حاج ميرزا أبو الحسن شعرانى تغمّده الله فى رضوانه معروف به علامه شعرانی، عالم محقّق بصير و فيلسوف الهى، مرد ناشناخته و غائبى بود كه حاوى علم و عمل بود.
مرحوم علاّمه ميرزا ابو الحسن شعرانى [۱] در سال ۱۳۲۰ قمرى در تهران در خانوادهاى اصيل و شريف و داراى مكانت دينى و اجتماعى ديده به جهان گشود.پدرش عالم بزرگوار،مرحوم حاج شيخ محمّد بن آخوند ملاّ غلامحسين از نوادگان ملا فتح اللّه كاشانى صاحب تفسير گرانسنگ منهج الصادقين و مادرش فرزند ميرزا ابراهيم نوّاب صاحب كتاب فيض الدموع و تأليفات ديگر بود.
از همان كودكى آثار نبوغ و استعداد سرشار در سيماى معصومانهاش موج مىزد و بر همگان روشن بود كه روزى گوى سبقت را در ميدان علم و دانش از همگان خواهد ربود.
علاّمه شعرانى،ابتدا در مدرسۀ فخريه مشهور به مدرسه مروى به تحصيل علوم حوزوى پرداخت و سپس در سال ۱۳۴۶ قمرى پس از ارتحال والد بزرگوارش به نجف اشرف مشرّف شد و پس از طىّ مدارج عالى و تبحّر در رشتههاى گوناگون علمى با كولهبارى از دانش و تقوا و فضيلت به تهران بازگشت و به تحقيق و تدريس و تأليف پرداخت. [۲] مرحوم مدرّس دستور داد كه علاّمه شعرانى در مدرسه عالى سپهسالار(شهيد مطهّرى)به تدريس رياضيّات بپردازد.[۳]
با نگاهى به فهرست تأليفات ايشان كه بالغ بر چهل عنوان است و هريك از آنها ميراثى جاودان و گنجينهاى گرانبهاست،مىتوان به همّت والاى آن بزرگوار پى برد.مرحوم علاّمه شعرانى با تلاش پىگير و طاقتفرسا و اخلاص شكوهمند و ارتباطى عميق با خداوند به مقامات رفيع و بلندى نائل گرديد كه مايۀ اعجاب و حيرت همۀ دانشمندان است.
آثار علمى و نيز شاگردان برجسته و ارجمند ايشان به حقّ از باقيات صالحات و كوثرهاى جوشان خير و بركت و هريك به نوبۀ خود مصباح هدايتند.
بزرگان و انديشوران نامدارى همچون حضرت آية اللّه علاّمه حسنزادۀ آملى و حضرت آية اللّه علاّمه جوادى آملى-كه بيان و بنان از توصيف آن دو بزرگ ناتوان است-از پرورشيافتگان آن مرحوم هستند.
علاّمه شعرانى راز پيشرفت شگرف خود را چنين بيان مىكند:
چون عهد شباب به تحصيل علوم و حفظ اصطلاحات و رسوم بگذشت و اقتداء بأسلافي الصالحين من عهد صاحب منهج الصادقين از هر علمى بهره بگرفتم و از هر خرمنى خوشه برداشتم،گاهى به مطالعۀ كتب ادب از عجم و عرب و زمانى به دراست اشارات و اسفار و زمانى به تتبّع تفاسير و اخبار،وقتى به تفسير و تحشيۀ كتب فقه و اصول و گاهى به تعمّق در مسائل رياضى و معقول،تا آن عهد برآمد.
لقد طفت في تلك المعاهد كلّها
و سرّحت طرفي بين تلك المعالم [۴]
ساليان دراز،شب بيدار و روز در تكرار، هميشه ملازم دفاتر و كراريس و پيوسته مرافق اقلام و قراطيس بودم،ناگهان سروش غيب در گوش اين ندا داد كه:
علم براى معرفت است و معرفت بذر عمل و طاعت و طاعت،بىاخلاق نشود.اينهمه ميسّر نگردد، مگر به توفيق خدا و توسّل به اوليا.مشغولى تا چند؟
علم چندانكه بيشتر خوانى
چون عمل در تو نيست نادانى
شتاب بايد كرد و معاد را زادى فراهم ساخت.زود برخيز كه آفتاب برآمد و كاروان رفت،تا بقيّتى باقى است و نيرو تمام از دست نشده،توسّلى جوى و خدمتى كن. [۵]
مرحوم علاّمه شعرانى در علوم مختلفى چون فقه، اصول، حكمت و فلسفه، تفسير و علوم قرآنى، حديث و رجال، رياضيّات، پزشكى، نجوم و هيئت تبحّر داشته و علاوه بر اينها از ذوق ادبى و قوۀ شعر و سرايندگى نيز بهرهاى وافر داشت.و بههمينجهت و به حقّ علاّمه ذوالفنون لقب گرفته است.
