عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

نامه حجة‌الاسلام شوقیان به آقای معاونیان

معلوم است که استقبال روز افزون به کلمات و آثار و تالیفات بزرگ مردانی همچون امام خمینی و شهید مطهری و علامه طباطبایی و علامه طهرانی و شهید دستغیب و علامه حسن زاده و علامه جعفری و ده‌ها و ده‌ها نفر از حکما و عرفا قلب و دل و سر و همه جای شما را به درد می‌آورد.

نامه حجة‌الاسلام شیخ محمدرضا شوقیان در اعتراض به هتاکی آقای معاونیان به اولیای الهی

پس از جسارت خطیب مشهور مشهدی جناب آقای معاونیان در شب هجدم ماه مبارک رمضان ۱۴۴۰ ه. ق بر فراز منبر رسول الله به مرحوم علامه طهرانی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه و صیاد و شیاد و رهزن و در نهایت بی‌پدر خواندن ایشان، حجة‌الاسلام شیخ محمدرضا شوقیان که در دوران جوانی با این خطیب مشهور در درس و مدرسه هم دوره بوده، نامه عتاب آلود زیر را خطاب به ایشان نگاشته و منتشر ساخت.

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمدلله رب العالمین

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی أعدائهم اجمعین

قال الله تبارک و تعالی:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَديداً يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ

چندی پیش از طریق فضای مجازی سخنانی از جناب شیخی آشنا پخش شد که موجب تحیر و تاسف حقیر سراپا تقصیر و البته بسیاری از اهل علم گردید؛ تحیر از آن جهت که چگونه می‌شود شیخی ملبس به لباس روحانیت تا این حد به دور از انصاف و تحقیق و اصول علمی باشد و تاسف از این بابت که کار عالمان و اولیاء دین به کجا رسیده که چونان شیخی به هتاکی به ایشان پرداخته و چنین شیخی به دفاع از ایشان.

سخنان ایشان شامل جسارات متعددی به بزرگان اهل عرفان و توحید از قدماء آنان گرفته تا اولیاء الهی همچون حضرت آیة الحق آقای حاج سید هاشم حداد و حضرت علامه آیة الله حسینی طهرانی اعلی الله مقامهما و رزقنا الله من برکاتهما می‌باشد که حاکی از کج‌فهمی جناب شیخ بوده و عمق کینه و بغض ایشان و امثال ایشان را نشان می‌دهد البته غیر از این انتظاری نیست که الإناءُ یترشّح بما فیه

چون خدا خواهد که پرده کس درد

میلش اندر طعنه پاکان برد

حقیر را کاری به بزرگان علم و ستارگان درخشان وادی عرفان همچون محیی الدین و ملاصدرا و مولانا و خواجه حافظ نیست که آن، حال و مجال اهل خود را می‌طلبد.

بلکه از آنجا که سالیانی متمادی در محضر عارف بالله جناب علامه آیة الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی قدس الله نفسه الزکیه بودم و در تمام این ایام جز صدق و حقیقت و پاکی و علم وایقان و اتقان و صفا و صداقت و صلابت و غیرت و حمیت و آزادگی ندیدم – بر آن شدم که جوابی هر چند مختصر بر این یاوه گویی ها بنویسم.

شاید اگر لحن جناب شیخ این مقدار هتّاکانه و بی‌ادبانه نبود حقیر دست به قلم نمی‌بردم و ایشان و کلماتشان را دون جعل می‌دانستم که وقت و قلم را مصروف این امر نمایم.

اما باز از آنجا که به قول رهبر انقلاب که در مقابل آمریکای جنایتکار فرمودند دوران بزن در رو ای تمام شده برخود لازم دیدم جناب شیخ را بر تبعات بی ادبی اش متفتن سازم و بالله أستعین و علیه أتوکل والله علی ما نقول وکیل.

جناب شیخ ! قال الله تعالی : تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ

و معروف است که الأسماءُ تَنزِلُ منَ السَّماء

آنچه مامور به آنیم البته اگر اهل ایمانیم معاونت در بر و تقوی است نه تعاون در گناه و دشمنی. سخنان شما مشحون از گناه و مملو از بذر عناد و دشمنی بود.

