
از ویژگیهای زندگى صوفیانه ابن فارض ، توجه خاص او به «سماع » است كه برای او معنا و مفهومى بسیار گسترده داشت : از آواز خواندن رختشویان ساحل نیل به هنگام رختشویى [۱۶] و نوحه سرایى نوحه گران در تشییع جنازه مردگان [۱۷] تا سرود سرایى و نوازندگى كنیزكان [۱۸].
گاهى در كوی و برزن ، صدای ناقوس نگهبانان دربار و شعری كه مىخواندند، احوال او را چنان دگرگون مىكرد و او را به وجد مىآورد كه رهگذران نیز به وجد مىآمدند و سماعى پرشور در مىگرفت و گروهى در آن میان بیهوش مىافتادند [۱۹].
لطافت روح ابن فارض چنان بود كه گاهى از مشاهده اشیایى كه در اطرافش بود، به شدت متأثّر مىشد. وی از دیدن كوزهای زیبا در دكان عطاری ، به یاد جمال مطلق الهى مىافتاد و از خود بى خود مىگشت [۲۰] و یا هنگامى كه آب نیل بالا مىآمد، شبها از تماشای شكوه و خروش آن به وجد و طرب در مىآمد[۲۱].
عصر او به دلایل سیاسى و اجتماعى ، آكنده از تمایلات دینى و عرفانى بوده است ، اما قابلیت روحى خود او را هرگز نباید از نظر دور داشت كه اصلىترین عامل گرایش او به عرفان بود. وی در روزگاری مىزیست كه از یكسو خاطره جنگهای صلیبى هنوز در یادها باقى بود و از سوی دیگر صلاح الدین ایوبى دستگاه خلفای فاطمى را برچیده بود. ایوبیان سعى بر آن داشتند كه روحیه دینى را به گونهای در مردم تقویت كنند كه هم دژ محكمى در مقابل مسیحیت اروپاییان باشد و هم سدی در برابر تشیع اسماعیلیان . از این رو مساجد و مدارس دینى را در همه جا بر مبنای مذاهب اهل سنت تأسیس و تقویت مىكردند و از طرف دیگر به ترویج تصوف نیز توجه خاص داشتند. صلاح الدین ایوبى خانقاهى بزرگ در مصر ایجاد كرد كه به نام «دار سعید السعداء» معروف بود و شیخ آن سمت ِ «شیخ المشایخ » داشت و در پى آن ، خانقاهها و رباطهای دیگر در نقاط مختلف ساخته شد. پیامدهای جنگهای صلیبى و به دنبال آن آشوبهای بعد از مرگ صلاح الدین و درگیریهای فرزندان و برادران او بر سر تقسیم حكومت ، اوضاع اجتماعى را نابسامان و زمینههای روحى را برای ترك دنیا و گرایش به زهد و تصوف بسیار آماده و مساعد كرده بود[۲۲]
ابن فارض نیز بىتردید از این رویدادها متأثر بوده است . از آثار او و نیز از آنچه درباره او نوشتهاند، به روشنى برمىآید كه وی یكى از درخشانترین چهرههای عرفان اسلامى بوده است ، اما هرگز نمىتوان او را یك صوفى به مفهوم متعارف آن به شمار آورد و در چهارچوب نظام تصوف خانقاهى قرار داد. چنانكه به گفته فرزندش او لباس نیكو مىپوشید و بوی خوش به كار مىبرد [۲۳] و نیز در دیداری كه با شیخ شهاب الدین سهروردی - صاحب عوارف المعارف - داشته است ، سهروردی از وی مىخواهد كه اجازه دهد تا فرزندان او را خرقه بپوشاند و به طریقت خود درآورد، ولى او نخست نمىپذیرد و مىگوید كه «روش ما چنین نیست » [۲۴].
نام ابن فارض ، در حوزه عرفان و تصوف قرن ۷ق ، در كنار نام كسانى چون ابن عربى و صدرالدین قونوی جای مىگیرد و قصاید او مخصوصاً تائیه كبری ، همراه با فصوص الحكم و فكوك در خانقاهها و حلقه های صوفیه تدریس مىشده است .