درباره آشنایی ایشان با علم طب علامه حسن زاده آملی میفرمایند:
بنده چند سال طب را در محضر اعلاى استاد علامه ذوالفنون شعرانى به همان شيوه كلاسيكى پيشينيان- كه نخست قانونچه محمّد بن محمود چغمينى و پس از آن شرح اسباب معروف به شرح نفيس و سپس يك دوره كامل تشريح، و بعد از آن قانون شيخ و در عرض آن كتب طبّى ديگر متعارف بود و تدريس مىشد- تلمّذ كرده ام و صحف و رسائل عديده در طبّ و تشريح و معاجم طبّى از مخطوط و مطبوع به تازى و پارسى و فرانسوى با توفيقات الهى تحصيل كردهام.
حضرت آية اللّه حسنزادۀ آملى در مورد شخصيّت علمى ايشان مىفرمايد:
اين قهرمان علمى در جميع علوم مختلف منحصر به فرد بود،هيچكدام از علماى معاصر را عديل ايشان در جامعيّت علوم و احاطه به آنها نديديم.اديبى بارع و صاحب قلمى وزين و رصين و محكم و سنجيده در علوم ادبى فارسى و عربى بود.به زبانهاى فرانسه،عبرى و تركى كاملا مسلط و به انگليسى به اندازۀ رفع احتياج آشنا بود.فقيهى مجتهد و جامع شرايط فقهى در حد كمال بود.فيلسوفى الهى و متبحّر و حكيمى متضلّع در حكمت متعاليه و مشّاء و اشراق بود.در علوم رياضى به خصوص در هيئت كمنظير بود.طبيبى بود كه قانون شيخ الرئيس و شرح اسباب را درس مىگفت و مخترع حاذقى كه با ذهن بلند نگر وقّاد خود برخى آلات رصدى در شناخت قبلۀ بلاد مختلف را اختراع نمود و محدّثى خبير كه از مشايخ حاملان روايت شمرده مىشد و رجالى ماهرى در درايت و تشخيص ثقات از ضعفا بود و مفسّرى متبحّر در تفسير قرآن كريم و علم قرائات بود.و بالجمله،هنگام اشاره به علمايى كه جامع علوم و فنون مختلف بودند مشار بالبنان است و آثار درخشان ايشان بهترين شاهد صدق بر آنچه بر اين قلم رانده شد،مىباشد. [۶]
حكيم متألّه حضرت آیت الله جوادی آملی نيز دربارۀ علاّمه شعرانى چنين مىفرمايد:
مرحوم آقاى شعرانى در طبيعيّات خيلى ماهر بود.ايشان مثالهايى را هم كه ذكر مىكند يا هندسى است و يا طبيعى و يا طبّى و مانند آن.اگرچه ممكن است مثال در اصل آن بحث نقش نداشته باشد، ولى وقتى طلبه مىبيند كه اين مثال را استاد خوب بيان نكرد آن حسن قبول را دربارۀ گفتههاى استاد ازدستمىدهد و احيانا بعضى از اين ظرافتهاست كه از راه مثل مىتواند مشكل ممثّل را حلّ بكند.
نوع مثالهايى كه ديگران به كمك يك مسئلۀ ساده القا مىكردند،مرحوم بو على با مسائل طبيعى و رياضى و امثال ذلك القا مىكرد.مرحوم آقاى شعرانى در اين بخشها خيلى مسلّط و قوى بود.لذا طبيعيّات اشارات را حضور ايشان خوانديم.مرحوم آقاى شعرانى در رياضيّات هم خيلى مسلّط بودند و علاقۀ شديدى هم به رياضيّات و طبيعيّات داشتند و اين درسها را بايد حتما مطالعه مىكردند و مىگفتند،ولى براى آن درسها اگر توفيق مطالعه هم پيدا نمىكردند باز مسلّط بودند.فكر، فكر رياضى و طبيعى بود.لذا شرح چغمينى را هم خدمت ايشان خوانديم.مقدارى از مقدمۀ زيج بهادرى را هم خدمت ايشان خوانديم.تا وقتىكه از تهران به قم آمديم. [۷]
ناگفته پيداست كه مراتب علمى و عملى مرحوم علاّمه شعرانى نتيجۀ لطف خداوند بود كه نصيب آن بزرگمرد شد؛چرا كه خداوند ناظر بىتفاوت صحنۀ جهاد مجاهدان نيست،بلكه به حكم وَ الَّذِينَ جٰاهَدُوا فِينٰا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنٰا [عنكبوت(۲۹)آيۀ ۶۹.] و به اقتضاى«من أخلص للّه أربعين صباحا» چشمههاى حكمت و دانش را در قلب وى جوشانده و بر زبان و قلم او جارى ساخته بود.
