کلمه طیبه یک اصطلاح قرآنی دربارهٔ مؤمنینی که به مقام خلوص ذاتی رسیده اند میباشد و خداوند متعال در قرآن کریم کلمهٔ طیبه را به یک درخت پاک و طیّبی تشبیه می کند که اصل و ریشهٔ آن ثابت و استوار است (زیرا این مؤمنین به مقام لقاء خدا رسیده و اصل و ریشهٔ ایشان بر آن جا استوار است) و شاخه های او ملک و ملکوت را دربر گرفته و دائما میوه می دهد یعنی از عالم قدس بر این عالم افاضه میکند و واسطه در خیر و رحمت و برکت میگردد و با میوههای معطّر و شیرینش تمام ذوات عالم امکان را سیراب و شاداب مینماید. در مقابل آن کلمهٔ خبیثه است که به یک درخت خبیثی تشبیه شده که ریشه و اساس آن هیچ ثبات و قراری ندارد و در مورد کافران است.
قال اللهُ الحکیمُ فی کتابِه الکریم:
أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ* تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ* وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ* یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ. [۱]
آیا ندانستی که خدا چگونه مثلی زده است؟ کلمه پاک مانند درخت پاک است، ریشهاش استوار و پابرجا و شاخهاش در آسمان است.* میوهاش را به اجازه پروردگارش در هر زمانی میدهد. و خدا مَثَلها را برای مردم میزند تا متذکّر حقایق شوند.* و مَثَل کلمه ناپاک مانند درخت ناپاک است که از زمین ریشهکن شده و هیچ قرار و ثباتی ندارد.* خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد و ایمانشان در زندگی دنیا و آخرت ثابت قدم و پابرجا میدارد، و خدا ستمکاران [به آیاتش] را [به علت لجاجت و عنادشان] گمراه میکند، و خدا هر چه بخواهد [بر اساس حکمتش] انجام میدهد.* خداوند جلّت عَظَمَتُه کسانی را که ایمان آوردهاند یعنی ریسمان ربط خود را با خدای خود پیدا نموده و گرایش به آن ذات مقدّس پیدا کردهاند، در زندگی دنیا و در زندگی عُلیا که خانه بازپسین است به گفتار ثابت نگاه میدارد.
تمام موجودات کلمه خدا هستند منتهی به اختلاف سعه و ضیق، گشایش و تنگی ماهیّت وجودشان.
به نزد آنکه جانش در تجلی است
همه عالم کتاب حقّ تعالی است
عَرَض إعراب و جوهر چون حروفست
مراتب همچو آیات وقوفست
از و هر عالمی چون سوره خاصّ
یکی زان فاتحه دیگر چو إخلاص
(گلشن راز ص ۱۹)[۲]
یک موجود کلمه حسنه است، کلمه طیّبه، کلمه عالیه. این کلمات اسماء و صفات حضرت ذوالجلالند که در افراد انسان به حسب ظروف مختلفه آنها تجلّی نموده و هر یک از انسانها مظهر اسم یا اسمائی شدهاند.
مؤمنِ پاک منزّه مطهّر طیّب، که مرحله عالَم اخلاص را طیّ نموده و در عالم خلوص قدم گذارده است و از مخلَصین- بالفتح- شده است؛ مانند یک درخت طیّب و پاکیزهای است که ریشه استوار آن در زمینْ ثابت ولی شاخههایش برافراشته و بلند و سر به آسمان کشیده است.
مؤمن کلمه طیبه است تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها
تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها.
«پیوسته این درخت به اذن پروردگار خود میوههای سرشار و خوراکی میدهد.»
مؤمن که به درجه ایقان رسیده است و حال طمأنینه و سکینه در او پدید آمده، اصلش ثابت است که همان ربط با خدای خود باشد. مؤمن با خدا عهد دارد عهدش همان ربط اوست؛ این اصالت و ریشه اوست.
و امّا شاخههایش که مُلک و ملکوت را فرا گرفته است دائماً میوه میدهد و از عالم قدس بر این عالم افاضه میکند و واسطه در خیر و رحمت و برکت میگردد و میوههای معطّر و شیرینش تمام ذوات عالم امکان را که در درجات کثرت قرار گرفتهاند سیر و سیراب و شاداب مینماید.
مؤمن در تمام مراحلِ عبور از این عالم- در حال سکرات، سؤال منکر و نکیر و بشیر و مبشّر، در مدّت اقامت در عالم برزخ، در عالم حشر و مواطن قیامت از عَرْض و سؤال و حساب و میزان و صراط و جزا و تطایُر کتب و غیرها- با قدمی راستین یکی پس از دیگری طیّ منازل و مراحل نموده و فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ[۳] به آرامی خواهد آرمید. چون ربط با خدا دارد و چشمه دلش از کانون چشمه علوم و اسرار الهی اشراب میشود و به تمام موجودات، از ینابیع حکمت که پروردگار منّان از قلبش بر زبانش ساری و جاری ساخته است اعطاء خیر و رحمت و حکمت مینماید.
وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ
مؤمن در واقع درخت نیست بلکه خداوند او را به چنین درخت ثابت و اصیل و پر میوه و سرشار از بهرهای مثال میزند. این مثال است برای اینکه مردم دریابند و مقام عظمت مؤمن را که در اثر اطاعت أوامر الهیّه بدین فوز عظیم نائل آمده است ادراک کنند.
یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ.
«خداوند جلّت عَظَمَتُه کسانی را که ایمان آوردهاند یعنی ریسمان ربط خود را با خدای خود پیدا نموده و گرایش به آن ذات مقدّس پیدا کردهاند، در زندگی دنیا و در زندگی عُلیا که خانه بازپسین است به گفتار ثابت نگاه میدارد.»
قول ثابت، همان کلمه طیّبه است و همان ربط با حضرت ربِّ وَدود است.
خداوند آنها را به گفتار ثابت در تمام عوالم (در دنیا، در سکرات موت و در نَشَآتی که بعد از این است) نگاه میدارد که با قدم راستین و اراده استوار و دل نیرومند و فکر روشن این راه را طیّ کنند.
إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ. [۴]
«کَلِم طیّب که همان روح پاک و پاکیزه است بسوی حضرت پروردگار بالا میرود و عمل صالح موجب بالا رفتن آن میشود.»
و آنجا مقام عزّت است، عزّت مطلقه؛ چون قبل از این جمله میفرماید:
مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً. [۵]
«کسی که طالب عزّت باشد باید بداند که تمام درجات و مراتب عزّت منحصراً اختصاص به پروردگار دارد.»
و کلمه طیّبه که در آیه مورد بحث دارای أصالتی ثابت و میوهای دائمی است، همین کلم طیّب است که بسوی خدا میرود و به مقام عزّت مطلقه میرسد؛ کما آنکه در مناجات شعبانیّه وارد است:
إلَهِی وَ أَلْحِقْنِی بِنُورِ عِزِّکَ الأبْهَجِ فَأَکُونَ لَکَ عَارِفًا وَ عَنْ سِوَاکَ مُنْحَرِفًا. [۶]
عمل صالح، مانند بنزین است که موجب حرکت طیّاره روح به فضای عالم قدس است.
در عالم قدس، حیاتیست که موت ندارد، عزّتی است که ذلّت ندارد، غنائی است که فقر ندارد.
پس قول ثابت که پروردگار علیّ اعلی مؤمنین را بدان تثبیت فرموده است، همان گرایش و ربطی است که بین آنان و ذات اقدس خود برقرار فرموده و آن، موجب عمل صالح و عمل صالح، موجب حرکت کلمه طیّبه و روح پاک مؤمن به عالم قدس است.
و این حرکت، حرکت انسان است به صورت انسان: انسان واقعی؛ و خدا میداند که لذّت و بهجت و نور و سرور و حُبور این انسانی که با همان صورت انسانیّت بسوی میزبان خود، حضرت باری تعالی شأنه، میرود چقدر است.
معیّت و رفاقت با ارواح مقدّسه اولیای خدا و ابرار و اخیار و صالحین و شهداء و انبیاء، از آثار آنست و حقیقتش تحقّق به مقام: لَا یَسَعُنِی أَرْضِی وَ لَا سَمَائِی بَلْ یَسَعُنِی قَلْبُ عَبْدِی الْمُؤْمِنِ بِی[۷] خواهد بود.
وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ.
و امّا خداوند ستمکاران را در رویّه خود بسوی عالم نور و سرور هدایت نمیفرماید بلکه راه آنان طبق تمایلات نفسانیّه خود بسوی ظلمت و گمراهی است. نفس آنان چون از صورت نفس انسانیّه حکایتی نمیکند، بنابراین بسوی مقام انسانیّت راه ندارد بلکه راهش منحصر به همان عالَمی است که نفس هیولانی خود را بر آن صورت، صورت بندی نموده است.
اگر صورت شیطان است، بسوی عالَم شیطان؛ و اگر صورت حیوان است، بسوی آن عالم رهسپار خواهد گردید؛ و اسمش و رسمش و نام و نشانش و موجودیّت و فعلیّتش در مقام انسان و در عالم انسان، ضایع و گم و باطل خواهد شد.
وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ.[۸]
و در سوره آل عمران بدین عبارت است:
وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ.[۹]
«خداوند به ایشان ستم روا نمیدارد و لیکن خود ایشانند که بر خود ستم میکنند.»
ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ. [۱۰]
«و به آنها چنین خطاب میشود که این نتائج منفیّه و جهنّم افروخته و تغییر صورت انسانیّه به صورت إبلیس و حیوان، به علّت همان رفتار زشت و کردار ناپسندی بود که شما با خود فرستادید؛ و البتّه خداوند نسبت به بندگان خود هیچگونه ستمی نخواهد نمود.»
در بسیاری از روایات که در تکلّم با افرادی بعد از مرگشان سخن به میان میآید، چه خود ائمّه اطهار علیهم السّلام آنان را دیده و با آنها سخن گفتهاند و چه به دیگران نیز نمایاندهاند و چه افراد دیگری احیاناً با مردگانی سخن گفته و آنها را مشاهد نمودهاند، تمام این تکلّمها راجع به عالم برزخ و مثال بوده و برخورد و ملاقات در مکاشفات صوریّه و مثالیّه صورت گرفته است.
و در بعضی از اوقات آنان را به صورتهای عادی دیدهاند، و در برخی به صورتهای برزخی نورانی یا ظلمانی.
شیخ مفید در «اختصاص» با سند متّصل خود از إدریس بن عبد الله روایت کرده است که: شنیدم از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام که میفرمود: در وقتی که من با پدرم عازم تشرّف به مکّه بودیم و پدرم در جلوی من بود، چون به موضعی رسیدیم که آن را ضَجَنان گویند، ناگهان مردی پدیدار شد که به گردنش سلسله و زنجیر بود و آنها را با خود میکشید.
روی به من آورد و گفت: مرا آب بده، مرا آب بده!
پدرم فریاد به من آورد که آبش نده، خدا او را آب ندهد!
و در پی او مرد دیگری بود که پیوسته دنبال او بود؛ زنجیرش را کشید و با آن زنجیر او را در پائینترین نقطه از نقاط آتش انداخت. [۱۱]
شیخ مفید در «اختصاص» مضمون این روایت را با چهار سند دیگر از حضرت امام محمّد باقر و امام جعفر صادق علیهما السّلام روایت کرده است، که از یک روایت آن نیز معلوم میشود که نظیر این قضیّه برای حضرت باقر که با پدرشان حضرت امام زین العابدین علیهما السّلام به مکّه میرفتند اتّفاق افتاده است. [۱۱]
شیخ محمّد بن حسن صفّار در «بصائر الدّرجات» از محمّد بن عیسی از عثمان بن عیسی از راوی دیگری از عِبایة بن رِبْعی أسدی روایت کرده است که گفت: بر أمیر المؤمنین علیه السّلام وارد شدم و دیدم که در نزد آن حضرت مردی با صورتی شکسته و لباسی ژنده نشسته و حضرت با او مشغول گفتگو بودند.
چون آن مرد برخاست عرض کردم: یا أمیر المؤمنین! این مرد که بود؟
فرمود: یوشع بن نون وصیّ حضرت موسی[۱۳].
مطالب مرتبط: کلمه خبیثه.
۱. ابراهیم: ۲۴ تا ۲۷.
۲. « گلشن راز» با خطّ عماد اردبيلى، ص ۱۹
۳. . آيه ۵۵، از سوره ۵۴: القمر
۴. قسمتى از آيه ۱۰، از سوره ۳۵: فاطر
۵. صدر آيه ۱۰، از سوره ۳۵: فاطر
۶. « إقبال» طبع سنگى، ص ۶۸۷
۷. در رساله« مِرصاد العباد» طبع بنگاه ترجمه و نشر كتاب( سنه ۱۳۵۲ شمسى) در صفحات ۲۰۸ و ۲۷۴ و ۶۱۳ بدين عبارت آمده است: لا يَسَعُنى أرضى وَ لا سَمائى، وَ إنَّما يَسَعُنى قَلْبُ عَبْدى الْمُؤْمِنِ.
۸. ذيل آيه ۳۳، از سوره ۱۶: النّحل
۹. ذيل آيه ۱۱۷، از سوره ۳: ءَال عمران
۱۰. آيه ۱۸۲، از سوره ۳: ءَال عمران؛ و آيه ۵۱، از سوره ۸: الانفال
۱۱. « اختصاص» طبع سربى، ص ۲۷۵ تا ص ۲۷۷؛ و« بصائر الدّرجات» طبع سنگى، ص ۸۰ و ۸۱
۱۲. « اختصاص» طبع سربى، ص ۲۷۵ تا ص ۲۷۷؛ و« بصائر الدّرجات» طبع سنگى، ص ۸۰ و ۸۱
۱۳. « بصائر الدّرجات» طبع سنگى، ص ۸۰