در كتاب فقيه آمده است كه امام حسن عليه السّلام روز عيد عدهاى را ديد كه مىخنديدند و بازى مىكردند، رو به همراهان خود نموده و فرمود:
«خداى عز و جل ماه رمضان را آفريد تا ميدان مسابقهاى براى خلقش باشد كه در آن با طاعت و رضايت او با يكديگر مسابقه بدهند. عدهاى سبقت گرفته و سعادتمند شدند و عدهاى عقب افتاده و نا اميد شدند. شگفتا از كسى كه در اين روز مىخندد و بازى مىكند. روزى كه نيكوكاران در آن پاداش يافته و كوتاهى كنندگان زيان مىبينند. بخدا سوگند اگر پردهها فرو افتد، نيكوكار مىانديشد كه چرا بيشتر عمل نيك انجام ندادم و بدكار مىگويد چرا بد مىكردم و از شانه كردن مو و صاف كردن لباس خود باز مىمانند». [۱]
[۱ -] از كارهاى مهم، توسل به حامى و نگهبان آن روز و شفيع قرار دادن او در اول آن و مبالغه در آن باندازه بزرگى اين روز است. بزرگى اين روز نيز باندازه بزرگى تمام اوقات و حالات او در ماه رمضان مىباشد. زيرا اين روز وقت آشكار شدن ثمره، اعطاى جوايز و فهم قبول يا رد شدن، رضا يا خشم، نزديكى يا دورى و خوشبختى يا بدبختى است. بدين جهت بنده سعادتمند بايد در اين مقام بخوبى ادب را رعايت نموده و آثار بد تمام گناهان خود را در روزها و شبهاى اين ماه از بين برده و كرامتهاى الهى و الطاف خداوندى را كه در طول ماه ضايع كرده، اصلاح كند. و خلاصه مىتوان با رعايت كامل ادب در يك ساعت تمام كوتاهيهاى خود در اعمال مهم ماه رمضان را جبران و گناهان را تبديل به نيكيها نموده و به درجات بلندى برسد.
[۲ -] غسل نيز تأكيد شده است و سزاوار است در رودخانه غسل كند و اگر ممكن نباشد در سايه و پشت ديوار اين كارها را انجام بدهد، تا كسى او را نبيند. غسل خود را با «بسم اللّه» شروع كرده و بعد از انجام آن بگويد:«اللّهم اجعله كفّارة لذنوبي، و طهّر ديني، و اذهب عنّي الدّرن ، خدايا اين را كفاره گناهانم قرار ده، دينم را پاك گردان و پليديها را در من از بين ببر.» آنگاه نماز صبح را آنگونه كه شايسته است بجا آورده و سپس خدا را شكر نموده و دعايى را كه از شيخ بزرگ محمد العمرى - قدس سره العزيز - نقل شده بخواند.
[۳ -] اندوه بخاطر غيبت امام زمان و دعا براى فرج او و خواندن دعای ندبه. آنگاه مؤمنى كه صاحب الزمان عليه السّلام را امام خود مىداند - كسى كه حجت خدا، امام زمان، ناموس دنيا، سلطان امتها، عدل كامل خدا، خورشيد تاريكيها و ماه كامل، گشايش نزديك خدا، نشانه بزرگ خدا، خليفه بزرگ خدا، امام، پسر امام، پسر ائمه، پسر پيامبر، پسر پيامبران - جان تمامى جهانيان فداى او باد - كسى كه خداوند بوسيله او به وعدههايش جامه عمل مىپوشاند وعدههايى از قبيل: گسترش عدل، از بين بردن ظلم، گستراندن فضل و غلبه قدرت او بر تمام قدرتها و دين او بر تمام اديان و به هنگام غيبت امام خود، غصب حاكميت او از طرف دشمنان، سختى شيعيان در سلطنت كفار و بدكاران و قتل، از بين بردن آبرو، غصب اموال، بد حالى و ذلت آنان را مىبيند، بايد خوشحالى او به غمى سنگين، خنده او به گريه و عيد او به عزا تبديل شده و دعاى ندبه بخواند و مانند مادر بچه مرده گريه كند و براى فرج او دعا كند.
[۴ -] قبل از خروج از منزل بنيت انجام دستور خداوند، با يك يا چند دانه خرما افطار نموده، و دعايى را كه در اين مورد رسيده است بخواند [۲] زيرا در اين دعا نيز امامش - درود و سلام خدا بر او و پدران و فرزندانش - ذكر شده و بايد در مضمون دعا تأمل كند. زيرا دعا بروشنى مىگويد كه رفتن به سوى نماز، رفتن به طرف خداوند است.
بنابراين بايد نشانه ديدار با خدا را داشته باشد. اگر بتواند بايد باندازه بزرگى خدا و شناخت منت او، در اجازه ديدارش بلكه دعوت به اين كرامت، آنگونه كه شايسته است ادب اين مقام را رعايت كند. ولى خيلى بعيد است اين مخلوق ضعيف بتواند آنگونه كه شايسته اين مجلس است تواضع و احترام و شكرگزارى نمايد. بنابراين بايد همراه با اعتراف به ناتوانى باندازهاى كه مىتواند سپاسگزار و متواضع باشد.