تائیه ابن فارض آكنده از مفاهیم و اصطلاحات عرفان نظری است ، مانند اتحاد، فنا و بقا، وجد و فقد، فرق و جمع ، صحو الجمع و فرق الثانى و... كه با توانایى اعجاب انگیزی در قالب تمثیلها و تعبیرهای شاعرانه بسط و گسترش یافته است . از همین روست كه علمای ظاهر پیوسته به انكار او برخاسته و از او به عنوان «شیخ اتحادی » نام برده و تائیهاش را همچون حلوایى دانستهاند كه روغنش از سم افعى است [۲۵] و چنان در اظهار این نظر مبالغه كردهاند كه تائیه را سرچشمه ضلال و زندقه شمرده و بزرگان دین را به دفع و محو آثار آن فراخواندهاند [۲۶].
از سرسختترین مخالفان و دشمنان ابن فارض ، تقى الدین ابن تیمیه (د ۷۲۸ق ) عالم حنبلى است كه به شدت با رقص و سماع ابن فارض مخالف است و او را در كنار كسانى مانند ابن عربى ، صدرالدین قونوی ، ابن سبعین و حلاج ، وحدت وجودی و حلولى مىداند [۲۷].
ابن خلدون نیز در این باره نظری مشابه دارد و ابن فارض را به حلول و وحدت نسبت مىدهد (۱/۴۷۳).
ابن حجر گوید كه شعر ابن فارض در ظاهر پوششى از عرفان و اشارات صوفیان دارد، ولى در زیر آن افكار فلسفى و آراء الحادی و كفرآمیز نهفته است . وی خوانندگان را از خطر افتادن در ورطه افكار او برحذر مىدارد، ولى در عین حال معترف است كه ابن فارض به سبب زهد و ورع و انقطاع از امور دنیوی ، نزد مردم چهرهای مقبول و شخصیتى بزرگ داشته است (۴/۳۱۷).
ابن بنت الاعز كه در روزگار سلطان ملك منصور قلاوون صالحى در مصر منصب وزارت و قاضى القضاتى داشت ، از مخالفان سرسخت افكار ابن فارض بود. وی روزی در مجلسى در خانقاه صالحیه ، شمس الدین اَیكى ، شیخ خانقاه سعید السعداء را ملامت كرد كه چرا صوفیه را به خواندن قصیده نظم السلوك ابن فارض ترغیب مىكنى ، در حالى كه او در این قصیده به «حلول » گراییده است ؟
همین ابن بنت الاعز چندی بعد كه از منصب قضا و وزارت معزول و به اتهام فساد عقیده مطرود شده بود، با ملاحظه بیتى از تائیه كه در آن به منزه بودن آن قصیده از نظریه حلول تصریح شده است [۲۸]، از عقیده خویش مبنى بر حلولى بودن ابن فارض برگشت و از سخنى كه درباره او بر زبان رانده بود، استغفار كرد[۲۹].
مخالفان ابن فارض در رد عقاید او كتابهایى هم نوشتهاند، از آن جمله است
شیخ برهان الدین ابراهیم بن عمر بقاعى شافعى (د ۸۸۵ق ) مؤلف الناطق بالصواب الفارض لتكفیر ابن الفارض ؛[۳۰]
حاجى خلیفه نام این كتاب را صواب الجواب للسائل المرتاب المعارض المجادل فى كفر ابن فارض ، ضبط كرده است (۱/۲۶۷).
بقاعى دو كتاب دیگر هم در این زمینه دارد:
كه هر دو تحت عنوان مصرع التصوف چاپ شده است [۳۱]. بقاعى در این كتابها روشى دارد كه با روش بیشتر نویسندگان عصر او متفاوت است . وی در نقد و رد آراء ابن عربى و ابن فارض و پیروان آنان و در ارائه نظریات خود كلى گویى نمىكند، بلكه به روشى نقادانه و مستند در هر مورد عین اقوال آنان را همراه با گفتههای مخالفانشان نقل كرده ، درباره آنها به استدلال و داوری مىپردازد. او در این كتابها توجه خاص به اشعار ابن فارض دارد و چه در بررسى آراء صوفیه دیگر و چه در فصولى كه به افكار ابن فارض اختصاص دارد، به اشعار وی استناد مىكند [۳۲].
بقاعى همچنین فهرست مفصلى از علما و مشایخى كه در دوره های مختلف به تكفیر ابن فارض رأی دادهاند، ارائه مىكند (ص ۲۱۳-۲۱۷) و در بخشهایى از كتاب فساد عقاید ابن فارض را در موضوعاتى چون حلول و ظهور خداوند در هیأت مخلوقات ، به كار بردن ضمیر مؤنث برای ذات حق ، وحدت همه ادیان و سایر اینگونه اقوال او را كه مىتوانست ریختن خونش را واجب گرداند، برمىشمارد [۳۳].
