آیةالله سید میرزا ابوالحسن جلوه از انتقال دهندگان میراث فلسفی مکتب اصفهان به تهران در عصر قاجار است در دورهای که آقا محمدرضا قمشهای و آقا علی مدرس و ایشان سه استاد کامل فلسفه و حکمت به شمار می رفتند و با رحلت آن دو حکیم در دوره ناصری علوم عقلی به مجلس درس جلوه انحصار یافت و بعد از حاج ملاهادی سبزواری در مکتب وی، فلسفه جان تازهای یافت.
منبع اصلی: سروی در بوستان حکمت ( شرح حال حکیم ابوالحسن جلوه)، غلامرضا گلی زواره قمشهای، مجله نور علم، مرداد و اسفند ۱۳۷۲ - شماره ۵۲ و ۵۳
حکيم الهى ميرزا ابوالحسن جلوه يکى از دانشوران جهان تشيع است که در عصر قاجار چون ستاره اى فروزان در آسمان حکمت درخشيد و با تلاشى ارزشمند و کوششى وافر مشعل حکمت را در اين عصر روشن نگاهداشت. حکيم جلوه از لحاظ نسب به سلسلهاى از سادات طباطبا انتساب دارد که از طريق پدر به امام حسن مجتبى عليه السلام و از طريق مادر به حضرت امام حسين عليهالسلام مى رسد و يکى از اجداد او سيد بهاءالدين حيدر است که در قرن هفتم در زواره مى زيست و زمانى که قوم وحشى مغول به اين شهر يورش آوردند اين سيد وارسته شجاع رهبرى دفاع مردم اين شهر در مقابل مهاجمان را عهده دار گرديد و سرانجام به دست مغول به شهادت رسيد و در خانهاش دفن گرديد و مرقدش اکنون زيارتگاه مردم مى باشد.[۱]
نسب جلوه پس از شش واسطه به متكلم و حكيم مشهور ميرزا رفيعاى نائينى مى رسد و جلوه خود در نامه دانشوران ناصرى ذيل شرح زندگانى خويش به اين نكته اشاره دارد.[۲]
«سيد محمد مظهر» پدر جلوه از شعرا و حکماي دوره قاجاريه است که براي تکميل دانسته هاي طبي و ادبي خويش راهي هندوستان گرديد و مدتها در اين سرزمين اقامت داشت و درسال ۱۲۳۸ ق. در احمد آباد گجرات هند صاحب فرزندي شد که او را ابوالحسن ناميد، همان شخصي که بعدها به ميرزا ابوالحسن جلوه مشهور گرديد.
دوران نونهالی جلوه در احمدآباد گذشت و او هفت ساله بود که به اتفاق خانواده، به اصفهان و پس از آن به زواره رفت. هوش سرشار و استعداد جلوه، از همان دوران کودکی مشخص بود و از این رو، پدرش که فردی عالم و ادیب بود، بر آن شد تا در رشد و شکوفایی علمی و معنوی فرزندش توجهی خاص داشته باشد. میرزا ابوالحسن، خط قرائت ادبیات فارسی و دیگر علوم مقدماتی را در زواره فرا گرفت.
وی در چهارده سالگی پدرش را از دست داد و سپس برای ادامه تحصیل، در اصفهان رحل اقامت گزید.
جلوه در ابتدای ورود به اصفهان، در مدرسه کاسه گران (ز بناهاي امير محمد مهدي معروف به حکيم الملک) حجره ای گرفت و مشغول تحصیل شد. [۳] او در اصفهان، از محضر عالمانی چون میرزا حسن فرزند ملاعلی نوری (ملاعلی شاگرد ملااسمعیل واحدالعین چهار سـوئی و او شـاگرد مـلاصدرای شیرازی است.)، میرزا حسن چینی و ملاعبدالجواد تونی خراسانی بهره برد.