و اگر نتواند، نبايد حضور در اين مجلس براى او سبكتر از حضور در مجلس سلطان زمانش باشد. زيرا از سلطان غفلت نمىكند، بخصوص هنگام سخن گفتن با او. اگر سلطان بداند كه دل رعيتش جاى ديگر است او را از مجلس خود طرد، از حضور او جلوگيرى و او را از عطاياى خود محروم مىنمايد. بخصوص كه بداند اين غير، دشمن سلطان است، كه در اين حالت بشدت بر او خشم مىگيرد. و اگر از ياد و احترام به خدا غفلت كردى بايد بدانى كه علت اين همه غفلت از پروردگار چيزى جز دوستى دنيا نمىباشد، دنيايى كه دشمن خدا و دوستانش مىباشد.
بپرهيز از اين كه اين مجلس را كوچك شمارى. زيرا اهل آن، فرشتگان مقرب، پيامبران و رسولان، شهدا و صديقين و بندگان صالح خدا هستند. شرمسار باش كه حاضرين مجلس در بهترين حالات باشند - همگى پاك، مقدس، آراسته، بر سر ايشان تاج كرامت مراقبت خداى جليل بوده، بر بدنهاشان لباسهاى توجه به خدا، بر دلهاشان جامه اشتغال به خدا و بر بدنهاشان لباس بازداشتن از نافرمانى خدا، بر دستهايشان انگشتر نگشودن دست به نافرمانى خدا و بر پاهايشان كفش منع از رفتن در حرامهاى خدا - و سر تو برهنه از عمامه مراقبت و قلب تو آلوده به دوستى دشمن خداوند، بدنت برهنه از لباس نگهداشتن از مخالفت با خدا و بر دستت انگشتر ستم بر بندگان خدا بوده و پايت برهنه از رفتن به سوى طاعت خدا باشد.
اگر پرده از جلو ديدگانت برداشته شده و ببينى بدنت آلوده به نجاستهاى گناهان و باطن تو گرفتار انواع بيماريهايى است كه تو را از چشم ديگران مىاندازد چه حالى خواهى داشت؟ آيا با اين شكل و قيافه بر سر سفره پاكان، و بزرگانى كه هيچ عيبى ندارند حاضر خواهى شد اگر زيبايى باطنى آنان را ببينى از همنشينى آنان پرهيز خواهى كرد، چه رسد به اين كه سر سفره آنان بنشينى. و حتى اگر هزار چوب هم به تو بزنند راضى نمىشوى با اين همه پليدى كه در تو هست، خود را به آنان نشان بدهى. برادرم حال بد و وزر و وبال خود را بنگر و خود را مضطر به اين مطلب بنما تا خداوند بديهايت را پوشانده و بديهايت را به خوبى تبديل نمايد. آنگاه در كرم حضرت اله را بكوب و صدا بزن:
اى كريمترين كريمان اى اجابت كننده دعاى مضطرها به پستى و ذلتى كه نسبت به خودم روا داشتم رحم كن. تو از من به خودم مهربانترى بخصوص در مثل چنين روزى كه مرا دعوت به ديدار خود نمودهاى. من ميهمان تو هستم پس راضى نشو كه آبرويم پيش ميهمانهايت بريزد. كارم را اصلاح كرده و از لباسهايى كه به ميهمانانت مىدهى به من نيز عنايت فرما تا بتوانم زشتىها و نقايص خود را پوشانده خود را بيارايم و آبرويم را حفظ كنم.
اگر انسان با اضطرار واقعى روى به درگاه پروردگارش آورد محال است او را اجابت نكند. او كسى است كه در قرآن خود فرموده است:
« أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» [۳] ، اى كسى كه هنگامى كه مضطر او را بخواند، او را اجابت نموده و گرفتاريش را برطرف مىنمايد بنا بر اين بنده بايد اضطرار را در خود بوجود بياورد. اغلب مردم روحيات بدى در خود بوجود آورده و از صفات خوب غافل هستند. بهمين جهت نيز از خود خجالت نمىكشند تا بخاطر حيا و پوشاندن زشتيها و رسواييهاى خود مضطر شوند. و اگر در اين مورد عملى هم انجام بدهند، ناشى از چيزهايى است كه بطور اتفاقى شنيده و مسموعات آنها خجالت و شرمى در آنها بوجود نمىآورد، چه رسد به اين كه آنچنان خجالت بكشند كه به اضطرار برسند.
