عمران بن شاهین (متوفای ۳۶۹ قمری)، یکی از مخالفین عضد الدّوله دیلمی بود و بر علیه حکومت او قیام کرد تا حدی که عضد الدوله برای سرکوب او از تمام قوای خود استفاده نمود، عِمران بن شاهین مخفیانه به نجف فرار کرد و متوسل به امیرالمؤمنین علیه السلام شد. عنایات حضرت چنان شامل حال او شد که نه تنها از مجازات عضد الدّوله نجات یافت بلکه به منصب وزارت در حکومت عضد الدوله منصوب گردید.
علامهٔ مجلسی ماجرای عمران بن شاهین را چنین نقل[۱] می کند:
عِمران بن شاهین که از اهل عراق بود در مقام ستیزگی و عصیان بر حکومت عضد الدّولة دیلمی بر آمد و علیه دولت او قیام نمود. عضد الدّوله در صدد تعقیب و دستگیری او بر آمد و با کوشش و جدّیّتی هر چه تمامتر او را تعقیب نموده و در طلب او با تمام قوا مصمّم شد.
عِمران برای خود چارهای ندید مگر آنکه متخفّیاً به نجف اشرف فرار کند و در آنجا با لباس مبدّل روزگار بگذراند؛ و به أمیر المؤمنین علیه السّلام پناه آورد تا او را از دست عضد الدّوله رهائی بخشند.
عِمران در تحت قبّه منوّره أمیر المؤمنین علیه السّلام پیوسته به دعا و نیاز مشغول بود تا اینکه یک شب آن حضرت را در خواب دید که به او گفتند: ای عمران! فردا فَناخُسرو برای زیارت اینجا میآید؛ و حرم را برای او قرق میکنند و هر کسی را که در اینجاست از حرم بیرون مینمایند.
حضرت با دست مبارک خود اشاره به یکی از زوایای قبّه منوّره نمودند و گفتند: تو در اینجا توقّف کن و بمان تو را نمیبینند. عضد الدّوله خواهد آمد و مشغول زیارت میشود و نماز میخواند؛ و به درگاه خدا با تضرّع و ابتهال دعا میکند؛ و خدا را به محمّد و آل طاهرینش سوگند میدهد که او را بر تو پیروز کند.
در این حال تو نزدیک او برو و بگو: أیُّهَا الْمَلِکْ! آن کسی که در دعای خود إلحاح و اصرار میورزیدی و خدا را به محمّد و آلش سوگند میدادی که تو را بر او پیروز کند کیست؟
فناخسرو میگوید: مردی است که در بین ملّت من اختلاف افکنده و عصای قدرت مرا شکسته و در حکومت و سلطنت، با من منازعه نموده و درافتاده است.
پس به او بگو: اگر کسی تو را بر او پیروز کند و ظفر دهد، مژدگانی او را چه میدهی؟
او میگوید: هر چه بخواهد میدهم؛ حتّی اگر مرا الزام کند که او را عفو کنم عفو میکنم!
در این حال تو خودت را به او معرّفی کن؛ و در این صورت آنچه از او توقّع داری از جانب او به تو خواهد رسید.
عمران میگوید: همان طور که أمیر المؤمنین علیه السّلام به من در عالم خواب نشان داده و راهنمائی کرده بودند واقع شد. عضد الدّوله آمد و به زیارت و دعا مشغول و برای ظفر یافتن بر عمران بن شاهین خدا را به محمّد و آلش قسم داد، و من که خود در زاویه قرار گرفته بودم پیش آمده و همان سؤال را از او کردم؛ و او هم در پاسخ گفت: هر کس مرا بر او پیروز کند حتّی اگر عفو او را از من درخواست کند از او خواهم گذشت.
عمران در این هنگام به او میگوید: منم عمران بن شاهین!
او میگوید: چه کسی تو را در اینجا راه داد و در این موقف قرار داد؟
من گفتم: این مولای من علیّ بن أبی طالب در خواب به من فرمود: فردا فَناخسرو در اینجا حضور پیدا میکند؛ و به من چنین و چنان فرمود که خدمت شما عرض کردم.
عضد الدّوله گفت: تو را به حقّ أمیر المؤمنین سوگند میدهم که او به تو گفت: «فنا خسرو» میآید؟
عمران میگوید: گفتم آری! سوگند به حقّ أمیر المؤمنین که چنین گفت.
عضد الدّوله گفت: هیچکس غیر از من و مادرم و قابله من نمیداند که اسم من فنا خسرو است.
در همانجا از گناه او درگذشت و او را به وزارت منصوب کرد؛ و دستور داد برای او لباس و خلعت وزارت آوردند؛ و خود به کوفه حرکت کرد.
و عمران بن شاهین با خدا نذر کرده بود که چنانچه مورد عفو عضد الدّوله قرار گیرد با سر و پای برهنه به زیارت أمیر المؤمنین آید؛ و چون اینک به وزارت منصوب شده و خلعت وزارت در بر کرده است چنین اندیشید که چون شب میشود و تاریکی عالم را فرامیگیرد، من از کوفه با سر و پای برهنه به زیارت میآیم.