با وجود مخالفان بسیار، بزرگانى هم بودهاند كه مقام ابن فارض را شناخته و از او با القاب و عناوینى چون سلطان عاشقان یاد كردهاند [۳۴].
یكى از مدافعان ابن فارض ، سیوطى است كه به عقیده او اعتراض برخى از فقها بر اشعار ابن فارض نه از سر دشمنى و اهانت است ، بلكه به سبب بیم از آن است كه عوام ، معنای حقیقى اشعار او را درك نكنند و معنای ظاهر ابیات ، آنان را گمراه كند. سیوطى به كسانى كه بر سخنان صوفیه خرده مىگیرند، یادآوری مىكند كه برخى از این سخنان در حال سكر و غلبه وجد بر زبان آمده است و چون صوفى در آن حال از خود بى خود و بى خبر است ، شرعاً تكلیفى بر او مترتب نیست و نباید طعن و انكار نسبت به او روا داشت[۳۵].
در دورههای بعد نیز كسانى از بزرگان به طرفداری از ابن فارض برخاستند. سلطان قایتبای درگیر و دار مجادلاتى كه در زمان او بر ضد ابن فارض به راه افتاده بود، به دفاع از عقاید او برخاست و هنگامى كه دولت عثمانى در مصر مستقر شد و در ۹۲۴ق /۱۵۱۸م سلطان عثمانى دستور داد كه در هفت نقطه مشهور قاهره ، در ماه رمضان قرآن تلاوت كنند، یكى از آن هفت نقطه ، مسجد ابن فارض بود [۳۶].
در ۹۲۶ق قاضى شافعى زكریا بن محمد انصاری ، فتوایى در برائت ابن فارض از تهمتهایى كه دایر بر فساد عقیده بر او وارد مىكردند، صادر كرد [۷].
فقیه شافعى ، احمد بن هجر هیتمى (د ۹۷۳ق /۱۵۶۵م ) نیز از مدافعان ابن فارض بوده است [۷].
یكى دیگر از طرفداران ابن فارض كه ارادت تام نسبت به او دارد، عبدالوهاب شعرانى (د ۹۷۳ق ) است كه سعى در انطباق طریقت و شریعت دارد و مىكوشد كه ابن فارض و ابن عربى را از نسبتهای ناروا مبرا كند. او همواره از ابن فارض به عنوان «سیدی عمر بن فارض » یاد مىكند [۳۹].
شیخ شهاب الدین سهروردی ِ(د ۶۳۲ق ) نیز از جمله بزرگانى بود كه نسبت به ابن فارض ، ارادت خاص نشان مىداد. در مراسم حج سال ۶۲۸ میان آن دو دیداری صورت گرفت و با اصرار سهروردی دو فرزند ابن فارض به نامهای كمال الدین محمد و عبدالرحمان - پس از امتناع نخستین ابن فارض - به دست سهروردی خرقه پوشیدند [۲۱].
مهمترین كسى كه ابن فارض را به اشتراك عقیده با او متهم كردهاند، محیى الدین ابن عربی (د ۶۳۸ق ) است .
ابن عربى به تائیه ابن فارض توجهى خاص داشت و گویند كه مى خواست بر آن شرحى بنویسد، ولى ابن فارض به او گفت كه فتوحات مكیه تو شرح تائیه است [۴۱].گرچه این سخن شاید ساختگى و بى اصل باشد - البته بروكلمان از شرح ابن عربى بر تائیه كبری دو نسخه در كتابخانه ینى و شهید على پاشا نشانى داده است [۴۲] - لیكن ظاهراً محیى الدین شاگردان خود را به شرح كردن تائیه تشویق مىكرده است ، چنانكه صدرالدین قونوی در پایان جلسات درس خود، ابیاتى از تائیه ابن فارض را مىخواند و شرحى از كلام ابن عربى بر آن مىآورد و مطالبى هم به زبان فارسى درپى آن مىگفت .
همین تقریرات بود كه سعیدالدین فرغانى آنها را گردآوری كرده ، در حضور جلال الدین محمد مولوی خواند و به نظر صدرالدین نیز رساند و سرانجام شرح فارسى تائیه را به نام مشارق الدراری بر مبنای آن ترتیب داد. وی خود این كتاب را به عربى ترجمه كرد و آن را منتهى المدارك نام نهاد [۴۳].