جناب شیخ منبری! چون اهل منبرید و آشنا به فوت و فن این حرفه حتما در گریز روضه هایتان خوانده اید که اهل کوفه عصر روز عاشورا بر بدن نازنین عزیز زهرا با هر حربه ای که داشتند حمله کردند، شمشیر دار شمشیر میزد و نیزه‌دار نیزه، و آنان که حربه‌ای نداشتند دامان خود را پر از سنگ کرده و بر آن بدن مطهر سنگ می‌زدند.

اما آن دشمنان از خدا بی خبر خبر نداشتند که روزی خواهد رسید که پرچم حقانیت این بدن مظلوم مقتول برعالم سایه افکنده و جویندگان راه هدایت در همه دوران ها را به سر منزل مقصود می‌رساند.

معمولا گریز را آخر کلام می‌زنند اما حقیر حرف آخر را اول زدم تا بدانیم که نور خدا را هیچ کس دیگر نمی‌تواند خاموش کند بلکه هر آنکه پف کند ریشش بسوزد!

جناب شیخ! آن زمان که حوزه نجف و قم و بزرگانی همچون قاضی و خمینی و طباطبایی را مورد هجمه قرار داده و با سنگ و چماق تکفیر و تفسیق از میدان به در کردند و در خلوت و جلوت بر خود می‌بالیدند که دامان حوزه و تشیع را از وجود عرفاء و حکماء پاک نمودند هرگز گمان نمی‌کردند که روزی فرا خواهد رسید که از میان این اختناق ها و خفقان ها پرچم هدایت این بزرگان برافراشته گشته و هدایت گر خیل عظیم انسان های جویای حقیقت خواهد شد.

آن روز که در مدرسه فیضیه ظرف آب فرزند سیدی اهل عرفان و فلسفه را به جرم تدریس حکمت پدر آب می‌کشیدند و بر این کار می‌بالیدند هرگز گمان نمی‌کردند که روزی آن سید مظلوم و تنها، رهبری عظیم الشأن گشته و آنان طوعاً و کرهاً مجبور به اطاعت از اوامر او بگردند و مکتب عرفان و فلسفه علی‌رغم انف ایشان عالم‌گیر شده و میلیون‌ها جان تشنه معارف را سیراب می‌نماید، آن زمان که با تهمت و رمی به صوفی‌گری آقا میرزا علی آقای قاضی را در تنگنا قرار داده و سجاده از زیر پایش می‌کشیدند و بر مسجدی که با چند تن از شاگردان مهذب و فاضل و مجتهدش نماز جماعت برگزار می‌کرد سنگ پرانی می‌کردند هرگز و هرگز گمان نمی‌کردند که روزی فرا رسد که خیل مشتاقان به این رجل الهی و مکتب عرفان بر خود فرض و لازم بدانند که پس از زیارت مرقد مطهر مولای متقیان حضرت امیرالمومنین علیه السلام به قبرستان وادی السلام رفته و خاک تربت آن ولی الهی را توتیای چشم خویش ساخته و از آن مضجع شریف و نورانی تبرک جویند.

آن زمان که شاگرد برجسته آقا سید علی قاضی یعنی آقا سید حسن مسقطی را به جرم تدریس فلسفه از حوزه نجف تبعید و بیرون نمودند و با فشار و تضییق معاش شاگردانی همچون علامه طباطبایی رضوان‌الله‌علیه باعث هجرت ایشان از حوزه نجف گردیدند و خوشحال بودند که طباطبایی ها سالیان متمادی به جای تدریس و تحقیق و صرفا برای امرار معاش در روستای شادآباد تبریز مشغول به بیل زدن و کشاورزی گشته است و آنان بی حضور هیچ رقیب و هماوردی میدان دار حوزه‌ها گردیده و قهقهه مستانه سر می‌دادند، هرگز فکر نمی‌کردند که روزی فرا رسد که سخنان و تالیفات آن رجل الهی چون درّ و گهر گرانبها وِرد جان ها و زبان ها گشته و ایشان به بوته نسیان و فراموشی سپرده خواهند شد.