از هرچه بگذرى سخن دوست خوشتر است.بار ديگر سخنانى ارزشمند از علاّمه حسنزادۀ آملى دربارۀ مرحوم علاّمه شعرانى به گوش جان مىشنويم:
آقاى شعرانى ذوالفنون بودند.بنده همۀ اساتيدم را به تبحّر در فنون مثل ايشان نديدم.يكى از كتابهاى دورۀ شفا علم موسيقى است.دانستن موسيقى كه گناه نيست.مرحوم آقاى شعرانى موسيقى هم مىدانست.فرانسه را به اندازۀ عربى مىدانست و مسلّط بود.
آن لحن شيرينش هيچگاه از خاطرم نمىرود.گاهگاهى از ايشان عباراتى مىپرسيدم كه آقا!اين عبارت را چطور بايد معنا كرد؟ايشان ديكسيونر را مىگرفت.دندان نداشت و چند تا از دندانهايش ريخته بود.اين الفاظ فرانسه را با آن دندانهاى ريختهاش خيلى شيرين و جالب مىخواند.گاهگاهى هم من مختصر تبسّمى مىكردم.تركى خوب مىدانست و تلفّظ مىكرد.انگليسىاش خوب بود،امّا نه مثل فرانسهاش.فرانسهاش خيلى قوى بود.عبرى را مىدانست.كتابهاى عبرى را هم داشت.خودش به من گفت كه من عبرى را پيش يك ملاّى يهودى خواندهام.در علوم دينى و فقه و اصول و روايت و تفسير و آثار قلمى،قلم توانايى داشت.فارسى را خيلى سنگين و قوى و فصيح مىنوشت.در رياضيّات عاليه، در نجوم،من بارها اين مطلب را به عرض رساندهام در ميان علماى روحانى ما در عصر خودم بنده كسى را به تبحّر در رياضيّات از ايشان بهتر و برتر نديدم.[۸]
علامه آیة الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی نیز درباره ایشان میفرماید:
يكى از مفاخر عصر ما آية الله حاج ميرزا أبو الحسن شعرانى تغمّده الله فى رضوانه، عالم محقّق بصير و فيلسوف الهى، مرد ناشناخته و غائبى بود كه حاوى علم و عمل بود. چون از جهت ثبوت بسيار بسيار مقدّم بر جهت إثبات بود لهذا در زمان حياتش كه هم عصر با حقير فقير بود كسى او را نشناخت. حقير گرچه محضرش را با آنكه ساكن طهران بود إدراك ننمودم- چرا كه دوران تحصيلات حقير در حوزه علميّه قم و نجف بوده است و براى تحصيل در طهران درنگ نداشتهام- أمّا از نوشتجات و كتب مصنّفه و مؤلّفه و مصحّحه به دست او استفاده شايانى بردهام و پيوسته بر روح او سلام و درود مىفرستم و أحبّه و أعزّه از طلّاب را به مطالعه كتب مستقلّه و تعليقات او توصيه نمودهام. [۹]
علامه حسنزاده در کتاب دروس معرفت نفس میفرمایند:
نكتهاى از پير دانايم جناب استاد علامه شعرانى- جانم به فدايش- حلقه گوش خاطرم است:
در مدرسه مروى تهران حجره داشتم و از آنجا به سه راه سيروس كه اكنون چهار راه سيروس است براى درس به منزل آن حضرت كه دانشگاه دانشپژوهان بوده تشرف مىيافتم. روزى از روزهاى زمستان كه برف سنگين و سهمگين تماشائى آن كوى و برزن را هموار كرده بود كه گوئى شاعر در وصف باريدن آن برف گفته:
در لحاف فلك افتاده شكاف
پنبه مىبارد از اين كهنه لحاف
براى حضور در مجلس درس، دو دل بودم، هم به لحاظ مراعات حال استاد و منزل آن جناب، و هم به لحاظ كسوت و وضع طلبگى خودم كه كوس «عاشقان كوى تو الفقر فخرى» مىزدم بالأخره روى شوق فطرى و ذوق جبلى به راه افتادم و برههاى از زمان بر در سرايش مكث كردم و با انفعال، حلقه بر در زدم چون به حضورش مشرف شدم عذرخواهى كردم كه در چنين سرماى سوزان مزاحم شدم.