و خلاصه اگر شرمى كه به اضطرار برسد بوجود آمد، اجابت نيز بدنبال آن آمده و گرفتارى بر طرف مىگردد. علامت اضطرار نيز اين است كه در هنگام عيد قلب او شكسته، و از رد شدن بترسد، اميدوار عفو و فضل او بوده و اميدوارى به كرم پروردگارش را بيشتر نمايد، بانتظار رحمت و عنايت خداوند باشد آنگونه كه بندگان صالح او هستند، و ترس خود را با ملاحظه اين كه امروز روز جايزه دادن و بدست آوردن فضيلت است از بين ببرد. در عين حال با گوشه چشم به عظمت خدا و بزرگى جنايت خود نگريسته و مانند كوتاهى كنندگانى كه به دامن عفو فراوان او پناه آوردهاند، رفتار مىكند، و تمام سعى و تلاش او براى استغفار و جلب رحمت و ديدن آثار قبولى است. و به نگهبانان و حاميان خود كه از معصومين عليهم السّلام مىباشد، پناهنده شده تا او را شفاعت نمايند. و خداوند را به حق و آبروى آنان نزد خدا قسم مىدهد كه او را با عفو خود اكرام نموده، از فضل مخصوص خود محروم نكند، صورت كريم خود را از او برنگردانده، بخاطر آنان او را قبول نمايد و آنگونه كه با حزب و دوستان خود رفتار مىكند با او نيز معامله كند. از بوجود آمدن اين حالات معلوم مىگردد كه فيض قدسى شامل حال او شده است كه بايد خدا را بخاطر نجات و رهايى از خطر هلاك ثنا گفته، و از اين به بعد با يارى گرفتن از پروردگار خود را از غفلت و انجام كارهايى كه باعث هلاكت دائمى است دور بدارد.
آنچه درباره اضطرار به پوشش پروردگار گفتيم، فقط در كسى بوجود مىآيد كه با چشم دل نجاست گناهان را بر اعضاى بدنش و پليدى عيوب دل بر روح و جانش را ببيند. آن هم نه مجازا بلكه واقعا اين مطلب را درك كند و بفهمد كه اين نجاستها و پليديها نجستر و كثيفتر از چيزهاى كثيف اين عالم و بدبوتر از مردارهاى بو گرفته دنياست.
اگر كسى خود را در پيشگاه سرور رسولان و ائمه طاهرين و فرشتگان مقرب و ساير پيامبران و رسولان فرض نمايد چه حالى خواهد داشت؟ فكر مىكنم اگر انسان يك دهم اين رسوايى را داشت، آرزو مىكرد زمين او را فرو برد تا از اين رسوايى رهايى يابد. مريم راستگو هنگام فرض رسوايى بين مردم، با اين كه نزد خداى عز و جل و فرشتگان پاك بود، گفت:« يا لَيْتَني مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيًّا»كاش قبل از اين مرده و كاملا فراموش شده بودم. [۴] بهر صورت تمامى ما به پوشش زيباى خدا محتاج بوده و اگر اين پوشش از ما برداشته شود، رسوا خواهيم شد.
يكى از پوششهاى زيباى او، همين شكل انسانى است كه اگر از ما سلب شده و مردم شكل واقعى ما را ببينند رسوا مىشويم. زيرا شكل روح متناسب با اخلاق و صفات است. مثلا كسى كه صفت غضب بر او غالب باشد، روح او بشكل سگ خواهد بود. مگر اين كه خلق خود را با داروى حلم معالجه نموده، خشم تبديل به شجاعت شده و شكل سگ به شكل انسانى شجاع تغيير يابد. و همينطور ساير اخلاق و صفات.
بهمين جهت گذشتگان هر روز با آينه و غيره سيماى خود را بررسى مىكردند تا مطمئن شوند كه تغيير نكرده و مسخ نشده و پوشش خدا همچنان باقى است. و اين شكلهاى حقيقى گاهى اوقات به بعضى از اوليا نشان داده مىشود و مردم را باين شكلها مىبينند. از امام سجاد عليه السّلام روايت شده است كه پرده را از جلو ديدگان شخصى برداشته و شكل واقعى حاجيها را به او نشان داد و او در ميان جمعيت فقط دو نفر را به شكل انسان ديد.
هنگام برپايى نماز عيد بصورت جماعت، مصيبت غيبت او را بياد آور و بياد داشته باش كه امامت نماز عيد از حقوق مخصوص امام زمان (عج) و برپايى آن از كارهاى معروف اوست.
«چون در روز عيد خود را آشكار كند، ديده همگان بر زيبائيش خيره گردد. ارواح آنان بسوى زيبائيش سرازير شوند و مردمك چشمانشان از فرط زيباييش هوس گلزار نمايند. عيد من آن روزى است كه با ديدگان شاد كه زيباييش را تحسين مىكند، آن زيبايى را ببينم.» [۵]
آيا اين مصيبت نيست كه بجاى نماز با امام عليه السّلام با ديگران نماز بگزاريم اگر بجاى ديگران امام زمان عليه السّلام خطبههاى نماز عيد را مىخواند چه حالى داشتيم و اگر او در ميان ما بود روزگار ما چقدر با امروز فرق داشت آنگاه به آنچه در روايات درباره او آمده بنگر از قبيل: بركتها و نورهاى زمان حضور او، گسترش عدل، برچيده شدن بساط ظلم و سركشى، عزت اسلام، احترام قرآن، رواج ايمان، كامل شدن عقلها، تزكيه دلها، اصلاح اخلاق و از بين رفتن تفرقه و نفاق.