شوق تحصیل، تفکر و تحقیق در سراپای وجود جلوه موج می زد و طبع حقیقت جوی، این طلبه جوان را با اندیشه های دینی، به ویژه افکار فلسفی آشنا ساخت و این ها همه باعث شد قدم در مسیر علوم الاهی نهد. خود او در این باره می نویسد:
«چون فطرت ها در میلِ علوم مختلف است، خاطر من میل به علوم عقلیه کرد و در تحصیل علوم معقول، از الاهی و طبیعی و ریاضی اوقاتی را صرف نمودم؛ خاصه الاهی و طبیعی که در ایران متداول بود، خاصه الاهی».[۴]
جلوه در سال ۱۲۷۳ق، در حالی که ۳۵ بهار از زندگی پربار خود را پشت سر می گذاشت، با اندوخته های علمی که در اصفهان کسب کرده بود، راهی تهران شد و در مدرسه دارالشفاء اقامت گزید. (این مدرسه نخست به دستور فتحعلي شاه براي بيمارستان ساخته شد ولي بعدها به صورت مدرسه درآمد.[۵] ) این حکیم الاهی، به مدت ۴۱ سال در این مدرسه به تدریس حکمت و فلسفه و رياضيات مشغول بود.
در عصر نامبرده آقا محمدرضا قمشه اي و آقا علي مدرس و جلوه سه استاد کامل فلسفه و حکمت به شمار مي رفتند[۶] که کارواني از دانشوران و مشتاقان معرفت از حوزه تدريس آنان استفاده مي کردند و با رحلت آن دو حکيم در دوره ناصري علوم عقلي به مجلس درس جلوه انحصار يافت [۷] و بعد از حاج ملاهادي سبزواري در مکتب وي فلسفه جان تازه اي يافت.
حکيم جلوه طي نيم قرن تدريس شاگردان زيادي را تربيت کرد که برجسته ترين آنان به شرح زيرند :
جلوه از اوان جوانى روان خود را با حکمت و فلسفه آشنايى داد و از سرچشمه «يُؤتِى الْحِکَمَةَ مَنْ يَشاءُ» کامروا و سيراب گرديد. آفتاب حکمت بر ذهنش تابيد و به نور معرفت آراسته گرديد. قدرت کم مانند وى در مباحثه و مناظره و تسلط عالى به آثار فلسفى، احاطه بر انديشه هاى حکماى سلف به همراه فروتنى و مهربانى و کلام شيوا و شيرين، جلسه درسش را در مدرسه درالشفاء با هيجان و پر ازدحام نمود. بر انديشه هاى فلسفى وقوف داشت و اقوال مخالف و موافق را در ابحاث حکمى و عرفانى بررسى مى کرد. از دالان ترديد سريع عبور مى کرد و شوارع سالم تر را براى عبور از مباحث فلسفى برمى گزيد. تخصصى ويژه در تدريس انديشه هاى ابوعلى سينا داشت و در فلسفه مشّأ استادى نامور بود. [۹] آثار ملاصدرا را نيز تدريس مى نمود و مأخذ بعضى نقل قولهاى مندرج در اسفار اربعه را مشخص مى نمود.[۱۰]
جملگي آثار ميرزاابوالحسن جلوه که تاکنون شناسايي شده بيست و شش اثر مي باشد که در تاريخ حکماء و عرفاي متأخر بر ملاصدرا تأليف استاد صدوقي سها به شرح زير مذکور است:
پدر میرزا سید ابوالحسن جلوه، سید محمد مظهر، از شاعران نامیِ عصر قاجار به شمار می آید و او نیز داراي طبع لطيف شعر بود و اشعاري از ايشان باقيست .
آن حكيم خود به جمع و تدوين آثار منظوم خويش رغبتى نشان نمى داد و بعدها يكى از شاگردانش (ميرزا على خان عبدالرسولى) در سال ۱۳۴۸ ق. اشعار وى را كه مشتمل بر قصايد، غزليات و مثنويات بود جمع و تدوين نمود كه به سعى و اهتمام احمد سهيلى خوانسارى در تهران به طبع رسيد. در مقدمه ديوان مزبور ميرزا على خان شرح حالى از جلوه و خاندانش را آورده است.
