عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

آقا محمدرضا قمشه‌ای

حکیم آقا محمدرضا قمشه‌ای مردی به تمام معنی وارسته و عارف مشرب بود، با خلوت و تنهائی مأنوس بود و از جمع تا حدودی گریزان. در جوانی ثروتمند بود، در خشکسالی سال ۱۲۸۸ تمام مایملک منقول و غیر منقول خود را صرف نیازمندان کرد و تا پایان عمر درویشانه زیست. می‌گویند سلسله اساتیدش به ملاعلی نوری و آقامحمد بیدآبادی و سپس تا ملاصدرا می‌رسد.

فهرست
  • ↓۱- زندگی‌نامه حکیم آقامحمدرضا قمشه‌ای (۱۲۴۱-۱۳۰۶ ق : ۱۲۰۴ ـ ۱۲۶۷ ش)
  • ↓۲- اساتید
  • ↓۳- سیرت حکیم
  • ↓۴- آثار
    • ↓۴.۱- تشریح سفرهاى چهارگانه
  • ↓۵- شعر حکیم
  • ↓۶- شاگردان
  • ↓۷- رحلت

زندگی‌نامه حکیم آقامحمدرضا قمشه‌ای (۱۲۴۱-۱۳۰۶ ق : ۱۲۰۴ ـ ۱۲۶۷ ش)

حکیم آقا محمدرضا قمشه‌ای فرزند شیخ ابوالقاسم در سال ۱۲۴۱ ه. ق. در قمشۀ اصفهان متولد شد. پدرش از فضلاء و علماء در قمشه بود. حکیم الهی آقا محمدرضا قمشه‌ای از حکمای اربعه تهران است که مدرس عرفانی و حکمی خاص خود را بر مبنای آثار محی الدین عربی و شارحانش و مکتب صدرایی تشکیل داده است. وی انتقال دهنده مکتب عرفانی اصفهان به حوزۀ تهران بوده، و فتح باب عرفانیات در تهران از وی آغاز شده است.

اساتید

اساتید وی در حکمت و عرفان عبارت بودند از:

  • ۱. حاج‌محمد جعفر لاهیجی شارح مشاعر؛
  • ۲. میرزا حسن نوری، فرزند برومند حکیم ملاعلی نوری؛
  • ۳. آقاسید رضی لاریجانی مازندرانی.

می‌گویند سلسله اساتیدش به ملاعلی نوری و آقامحمد بیدآبادی و سپس تا ملاصدرا و از وی تا شیخ الرئیس ابن سینا میرسد.

آقا رضا قمشه‌ای بیشترین استفاده را از عارف بزرگوار آقا سید رضی لاریجانی برد.


در مقایسه حاج محمد جعفر لاهیجی (لنگرودی ) با آقا سید رضی لاریجانی از آقا محمدرضاقمشه‌ای نقل شده است که:

«در اصفهان نزد حاج ملامحمدجعفر لنگرودی شروع به خواندن شرح فصوص نمودیم و چون لاهیجی اقتدار کامل به تدریس این کتاب نداشت به سراغ آقا سید رضی مازندرانی (لاریجانی ) رفتیم و نزد او شروع به قرائت شرح فصوص نمودیم، او از اینکه ما او را بر حکیم لاهیجی ترجیح داده ایم با حالتی نگران گفت: تدریس شرح فصوص کار قلندریست و حاج ملامحمدجعفر حکیم است نه قلندر. »

او پس از تحصیل حکمت نزد آقا میرزاحسن نوری و حاج محمد جعفر لاهیجی ، شروع به تحصیل در عرفان نظری و آثار محی الدین و صدرالدین قونوی نزد آقا سیدرضی لاریجانی می کند و پس از استاد برکرسی تدریس عرفان و آثار محی الدین عربی می نشیند.

سیرت حکیم

وی مردی به تمام معنی وارسته و عارف مشرب بود، با خلوت و تنهائی مأنوس بود و از جمع تا حدودی گریزان. در جوانی ثروتمند بود، در خشکسالی سال ۱۲۸۸ تمام مایملک منقول و غیر منقول خود را صرف نیازمندان کرد و تا پایان عمر درویشانه زیست.

حکیم قمشه‌ای هرگز جامه روستائی را از تن دور نکرد.

