اصل رجعت از عقاید شیعه است و عمده دلیل آن، روایات متعدد از معصومین علیهمالسلام است که تواتر معنوی دارند ... آنکه براى ما مسلّم است اصل رجعت است و این ضرورى مذهب ماست و همین اندازه بر آن دلیل داریم، اما بر ما زاد بر این، که بدنى خلق مىشود، یا آن بدن اوّلى را آورده و ارواح پاک رجعتکنندگان در آن داخل مىشود دلیل نداریم، فلذا ممکن است قضیه رجعت به نحو تمثّل مثالى و لو در عالم ملک صورت بگیرد، و رجعت حسینیه هم ممکن است به این نحو باشد؛ زیرا ما بر اصل رجعت دلیل داریم نه بر کیفیت آن، و کیفیت آن ضرورى مذهب ما نیست.
درباره مسأله رجعت و به ویژه درباره جزئیات آن، چند نکته لازم است بیان شود.
۱. اصل رجعت از عقاید شیعه است و عمده دلیل آن، روایات متعدد از معصومین علیهمالسلام است که تواتر معنوی دارند، گرچه برخی از آیات قرآن کریم مانند آیه ۸۳ سوره نمل نیز اصل مساله رجعت را میرساند.
آیه ۸۳ سوره نمل میفرماید: «وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ» (و روزى را که ما از هر امّتى، گروهى را از کسانى که آیات ما را تکذیب مىکردند محشور مىکنیم و آنها را نگه مىداریم تا به یکدیگر ملحق شوند!)
برای آگاهی از تفسیر این آیه، به تفسیر المیزان (علامه طباطبایی) و تفسیر نمونه (آیت الله مکارم) مراجعه شود.
۲. روایات متعددی درباره رجعت، از حضرات معصومین علیهمالسلام نقل شده است که به بیان برخی از محدثین تا ششصد روایت هم میرسد اما نکته مهم در اینباره این است که باید توجه شود که در روایات - همانند سایر روایات - به روایات معتبر، استناد شود و از روایات ضعیف پرهیز شود. به خصوص اینکه، مساله رجعت یک مساله اعتقادی است نه فرع فقهی و لذا - به طریق اولی - نمیشود با روایت یا روایاتی که ضعف سندی دارند عقیده خودمان را سامان بخشیم. گرچه هر روایتی – در حد خود – نورانی و مبارک و نسبت به اصل مساله، مویّد است.
و برای این منظور، باید متخصصین فن، اظهار نظر کنند و غیر متخصص به متخصص مراجعه کند چرا که متاسفانه برخورد غیر تخصصی با روایات در هر مساله دینی، موجب بروز مشکلات میشود.
برای آگاهی از اعتبار حدیث در عقاید و معارف اعتقادی، به کتاب تفسیر تسنیم (آیت الله جوادی آملی) جلد اول، صفحه ۱۵۶مراجعه شود.
۳. مفاد روایات درباره جزئیات رجعت، در حد احتمال، مورد پذیرش است چرا که بعد از اعتبار سند، از ظنون معتبر محسوب میشوند و افاده یقین نمیکنند. البته چنانکه گذشت اصل رجعت یقینی است.
حضرت امام خمینی در کتاب تقریرات فلسفه به مناسبتی میفرماید:
«اما قضیه رجعت: اولًا چنانچه شیخ محمد حسین اصفهانى رحمه الله مىگفته ما در جامعه مذهبى خود دچار یک اشکال بزرگى هستیم و آن این است که اگر یک مطلبى از ضروریات مذهب ما و یا از ضروریات دین شد علاوه بر آن مقدارى که ضروریتش ثابت و بر آن دلیل داریم باید به آنچه از تبعه و شاخ و برگ و خصوصیات آن مطلب ضرورى است که بین عوام الناس مشهور گردیده - و لو دلیل بر آنها نداشته باشیم - قائل شویم، و در حقیقت آن خصوصیات بدون اینکه ضرورى باشد ضرورى گردیده، و اگر یکى از آنها را کسى منکر باشد انکار آن را در حد انکار اصل قضیه ضرورى پنداشته و تکفیرش مىکنند.