چون شب فرا رسید و سیاهی جهان را گرفت، با سر و پای برهنه تنها فریداً وحیداً از کوفه به سمت نجف میآید.
راوی این داستان حسن بن حسین بن علیّ بن طهّال میگوید:
جدّ من که کلید دار بقعه متبرّکه آن حضرت بود شب در خواب بود. در رؤیا دید أمیر المؤمنین علیه السّلام را که به او میگویند: برخیز و بنشین و برای دوست ما و ولیّ ما عمران بن شاهین درِ بقعه را باز کن!
جدّ من علیّ بن طهّال از خواب بر میخیزد و شمعها را روشن میکند و در را باز میکند که ناگهان میبیند شیخی به طرف مرقد منوّر میآید.
چون شیخ به حرم مطهّر رسید، علیّ بن طهّال به او میگوید: بِسْمِ الله یا مَوْلانا؛ بفرمائید ای مولای ما!
عمران میگوید: کیستم من؟
جدّ من میگوید: شما «عمران بن شاهین» هستید!
عمران میگوید: من عمران بن شاهین نیستم!
جدّ من میگوید: بلی شما عمران بن شاهین هستید! اینک أمیر المؤمنین علیه السّلام در خواب نزد من آمدند و امر کردند برخیزم و در را باز کنم برای دوست و ولیّ آن حضرت عمران بن شاهین.
عمران میگوید: به حقّ خود او، ترا سوگند میدهم که چنین گفت؟
جدّ من میگوید: آری! به حقّ او سوگند میخورم که چنین گفت!
عمران خود را روی عتبه در میاندازد و مشغول بوسیدن میشود. و به مدیر عامل خود در صید ماهیهائی که با زورقها میگرفتند و صید میکردند حواله کرد که شصت دینار به جدّ من بدهند.
مجلسی میگوید: رواقِ معروف به رواق عمران را در نجف اشرف و کربلای معلّی بنا نمود و این دو رواق در مشهدین شریفین، از آثار اوست. (« بحار الانوار» طبع كمپانى، ج ۹، ص ۶۸۱ و ۶۸۲)»
یا علی گر به حشر، قنبر تو سایه بر گبر محشر اندازد
جای دارد که ابر رحمت گبر، سایه بر اهل محشر اندازد
أمیر المؤمنین علیه السّلام أسَدُ الله، یَدُ الله، لِسانُ الله، عَیْنُ الله، و فَضْلُ الله بوده است؛ اگر کسی با آن حضرت راه مودّت و محبّت پیش گیرد و با صدق و صفا بدون غشّ و دَغَل ولایتش را بپذیرد و در اطاعت از اوامرش چون و چرا نکند، آن حضرت راه آسمان معرفت را به او نشان خواهد داد و با کلیدی که از جانب خدا در دست دارد قفلها را خواهد گشود و حجابهای ظلمانیّه و نورانیّه را مرتفع خواهد نمود.
گر در ره عاشقی قدم صدق نهی
معشوقه به اوّل قدمت پیش آید
او از انسان استقبال میکند و به ملاقات میآید و رفع حوائج و نیازمندیها مینماید.
هُوَ النَّبَأُ الْمَکْنونُ وَ الْجَوْهَرُ الَّذی
تَجَسَّدَ مِنْ نورٍ مِنَ الْقُدْسِ زاهِرِ (۱)
ألا إنَّما الإسْلامُ لَوْ لا حُسامُهُ
کَعَفْطَةِ عَنْزٍ أوْ قُلامَةِ حافِرِ (۲)
ألَا إنَّما التَّوْحیدُ لَوْ لا عُلومُهُ
کَعَرْضَةِ ضِلّیلٍ وَ نَهْبَةِ کافِرِ (۳)
صِفاتُکَ أسْماءٌ وَ ذاتُکَ جَوْهَرٌ
بَریُّ الْمَعانی مِنْ صِفاتِ الْجَواهِرِ (۴)
یَجِلُّ عَنِ الاعْراضِ وَ الایْنِ وَ الْمَتَی
وَ یَکْبُرُ عَنْ تَشْبیهِهِ بِالْعَناصِرِ (۵) [۲]
۱. علامه مجلسی این مطلب را از كتابى كه در آن از شيخ حسن بن حسين بن طَهّال مقدادى نقل كرده است و او از پدرش، و پدرش از جدّش كه علىّ بن طهّال است روايت ميكند. «بحار الانوار» طبع كمپانى، ج ۹، ص ۶۸۱ و ۶۸۲
۲. از أشعار رائيّة ابن أبى الحديد است كه از علويّات سبع اوست، و در مجموعهاى با معلّقات سبع و قصيده بو صيرى، طبع سنگى شده است.