شیخ انصاری علاوه بر آنکه یکی از بزرگترین علمای تاریخ شیعه است و ابتکارات فقهی و اصولی وی زبانزد همه بزرگان است، از جهت تقوا و عمل نیز در عصر خود ممتاز بوده است. وی از ارادتمندان عارف بزرگ عصر خود مرحوم آقا سید علی شوشتری (استاد مرحوم حاج ملاحسینقلی همدانی) قدّس سرّهم بوده است.
با این همه شیخ ارتباط خود با مرحوم سید را از دید عموم مخفی می داشته است. چنانکه علی رغم اعتقادی که به فلسفه و عرفان و فلاسفه و عرفا داشته است، دیدگاههای خود را چندان رسمی و صریح در عموم مطزح نمی نموده است.
با این وجود وقتی مجموع مطالب منقول از مرحوم شیخ را کنار هم قرار می دهیم معلوم می شود شیخ نه فقط معتقد به حکمت و عرفان بوده بلکه خود نیز در این جرگه حضور داشته ولی به جهت سیاست و تدبیر عموم که توان پذیرش نداشته اند مطالب را در نزد عموم یا مخالفان به شکل مبهم پاسخ می داده است.
در این یادداشت کوتاه چهار نمونه از نگاه شیخ به مثنوی و تحصیل فلسفه و گوشه ای از زندگانی وی بر اساس تاریخ عرضه شده است.
نمونه اول:
آیةالله حاج سیدأحمد مددی مطلبی را مکرراً در این باره نقل نموده اند که نگارنده آنچه را از خود ایشان شنیده نقل می کند:
شوهر خاله ما، مرحوم آیةالله بجنوردی صاحب القواعد الفقهیّة نقل نمودند از مرحوم شیخ اسدالله زنجانی (دو نفر با این نام بودهاند که یکی در نجف و دیگری در کاظمین بود و ایشان مشخص نکردند از کدام یک نقل میکنند) از مرحوم میرزای شیرازی بزرگ که روزی شیخ در جمع برخی از اصحاب درس خود فرمودند:
شما یک دوره فلسفه بخوانید که لازم است
و سپس فرمودند:
من زمانی در کاشان بودم از ملا احمد نراقی تقاضا کردم که برایم فلسفه درس بگوید. ایشان گفتند فرصت ندارم ولی یک نشانی به شما میدهم برای درس گرفتن فلسفه به آنجا بروید. به آن نشانی رفتم و در زدم، شخصی بیرون آمد با هیئت درویشی؛ وقتی مرا با زیّ اهل علم دید تعجّب کرد.
گفتم از طرف ملا احمد آمدهام. اسم ایشان را که شنید آرام شد. گفتم به سفارش ایشان آمدهام در نزد شما فلسفه بخوانم.
گفت من الآن حال فلسفه درس دادن ندارم، ولی اگر می خواهید یک دوره برای شما مثنوی میگویم و در خلالش فلسفه هم میگویم و در مدت سه سالی که کاشان بودم در نزد وی مثنوی درس گرفتم و وی در میان آن مباحث فلسفی را نیز تدریس کرد.»
نمونه دوّم:
دانشمند معظم مرحوم آقا سید جلال الدین آشتیانی مینویسند:
«مرحوم آقا میرزا احمد آشتیانی از پدرش میرزای آشتیانی أعلیالله مقامهما نقل فرمودند:
یکی از افاضل تلامذه شیخ که سخت مخالف فلسفه بود از شیخ سؤال می کند: نظر شما راجع به فلاسفه اسلام چیست؟
شیخ میفرماید: من علم کلام خواندهام. گاهی به کتب فلسفه مراجعه میکنم میفهمم که این جماعت زبان مخصوص به خود دارند. این قسم نیست که شما بتوانی بدون قرائت فلسفه اظهار نظر کنی.