مرحوم جهانگیرخان قشقائی که سالها شاگرد او بوده است نقل کرده که به شوق استفاده از محضر حکیم قمشه‌ای به تهران رفتم، همان شب اول خود را به محضر او رساندم، وضع لباس‌های او علمائی نبود، به کرباس فروش های شهر می‌مانست.


مرحوم میرزا ابوالفضل تهرانی درباره عارف حکیم آورده است که:

«وکان شدید التسلیم لاخبار اهل البیت علیهم السلام کثیر الاقصار علی ظواهرها و کان یعظم الفقها و یحبهم و یرجع الیهم و یعون علیهم...»

می‌گویند متقابلاً فقهای عظام به اهل حکمت و عرفان احترام نهاده از امثال او در بعض موارد که مورد هجمه متعصبین و متحجرین قرار می گرفتند، دفاع کرده اند. و از مقامات عالی آنان یاد نموده اند. ولی به هر حال براساس عوامانه کردن دین توسط برخی از فقها به دلیل عدم تفقّه در جامعیت دین؛ حکم به تکفیر حکما و عرفا می کردند.

و عد‌ه‌ای از فقها عظام در دفاع از وی آورده‌اند که: شخصی که با مشرب عارفانه ی وی سر سازگاری نداشته، در ملاء عام به تلخ گویی و بی حرمتی زبان گشوده، باعث تحریک جماعتی علیه او می شود، تا جایی که نزدیک بود کار بالا بگیرد، ولیکن حضور به هنگام یکی از شاهزادگان در آن معرکه، باعث متفرق شدن جماعت فتنه گر شده و خوشبختانه آسیبی به عارف قمشه‌ای نمی رسد.


استاد سید جلال‌الدین آشتیانی در مقدمه بر الشواهد الربوبیة، صفحه ۱۲۵ می گوید:

«... به عقیده حقیر اقامحمدرضا در عرفانیات بعد از اتباع محیی الدین مانند قونوی و قیصری و کاشانی و اتراب آنها مهمتر از دیگران و بر جامی و امثال او ترجیح دارد و نمونه‌ای از قدما و محققان در عرفان و از حیث جامعیت در مراتب علوم الهیه از حکمت مشاء و اشراق و فن تصوف بر اتباع بزرگ محیی‌الدین ترجیح دارد و از بزرگان اهل کشف و شهود به شمار می‌رود. در سلوک و مقامات شهود و مراتب کشف سرگذشتی حیرت‌انگیز داشته و در عرفانیات اهل نظر و تحقیق است و صرفا مقرر کلمات عرفا نبوده‌است.»

پس از هجرت آقا محمدرضا از اصفهان به تهران، در واقع می توان گفت که مکتب عرفانی اصفهان از دو طریق به حوزه ی تهران منتقل می شود، یکی از طریق آقا سید رضی که فضل تقدم و استادی بر شاگرد دارد و دیگری عارف حکیم آقای محمدرضا قمشه‌ای است. آقای محمدرضا قمشه‌ای تا سن شصت و دو سالگی در اصفهان مشغول تدریس حکمت متعالیه و عرفان بود و از آخرین بازماندگان سلسله اساتید حکمت و عرفان در مکتب اصفهان شمرده می شود.

آثار

از حکیم آقا محمدرضا قمشه‌ای آثار زیادی به جا مانده است، برخی از تألیفات ایشان عبارتند از:

۱. رساله ولایت:

رساله ای است ذیل فص شیثی فصوص الحکم؛

در این خصوص استاد آشتیانی روایت می کنند که:

«در فص شیثی در بحث «ولایت» و تقسیم آن به ولایت مطلقه و مقیده، استاد زمان خود، آقا محمد رضا- در رساله جداگانه - به ایراد مناقشه و اشکالات عمیق و دقیق بر کلمات شارح در مسئله ختم ولایت پرداخته و اثبات کرده است که: خاتم ولایت مطلقه آدم الاولیاء، علی بن ابی طالب، است، و دیگر اولیای محمدیین. ولایت وارثان ولایت محمدیه موهوبی است، مانند اصل نبوت مطلقه و صاحبان مقام و مرتبه نبوت، نبوت آنها موهوبی است و آنان بی‌نیاز از معلم بشری هستند.

