جلا و استجلا از اصطلاحات عرفانی هستند، که ناظر به نظام هستی بوده و از جهتی همه تعینهای حقانی و خلقی را پوشش میدهند؛ در این نوشتار این دو واژه را مورد توجه و بررسی قرار میدهیم.
دو واژة دیگر از مجموعة واژگان عرفانی، «جلاء» و «استجلاء» است که از جهتی همة تعینهای حقانی و خلقی را پوشش میدهند.
جلاء عبارت است از ظهور و جلوة ذات خداوند متعال برای خودش و در خودش، و به بیانی دیگر آنگاه که حقتعالی بدون استفاده از تعینهای خلقی به تماشای ذات خود بنشیند، «جلاء» روی داده است و طبیعی است که این حقیقت در دو تعین اول و ثانی اتفاق میافتد و به همین لحاظ به هر یک از تعینهای حقی -یعنی تعین اول و ثانی- مرتبه یا تعین جلائیه گفته میشود. [۱]
استجلاء عبارت است از ظهور و جلوه ذات حق برای خودش و در تعینات خلقی، و به تعبیر دیگر هرگاه خداوند خود را در تعینهای خلقی ملاحظه نماید و جمال و جلال خود را در آنها تماشا کند، استجلاء مطرح خواهد شد. [۲]
ملا عبدالرزاق کاشانی در اصطلاحات الصوفیه میگوید:
الجلاء هو ظهور ذات المقدّسه لذاتها فی ذاتها والاستجلاء ظهورها لذاتها فی تعيّناته؛ [۳] جلاء ظهور ذات مقدس باریتعالی در ذات خود و برای خود است و استجلاء ظهور ذات خداوند برای خود و در تعینهای (خلقيِ) خویش میباشد.
به عنوان تشبیه، گاهی انسان بدون استفاده از چیزی، خود را مینگرد، اما گاهی آینهای را به دست گرفته و در آینه خود را تماشا میکند. علم ذات به ذات خداوند نیز به این دو نحو صورت میپذیرد، اگر بدون استفاده از تعینات خلقی و قبل از آنکه به مرتبة تعینهای خلقی برسیم، خداوند به تماشای قد و قامت خود بپردازد، جلاء است و اگر تعینهای خلقی از عوالم عقلی و مثالی و مادی را آینههای ظهور و جلوه خود قرار دهد و خود را در مظاهر و مرائی آنها بنگرد، استجلاء خواهد بود، از همین روی به تعینهای خلقی، تعینات یا مراتب استجلائیه گفته میشود. [۴]
و به همین سبب اهل معرفت همه عالم و تمام موجودات آن را با این منطق مینگرند که آیات خداوند و آینههای خدانما هستند. صدرالمتألهین در فصل سی و سوم از مرحله علت و معلول اسفار در این باره میگوید:
... انّ جمیع الماهیات والممکنات مرائی لوجود الحق تعالی ومجالی لحقیقته المقدّسة وخاصیة کل مرآة بما هی مرآة انْ تحکی صورة ما تجلی فیها. [۵]
همة ماهیات و ممکنات آینههای وجود حقتعالی و محلهای جلوه و تجلی حقیقت مقدس او هستند، و خاصیت هر آینهای از آن جهت که آینه است، آن است که صورتی که در او جلوه کرده است را نشان دهد (پس همة موجودات عالم، حقتعالی را نشان میدهند).
۱. تمهید القواعد چاپ انجمن فلسفه ایران، ص ۱۴۴ و چاپ دفتر تبلیغات اسلامی ص ۲۹۰ و چاپ ام القری ص ۳۷۶.
۲. استاد علامه حسنزاده آملی، در هراز و یک نکته، مرکز نشر فرهنگی رجا، چاپ سوم، نکته سوم، ص ۱۳ دربارة دو واژة جلاء و استجلاء میگوید:
مراد از جلاء، تجلی و ظهور ذات حق سبحانه است در مقام وحدت که ذات از مرتبه استجنان و موطن اجمال که مقام احدی بلکه مرتبه تعین اول جامع بین احدیت و واحدیت است، به مرتبة ظهور و بروز و تکاثر و تمایز علمی بدون تغییر در ذات بلکه به تجلی و فیضان مسمی به فیض اقدس، تنزل نموده است تنزلی بدون تجافی یعنی از مرتبة غیبالغیوبی در مقام واحدیت که تکثر و تمایز اسمایی و ظهور کثرت اعیان ثابته است ملاحظه شود چنانکه انسان از مقام روح به مقام قلب که آن مقام اندماج و استجنان است و این مرتبة تفصیل و تمیز بدون تجافی مقامی، و تنزل مرتبهای، و یا ترفع مرتبهای است فافهم.
و استجلاء دلالت بر ظهور و تجلی بیشتر دارد که کثرة المبانی تدلّ علی کثرة المعانی و آن عبارت است از ظهور ذات حق از برای ذات خود در تعینات، یعنی در تعینات خلقیه.
۳. ملا عبدالرزاق کاشانی، اصطلاحات الصوفیة، ص ۲۰.
۴. تمهید القواعد چاپ انجمن فلسفه ایران، ص ۱۴۴ و چاپ دفتر تبلیغات اسلامی، ص ۲۹۰ و چاپ ام القری، ص ۳۷۶.
۵. اسفار، ج ۲، ص ۳۵۶.