جناب شی+خ! روزی بود که حوزه قم با سِعایت و بدگویی از طباطبایی و شاگرد خلف ایشان عالم فقیه و اصولی، فیلسوف متفکر غیور و مجاهد نستوه و شهید مظلوم آیة الله حاج شیخ مرتضی مطهری اعلی الله مقامه باعث هجرت آن شهید عزیز به پایتخت گردیده و خوشحال وسرمست بودند که او را در سیل بنیان کن طهران نابود ساخته‌اند اما هیچگاه گمان نمی‌کردند که تالیفات و خطابه های آن عالم زمان شناس و دلسوز با حمیّت عرصه را برایشان تنگ کرده و میلیونها روح پرسشگر از پرتو وجودی او نورانی گشته و به راه هدایت رهنمون می‌گردند، مقدسین خشک مغز حوزه نجف و قم خوشحال بودند که با این کارها و صدها کار امثال آن عنان حوزه را در کف گرفته و توده های مستضعف شیعه را با عوام فریبی رهبری کرده و نانِشان تا ابد در روغن است که ناگاه دست قهر خدای منتقم از آستین رهبر و ملت اسلام بدر آمد و بساط ظالمان و مستکبران و متحجران و عالم نمایان را یکباره در هم پیچید وَ اَشَدُّ الْمُعاقِبينَ في مَوْضِعِ النَّكالِ وَالنَّقِمَةِ

این قوم نابخرد ناگاه چشم بازکرده و دیدند که قافیه را باخته اند، انقلاب شده و دیگر عوام فریبی و تهتّک و تنسّک رنگ و لعابی ندارد، دیگر مردم فرق بین حق و باطل را می‌فهمیدند. سالوس و ریا و دغل بازی و مقدس مأبی رسوا شده، عیار خالصی علماء و حوزویان در انقلاب و جنگ نظامی و فرهنگی محک خورده و سره از ناسره معلوم گردید.

عالمان متهتّک و مقدّس مأبان جاهل متنسّک دیروز دیدند کار از دستشان به در آمده و در همه عرصه ها عقب مانده اند در انقلاب اسلامی مردم، در گوشه خانه ها خزیده و عافیت پیشه کرده بودند در حمله متجاوزانه دشمن غدار به آب و خاک ناموس کشور نه تنها اقدامی نکردند بلکه اکنون به نقد و رد دفاع جانانه ملت و جوانان غیور پرداخته و حتی اطلاق عنوان شهادت بر آن جانبازان عاشق را جایز نمی‌شمارند آنگاه که سیل بنیان کن شبهه ها در تهاجم فرهنگی ملت اسلام را تهدید می‌کرد سکوت اختیار کرده و با نافهمی و جهالت از کنار آن گذشتند نه در سیاست حرفی داشته و نه در اقتصاد و حکومت کلامی.

اینجا بود که تعاون بر اثم و عدوان را پیشه خود ساخته و به یاری هم شتافتند و با تشکیل جبهه ای ظلمانی دوباره به حربه پوسیده و کهنه تفسیق و تکفیر و فحش و ناسزا متمسک گردیدند، دوباره عوام فریبی را در پیش گرفته از طرفی قیافه تعبد و تقید بر مستحبات و مکروهات گرفته و حتی از خواندن بیتی کامل در خطابه شب جمعه احتراز می‌کنند و در همان مجلس نسبتهای زشتی که لایق خودشان است را به عالمان وارسته و سادات بنی الزهرا سلام الله علیها روا می‌دارند.

جناب شیخ با پدر! اگر فحش و ناسزا و هتاکی و دروغ پراکنی کارایی داشت آقایان وهابی که در خشک‌مغزی و تحجر همسنگ و بلکه استاد شمایند کارشان پیش رفته و می‌توانستند نور ولایت و توحید را خاموش سازند، هیهات هیهات که بتوانید و بتوانید. اگر آنها توانستند شما هم می‌توانید. اگر اخباریون کم‌خرد عافیت‌طلب کاری از پیش بردند شما هم می‌توانید.