۲. رساله موضوع الخلافه الکبری

۳. رساله در شرح حدیث زندیق

۴. رساله فی الفرق بین الاسماء الذات و الصفات

۵. رساله در شرح اسفار اربعه

۶. رساله در موضوع علم

۷. حواشی بر اسفار ؛

وی در ذیل مقدمه اسفار می نویسد:

« فلاسفه و حکمای راسخون نظر می‌کنند در آفاق و انفس، می‌بینند نشانه‌های حق را و استدلال می‌کنند از آثار و عظمت‌های وجود به قدرت خدا. حکما و فلاسفه هم آسمان را و هم زمین را و کیفیت بود آنها را و جهش آنها را هم مشاهده می‌کنند و اینکه چگونه هستند و با چه وضعی حرکت می‌کنند. این اشاره است به آیه سنریهم آیاتنا.. . انّ لهم الحق و این گونه حکمای الهی عالم را با یار و جلوه یار می‌بینند و این سفر اول از اسفار اربعه عقلیّه متناظر با آن چیزی است که اهل سلوک از اهل اللّه آن را سفر من الخلق الی الحق فرمایند. ودر سفر چهارم فیلسوف در خلق آسمانها و زمین نظر می‌کند و رجوعشان را به اللّه می یابد و بر نفع و ضررشان آگاه می‌شود و سعادت و شقاوت دنیا و آخرت رامی‌شناسد و لذا نهی از مفاسد و امر به مصالح می‌کند و نظر می‌کند در امر آخرت و حقیقت بهشت و آتش و ثواب و عقاب و صراط و حساب و میزان. »

تشریح سفرهاى چهارگانه

مرحوم قمشه‌اى(ره) در تشریح سفرهاى چهارگانه می گوید:

سفر معنوى به حسب اعتبار ارباب شهود چهار قسم است:


الف ) سفر از خلق به سوى حق

در سفر اول که از خلق و کثرات به سوى حق و وحدت است، سالک تمام حجاب هاى ظلمانى و نورانى که بین او و حقیقتش ازلاً و ابداً وجود دارد، در نوردیده و ادامه این راه را بى حجاب می رود. به تعبیر دیگر، در این سفر از مقام نفس در مقام قلب و از مقام قلب در مقام روح و از مقام روح به مقصد اقصا و بَهجَت کبرا ترقى می کند. این همان مقام جنت مُزلفه است که براى اهل تقوا حاصل می شود، چنان که خدا در قرآن فرمود:

(و اُزلفت الجنه للمتقین غیر بعید، سوره ق، آیه ۳۱)؛

متقین از آلودگى هاى مقام نفس که حجب ظلمانى‌اند و هم چنین از انوار قلب و اضواى مقام روح که حجب نورانى اند، رهایى یافته اند، زیرا مقامات کلى انسان سه مقام است و این که گفته شده بین عبد و رب هزار حجاب است، باز گشت آن به این سه مقام کلى است. بنابر این، چون سالک بر اثر رفع آن حجاب ها به مقصد رسید، جمال حق را مشاهده می کند و ذات خودش را در حق فانى می‌بیند و سلطان (فاینما تولوا فثم وجه الله، ان الله واسع علیم. سوره بقره، آیه ۱۱۵ ) در او ظهور می کند. چون سالک ذاتش را در حق تعالى فانى کرده است، سفر اول او به انتها میرسد و وجودش، وجود حقانى می شود، محو بر او عارض شده و شَطَح از او صادر می شود و هر گاه عنایت الهى او در یابد، محو او زایل شده و صحو شامل او می شود و به عبودیت خود و ربوبیت حق اقرار می کند.


ب ) سفر از حق به سوى حق به حق

وقتى سفر اول به نهایت رسید، سالک شروع به سفر دوم می کند، و آن سفر از حق به سوى حق به حق است . مقصود از به حق این است که سالک در سفر اول، ولى شده و وجودش وجود حقانى می شود، لذا در سفر اول قید به حق وجود نداشت و تنها سفر من الخلق الى الحق بود، لکن چون در سفر اول وجود حقانى کسب کرده، در سفرهاى سه گانه بعدى مقید به قید حق شده است . در این سفر، سلوک از موقف ذات به سوى کمالات واجبیه، یکى پس از دیگرى شروع می شود تا این که جمیع آن کمالات را مشاهده کند و همه اسما را بداند، جز اسماى مستاءثره در نزد حق سبحانه را که علم آن مخصوص ذات حق است . پس سالک در این مقام به ولایت تام نایل شده و ذات، صفات و افعال او در ذات، صفات و افعال حق فانى می شود، پس به حق می شنود و به حق می بیند و به حق راه می رود و به حق حرکت می کند.