آنگاه با صداى بلند او را مورد خطاب قرار داده و با زبان شوق به حضرت قدس او عرضه بدار: «اى پسر احمد آيا به سوى تو راهى هست تا ملاقات شوى. چه وقت روزها را با تو سپرى كرده و بهرهمند مىگرديم. چه زمانى وارد آبشخورهاى فراوان و سيراب كنندهات شده و سيراب مىگرديم؟ تشنگى زياد ما طول كشيد. چه هنگام از آب گوارايت استفاده خواهيم كرد؟ مولايم سرورم چه وقت ما را ديده و ما نيز تو را مىبينيم در حالى كه پرچم پيروزى را برافراشتهاى؟ مولايم چه زمانى يكديگر را ديده و چشمان ما از ديدار تو روشن مىگردد و با راهنمايى تو هدايت مىشويم؟ و آنگاه ما را از حقايق امورمان آگاه كرده، گرهام به دست تو باز شده، نادانيها از بين رفته و كمالات كامل مىشود.
آقا و مولايم اميد و آرزويم كاش سرنوشت خود را مىدانستم، آيا با نور جمالت ديدگانم روشن خواهد شد آيا از وصال گوارايت سيراب خواهم شد يا با اين اندوهها روانه قبرم شده و با غصهها و اندوه فراوان از اين دنيا مىروم» [۶]
آقايم طولانى شدن جدايى شما مرا كشته و اميد وصال شما و آنچه درباره نشانههاى ظهورتان فرموديد، زندهام مىكند. چرا چنين نباشد كه اگر اين وعدههاى در روايات و انتظار ظهور شما و آثار آن نبود از بين رفته بوديم. درود و سلام خدا بر كسى كه ما را با اين وعدهها و انتظار ظهور شما زنده كرده و ما را از آن آگاه نمود. زيرا اين مطلب، امروز باعث زندگى بندگان مشتاق به شما و به وصال شماست و زبان حال همه ما مىگويد:
«مرا وعده دادند. مرا وعده دادند. و اعلام رأى دادگاه آيين عشق را به تأخير انداختند، در حالى كه آيين عشق آيين من است. دل را با ياد محبوب شاد گردان و گوشهايم را با وعدهاش نوازش كن»[۷]
آقايم اگر نمىدانستيم كه گشايش بعد از سختى است، اين سختيها بر دل و جان ما بيش از آن بود كه بتوانيم آن را تحمل كنيم، ولى باين جهت كه اينها علامت گشايش است تحمل آن براى ما آسان است و بدين جهت كه باين وسيله به شما مىرسيم اين سختيها محبوب ماست.
آقايم مدت سپرى شده و به آخر رسيد. منتظر امر شما هستيم. با ياد شما زندگى كرده، و آثار ظهور شما را جستجو مىكنيم. آقايم كار سخت شده و ظلم و ستم فراوان، و فساد بىسابقهاى سراسر گيتى را فرا گرفته است. هواى نفس نيز ضميمه آن شده و آتش هواهاى نفسانى شعلهور گرديده و گيتى را سوزانده است، بوسيله آن شهرها خراب، آبادانى نابود و انسانها و حيوانات از بين رفتهاند.
آقايم بلاها زياد، مطالب پوشيده بر ملا گرديده و فقط به شما شكايت مىكنم. آقايم جدايى و هجران تو از تمام اين سختىها سختتر است زيرا بلا بهمراه تو، نعمت و اذيت در مقابل ديدگان تو راحت است.