مثلًا قضیه شقّ القمر در دین ما ضرورى است و دلیل هم بر اصل قضیه داریم که محکم و قابل اعتناء است و نباید کسى در دین باشد که اصل قضیه را منکر باشد؛ اما اینکه اول شب خیلى ظلمت شد و یا اینکه پاره قمر آمد در داخل آستین مبارک حضرت شد، اینها توابعى است که سند درستى نداشته و شاید یک روایت بسیار ضعیف باشد یا اصلًا روایتى هم نباشد، ولى بین عوام از دنبالهها و توابع شقّ القمر حساب شده و از لون ضروریت آن کسب ضروریت نمودهاند، به طورى که اگر کسى اینها را منکر باشد ولى اصل قضیه انشقاق قمر را که ضرورى و مدلّل است قائل شود و مثلًا بگوید در آسمان انشقاق حاصل شده و طالبین هم بیش از این را نخواسته بودند، این چنین شخصى کأنّه اصل قضیه انشقاق را منکر است.
خلاصه آنچه بر آن دلیل داریم و ضرورى است اصل قضیه رجعت است، اما خصوصیات آن که مثلًا در رجعت حسینى علیهالسلام بعضى را مىآورند و مىبندند، یا اینکه با همان بدنى که سرش را بریدند رجعت مىفرماید، و یا اینکه آن بدن شریف اجزایش را جمع کرده و روح مطهرش با آن بدن خواهد آمد، اینها خصوصیاتى است که بر آنها دلیل نداریم و ضرورى هم نیستند.» (تقریرات فلسفه، ج۳ ص ۱۹۶)
۴. متاسفانه مساله رجعت همانند دیگر مسائل مربوط به دین و به ویژه مسائل مربوط به امام زمان (عج) دچار انحراف شده و جزئیات نادرستی بر آن افزوده شده است که علل مختلفی میتواند داشته باشد. از این رو، ضروری است متخصصین و محققین مسائل دینی و به ویژه مباحث مهدویت در اینباره اطلاع رسانی شایسته و کافی داشته باشند.
در تفسیر نمونه، تذکر خوبی در اینباره داده شده است:
این نیز قابل توجه است که احیانا خرافات بسیارى با مساله رجعت آمیخته شده که چهره آن را در نظر بعضى دگرگون ساخته است، لازم است پایه را بر احادیث صحیح بگذاریم و از احادیث مخدوش و مشکوک بپرهیزیم. (تفسیر نمونه، ج۱۵، ص: ۵۶۱)
۵. چنانکه گذشت اصل مساله رجعت برای ما مسلم و قطعی است و ضروری مذهب شیعه محسوب میشود اما بقیه مسائل در حد احتمال است حتی در کیفیت رجعت به این معنا که آیا در رجعت «این بدن مادی دنیوی عنصری که خاک شده» بر میگردد یا «تمثل مثالی» خواهد بود؟
استاد شهید مطهری در کتاب معاد میفرماید:
«آنهایى هم که قائل به رجعت هستند، بعضى به سبک محدثین معتقدند که عینا مثل قیامت واقعا همین مردهها از همین خاک زنده مىشوند. این گروه اصلا در مقام توجیه بر نمىآیند و بحثى نمىکنند، مىگویند به ما گفتهاند رجعت، ما هم مىگوییم رجعت، ما چه مىدانیم کیفیتش چگونه است....
ولى عدهاى دیگر، معتقد هستند که رجعت نظیر این چیزى است که امروز علماى ارواح مىگویند که مثلا کثیراً مشاهده شده که یک نفر در حال بیدارى، روح میّتى را به صورت یک شبح و یک جسم خاص رقیقى که با این جسمها فرق داشته [حاضر] کرده و آن را دیدهاند... .
نظیر این را اهل مکاشفه زیاد گفتهاند؛ اهل مکاشفه زیاد ادعا مىکنند که ما در حال خاصى از مکاشفه، ارواح مؤمنین را مشاهده مىکنیم و مىبینیم و مىآیند و با ما حرف مىزنند... .
یک نمونهاش اینکه وقتى حضرت زهرا علیهاالسلام مىخواستند به دنیا بیایند و زنهاى اهل مکه از کمک کردن به حضرت خدیجه علیهاالسلام امتناع کردند، چهار زن آمدند براى اینکه به او کمک بدهند.
پرسید: شما کى هستید؟ یکى گفت: من حوّا هستم، دیگرى گفت: من آسیه هستم، دیگرى گفت: من مریم هستم و ... این همان تجلى کردن و ظاهر شدن روحهاست با بدنهاى مثالى در این دنیاى مادى... .
اشخاصى مثل مرحوم فیض کاشانى معتقدند رجعتى که در آینده خواهد شد، نه این است که مردهها از قبر زنده مىشوند، بلکه معنایش این است که عدهاى از ارواح در یک وضع خاصى- به همین شکلى که عرض کردم- در این دنیا ظاهر مىشوند... .