جناب شیخ! بخوانید تاریخ را و ببینید هم مسلکان شما کجایند؟ أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَارًا فِی الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَی عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ

جناب شیخ نگاهی مختصر به اقبال حوزه ها و دانشگاه‌ها و مراکز علمی و استقبال عموم جامعه از کتاب‌های اهل فلسفه و عرفان بیاندازید تا بفهمید کجای کارید.

نظری به تحقیقات پژوهش‌گاه‌های دنیا بر نظرات ملا صدراها و طباطبایی‌ها بیفکنید و با کتاب‌های هم مسلکان خود مقایسه کنید تا متوجه شوید چه مقدار از قافله علم و فهم و درایت و معنویت بدورید.

معلوم است که استقبال روز افزون به کلمات و آثار و تالیفات بزرگ مردانی همچون امام خمینی و شهید مطهری و علامه طباطبایی و علامه طهرانی و شهید دستغیب و علامه حسن زاده و علامه جعفری و ده‌ها و ده‌ها نفر از حکما و عرفا قلب و دل و سر و همه جای شما را به درد می‌آورد.

جناب شیخ منبری! مباهله علمی که کاری ندارد تعالوا ندع اولیائنا و اولیائکم، مکتبنا و مکتبکم، مرامنا و مراکم،

تا سیه روی شود هر که در او غش باشد

جناب شیخ! گذشت دورانی که عده‌ای از هم مسلکان شما دور هم جمع شده و بروند و درس تفسیر رهبری آگاه و عارف و حکیم را با حربه تهدید و تکفیر تعطیل نموده و امتی را از فیض وجود آن عالم مجاهد محروم ساخته و آب از آب تکان نخورد

اگر آن روز آ ن رهبر با درایت به خاطر حفظ کیان مسلمین و قلّت انصار و اشتغال به امور حکومتی دست از بیان معارف و حقایق عرفانی برداشته و مصلحت رادر سکوت دید، امروز به برکت خون پاک مریدان عاشق و جانبازان سالکی که با گوشه چشم آن پیر فرزانه جان فدایش می‌کردند و شما هرگز حقیقت و لذت این ارادت را نمی‌فهمید، نهال مکتب عرفان و حکمت به درخت تنومندی بدل گشته که أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ تُؤْتي‌ أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها

آقای جناب شیخ! وعده حفظ این مکتب را خدا داده و شما هرگز نمی‌توانید به جنگ با این وعده الهی بروید.

يُرِيدُونَ أَن يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ

آری می‌ترسید که پیش بینی سید العرفاء حضرت آقای قاضی به تحقق بپیوندد که فرمود:

سید هاشم روزی را می‌بینم که از أقصی نقاط عالم به عتبه بوسی خانه ات بیایند.

معلوم است که وقتی نمی‌توانید قاضی را بزنید به سراغ شاگرد و دست پرورده او می‌روید.

وقتی نتوانستید در زمان مرحوم علامه طهرانی به نقد کتاب روح پرورِ روح مجرد بپردازید پس از بیست سال که احساس کردید قافیه را باخته اید، رفتید و گشتید و گشتید و با دون همتی هر چه تمام تر از لابه‌لای آن همه معارف بلند به خیال خود عیبی یافته و یاوه هایی بافتید که یضحک به الثکلی.

به مریدان و ارادتمندان رجال الهی نسبت نافهمی و عوامی و کولی‌دهی و بارکشی دادید.

ای کاش فهرستی از این ارادتمندان را برای پا منبری‌هایتان بیان می‌کردید تا آنها بفهمند که شما چه کسانی را نافهم و عوام خوانده‌اید؛ به راستی از چه می‌ترسید؟ مگر یک شخص آهنگر نعل بند مهجور و غیرمعمم چه ترسی دارد که اینگونه به تکاپو افتاده‌اید؟

شما که صد سال حوزه های نجف و قم در قبضه‌تان بود، زدید و بردید و خوردید؛ خون دل ها به دل عالمان مخلص و از جان گذشته نمودید تا به جایی که رهبر فقید انقلاب به فرزندان حوزوی اش می‌فرمود خون دلی که این پدر پیرتان از این گروه خورده از نظام سفاک جائر نخورد.

