عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

ابن فارض

أبى حَفْص بن أبى الحسن بن المُرشد حَمَوىّ معروف به ابن فارض مصرى از بزرگان عرفای اسلامی به‌شمار می‌آید. اشعار عرفانی او در نقطة اوج قرار دارد. دو قصیدة خمریه و تائیه او در میان محققان، درخشش بی‌نظیری داشته است و شرح‌های فراوانی بر آن نگاشته‌اند. ابن‌فارض در سال ۶۳۲ق درگذشت.

فهرست

ابن فارض در کلام علامه طباطبایی

ابن فارض انصافاً در رقاء و علوّ درجه شعرى و رسانيدن مطالب عرفانى بيداد مى‌كند و حقّاً مى‌توان گفت كه ابن فارض در عرفان و شعر عرب، به مثابه حافظ شيرازى در عرفان و شعر فارسى است.

ابن فارض در عرفان و شعر عرب بى مانند است؛ همانطور كه حافظ شيرازى در عرفان و شعر پارسى مانند ندارد.

فقط اشعار تائيّه ابن فارض بين هفتصد و شصت و يك بيت است و انصافاً عالى و راقى سروده است.

ابن فارض در کلام آیت الله قاضی

مرحوم قاضى با اینکه حافظ شيرازى را عارفى كامل مي‌دانستند، و اشعار مختلف او را شرح منازل و مراحل سلوك تفسير مي‌فرمودند؛ ولى معتقد بودند كه ابن فارض كه شاگرد محيى‌الدّين است از وى اكمل است؛ و از «ديوان حافظ» و از اشعار ابن فارض در «نَظمُ السُّلوك» (تائيّه كبرى) و غيره بر اين مطلب شواهدى ‌ذكر مى‌نموده‌اند. از جمله مي‌فرموده‌اند: در تمثيل و بيان اصالت عشق و تَيَمان و محبّت خداوندى، حافظ می‌گويد:

عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم

با شير اندرون شد و با جان بِدَر شود

و همين محبّت و عشق را ابن فارض بدين عبارت بازگو مي‌كند كه‌

وَ عِنْدِىَ مِنْها نَشْوَةٌ قَبْلَ نَشْأتى مَعى

أبَدًا تَبْقَى وَ إنْ بَلِىَ الْعَظْمُ

يعنى «عشق و مستى من از شراب او، پيش از خلقت و ايجاد من است؛ و همينطور إلى الأبَد باقى خواهد ماند اگرچه استخوانم بپوسد.»

حافظ ابتداى عشق را بَدْوِ خلقت مادّى و طبيعى گرفته، و انتهايش را مرگ طبيعى ميداند. امّا ابن فارض ابتدايش را قبل از خلقت (به هزاران و هزاران سال) كه تا بى نهايت پس از خلقت باقى خواهد ماند ميداند.

و حقّاً ابن فارض در اين بيت معنى تجرّد از زمان و مكان را براى نفس آدمى، و ابديّت و ازليّت را براى وى در سير مدارج نزول و صعود، در اين نكته گنجانيده است كه شعر حافظ بدين ذِروه نرسيده است.

ابن فارض در کلام آیت الله شیخ محمّد جواد انصارى همدانى

آيت الله حاج شيخ محمّد جواد انصارى همدانى می‌فرمودند:

بسيارى از بزرگان سابق كه از كلمات آنان استفاده مى‌شود كه سنّى مذهب بوده‌اند، آنها اين معنى را تقيّةً ابراز مى‌نمودند و الّا آنها شيعه بوده‌اند. ابن فارض در آخر قصائدش تعريف از أبا بكر ميكند و علّت آنرا پيرمردى قرار ميدهد، و تعريف از عمر ميكند و علّت آنرا كشف قرار ميدهد، لكن چون تعريف از أمير المؤمنين عليه السّلام ميكند علّت آنرا وصىّ بودن آن حضرت قرار ميدهد. و درست بواسطه اين تعريف، تخريب خلفاى سابق را مي‌كند.


ابن فارض در کلام علامه آیت الله حسینی طهرانی

علامه آیت الله حسینی طهرانی دربارۀ ابن فارض می فرمایند:

بسيارى از اشعار ابن فارض بالاخصّ در نظم السّلوك (تائيّه كبرى) صراحت در فناء مطلق دارد. [۱]

ایشان در نور ملكوت قرآن بعد از نقل گفتار آلكسيس كارل مبنی بر اینکه عرفان مسيحيّت، معرّف عالی‌ترين شكل فعّاليّت مذهبى است، و آن را در مقابل عرفان مشرق زمین قرار داده و عرفان مشرق زمین را عرفان هندوها و تبّتى‌ها دانسته، و از عرفان اسلام چشم پوشيده است‌ می‌فرمایند :