بعید نیست به این شکلى باشد که گفتیم.» (مجموعه آثار استاد، جلد ۴ ص ۵۶۲ – با تلخیص)
امام خمینی (ره) در کتاب تقریرات فلسفه در اینباره میفرماید:
آنکه براى ما مسلّم است اصل رجعت است و این ضرورى مذهب ماست و همین اندازه بر آن دلیل داریم، اما بر ما زاد بر این، که بدنى خلق مىشود، یا آن بدن اوّلى را آورده و ارواح پاک رجعتکنندگان در آن داخل مىشود دلیل نداریم، فلذا ممکن است قضیه رجعت به نحو تمثّل مثالى و لو در عالم ملک صورت بگیرد، و رجعت حسینیه هم ممکن است به این نحو باشد؛ زیرا ما بر اصل رجعت دلیل داریم نه بر کیفیت آن، و کیفیت آن ضرورى مذهب ما نیست. (تقریرات فلسفه، ج۳، ص: ۱۹۵)
البته حضرت امام در ادامه، با توجه به ادله عقلی و نقلی دیگر که در حکمت و عرفان مطرح شده است، همین قول را تصریح میکنند که رجعت مانند معاد به این بدن خاکی عنصری دنیوی نخواهد بود.
ایشان میفرماید:
«خلاصه آنچه بر آن دلیل داریم و ضرورى است اصل قضیه رجعت است، اما خصوصیات آن که مثلًا در رجعت حسینى علیهالسلام بعضى را مىآورند و مىبندند، یا اینکه با همان بدنى که سرش را بریدند رجعت مىفرماید، و یا اینکه آن بدن شریف اجزایش را جمع کرده و روح مطهرش با آن بدن خواهد آمد، اینها خصوصیاتى است که بر آنها دلیل نداریم و ضرورى هم نیستند، پس در خصوص رجعت اگر بگوییم که نفس شریف و مبارک رجعت کنندگان بدن مُلکى انشا نموده و با آن بدن انشایى مُلکى رجوع مىنمایند هیچ استبعادى ندارد، بلکه حتماً قضیه چنین خواهد بود.
آیا کسانى که این معنى را قبول نداشته بلکه قائلش را تکفیر مىکنند قائل نیستند که حضرت امیر علیهالسلام در یک شب، در زمان واحد در چهل جا حاضر بود؛ در عرش با ملائکه، در خدمت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و در همان شب مهمان حضرت سلمان بود، و هم با فاطمه زهرا علیهاالسلام در منزل خود بود.
البته نه این است که حضرت با احاطه روحى بود، بلکه با ابدان متعدد در جاهاى متعدد حاضر بود و هر یک از ابدان حقیقةً بدون اشکال بدن شریف حضرت بوده است.
البته بعد از آنکه نفس قدرت کامله را دارا شد ممکن است بعون الملک الکریم هزاران بدن انشا کند و همه آنها بدن حقیقى نفس باشند، و نفس با هر یک مشغول کارى باشد بدون اینکه اشتغال به کارى در جایى او را از اشتغال به کار دیگرى مشغول کند.
البته هیچ محال نیست، بلکه قضیه چنین است؛ چنانچه حضرت حق با اینکه وحدت شخصیه دارد در عین حال، تمامى ذرات عوالم امکان در حضور حضرتش منکشف و حاضر است و نحوه وجودشان حقیقةً حضور در محضر اقدس الهیه است و لا یشذّ شیءٌ عن علمه، بدون اینکه چیزى از چیزى او را شاغل باشد و به همین نحو حقیقت از کیفیت و وحدت و کثرت عالم پیش حضرتش حاضر است، بلکه اینکه نطق مىکنم- مثلًا- عین التعلق به اوست و بلکه «بسمعک یَسمع و ببصرک یُبصِر».
و باز قائلیم و قائلند چنانکه اخبار هم ناطق است حضرت امیر در بالاى سر محتضرین از مؤمن و منافق حاضر مىشود،
البته چه بسیار جنگهایى اتفاق مىافتد که روزى بیست هزار، پنجاه هزار نفر مىمیرند و اکثر آنها در عرض هم در حالت احتضار هستند، و این معنى در خصوص بعض ائمه هدى علیهم السلام هم وارد شده است. آیا این قضیه چگونه است؟ آیا غیر از این است که بگوییم با ابدان منشئه متعدده حاضر مىشوند؟
و بالجمله: نباید ما آنها را به خود قیاس کنیم، ما اگر به مطلبى گوش بدهیم دیگر نمىتوانیم صحبت کنیم از بس که نفس ضعیفى داریم، ولى آنها مثل ما نیستند، بلکه به قدرت الهیه بعد از آنکه نفس قوى شد قادر بر انشاى ابدان متعدد مىشود، و همه آنها حقیقةً بدن او هستند.