اکنون چه شده است که از انتشار روز افزون شرح حال یک آهنگر لرزه بر اندامتان افتاده و شروع به فحاشی و نا سزاگویی کرده‌اید.

جناب شیخ با پدر! آن زمان که بزرگانی چون آیة الله العظمی خویی و آیة الله میلانی و... به مجلس اخلاق آقای قاضی می‌رفتند شما کجا بودید؟

آقای منبری! آن زمان که مرجعی غیور و شجاع و عالمی جامع منقول و معقول همچون آیة الله العظمی میلانی به رغم تضییقات شدید دستگاه امنیتی حکومت طاغوت مجلس ضیافتی مفصل در استقبال از جناب حداد و شاگردان و مریدانش و صرفا برای استضائه و استفاده از نور و جود ایشان تشکیل می‌داد شما و همفکران شما کجا بودید؟

ای کاش بودید و ایشان را نهی از منکر کرده و از کولی دادن منع می‌کردید.

جناب شیخ! آن زمان که متفکر کم نظیر عصر حاضر یعنی شهید مطهری که علامه طباطبایی به وجود شاگردی چون او فخر می‌کند به کربلا رفته به زیارت حداد می‌شتابد و در طهران به حضورش شرفیاب گشته و او را سیدی حیات بخش برای خود میخواند شما و دوستانتان کجا بودید؟ ای کاش بودید و روشنگری می‌کردید.

جناب شیخ منبری! آنگاه که فرزند حکیم و عارف و مفسر رهبر با کیاست و عالم انقلاب یعنی آیة الله شهید حاج سید مصطفی خمینی به محضر حاج سید هاشم آهنگر مشرف شده و از وجودش بهره‌ها می‌جست شما و اساتیدتان کجا بودید؟ ای کاش بودید و ایشان را از این فعل زشت نهی کرده و در صورت تخطی از اوامرتان به پدر دلسوزش گوشزد می‌کردید که ایشان را منع کرده و باز در صورت نافرمانی عاق کند.

آن زمان که بانو امین اصفهانی و علامه طبا طبایی دو مفسر عالیقدر عالم تشیع همنشین و همکلام با سید هاشم می‌شوند کجا بودید؟ ای کاش ایکاش ای کاش بودید.

چگونه است که شما شیّاد شناس و صیّاد شناس شده اید و دلسوز جوانان و عوام النّاس گشته و مردم را از خطر توجه به طایفه عرفا بالله برحذر می‌دارید و این عالمان و فقیهان و فیلسوفان اینگونه به این منکر الهی مشغولند.

جناب شیخ آگاه‌تر از هر عالِم! آن زمان که این بزرگان و استوانه های علم و تقوی به حضور سید هاشم مشرف می‌شدند نه روح مجردی نوشته شده بود و نه علامه طهرانی‌ای تبلیغ او را می‌کرد. این دسیسه ها و تبلیغات از آن کسانی است که با هزینه کردن مبالغ هنگفت و به راه انداختن شبکه‌ها و ماهواره‌های معلوم الحال به دنبال جذب عوام الناس غافلند.

آقای منبری! چگونه است که رهبری آگاه و خبیر و دلسوز جامعه مسلمین و شیعیان و جوانان، یعنی حضرت آیة الله العظمی خامنه‌ای دام ظله کتاب روح مجرد را انیس و جلیس خود قرار داده و بارها مطالعه می‌کند و مولف آن را از معدود عالمان متحقق به فقه الله الاکبر به‌شمار می‌آورد و شما جناب شیخ ایشان را عوام و نا آگاه و گول خورده و کولی‌ده می‌خوانید.