آقايم «و از من انتقام بگير، اگر اين انتقام مرا به تو نزديك مىنمايد. فدايت گردم در آن شتاب كن. و با هر وسيلهاى كه مىخواهى مرا در عشقم به خودت آزمايش كن. و من آنچه رضاى تو در آن است را انتخاب خواهم كرد. و در هر حال، تو به من از خودم سزاوارترى. زيرا اگر تو نباشى، من هم نخواهم بود.»[۸]آقايم «تو قدرت نابودى قبيله را دارى، در راه عشق تو هر موجود زندهاى از نابودى لذت مىبرد. برده تو هرگز تقاضاى آزادى نخواهد كرد. اگر تو او را رها كنى او تو را رها نمىكند. آن زيبايى كه با جلال بزرگ خود آن را پوشانيدهاى، هر نوع شكنجهاى را در اينجا گوارا مىداند.» [۹] مولايم آرزويم «دلم آب شده به او رخصت بده تا باقيمانده خود را در آرزوى تو بگذراند. دستور بده خواب در چشمانم گذر كند. زيرا من مطيع اين دستور هستم. شايد در عالم رؤيا وجود گرانقدر تو را ببينم و به من وحى شود.» [۱۰] حبيب من «و هرگاه باقيمانده جان من با آرزو زنده نمانده و فناى من مقتضى بقاى تو باشد. و اگر شيوه عشق از سنت چشم بر هم نهادن حمايت كند و از ديدارت محروم گردد. سياهى چشمى براى من باقى بگذار، شايد پيش از مرگم بوسيله آن، كسى را كه تو را ديده است ببينم.»[۱۱]
آه «چيزى را كه تو مىخواهى كجا در من هست، هرگز. و بلكه پلك چشمان من فاقد پردهاى از خاك پاى تو است.»[۱۲] مولايم «اگر مژده دهندهاى با مهربانى از سوى تو آيد و هستى من هم در مشتم قرار داشته باشد، آن را به تو تقديم نموده و خواهم گفت: آن را بگير.» [۱۳] سرور و مولايم اى امام من «بشكستگى من، بذلت من، بخضوع من، بفقر و نياز خودم و به بىنيازى تو. مرا به زير دست خائنى واگذار مكن. چون من يكى از ضعيفان تو هستم.»[۱۴]
آقايم آنگاه كه درباره رسيدن و وصل شدن به شما و لذت ديدار شما مىانديشم و در مورد احوال كسانى كه آنها را به پناه خود نزديك نموده، به آنان احسان كرده، مشرف به ديدار جمالت نموده، با تعليم خود آنان را بزرگداشته، با نوشانيدن جامهاى توحيد بر آنان منت گذاشته و شرافت آمدن در محفل اهل توحيد را به آنان كرامت نمودى تأمل مىكنم، نزديك است قلبم از حسرت شكافته شده و از غيرت، دو تكه شود.
آه آه «واى بر قلب كسى كه مثل قلب من باشد».
«اى پوست بدن من پاكيزگى مرا سعادتمند نمىكند. و اى كبد من بدون ديدار بايد پاره پاره شوى.»[۱۵]
آقايم خواهان شما، با ساير مشتاقين فرق دارد. زيرا زيبايى تو قابل مقايسه با زيبايى ساير معشوقها نبوده و بزرگى تو مانند ديگر بزرگيها نمىباشد. باين جهت كه شما محبوبى هستى كه علت ايجاد خواهان و دوستدار خود بوده و او در هر حال و براى هر كارى به شما احتياج دارد، ولى ديگران چنين نيستند. بلكه در عالم محسوسات زيبايى وجود ندارد مگر اين كه مظهر گوشهاى از زيبايى شما، و بزرگيى نيست مگر ناشى از يكى از آثار بزرگى شماست. زيرا زيبايى شما مظهر زيبايى خداوند زيبا و زيبايى ديگران از مظاهر زيبايى شماست. و نيز بزرگى شما مظهر بزرگى [خداوند] بزرگ و بزرگى ديگران برگرفته از بزرگى شماست. شما منبع همه بزرگيها و زيباييها هستيد. منظور از زيباترين زيباييها، و بزرگترين بزرگها، در دعاى سحر، شما مىباشيد. و شماييد نورانىترين و درخشندهترين نور خدا.
و نيز جدايى و دورى شما مانند جدايى محبوبهاى ديگر نيست.زيرا اگر محبوبهاى ديگر دوستدار را ترك كنند، مىگويند: محبوب او را ترك كرده، و بخاطر ترك كردن محبوب سرزنش متوجه دوستدار نمىگردد. ولى اگر شما كسى را ترك كنيد، مردم او را سرزنش نموده و خود نيز خودش را سرزنش مىكند. و هيچگونه تسلاى خاطرى نيز ندارد. زيرا نمىتوان گفت شما بيوفا بوده يا به دوستدار خود علاقمند نيستى. همه دوستدارانت اعتقاد دارند كه دوستى و وفاى تو بيش از دوستى و وفاى آنان است. بنابراين اگر آنان را ترك كنى معلوم مىشود، آنان كوتاهى نمودهاند. و كم محبتى آنان نشاندهنده نادانى آنان است.
بهمين جهت كسى كه او را ترك نمايى ورشكستهترين افراد است مگر اين كه خود را تسلى داده و بگويد: در آينده به شما رسيده و هجران شما پاداشى براى او در پى دارد. ولى چه پاداشى بزرگتر از ديدار شماست مولايم همه فداى تو. جانم فداى مجد ريشهدارى كه همتايى ندارد. جانم فداى شرافتى كه لنگهاى ندارد. تا كى برايت سرگردان بوده و تا كى و چگونه و با چه زبانى دربارهات بگويم؟ براى من سخت است كه ببينم ديگران در مقابل تو و در مملكت تو تصرف، و بر پيروان و حتى بر خويشانت حكومت كرده و آنها به تو پناه آورده و از تو كمك مىخواهند ولى جوابى نمىشنوند.