و بالجمله: استبعاد را در این خصوص هیچ جایى نیست، و این گفته ما را در مذهب جعفرى متدینینى قائلند. نباید مطلب را مستبعد شمرد، آیا قضیه عرضه اعمال بر حضرت حجّت- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشریف- چگونه است؟
گمان مىکنیم مثل عرضه داشتن کاغذ است که من به تو عرضه مىدارم؛ اعمال همه مردم روزهاى پنجشنبه، بلکه در هر روز صبح و شام، عرضه مىشود.» (تقریرات فلسفه، ج۳، ص: ۱۹۸)
امام خمینی این تذکر را نیز میدهند که شاید برخی بگویند این گونه تفسیر از معاد و رجعت (چون امام، مانند سایر عرفا، معاد را هم بازگشت به بدن خاکی عنصری این دنیا، تفسیر نمیکنند)، با ظاهر برخی آیات و روایات نمیسازد و خلاف ظاهر است. امام در پاسخ به این نوع اشکالها میفرماید:
«اولًا: قرآن یک کتاب دعوت است که انسان را به اصل حقایق دعوت مىکند و همّت کتاب دعوتى، ایجاد عقایدى است که براى مدعوّین در نظر دارد، صورت جوهرى و عمود وجود مدعوّین، همان عقایدى است که کتاب در مقام تبلیغ و تنفیذ همان عقاید است و آنچه از عقاید دینى که در اصلاح و آرامش دنیا و ترفیع درجات وجود و سعادت آخرت مؤثر است و موجب سوق توده مردم و عامه ناس به آنها مىباشد، اعتقاد به حضور در محکمه کیفرى مطلقه الهیه و لقاء ثواب و عقاب اعمال است به آن نحوى که فرمود: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ» و اعتقاد به حیاتى ماوراى این حیات است که عموم ناس دارند.
اما کیفیت حیات آینده و چگونگى احیاء اموات، یک معنایى است که از عهده کتاب دعوتى خارج است، خصوصاً آن کیفیتى که به مقدمات حکمى و فلسفى محتاج باشد؛ زیرا قرآن مجید اگر علاوه بر ایجاد عقیده حقه مثمره، بخواهد در نحوه و ماهیت آن گفتگو کند، اصل منظور به خاطر پیچیدگى مقدمات نتیجه و عدم مساعدت افکار و استعدادات عامه، به زمین مانده و پروراندن عقاید، مشکل مىگردد و لذا لازم است که اصل معاد ذکر شود و زندگى و حیات با عین همان جسم و هیکل و شخصیت که قبل از موت دارد ارائه داده شود، و آیات هم بیش از این ارائه را نمىرسانند....»
سپس امام، احتمالات مختلف در کیفیت معاد را توضیح میدهند و سپس میفرمایند:
«این چند صورت متصور است که احتمال مىرود در قضیه عُزیر و امثال آن حاصل شده باشد و چون آیه تعیین نکرده که کدام یک از آنها مراد است، انسان چه داعى دارد همان قسمى را که محال و مستحیل است اختیار کند، و بر فرض ظهور آیه در آن امر مستحیل، چه لزومى دارد آن را قبول کنیم، با اینکه مىتوان نحوه دیگرى از حیات که به براهین متین، بلکه با یک دسته اخبار و احادیث و آیات به اثبات رسیده است، ثابت کرد.
خصوصاً که آیه هم نص نیست تا براهین را تخطئه کند، و غایة ما فى الباب یک ظهور است، با اینکه ممکن است گفته شود که ظهور بدوى است، بلکه مىتوان گفت ظهورى نیست که از لفظ حاصل شده باشد و لفظ، آن معناى ادعایى را- مبنى بر اینکه اجزاء ترابیه اجتماع کرده باشد- به اذهان تحویل نمىدهد، بلکه این ظهور، از تخیل خود انسان ناشى مىشود و معنایى است که در ذهن خود آن را پخته است و وقتى که مىخواهد در موضوع معاد صحبت کند، معنایى را که در تنور خیالش پخته، به کلام الهى مىبندد؛ مثل اینکه انسان با حس باصره، کوکب را به اندازه یک ناخن مىبیند و خیال مىکند که کوکب به همان اندازه است، در حالى که این کوکب در متن خودش یک جسم و جرمى است که چندین برابر کره زمین مىباشد.» (تقریرات فلسفه، ج۳، ص: ۵۹۰)
نویسنده: حجة الاسلام و المسلمین وحید واحدجوان
منبع: خبرگزاری فارس