نمونهای از اشعار وی را میخوانیم:
چون شد که در اين غمکده يک هم نفسى نيست
از هــم نفســان بگـذر و از اصل کسـى نيــست
بـا ايـن هــمـه فــريــاد ز مـــردان خــردمنـد
هــرگز نتــوان گفــت کــه فريــاد رسى نيست
هــر جــا مگســانند ميـــدان شکــرى هســت
هــر جــا شکـــرى نيــست مسلم مگسى نيست
از قــافلـه وحــدت گــر گــوش تــو بــاز آمــد
در مــرحلـه اى نيســت کــه بانگ جرسى نيست
گــــر مــرغ روان پــــرد از ايـــن نهــر اســد
دانــد کـه دگـــر تنــگ تـر از اين قفسـى نيست
اينجــا همــه درد اســت اگــر پيش و اگــر پس
اى خـوش به جهانى که در آن پيش و پسى نيست
جــــــز رفتــن از منـــزل بـــا مــژده رحمــت
دانـــاسـت خــدا در دل جلـــوه هــوسـى نيست
جلوه اندامى نحيف اما قامتى بلند داشت و هاله اى از روحانيت بر سيماى پرجذبه اش پرتو افکنده بود. نگاه نافذش که اغلب آکنده از محبت و آميخته با وقار و شکوه بود افراد را جلب مى کرد. با وجود تواضع و وارستگى هيبتى داشت که سبب مى شد مردم به ديده احترام او را نگريسته، تکريمش کنند. جامه اش با وجود سادگى و ارزانى پاکيزه و نظيف بود. پاپوشى سبک، ساده و راحت داشت. در واپسين سالهاى حيات پر برکت خويش که توان جسمى آن حکيم به تحليل رفته بود عصايى ساده وى را در راه رفتن کمک مى کرد. با وجود آنکه حکيمى برجسته بود و از نظر علمى مقام والايى داشت هر کس او را مى ديد کوچک ترين نشانه اى از برترى طلبى و تشخص در وى نمى يافت. خوش برخورد و شيرين گفتار و کم مراوده بود. در برخورد با افراد به مصداق « کَلِّمَ النّاس عَلى قَدْرِ عُقُولِهِمْ» به تناسب با آنها عمل مى کرد به نحوى که وقتى از او جدا مى شدند شادمان و مسرور به نظر مى رسيدند. ساده و بى تکلف زندگى مى کرد و در مواقعى براى آسايش ديگران خود را به رنج مى افکند. از مال دنيا چيزى نيندوخت و تنها دارايى او کتابهاى ارزشمند بود که به وسيله آنها انديشه خود را صفا مى داد و روان خويش راالتيام مىبخشيد. محل زندگيش حجره اى تو در تو واقع در مدرسه دارالشفاء بود که در نهايت سادگى در آن بيتوته مى نمود. زهد و قناعت نيازهايش را تقليل داده و به نسبت کاستن از خواستنها خويشتن را از قيد اسارت امور دنيوى رهانيده بود و لذا با عزت نفس و مناعت طبع مى زيست و هرگز از کسى تقاضايى نکرد و به احدى براى تأمين امور مادى زحمت نمى داد. با وجود اينکه پذيرايى او را هر کس به جان خريدار بود کمتر به مجلس اين و آن مراوده مى کرد. او که از همان اوان جوانى به تزکيه و تصفيه دل پرداخت رابطه اش با اهل بيت (عليهم السلام) نيز پيوندى قلبى و توأم باعشق و علاقه بود که از شناختى عميق و آگاهى وسيع سرچشمه مى گرفت. به همين دليل جاذبه اى از محبت اهل بيت (عليهم السلام) به سوى او رو نمود که در جذب و جلب معنويات براى او بسيار مؤثر بود. وى عقيده داشت که مهر به خاندان عصمت و طهارت انسان را از آلودگى ها پاک مى کند.