پناه بر خدا از اين مصيبتهاى دردناك و سختيهاى زياد«انا للّه و انا إليه راجعون»از مصيبت نبودن تو و طولانى بودن غيبتت در حالى كه شيعيانت مانند گله گوسفندى شدهاند كه چوپان آن نبوده و گرگها از هر طرف به آن حمله كردهاند گروهى را خورده و گروهى را براى ذخيره مىكشند.
سرورم اين مصيبتهاى ما بود ولى ناراحتيهاى شما بخاطر اين مطالب براى ما سختتر بوده و دل ما را بيشتر بدرد مىآورد تا مصيبتهايى كه به خودمان وارد مىآيد. زيرا از رأفت شما به شيعيانتان و غيرت و رقت قلب شما آگاهى داريم. مگر جد شما امير المؤمنين عليه السّلام نبود كه از ربودن خلخال زن ذمى توسط لشكر معاويه شكايت كرده و مىفرمود:
«اگر مسلمانى از اين مطلب بميرد او را قابل سرزنش نمىدانم.»
پس شما چه حالى داريد زمانى كه بدانيد با زنهاى مسلمان چه مىكنند خداوند ملتت را يارى كند، مولايم به خداوند و به سرور مردم محمد مصطفى و به على مرتضى و به سرور بانوان و به پدران پاكت، امامان هدايت و شيران درنده نبرد و به حمزه، سرور شهيدان و به «طيّار در ميان فرشتگان مقرّب»، از اين پيشآمدهاى ناگوار و اوضاع بد شكايت مىكنيم.
بندگان گرفتارت را يارى كن اى ياور يارى خواهان. سرورشان را به آنان بنمايان اى مهربانترين مهربانان. و با آن ستم ستمكاران، حاكميت كفار و حيلههاى مخالفين را از آنان دور كن. و با فرج ولى خود، در فرج آنان تعجيل نما و بعد از پر شدن زمين از ظلم و جور آن را پر از قسط و عدل گردان.
ديدگان مؤمنين را با جمال ولىّ دين روشن نموده و بهره آنان را با ظهور جلالش در ميان جهانيان بيشتر گردان. عدل فراوان و حكومت بزرگ و عالى خود را آشكار نما و با آن حق را بر پا و باطل از بين ببر.
اوليايت را با آن حاكم و دشمنانت را خوار فرما. با آن از ستمكاران و دشمنان برگزيدگانت انتقام بگير. و در انجام وعدههايت در مورد يارى مؤمنين و عاقبت پرهيزكاران تعجيل فرما. اى راستگوترين راستگويان و تواناترين توانمندان»
و خلاصه اگر سالك در اين دريا فرو رفته، نسبت به اين امر اهتمام ورزيده و از اين فجايع دلتنگ شود، بطور طبيعى حال او تغيير كرده، خوشحالى او به اندوه و عيد او به عزا تبديل مىگردد. و با حسرت و شكستگى در مصلى حضور مىيابد. خداوند متعال نيز نزد دلهاى شكسته است. و اگر حسرتهاى سابق را كه بخاطر فهميدن نقايص باطنى و تيرگيهاى روحى مىباشد به آن ضميمه نموده و در حالى كه مشغول خواندن دعاهاى وارده، در راه مىباشد، از منزل خود به سوى مصلى حركت نمايد، در چنين شرايطى تمامى اسباب پناه بردن به در فضل، كرم و جود مالك نفسها، ارواح و وجود براى او بوجود مىآيد.
بنيت قرار گرفتن در سايه عنايت خدا، در فضاى بدون سقف نماز خوانده و بنيت فروتنى براى رب الارباب، انتقال از گناه به طاعت، از تكبر به تواضع و از ديدن خود به مقام فناء، بر خاك بنشيند، تا روح توجه در نماز كامل شود. زيرا توجه و رو به قبله كردن يعنى بريدن كامل از همه و توجه كامل به سرپرست همه اشياء و مالك و خالق آنها.
و منظور از ايستادن روى دو پا اين است كه در حال ترس و اميدوارى، و شوق و ترس است.
در نماز عيد، تكبير اهميت زيادى دارد. بهمين جهت بايد براى بدست آوردن روح تكبير تلاش نمود. در كتاب «مصباح الشريعه» بنقل از امام صادق عليه السّلام آمده است كه فرمودند:
بندهاى كه تكبير بگويد ولى قلبا از حقيقت آن روگردان باشد، خداوند به او مىگويد: با من نيرنگ مىكنى. به عزت و جلالم قسم تو را از شيرينى ذكرم محروم نموده و نمىگذارم به من نزديك شده و از مناجاتم لذت ببرى.
مطلب مهمى كه انسان بايد آن را رعايت كند، اين است كه بداند در رابطه با اين نماز از او چه مىخواهند، و چگونه بايد مراقب خداوند بوده و چه حالى بايد داشته باشد. باين جهت كه تكليف به نماز گرچه در همه جا از باب عنايت، لطف و احضار بندگان به مقام حضور است ولى در بعضى از آنها جهت ترس بيشتر بوده و بعضى ديگر فقط جهت ايجاد رغبت است. مثلا نماز آيات از روى لطف و عنايت، ولى در مقام ترس از خشم و نازل شدن بلا واجب شده تا از شمول بلا امنيتى حاصل و بلا بوسيله نماز دفع شود. نماز عيد نيز فقط براى گرفتن جايزه و كامل كردن نقصها و اعطاى بخششهاست.