باید توجه داشت که از مقامات هفت گانه سالک (مقام نفس، قلب، عقل، روح، سر، خفى و مقام اخفى ) مقام سر، فناى ذات سالک در ذات بارى، مقام خفى، فناى صفات و افعال اوست در صفات و افعال بارى و مقام اخفى، فناى فنائیت اوست.

به عبارت دیگر، سر فنا در ذات است که منتهاى سفر اول و مبداء سفر دوم است. خفا نیز فناى ذر الوهیت است که مقام اسما و صفات است . لذا فرمود: لا اله الا الله وحده، وحده و اخفى فنا از آن دو فناست، پس دایره ولایت تمام شده، سفر ثانى به انتها مىرسد، فنایش منقطع می شود و سفر سوم را شروع می کند.


ج ) سفر از حق به سوى خلق به حق

مقصود از کلمه بالحق همان است که در سفر دوم گفته شد. سالک در این سفر از این موقف که من الحق است در مراتب افعال، سلوک می کند، محوش زایل مى شود و صحو تام برایش به دست می آید، به بقاى الله باقى مانده و در عوالم جبروت، ملکوت و ناسوت سفر مىکند. همه عوالم را به اعیان و حظى لوازمشان مشاهده مى کند و برایش حظى از نبوت حاصل می‌شود. بنابراین، معارفى از ذات، صفات و افعال حق خبر می دهد که نبى نامیده می شود، احکام و شرایع را از نبى مطلق می گیرد و تابع وى می شود. در این هنگام سفر سوم او پایان می‌پذیرد. سفر چهارم را شروع می کند.


د) سفر از خلق به سوى خلق به حق

سالک در این سفر، خلایق و آثار و لوازمشان را مشاهده می کند، منافع و مضارشان را در عاجل و آجل (دنیا و آخرت )، رجوعشان را الى الله و کیفیت رجوع و آن چه مانع و عاتق و داعیشان است، میداند. پس به نبوت تشریعى، نبى می شود و به آن چه سعادت و شقاوتشان بدان است خبر می دهد. در این مرحله همانند مراحل گذشته، همه امور بالحق است، چرا که وجودش حقانى است و التفاتش به خلق او را از توجه به حق باز نمى دارد.

امام خمینی(ره) در رساله «مصباح الهدایة الی الخلافة والولایة» در هنگام نقل اسفار اربعة به تقریر آقامحمدرضا می فرماید: «عارف کامل شیخ مشایخ ما...»

۸. تعلیقات بر شواهد الربوبیه

۹. رساله در تحقیق معانی جوهر در لسان اهل اللّه

۱۰. حواشی بر فص محمدی و فص نوحی و فصوص دیگر

۱۱. حواشی بر کتاب تمهیدالقواعد ابن ترکه

۱۲. حواشی بر مفتاح قونوی

۱۳. رسالة وحدة الوجود

۱۴. دیوان اشعار با تخلیص صهبا

۱۵.رسالة فی الرد علی الاعتراض علی دلیل امتناع امتزاع مفهوم واحد من الحقائق المختلفة (نسخه خطی کتابخانه مرکزی مجموعه ۵۲۴۸).

۱۶.رساله‌ی جوابیه در شرح فقره «اللهم انی اسئلک مِن بهائک بابهاه و کل بهائک بهی.

شعر حکیم

وی شعر می سرود و تخلص صهبا داشت . غزلیات وی در یادداشت های شاگردانش دیده شده، اشعار او بیشتر سبک عراقی داشت وتعداد کمی از آن به جا مانده است .

نمونه ای از شعر او چنین است:

هوای باغ، فرح بخـش و بوی گل نیکوست

ولیـک خــار بود به چشـم طالـب دوســت

مـرا مـخـوان به تمـاشای باغ و سیـر چمن

کـدام سرو به بالای دوسـت بر لب جوست

هـوا در آن خم گیسـو مگـر مداخلـه یافت

کـه باد عطـرفشـان و نسیـم غالیه بـوست

بیا که میبه گلستان خوریم و غم مخوریم

کـه یار در بر و گل در کنار میبه سبوست

بهـشت عــدن بـه مینــای می تـوان دادن

کنــون که دامـن کهسـار عرصه می نـوست

مجـال نیست مـرا بیتـو در جهــان فــراخ

بدان صفت که نگنجد دو مغز در یک پوست

طریـق عشـق نکویــان به سر از آن پویــم

که دل فتاده به چوگان زلف او چون گوست

کمـر چـو بست به قتلـم میـان اهــل نظـر

بـه کس نگشت مبیـن که آن میان یا موست

بــدان خــدای هـزاران درود بــایــد گفـت

کــه همچــو تو صنمـی آیـت خدایی اوست

هـزار بــار بگفتـم کــه دل مـده «صهبــا»