فرمودند: از مدرسه تا بدين جا آمدهاى، آيا گدايان روزهاى پيش كه در كنار خيابانها و كوچهها مىنشستند و گدائى مىكردند امروز را تعطيل كردند؟ عرض كردم: بازار كسب و كار آنان در چنين روزهاى سرد، گرم است. فرمودند: گداها دست از كارشان نكشيدند، ما چرا تعطيل كنيم و گدائى نكنيم [۱۰].
نوشتار اصلی: بیان علامه شعرانی درباره وحدت وجود و رابطه خالق و مخلوق
اگر خداوند از اشیاء جدا و مباین بود لازم میآمد اشیاء استقلال داشته و در بقاء و بلکه در حدوث خویش از وی بینیاز باشند و این بدان معناست که وحدت خداوند وحدت عددیه باشد که حضرت أمیرالمؤمنین آن را از ذات خداوند نفی فرموده است؛ زیرا لازمة وحدت عددیه این است که مجموعة موجودات واحدهائی جداجدا باشند که یکی واجب الوجود و بقیه ممکنات باشند و خداوند در عرض و در ردیف موجودات قرار گیرد.
مرحوم علامه آيةالله شَعرانى (ره) حقيقت شهادت ابیعبدالله علیهالسلام را در «دَمعُ السُّجوم» چنین حكايت نموده است:
شاهان همه به خاك فكندند تاجها
تا زيب نيزه شد سر شاه جهان عشق
بر پاى دوست سر نتوان سود جز كسى
كو را بلند گشت سر اندر سَنان عشق
از لا مكان گذشت به يك لحظه بى بُراق
اين مصطفى كه رفت سوى آسمان عشق
شاه جهان عشق كه جانانش از ألَسْت
گفت اى جهان حُسن، فداى تو جان عشق
تو كشته منىّ و منم خون بَهاىِ تو
بادا فداى تو كون و مكان عشق
۱. جدّ مرحوم علاّمه شعرانى، مرحوم آخوند غلامحسين،علاوه بر فقاهت شعر نيز مىسروده و تخلّص خود را«شعرا»عنوان مىكرده است.لذا مرحوم علاّمه نيز عنوان شعرانى را از جدّ خود گرفته است.پوشيده نماند كه اين كلمه در اصل شعرانى منسوب به ستارۀ شعرى بوده ولى كمكم براثر كثرت استعمال شعرانى شده است. (نور علم،ش ۵۰-۵۱،ص ۱۰۴).
۲. اساتيد ايشان را چنين نام بردهاند: ۱.سيّد ابو تراب خوانسارى،۲.ميرزا محمود قمى متخلّص به رضوان،۳.ميرزا طاهر تنكابنى،۴.حاج شيخ عبد النبى نورى،۵.حكيم هيدجى،۶.ميرزا مهدى آشتيانى،۷.شيخ مسيح طالقانى،۸.حاج آقابزرگ ساوجى،۹.اديب لواسانى،۱۰.شيخ محمد رضا قمشهاى،۱۱.ميرزا على اكبر يزدى،۱۲.ميرزا حبيب اللّه،مشهور به ذوالفنون،۱۳.پدر بزرگوارش،حاج شيخ محمّد.(نور علم،ش ۵۰-۵۱،ص ۷۶).
۳. چهرۀ درخشان،ص ۹.
۴. در تمامى آن محلهاى موعود طواف نموده و در تمام آن دانشنامهها چشم باز كردم.
۵. كيهان انديشه،ش ۴۵،ص ۸۴،به نقل از نفس المهموم.
۶. كيهان انديشه،ش ۴۵،ص ۸۱.
۷. كيهان فرهنگى،ش ۹،آذر ۶۴،ص ۵.
۸. نور علم،شماره ۵۰-۵۱،ص ۹۲.
۹. امامشناسی، جلد ۱۴، ص ۹۲.
۱۰. دروس معرفت نفس، ص: ۲۹۱