صدرالدین قونوی در مقدمهای كه بر مشارق الدراری نوشته است ، مىگوید كه
در آخرین روزهای حیات ابن فارض «در یك جامع جمع شدیم ، لیكن ملاقات مقدر نشد» با آنكه هر دو «در بند آن بودیم كه اجتماع حاصل شود».
صدرالدین در همانجا مىنویسد كه در ۶۴۳ق / ۱۲۴۵م كه از شام به مصر مىرفته است ، قصیده تائیه را در دیار مصر و شام و روم با جمعى از فضلا خوانده و مشكلات آن را برای ایشان مطرح كرده و سعید فرغانى تنها كسى است كه آن تقریرات را به رشته تحریر كشیده و تدوین كرده است (ص ۵ -۶).
ظهور مكتب ابن عربى و نظریه وحدت وجود آن در آغاز سده ۷ق و توجه خاص پیروان این مكتب به آثار ابن فارض موجب شد كه شارحان تائیه غالباً این قصیده را از دیدگاه نظریه وحدت وجود شرح كنند. هرچند كه برخى از ابیات این قصیده رنگ و بوی وحدت وجودی دارد [۴۴]، اما كل ّ آن را نمىتوان با اصول و مبانى این مكتب منطبق دانست . نظرگاه عرفانى ابن فارض مجموعاً با وحدت شهود سازگارتر است . برخلاف ابن عربى كه نظریه عرفانى خود را به شیوه فلسفى و استدلالى و به طور جامع و فراگیر ارائه مىدهد، ابن فارض درپى تبیین فلسفى نظام هستى نیست .
ابن فارض وجود واجب را با وجود خود عالم یكى نمىداند، بلكه معتقد است كه سالك در سیر و سلوک خویش به مقام و مرحله ای مىرسد كه از انسانیت خود و از جمیع خواهشهای نفسانى تهى مى شود و در نتیجه به نوعى از هشیاری دست مىیابد كه در آن خود را با حق یگانه مىبیند و محب و محبوب و شاهد و مشهود یكى مىشوند. در این مقام شهود كه از آن به صحو الجمع یا صحوثانى یا صحو بعد از محو تعبیر مىشود [۴۵] هستى شاهد در هستى مشهود فانى مىشود و از او اثری برجای نمىماند، چنانكه با حضور خورشید از ستارگان اثری باقى نمى ماند. در این حالت سالك و اصل ، مجرای اراده حق مىگردد و هر چه او كند در حقیقت كرده حق است .
در چنین حالتى ، سخنان او رنگ شطح به خود مىگیرد: خود قبله و كعبه خود است ، برای خود نماز مىگزارد[۴۶]، همه نیكوییها از فیض اوست (ص ۷۶) و ذاتش با آیات خودش بر خودش دلالت دارد (ص ۸۹).
او برای توجیه عقیده خود به ادله نقلى هم توسل مىجوید. موضوع دحیه كلبى كه جبرئیل در صورت او بر پیامبر ظاهر مىشد، نمونه اینگونه ادله است :
وقتى كه جبرئیل در هیأت دحیه كلبى ظاهر شد، آیا جبرئیل همان دحیه بود؟ (ص ۷۳).
او همین دلیل را برای نفى حلول از عقیده خویش به كار مىگیرد (همانجا). اما با اینهمه مشاهده مىشود كه او را هم به حلول متهم كردهاند، هم به وحدت وجود.
ابن فارض شاعر ممتازی است كه از یكسو قدرت و استعداد شاعری را به كمال داراست و از سوی دیگر احساس و ادراك دینى و عرفانى او در غایت كمال و علو است . برخى معتقدند كه ابن فارض پایه گذار زبان رمزی در شعر عرب است [۴۷]، اما اگر چنین هم نباشد، وی بى شك از تجربهها و ابداعات گذشتگان در این امر، یعنى از ادبیات صوفیانه و خصوصاً از شطحیات صوفیه ، به نحو شایستهای استفاده كرده و آن را در شعر خود به كمال رسانده است . زبان رمز و بیان كنایه آمیز به شعر او نیرو و دامنه تأثیر بسیار بخشیده و یكى از مهمترین علل بسط و رواج آن نیز همین كیفیت است .