مرحبا به این همه جرأت و جسارت و علم و تقوی. به راستی این مقدار خود برتر بینی را از کجا آورده‌اید؟

آیا به راستی شما دلسوز عالم تشیع هستید؟

کجا بودید آنگاه که صاحب روح مجرد اعلی مقامه هجده جلد کتاب در معرفی امیرالمومنین علیه السلام به نگارش درآورده و از کیان تشیع دفاع جانانه کرد و در این راه از سلامتی و جان خود هزینه نمود آیا حقیقتا دلتان برای معارف اهل بیت می-سوزد؟

کجا بودید آن زمان که روشنفکری غرب‌زده تیشه مغالطه و سفسطه برداشته و ریشه رسالت و وحی و قرآن را هدف ساخته و ندای هل من مبارز سر داده و در حالیکه شما و اساتیدتان اصلا نمی‌فهمید که چه اتفاقی در حال رخ دادن است و هم اکنون نیز؛

سیدی غیور یعنی صاحب کتاب روح مجرد قدس سره الشریف دست به قلم برده و سابق بر همه یک تنه به جنگ با او رفته و پنبه افکار باطلش را زد.

آیا دلتان برای چه می‌سوزد برای گمراهی نسل شیعه و انحراف آنان به سبب نشر افکار عرفاء و حکما؟

کجا بودید آنگاه که استعمارگران با طرح شیطانی کنترل و کاهش جمعیت نسل شیعه را رو به انقراض بردند و در حالیکه شما و بزرگانتان بی‌خیال نسل شیعه، عافیت طلبی پیشه کرده و در نافهمی و جهل مطلق به‌سر می‌بردید.

سیدی غیور یعنی صاحب کتاب روح مجرد روحی فداه دست به‌کار شده و با دلسوزی و درد فراوان با تالیف کتاب ارزشمند کاهش جمعیت ضربه‌ای سهمگین بر پیکر مسلمین به روشنگری افکار ملت شیعه پرداخته و آنان را از این منکر الهی باز داشته و جان خود را در این را فدا نمود.

وای به اسلام و تشیعی که دلسوزان آن امثال شما و دوستان شما باشد.

جناب شیخ! اسلام و تشیعی که نه کاری به حکومت دارد و نه اعتقادی به مبارزه با ظلم،

اسلام و تشیعی که نه جوابگوی شبهات منکرین و متفکرین شرق و غرب عالم است و نه پاسخی برای نیازهای معنوی بشریت دارد،

اسلام و تشیعی که خوشایند غرب و مورد حمایت آنهاست ارزانی شما و تابعین شما.

اسلام و تشیعی که نتواند پاسخگوی دقایق توحیدی و معارف و ادعیه و روایات باشد به درد خودتان می‌خورد.

اسلام و تشیعی که نتواند توده های مردم را در مقابله با ظالمان و مستکبران تجهیز و تحریک بنماید دین عجوزه ها و قاعدین وخانه نشینان است.

جناب شیخ! اهل علم می‌دانند که منشاء این همه اشمئزاز و کینه نسبت به امثال خمینی و خامنه‌ای و قاضی و طباطبایی ومطهری و طهرانی چیست؟

شما خوب می‌دانید که تنها آنانند که نقاط ضعف اسلام و تشیعی که شما مبلغ آنید را بر ملا ساخته و با آگاهی خلق خدا رونق این دکّان کاسته می‌گردد.

شما خوب می‌دانید که اشکالات و ایرادات بی پایه و اساس که هزاران بار جوابشان داده شده بهانه و دست و پا زدنی است بیهوده برای برگرداندن آب رفته به جوی.

همان گونه که اهل خلاف تاب دیدن اقبال و استقبال جان های تشنه معارف نسبت به ولایت علوی را نداشته و یتشبثون بکل حشیش، والله متم نوره و لو کره الکافرون.

جناب شیخ! شما که منبر رسول الله را وسیله هجمه و حمله و توهین و جسارت و به عالمان و عارفان و اولیاء الهی نموده‌اید هرگز نمی‌توانید درخشش درّ شاهوار عالم توحید ولایت سید هاشم حداد را نظاره‌گر باشید، وَلَو فَتَحنا عَلَیهِم بَابَاً مِنَ السَّماءِ فَظَلّوا فِیهِ یَعرُجوُنَ لَقالُوا إنَّما سُکِّرَت أبصَارُنَا بَل نَحنُ قَومٌ مَسحُورُونَ.