خلاصه تشريع عيد و نماز آن بمنظور اظهار رأفت و رحمت، گستراندن جود و كرم و بخشش به رعيت است. اجازه عمومى در اين مقام اقتضا مىكند كه بساط قهر و غضب برچيده و بيرقهاى الطاف پروردگار افراشته شود. و خوف و ترس با اين امر سازگارى ندارد، گرچه بنده مرتكب گناهان جهانيان شده باشد.
در اين منزل از منازل سالك جا دارد به خداوند خوش گمان بوده و به بخششهاى بزرگ و عطاياى عالى او اميدوار باشد. باندازه خوش گمانى به خداوند، لطيف نمودن درخواست عطوفت و رعايت آداب اطمينان به وعدههاى خدا، جوايز نيز بيشتر شده، ابرهاى جود باريده و مباركى اين روز آشكار مىگردد.
بندهاى در اين روز نترسيده و انتظار خشم خداوند را ندارد مگر كسى كه به او بدگمان بوده و اميد به فضل او را در خود تقويت نكرده باشد و احتمال بدهد الطاف خدا شامل حال او نشود. و ممكن است كسى بخاطر بدگمانى در چنين اوقاتى، از لطف و رحمت الهى محروم شود.
بنابراين بحكم عقل و ادب و ايمان لازم است كه اميد بنده به نديده گرفتن گناهان، عفو آن، بخشش نعمتهاى خدا و رسيدن به آرزوها و اهداف، قويتر از ترس از مجازات و ذلت و خوارى باشد، و گرچه از بندگان صالح خدا نباشد خود را در ميان آنان وارد كند، با صورتهاى آبرومند دوستان خداوند به او روى آورد، گرچه روى او از ستم گناهان سياه شده باشد. خداى متعال به اين مسائل توجه نمىنمايد، زيرا فراگير نمودن احسان در چنين اوقاتى با حكمت او مخالف نيست.
بنابراين هيچ مانعى در راه شمول بخشش و گسترش جود و فضل خداوند نمىباشد.
نمازگزار بعد از توجه به اين امور و تأثير گرفتن از آن با حيا و اميد زياد در مصلّى حاضر شده و با شرمسارى با گوشه چشم نگريسته و با اميدوارى چشم مىدوزد، و با آداب و شرايط آن نماز مىخواند، فرادى يا با جماعت، هر كدام كه مناسب با حال اوست همراه با رعايت اخلاص. البته اگر بتواند با جماعت بخواند بهتر است. در صورت فرادى خواندن، مىتواند دو ركعت بخواند يا چهار ركعت كه در دو ركعت اول «سبح اسم» و «و الشمس» و در دو ركعت دوم «و الضحى» و«قل هو اللّه احد»خوانده و در ركعت اول هفت تكبير مىگويد:
تكبيرة الاحرام، و پنج تكبير بعد از قرائت كه بعد از هر كدام از آنها دعاى معروف:«اللّهُمَّ أَنْتَ أَهْلُ الْكِبْرِياءِ وَ الْعَظَمَةِ، وَ أَهْلُ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ، وَ أَهْلُ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ، وَ أَهْلُ التَّقْوى وَ الْمَغْفِرَةِ.
أَسْأَلُكَ بِحَقِّ هذا الْيَوْمِ، الَّذِي جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمِينَ عِيدا، وَ لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ذُخْرا وَ شَرَفا[۱۶] وَ مَزِيدا، أَنْ تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُدْخِلَنِي فِي كُلِّ خَيْرٍ أَدْخَلْتَ فِيهِ مُحَمَّدا وَ آلَ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تُخْرِجَنِي مِنْ كُلِّ سُوءٍ أَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّدا وَ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ.
اللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ خَيْرَ ما سَأَلَكَ بِهِ عِبادُكَ الصَّالِحُونَ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُكَ الصَّالِحُونَ[۱۷].» را مىخواند آنگاه تكبير ديگرى گفته و به ركوع مىرود. اگر بخواهد مىتواند بجاى اين دعا، دعاى ديگرى بخواند. و هنگامى كه از نماز فارغ شد تكبير مذكور را گفته و تسبيح حضرت زهرا عليها السّلام را مىگويد. وآنگاه دعايى را كه براى بعد از نماز روايت شده است مىخواند كه دعاى بسيار جامعى است. آنگاه با ذكر و دعاى زياد بايد از روز عيد مواظبت نمايد. زيرا شياطينى كه در شهر رمضان زندانى و در زنجير بودند و نمىتوانستند او را بفريبند، امروز رها شدهاند. و شايد با دعا و تضرع به خداوند متعال در جهت حفظ او از شر آنان بتواند از آنان رهايى يابد.