آيا شش جلد «مثنوى» مولانا كه تمامش در همان ديباجه و عنوانش: «بشنو از نى چون حكايت ميكند» منطوى است، از تمام عرفان مسيحيّت و توحيد خود مسيح عالى‌تر نيست؟! آيا «ديوان حافظ شيرازى» كه تمامش در همان غزل اوّل: «ألا يا أيّها السّاقى أدِرْ كَأْسًا وَ ناوِلْها» گنجانيده شده است، كافى براى بصيرت وى نبود؟ آيا «نظم السّلوك» يعنى تائيّه كُبراى ابن فارض كه حقّاً يك دوره كامل و تمام از تمام منازل سير و سلوك و بيان اعلى درجه از توحيد و عرفان است صدها بار از آنچه در انجيل آمده است دقيق‌تر و عميق‌تر و صاف‌تر و ظريف‌تر در نشان دادن لطائف عرفان نبوده است؟![۲]


«فناى در ذات» از زبان ابن فارض

ابن فارض در باره سیر و سلوک إلى الله و «فناى در ذات» می‌فرماید:

انسان به جائى مى‌رسد كه: تمام وجودش علم و ادراك محض مى‌شود، چشمش مى‌شنود، و گوشش مى‌بيند؛ و زبانش مى‌بيند، و چشمش نجوى مى‌كند و به پنهانى سخن مى‌گويد، و دستش سخن مى‌گويد و مى‌شنود؛ و به طور كلّى با هر عضو از اعضايش، همه كارها را انجام مى‌دهد؛ و اين همان فناى در ذات است كه در آنجا علم و قدرت و تمام صفات مندكّ مى‌شود و چيزى غير از ذات نيست‌ [۳]


تشیع ابن فارض

مرحوم قاضی می‌فرمایند:

اصولًا در صدر اوّل و زمان‌هاى پيشين، مسأله تشيّع صورت ديگرى داشت؛ و غالباً بزرگان از علماء و عرفاء در حقيقت شيعه بوده‌اند ولى ناچار از نقطه نظر ضرورت تقيّه مى‌كردند؛ و سعى مى‌كردند كه آن حقيقت را بطوريكه مصادم با مزاحمت‌هاى خارجى نگردد در خود حفظ كنند؛ و لذا با كتمان، به شكلى خود را نگه مى‌داشتند، و ازاشاعه‌اش مگر به رمز و اشاره و كنايه خوددارى مى‌كردند. ابن فارض دو بيت دارد كه در رسانيدن عقد ولايت او به اهل بيت عليهم السّلام كمال روشنى و وضوح را دارد؛ مى‌گويد

ذَهَبَ الْعُمْرُ ضياعًا وَ انْقَضَى

باطِلًا إذْ لَمْ أفُزْ مِنْكُمْ بِشَىْ‌

غَيْرَ ما اوليتُ مِنْ عِقْدى وَ لا

عِتْرَةِ الْمَبْعوثِ مِنْ ءَالِ قُصَىْ

«عمر من ضايع شد و به باطل سپرى گشت؛ چرا كه من به هيچ وجه به حقيقت شما نرسيدم و كامياب نشدم، غير از عَقد و گره ولايت عترت برانگيخته شده به حقّ از اولاد قُصَىّ (عترت و خاندان محمّد بن عبد الله ... ابن قُصَىّ) كه آن به من رسيده است.»

يعنى نتيجه يك عمر سير و سلوك إلَى اللَه، وصول به ولايت عترت طاهره و گره خوردن و عقد ولاءِ ايشان است كه بطور مِنْحه و بخشش به من اعطاء شده و من از آن كامياب و فائز گرديده‌ام.

از اينجا بدست مى‌آيد كه: همانطور که مرحوم قاضی فرمودند وصول به مقام توحيد و سير صحيح إلَى اللَه و عرفان ذات احديّت عَزّ اسمُه بدون ولايت امامان شيعه و خلفاى به حقّ از علىّ بن أبى طالب و فرزندانش از بتول عذراء صلواتُ الله علَيهم محال است و سير و سلوك صحيح و بى غِشّ و خالص از شوائب نفس امّاره، بالاخره سالك را به عترت طيّبه ميرساند، و از انوارجماليّه و جلاليّه ايشان در كشف حُجُب بهرمند مى‌سازد. و ابن فارض كه مسلّماً از عامّه بوده و مذهب سنّت را داشته است و حتّى كنيه و نامش أبو حَفْص عُمَر است، در پايان كار و آخر عمر از شرب مَعين ولايت سيراب و از آب دهان محبوب ازل سرشار و شاداب گرديده است. [۴]

مطالب مرتبط

پانویس

۱. مهر تابان، ص ۲۶۲

۲. نور ملكوت قرآن(ج‌۳، ۴۱

۳. (ديوان ابن فارض، چاپ بيروت، سال۱۳۸۲ ه.ق، ص ۱۰۰ تا ص ۱۰۲، بيت ۵۷۸ از تائيّه كبرى تا بيت ۶۰۱).

۴. علامه طهرانی، مهر تابان، ص ۲۶۴.

عناوین دیگر این نوشتار
  • ابن فارض (عنوان اصلی)
  • ابن فارض مصری