جناب شیخ ! صیادی و شیادی آن است که برای رضای مخلوق کتابهای قیم و نورانی مانند روح مجرد و مثنوی را زیر و رو کرده و با تقطیع و تحریف و تدلیس آنگونه که خوشایند شیطان است توجیه و تفسیر کنید همان کاری که اهل خلاف و وهابیون با معارف و مئآثر شیعه انجام می‌دهند.

جناب شیخ وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ

شیادی و صیادی آن است که نام بزرگی را با وقاحت تمام ببرند و بی پدرش خوانند.

آقای منبری نسب و سلسله و شجره و آباء و اجداد سادات و آن عالم که معلوم است؛ بنده و شما باید فکری به حال خودمان کنیم

بزرگش نخوانند اهل خرد

که نام بزرگان به زشتی برد

شیادی و صیادی آن است که نام بزرگانی چون آیة الله آقا سید عبدالکریم کشمیری و آیة الله حاج شیخ حسن صافی و آیة الله ناصری و آیة الله سید کمال شیرازی و دیگران که با سید هاشم حداد حشرو نشر داشته را سانسور کرده و این رجل الهی را آنگونه معرفی نمایید که مستمعانشان را خوش آید.

شیادی و صیادی آن است که خود را دلسوز مکتب تشیع جا بزنید و عالمان و دلسوزان و جان فشانان این مکتب را منکوب و مخذول کرده و به سخره بگیرید و لبخند بزنید.

عوام فریب و شیاد و صیاد آنانند که در منبرهایشان برای خوشایند عده‌ای جاهل و آگاه حتی از بردن نام احیاگر شیعه در عصر حاضر یعنی مجاهد نستوه و زعیم شجاع امام خمینی استنکاف کرده و از دعا برای سلامتی رهبر عزیز و حکیم حضرت آیة الله العظمی خامنه‌ای احتراز می‌نمایند، چرا که این عزیزان عارف مسلک و طرفدار علوم معقولند.

جناب شیخ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنين‌

بی تقوا و شیادی آنند که درخطابه ها و سخنرانی هایشان برای جلب مستمعان کلمات و نظرات مفسران و حکما عالیمقام که مرزبانان حقیقی اعتقادات شیعه اند را کتمان می‌کنند فقط به این دلیل که آنان حکیمند و عارف.

صیاد و شیاد شمایید که در جلسات روضه خود از ذکر رشادت‌ها و جان فشانیهای شهدا و جانبازان و ایثارگران مظلوم شیعه در اقصی نقاط عالم همچون یمن و بحرین و عراق و لبنان که در جنگ با بعثیون و وهابیون و داعشیون افتخار آفریدند بخل ورزیده و سرباز می‌زنید. فقط و فقط بدان جهت که اینان سربازان و مریدان عالمی عارف و حکمیند.

بی انصاف عوام فریب آنانند که با شعار ولایت عوام الناس را فریفته و مدافعان بر حق ولایت علوی و فاطمی و حسینی که با بذل جان صدق عهد خود با خدا را ثابت نموده اند به سخره می‌گیرند. عوام فریب آنانند که دیدگان احول خود را بر تمامی محاسن و خدمات نظام اسلامی بسته و از بساط خون شهیدان که زمینه‌ساز ترویج مکتب تشیع شده اند نمک خورده و نمک دان می‌شکنند براستی عجیب قوم شگفت انگیزی هستند اینان.

هر گاه که حریم شیعه خون می‌خواهد در کنج خوف و ترس خزیده و پیدایشان نیست و هروقت که قلم می‌خواهد و دفاع جانانه، در پشت پرده های غفلت جا خوش کرده و گم گشته اند، و آنگاه که فریاد بر علیه ظالمان و مستکبران را می‌طلبد سکوت مرگبار اختیار کرده و عافیت طلبی بر می‌گزینند اما همین که آبها از آسیاب افتاده و ملحدان و محاربین به همت راد مردان الهی دور گشتند، چراغ و سماور مجلسشان روشن گشته و داعیه دار میدان دفاع از حریم شیعه می‌گردند.