آنگاه دعای ندبه را با حضور قلب مىخواند، دعايى كه آداب معامله با خداى متعال، پيامبران و اولياى او و رفتار پيروان با امام خود را بطور كاملى مىآموزد.
[۵ -] به پايان بردن روز عيد با توسل به نگهبان روز. روز خود را با توسل و واگذارى به نگهبان اين روز كه از معصومين عليهم السّلام مىباشد و شفاعت خواستن از او به پايان برساند همانگونه كه در ساير روزهاى شريف نيز چنين مىكرد. و نبايد در اين جهت كوتاهى كند كه اين از كارهاى مهم است.
میرزا جواد آقا ملکی تبریزی و بیان حقیقت عید
۱. من لا يحضره الفقيه، ج۱، ص: ۵۱۱
۲. «اللَّهُمَّ مَنْ تَهَيَّأَ فِي هَذَا الْيَوْمِ أَوْ تَعَبَّأَ أَوْ أَعَدَّ أَوِ اسْتَعَدَّ لِوِفَادَةٍ إِلَى مَخْلُوقٍ رَجَاءَ رِفْدِهِ وَ نَوَافِلِهِ وَ فَوَاضِلِهِ وَ عَطَايَاهُ فَإِنَّ إِلَيْكَ يَا سَيِّدِي تَهْيِئَتِي وَ تَعْبِئَتِي وَ إِعْدَادِي وَ اسْتِعْدَادِي رَجَاءَ رِفْدِكَ وَ جَوَائِزِكَ وَ نَوَافِلِكَ وَ فَوَاضِلِكَ وَ عَطَائِكَ وَ قَدْ غَدَوْتُ إِلَى عِيدٍ مِنْ أَعْيَادِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- وَ لَمْ أَفِدْ إِلَيْكَ الْيَوْمَ بِعَمَلٍ صَالِحٍ أَثِقُ بِهِ قَدَّمْتُهُ وَ لَا تَوَجَّهْتُ بِمَخْلُوقٍ أَمَّلْتُهُ وَ لَكِنْ أَتَيْتُكَ خَاضِعاً مُقِرّاً بِذُنُوبِي وَ إِسَاءَتِي إِلَى نَفْسِي فَيَا عَظِيمُ يَا عَظِيمُ اغْفِرْ لِيَ الْعَظِيمَ مِنْ ذُنُوبِي فَإِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ إِلَّا أَنْتَ يَا لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ» بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج۸۶، ص: ۳۲۹.
۳. نمل. ۶۲
۴. مريم. آيه ۲۳.
۵.
إذا أسفرت في يوم عيد تزاحمت
على حسنها أبصار كلّ قبيلة
فأرواحهم تصبو لمعنى جمالها
و أحداقهم من حسنها في حديقة
و عندي عيديّ كلّ يوم أرى به
جمال محيّاها بعين قريرة
۶. فرازهايى از دعاى ندبه.
۷.
أوعدوني أوعدوني و امطلوا
حكم دين الحبّ دين الحبّ لي
روحّ القلب بذكر المنحني
و أعده عند سمعي يا أخي
۸.
و تلافي إن كان فيه ائتلافي
بك عجّل به جعلت فداكا
و بما شئت في هواك اختبرني
فاختياري ما كان فيه رضاكا
فعلى كلّ حالة أنت منّي
بي أولى إذ لم أكن لولاكا
۹.
لك في الحيّ هالك بك حيّ
في سبيل الهوى استلذّ الهلاكا
عبد رقّ ما رقّ يوما لعتق
لو تخلّيت عنه ما خلاكا
بجمال حجبته بجلال
هام و استعذب العذاب هناكا
۱۰.
ذاب قلبي فائذن له يتمنّاك
فيه بقية لرجاكا
اؤمر الغمض أن يمرّ بجفني
فكأنّي به مطيعا عصاكا
فعسى في المنام يعرض لي الوهم
فيوحي سرا إليّ سراكا
۱۱.
و إذا لم تنعّش بروح التمنّي
رمقي و اقتضى فنائي بقاكا
و حمت سنّة الهوى سنة الغمض
جفوني و حرّمت لقياك
أبق لي مقلة لعلّي يوما
قبل موتي أرى بها من رآكا
۱۲.
أين منّي ما رمت هيهات بل أين
لعيني بالجفن لثم ثراكا
۱۳.
فبشيري لو جاء منك بعطف
و وجودي في قبضتي قلت هاكا
۱۴.
بانكساري بذلّتي بخضوعي
بافتقاري بفاقتي بغناكا
لا تكلني إلى قوي جلد خان
فإنّي أصبحت من ضعفاكا
۱۵.
و يا جلدي بعد النقا لست مسعدي
و يا كبدي غير اللقاء فلتفتّت
۱۶. و كرامة (خ ل).
۱۷. المخلصون (خ ل).