اوج شعر ابن فارض در قصیده تائیه كبری جلوه گر است .
این قصیده با بیش از ۷۵۰ بیت ، حدود نیمى از كارنامه شعری او را در بر مىگیرد و علاوه بر این نمایانگر سلوك معنوی اوست و معراج نامه او به شمار مىرود. ابن فارض این قصیده را در آغاز «انفاس الجنان و نفائس الجنان » نامیده بود، سپس آن را به «لوائح الجنان و روائح الجنان » موسوم ساخت و بعد از آنكه پیامبر (ص ) را به خواب دید، به اشاره آن حضرت نام «نظم السلوك » بر آن نهاد [۴۸]. او خود معتقد است كه آنچه در این قصیده به طالبان مىبخشد، از مواهب الهى است كه به وی رسیده است ، زیرا وجود خویش را از انوار ذات حق روشن مىیابد و خود را «او» مىداند[۴۹]. به گفته شیخ على [۷]، ابن فارض را اوقاتى حاصل مىشد كه در آن نه صدایى مىشنید و نه چیزی مىدید، همچون مردهای از خود بى خود مىافتاد و كمابیش ده روز بر او مىگذشت و پس از آن به خود باز مىآمد و ابیاتى از تائیه را مىسرود.
شعر ابن فارض متأثر از سنت شعری روزگار وی و آكنده از انواع صناعات بدیعى است و دیوان او به ویژه در مواردی كه به تكلف گراییده است ، از عیوب و تعقیدات شعری خالى نیست ، ولى با اینهمه آراستگى كلام و ذوق او در انتخاب الفاظ به سرودههای او امتیاز خاص مىبخشد، چنانكه ماسینیون شعر او را به قالیچه زربفتى تشبیه مىكند كه حاجیان با خود به كعبه مىبرند [۵۱].
ابن فارض ، شاعر عشق است و قصیده های او نیز چون غزل مشحون از مضامین و تعبیرات عاشقانه است و از آنجا كه عشق او - به خصوص در نظم السلوك - عشق الهى است ، بسط دامنه معنا موجب مىشود كه دامنه سخن دراز شود و تكرار مضامین و معانى و آوردن صنایع بدیعى از انواع لفظى و معنوی ، جناس و طباق و تضاد و ایهام و انواع مجاز و استعاره بر طول قصیده بیفزاید.
هامر، مستشرق آلمانى درباره این قصیده مىگوید:
«تائیه ابن فارض در شعر عرب ، همچون غزل غزلهای سلیمان است در تورات » [۵۲].
بعد از ابن فارض كسانى به تقلید و اقتباس از اشعار او پرداختهاند، از آن جمله ابوالفضل عزالدین عامر بن عامر بصری (سده ۸ق ) است كه تائیه او را در قصیدهای در ۵۰۲ بیت تتبع كرده است . این قصیده عارفانه نیز به سبك غزل سروده شده است [۵۳].
قاضى نورالله شوشتری بخشى از قصیده مزبور را كه به «ذات الانوار» موسوم است ، همراه با مقدمه منثور این شاعر شیعى در مجالس المؤمنین آورده است [۵۴].
عامر در این مقدمه به دفاع از عقیده توحیدی ابن فارض پرداخته ، اتهام حلول را با استدلال از شعر او نفى مىكند.
حافظ رجب بُرسى ، عالم دیگر شیعى (سده ۸ -۹ق ) نیز برخى از اشعار ابن فارض را مورد تقلید قرار داده است [۵۵].
مؤیدالدین جندی از عرفای سده ۷ق ، اشعار لطیفى در بیان حقایق و معارف ، به طریقه ابن فارض دارد و قصیده تأئیه فارضیه را جوابى نیكو گفته كه جامى دو بیت از آن را در نفحات الانس نقل كرده است [۵۶].
شیخ شهاب الدین ابن ابى حجله ، قصایدی در مدح پیامبر دارد كه در آنها از اوزان و قالبهای شعری ابن فارض پیروی كرده است [۵۷].
از شعرای دیگری كه از ابن فارض پیروی كردهاند، عایشه باعونى (د ۹۲۲ق ) است كه اكثر سرودههای او بدیعیاتى است مقتبس از اشعار ابن فارض[۵۸].
در دیوان عبدالرحیم بن احمد بُرَعى یمانى هم تقلید از ابن فارض آشكار است [۵۹].