جناب شیخ! لا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ

آقای شیخ منبری! چگونه است که بر فراز منبر آنگاه که به نقد و ورد سخنی از یک عالم سنی می‌پردازید در معرفی شخصیت او برای نشان دادن توانایی خود، حریف را بزرگ نمایش می‌دهید تا خلق خدا بفهمند که چه کسی را نقد می‌کنید اما اکنون که در صدد رد عالمی شیعی هستید برای تحقیر او به گفتن صاحب روح مجرد اکتفا کرده و حتی نسب و حسب او را خدشه دار نموده و بی پدرش می‌خوانید.

ای کاش شما که لوادار منتقدین مکتب عرفان و فلسفه گشته‌اید به مستمعین خود می‌گفتید که تاج افتخار مبارزه با چه شخصیتی را بر سر نهاده اید. و ای کاش می‌گفتید که این صاحب روح مجرد و این عالم بی پیر و بی پدر که به نقد افکار او پرداخته و سخره اش می‌نمایید، صاحب تالیفات کثیره از مبدأ تا معاد بوده و در موضوعات مختلف فقهی و اصولی و کلامی و تفسیری و عرفانی و اجتماعی کتاب دارد.

او صاحب الله شناسی است او نویسنده ده جلد معاد شناسی است، او مدافع حریم ولایت با هجده جلد کتاب امام شناسی است، او در تبیین حقوق زن و تاریخ و وتقویم اسلام صاحب نظر است او در اثبات ولایت فقیه و تشکیل حکومت اسلامی کتاب نوشته و قبل از آنکه، منِ گوینده و پدرم به دنیا بیاییم و سخنران بشویم برای مکتب تشیع زحمتها کشیده و خون دل ها خورده است.

ای کاش می‌گفتید که این عالم بی‌پدر، حوزه نجف و قم دیده و تحصیلات عالیه را نزد اساتیدی چون آیة الله العظمی خویی و علامه طباطبایی و آقا بزرگ طهرانی و آقا سید جمال گلپایگانی و غیرهم گذرانده است.

ای کاش لا اقل برای نشان زور بازوی خود هم که شده به عوام الناس می‌گفتید که ای مردم، من به مبارزه با چنین عالم بی پیر بی پدری رفته ام؛ مردم گمان نکنید که کار کوچکی کرده ام، من می‌دانم و شما هم بدانید، حریف من چه کسی است، من خودم را آماده کرده ام برای روز قیامت، من خودم را آماده کرده ام برای این خطاب الهی که كَلاَّ سَنَكْتُبُ ما يَقُولُ وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا

جناب شیخ! صاحب این قلم به جای شما عذر خواهی می‌کند.

عذر خواهی می‌کند از محضر رسول الله و امیرالمومنین، دو پدر معنوی امت و پدر معنوی و صُلبی و واقعی این سید مظلوم و عرضه می‌دارم یا رسول الله و یا امیرالمومنین، ببخشید که فرزندتان را بی پدر خطاب کردند.

حقیر به جای شما از محضر صدیقه کبری سلام الله علیها پوزش می‌طلبم که از فراز منبر پدر بزرگوارش به ساحت فرزند عالم با تقوایش جسارت شده و کوثر ایشان را به سخره گرفتند.

به جای شما از حوزه‌های علمیه که پرچم دار حرّیت و آزاد اندیشی و صدق و امانت می‌باشند معذرت می‌خواهم که چنین هتک حرمتی به عالمی وارسته و فقیهی زحمت کشیده و دلسوزی برای دین و شریعت شده است و عرضه می‌دارم انا لله و انا الیه راجعون.

و سخن آخر اینکه

اگر مدعی علم و روش علمی هستید این شما و این شاگردان مکتب توحید و ولایت، اعلام و بزرگانی که استوانه های حوزه علمیه مشهد و قم بوده و همگی به صلاح و تقوی و علم و عمل و حسن سلوک و دفاع از شریعت غرّاء و تبعیت از مقام ولایت و تعبد و تهجد، مشهور و معروف وآماده برای مناظره منصفانه.

اینک این گوی و این میدان

العبد محمدرضا شوقیان

عید فطر ۱۴۴۰

مشهد مقدس رضوی

علیه آلاف التحیه و الثناء

نامه حجة‌الاسلام شیخ محمدرضا شوقیان به تفکیکیان در پاسخ به میم حاء