سرانجام فرتوتى و رنجورى، اين استوانه انديشه را بر بستر بيمارى افکند و او را از توان انداخت. يکى از شاگردان و نزديکان جلوه (شيخ عبدالرسولى) وقتى استاد را بيمار ديد که پرستارى ندارد او را با کمال ميل به خانه خويش برد و چون پدرى مهربان از جلوه پرستارى نمود. امّا حال آن حکيم لحظه به لحظه رو به وخامت مى رفت و چراغ حيات دنيويش رو به خاموشى مى گراييد عبدالرسولى در مقدمه ديوان جلوه نوشته است:
در شب جمعه ششم ذيقعده ۱۳۱۴ ق [: ۲۰ فروردین ۱۲۷۶] که شب وفاتش بود هنگام خواب پدرم را خواست. پدرم تا نماز مغرب گزارد و به بالين او رفت از حال رفته بود و توانايى سخن گفتن نداشت. قدرى با طرف چشم و نوک زبان الحاح و تضرع کرد و جان شيرين به بخشاينده جانها تسليم کرد.
صبح آن روز جنازه را به مسجد ميرزا مولا که در آن نزديکى است بردند و از آنجا طى تشييع باشکوهى که جمعى از حکما و دانشوران تهرانى حضور داشتند وى را در ابن بابويه دفن نمودند.[۱۱]
در آرامگاه و جوار مرحوم حکيم جلوه، شاگردان وى : ميرزا محمد طاهر تنکابنى (۱۲۸۰ - ۱۳۶۰ ه)، ميرزا مسيح طالقانى، متوفاى ۱۳۳۹ هجرى و حاج شيخ محمد آملى (۱۲۳۳ - ۱۳۳۶ هجرى ) نيز مدفون گرديده اند.
ناگفته نماند كه آرامگاه جلوه بتازگى با حفظ معمارى سنتى به طرز زيبا و باشكوهى بازسازى گرديده و در جوار بارگاه شيخ صدوق مورد احترام و زيارت دوستداران معرفت است.
مرحوم جلوه وصيت نمود که کتابهايش را که تنها دارائى او بود از مال دنيا بفروشند و بهاى آن را به افراد فقير و محتاج از ارحام بدهند، وى بدون فرزند بود لکن جماعتى از خويشان او از اهل زواره به يادگار او نام خانوادگى خود را جلوه قرار داده و بدان معروفند.
به مناسبت صدمين سال رحلت آن حكيم فرزانه مراسم يادبودى در موطنش زواره برگزار شد كه طى آن اساتيدى چون علامه حسن زاده، آيت الله سبحانى و...، حضار را كه از شخصيتهاى علمى و فرهنگى حوزه و دانشگاه بودند به فيض رسانيدند. اين مراسم در روز جمعه ۳۱/۲/۱۳۷۳ برگزار گرديد.
۱. خواجه نصير و مردم زواره، محيط طباطبائى، مجله يغما، سال ۱۳۳۵.
۲. نامه دانشوران ناصرى، جزء سوم، ص ۳۱
۳. تاريخ اردستان، ابوالقاسم رفيعى مهر آبادى، بخش سوم، ص ۵۰۴
۴. تاريخ حکماء و عرفاي متأخرين صدرالمتألهين، منوچهر صدوقي سها، ص ۱۶۰.
۵. تاريخ مدارس ايران، حسين سلطانزاده، ص ۳۰۹.
۶. میرزا احمد آشتیانی معتقد است که حکمت متعالیه، با ظهور آخوند ملاعلی نوری به وسیله آن بزرگوار به حاج ملاهادی سبزواری، آقا علی زنوزی و میرزا ابوالحسن جلوه انتقال یافت که این چهار بزرگوار را، حکماء اربعه (حکیمان چهارگانه) می گویند.
۷. افضل التاريخ، ميرزا غلامحسين افضل الملك ص ۲۷۴.
۸. احوال بزرگان، مرتضى مدرسى چهاردهى مجله يادگار، سال سوم، شماره اول، شهريور ۱۳۲۵.
۹. گوشه اى از سيماى تاريخ تحول علوم در ايران، وزارت علوم و آموزش عالى سابق، ص ۲۵
۱۰. اعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج ۴.
۱۱. روز شمار تاريخ ايران از مشروطه تا انقلاب اسلامى، باقر عاملى، ص ۱۱