دیوان ابن فارض كه توسط شیخ على نوه دختری او گردآوری شده است ، شامل قصاید، دوبیتها، الغاز و موالیاست كه نخستین بار در ۱۲۵۷ق در حلب به چاپ رسید و پس از آن بارها طبع و نشر شده است . علاوه بر دیوان ، حاجى خلیفه قصیده ای به نام «الدر النضید» به ابن فارض نسبت داده است (۱/۷۳۵).
از دیوان ابن فارض چند شرح در دست است كه مهمترین آنها عبارت است از:
مهم ترین اثر ابن فارض ، قصیده «تائیه كبری » یا **«نظم السلوك »[۶۳] است كه «نظم الدر»** نیز نامیده شده و شروح بسیار بر آن نوشته شده و از آن جمله است :
پس از تائیه كبری ، مهمترین و مشهورترین قصیده ابن فارض ، قصیده عرفانى میمیه با خمریه[۶۹] اوست كه در وصف شراب حب الهى است و شروح متعددی دارد كه ۲ شرح فارسى آن تاكنون به چاپ رسیده است :
اقبال مستشرقان به آثار ابن فارض سبب شده است كه قصاید او به زبانهای مختلف چون آلمانى ، ایتالیایى ، انگلیسى ، فرانسوی و دانماركى ترجمه شود كه از آن جمله ترجمههای تائیه كبری ، چون ترجمه منظوم هامر پورگشتال به آلمانى ، ترجمه اینیاتسیودی ماتئو به ایتالیایى و ترجمه انگلیسى نیكلسون را مى توان نام برد.
یك ترجمه فارسى از تائیه صغری نیز در جلد پنجم نامه دانشوران به چاپ رسیده است [۷۲].
۱. ابن خلكان ، ۳/۴۵۶؛ ابن عماد، ۵/۱۴۹
۲. منذری ، ۳/۳۸۹؛ ابن خلكان ، ۳/۴۵۵
۳. شیخ على ، ۱/۵
۴. منذری ، همانجا؛ ذهبى ، سیر، ۲۲/۳۶۸
۵. منذری ، همانجا؛ سیوطى ، ۱/۵۸۱
۶. شیخ على ، همانجا
۷. همانجا
۸. همو، ۱/۵ -۶
۹. ابن فارض ، ۴۰
۱۰. همو، ۱۳۰-۱۳۳
۱۱. شیخ على ، ۱/۱۱
۱۲. نك: شیخ على ، ۱/۱۱-۱۲؛ حلمى ، ۵۲ -۵۳
۱۳. شیخ على ، ۱/۱۶؛ ابن خلكان ، ۳/۴۵۵
۱۴. همانجاها
۱۵. شیخ على ، ۱/۴- ۵، ۱۲
۱۶. شیخ على ، ۱/۱۳-۱۴
۱۷. همو، ۱/۱۱
۱۸. ابن حجر، همانجا؛ ابن عماد، ۵/۱۵۲
۱۹. شیخ على ، ۱/۱۰
۲۰. ابن عماد، ۵/۱۵۱
۲۱. شیخ على ، ۱/۱۳
۲۲. نك: نصر، ۴۱- ۵۵.