بـدست یـار پـریـوش که خوبـرو و بدخوست

همچنین در یک رباعی می گوید:

در عالـم عشق کوجهان دگر است

ارض دگر است و آسمان دگر است

هـر قـافلـه را راه بدین بادیه نیست

ایـن بادیــه را راهــروان دگر است

شاگردان

حکیم قمشه‌ای شاگردان بسیاری تربیت کرد. آقا میرزاهاشم اشکوری اشتی، آقا میرزا حسن کرمانشاهی، آقا میرزا شهاب نیریزی، جهانگیرخان قشقائی، آخوند ملامحمد کاشی اصفهانی، میرزا علی اکبر یزدی مقیم قم، شیخ علی نوری مدرس مدرسه مروی معروف به شیخ علی شوارق، شهید میرزا محمدباقر حکیم و مجتهد اصطهباناتی مقیم نجف و شهید در مشروطیت و مدفون در اصطهبانات، حکیم صفای اصفهانی شاعر عارف معروف و برادرش حکیم آقا میرزاعلی محمد اصفهانی، شیخ عبدالله رشتی ریاضی، شیخ حیدرخان نهاوندی، میرزا ابوالفضل کلانتر تهرانی، میرزا سید حسین رضوی قمی، شیخ محمود بروجردی، میرزا محمود قمی، حکیم ملامحمد سمنانی و ملاعلی سمنانی، عنقاء طالقانی، شیخ غلامعلی شیرازی، میرزا نصر الله قمشه‌ای، شیخ آقاحسین نج مآبادی تهرانی، میرزا جعفر آشتیانی، میرزا محمدطاهر تنکابنی و میرزا عبدالغفار تویسرکانی از آن جمله‌اند.

از مرحوم آقا میرشهاب الدین نیریزی از تلامیذ آن جناب نقل شده که آقا محمدرضا علاوه بر تدریس آثار ملاصدرا حوزه درسی در تفسیر قرآن مجید داشت که خواص از تلامیذ او در درس تفسیرش حضور می یافتند.

همچنین استاد آشتیانی از مرحوم میرزا مهدی آشتیانی نقل می کند:

مرحوم آقا محمدرضا خود شخصی اهل ذوق بود و هنگام تدریس عرفان حال خاصی پیدا می‌کرد و گفته اند در این موقع زیبایی و گیرایی بیان او به حدی می رسید که مستمعان مستعد را از از خود بی‌خود می کرد.

رحلت

صاحب المآثر و الآثار ضمن بیان کرامتی در وقت وفات عارف قمشه‌ای آورد که:

«امسال که یکهزار و سیصد و شش هجری است در دارالخلاقه [تهران] وفات یافت. نزدیک نزع با خواص خود گفته بود که آیا اسب سفیدی را که حضرت صاحب (ع ) برای سواری من فرستاده‌اند دیدید؟»

وفات حاج ملاعلی مجتهد معروف به کنی و آقا محمدرضا در یک شب بود. اما اگر در وفات ملاعلی کنی تمام عالم شیعه عزاداری کردند و تعطیل عمومی شد، در تشییع جنازه آقا محمدرضا فقط چند نفر مثل مرحوم میرزاابوالحسن جلوه حضور داشتند. »

مدفن او را صاحب الطرائق در ابن بابویه نزدیک حاج آخوند محلاتی ذکر می‌کند. ولی مدفن اصلی اش را سر قبر آقا - امام جمعه تهران - به ایوان سنگی کوچکی دانند که به علت خیابان کشی در آن محل، استخوانهای آقا محمدرضا را از آنجا به ابن بابویه برده دفن کرده اند. روحش شاد.

عناوین دیگر این نوشتار
  • آقا محمدرضا قمشه‌ای (عنوان اصلی)
  • محمد رضا قمشه ای
مربوط به دسته های:قرن نهم تا چهاردهم هجری -