۲۳. شیخ على ، ۱/۴
۲۴. همو، ۱/۱۳
۲۵. ذهبى ، تاریخ الاسلام ، ۹۳-۹۴
۲۶. همو، سیر، همانجا؛ نیز نك: ابن حجر، ۴/۳۱۸
۲۷. حلمى ، ۱۱۷- ۱۱۹
۲۸. ابن فارض ، ۷۳، بیت ۸
۲۹. شیخ على ، ۱/۸ -۹
۳۰. (GAL,S,I/۴۶۵ . GAL,I/۳۰۷)
۳۱. نك: وكیل ، ۱۰
۳۲. ص ، ۵۴، ۵۷ - ۵۸، ۷۱-۷۳، ۷۷- ۷۸، ۸۶، ۸۹، ۱۰۰، ۱۰۳، ۱۲۶-۱۲۷، جم
۳۳. ص ۲۱۸، ۲۱۹-۲۲۰، ۲۳۶، ۲۴۰، ۲۴۱، ۲۴۶
۳۴. نك: ابن عماد، ۵/۱۴۹
۳۵. نك: نصر، ۶۲ - ۶۳
۳۶. حلمى ، ۱۳۰
۳۷. همانجا
۳۸. همانجا
۳۹. همو، ۱۳۳؛ نیز نك: شعرانى ، ۱/۱۷
۴۰. شیخ على ، ۱/۱۳
۴۱. نك: مقری ، ۲/۱۶۶
۴۲. نك: GAL,I/۳۰۵;GAL,S,
۴۳. حاجى خلیفه ، ۱/۲۶۵-۲۶۶
۴۴. ابن فارض ، ۶۶ -۶۷، ۶۹، ۷۵، ۸۹، ۱۰۰، ۱۰۹، جم
۴۵. ابن فارض ، ۶۷
۴۶. همو، ۶۱، ۶۹
۴۷. نك: زیات ، ۳۵۴؛ قس : فروخ ، التصوف ، ۱۰۰-۱۰۱
۴۸. شیخ على ، ۱/۸
۴۹. ابن فارض ، ۱۱۵
۵۰. همانجا
۵۱. شفیعى كدكنى ، ۱۶۰
۵۲. مقدسى ، ۴۵۹
۵۳. فروخ ، تاریخ الادب ، ۳/۷۴۶
۵۴. ۲/۵۸ -۶۱
۵۵. شیبى ، ۲۶۴- ۲۶۵؛ نیز نك: ذكاوتى ، ۱۳۹
۵۶. ص ۵۵۹
۵۷. نك: ابن حجر، ۴/۳۱۸-۳۱۹
۵۸. فروخ ، همان ، ۳/۹۲۷
۵۹. همان ، ۳/۸۲۱
۶۰. همو، ۱/۷۶۷
۶۱. برای اطلاع از دیگر شروح دیوان ، نك: ذكاوتى ، ۱۲۰؛ GAL,I/۳۰۵
۶۲. تائیه کبری در واقع، قصیده ای است ۷۶۱ بیتی از دیوان وی که به صورت مستقل به چاپ رسیده است. وی در این قصیده مقام انسان كامل را توصيف كرده و تمام مراحل سلوك را با نظمی بديع و سبكی لطيف آورده است.مهر تابان، ص ۲۶۳
۶۳. شاگردان ابنفارض میگویند: در قصیدۀ تائیه تمام هفتصدوپنجاه بیت در حال جذبه گفته شده است و شیخشمسالدین ایكی، از شاگردان صدرالدین قونوی میگوید:
«در پایان جلسات درس استاد، یك بیت از قصیدة «نظم السلوك» (= قصیدة تائیه) مطرح و شیخ بر زبان عجمی، معانی و سخنان عجیبی میگفتند و بسیار میفرمود: صوفی میباید كه این قصیده را یاد گیرد... و آنچه شیخ سعید فرغانی در مشارق الدراری كه شرح فارسی قصیدۀ تائیه است و منتهی المدارك كه شرح عربی این قصیده است، آوردهاند از بركت انفاس صدرالدین قونوی است». -عبدالرحمن جامی، نفحات الانس، ص۵۴۱.-
۶۴. نك: آشتیانى ، ۱۳۴
۶۵. نك: I/۴۶۳-۴۶۴
۶۶. ص ۱۶، ۱۹
۶۷. برای اطلاع از دیگر شروح ،نك: حاجى خلیفه ، ۱/۲۶۶؛ نصر، ۶۰؛ ، GAL,S همانجا؛ GAL,I/۳۰۵-۳۰۶
۶۸. نك: ، GAL,GAL,S همانجاها
۶۹. خمريّه او از خمريّههاى معروف و مشهور است و با اين بيت شروع مىشود:
شَرِبنا على ذكر الحبيب مُدَامَة
سَكرنا بها من قبل أن يُخلق الكرمُ
و مجموعاً چهل و يك بيت است؛ و در ديوان او چاپ بيروت، سال۱۳۸۲ از ص ۱۴۰ تا ص ۱۴۳ آمده است
۷۰. برای اطلاع از شروح دیگر، نك: ذكاوتى ۱۲۱؛ حاجى خلیفه ، ۲/۱۳۳۸؛ ، GAL,GAL,S همانجاها
۷۱. نك: حاجى خلیفه ، ۲/۱۳۹۴؛ ، GAL,GAL,S همانجاها
۷۲. برای اطلاع از ترجمه ها، نك: اوانسیان ، ۲۳؛ ذكاوتى ، ۱۲۲؛ ۲ EI