از صاحب مثنوی از شیخ سؤال می کنند، میفرمایند: من گاهی بر سبیل تفنن مثنوی را مطالعه میکنم. یک شعر عالی دارد که من را سخت تحت تأثیر قرار داده است:
اهل دنیا از کهین و از مهین
لعنة الله علیهم أجمعین»
و نیز مینویسند:
مرحوم شيخ انصارى، معروف به شيخ اعظم هميشه تلاميذ خود را از اين رويه بر حذر مىداشته و به آنان مىفرموده است كه علت تكفير برخى از مردمان متشرع و متدين را مطالعه مىكنم، و حس مىكنم كه فقط هواى نفس و كسب شهرت ( بقول خواجه طوسى براى تقرب بجهال) و تعصب خام، سبب آن بوده است مثل بيد بخود مىلرزم، و خدا را شكر مىكنم، كه در عمر خود، بچنين ذنب لا يغفرى آلوده نشدهام. [۲]
نمونه سوّم:
حضرت آیةالله شبیری زنجانی مطلبی را درباره نظر شیخ نقل میکنند که متن فرمایششان چنین است :
«قضیه دیگری که از جهتی مربوط به عقل و درک سیاسی است و از جهت دیگر مربوط به تقواست و هر دو در آن سهم دارد، ماجرای استفتائی است که از مرحوم شیخ انصاری درباره مولوی میکنند که مولوی چگونه آدمی است؟
شیخ میخواهد از روی موازین حرف بزند، در پاسخ - چنان که شنیدهام - مینویسد:
من کتاب مثنوی را کم مطالعه کردهام، ولی در جوانی قدری آن را دیده ام.
این شعر از آن زمان در نظرم مانده است که مولوی میگوید:
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
وقتی مولوی درباره معاصرین خود در ششصد سال قبل میگوید که اینها تشخیص نمیدهند که من چکارهام؟ من چگونه دربارۀ او قضاوت کنم؟
مرحوم شیخ طوری جواب می دهد که اشکال شرعی نداشته باشد و اگر تأیید و یا تکذیب میکرد میترسید اشکال شرعی داشته باشد.» [۳]
با توجّه به دو نقل گذشته معلوم می شود که عبارت «من کتاب مثنوی را کم مطالعه کردهام» در فرمایش حضرت آیة الله شبیری باید به این شکل باشد: «من مثنوی را کم مطالعه میکنم».
نمونه چهارم:
حاج ملاهادی وزیر خارجه حکومت اسلام
مرحوم آیة اللـه حاج میرزا محمّد ثقفی صاحب تفسیر روان جاوید و نوۀ مرحوم میرزا أبوالقاسم کلانتر مقرر شیخ انصاری نقل مینمایند:
مرحوم شیخ انصاری قدّس سرّه که حقّاً باید أعمالش مانند اقوالش سرمشق علمائ متأخّرین باشد بر این بوده که هر وقت مسأله عقلیّه مشکلی از ایشان سؤال مینمودند جواب میفرمودند: من وزیر داخله اسلامم و حاجی سبزواری وزیر خارجه است. به ایشان مراجعه نمائید.» [۴]
متن کامل کلام مرحوم آیة الله ثقفی حاوی نکاتی است که جا دارد آورده شود:
«ایقاظ: چندی بود میخواستم نکته را تذّکر دهم میترسیدم جسارت شود تا این زمان که عنان اختیار از دست رفت و ناچار شدم از حدّ خود تجاوز نمایم و آن آنستکه علماء اعلام و فقهاء اسلام کثر اللـه أمثالهم تکلیف عوام را معلوم فرمودهاند چنانکه مرحوم سیّد در عروة الوثقی میفرماید مورد تقلید، احکام فرعیّه عملیّه است و در اصول دین و فقه و علم نحو و صرف و لغت و موضوعات مستنبطه عرفیّه یا لغویّه و موضوعات صرفه تقلید راه ندارد.
و از این جا معلوم میشود وظیفه آنها همان بیان أحکام شرعیّه فرعیّه است و این منصبی است که امام علیهالسّلام به آنها مرحمت فرمودهاست؛ لذا مناسب است خودشان هم از مقامشان تجاوز ننمایند؛ چون میدانند هرعلمی اهل و متخصّص و خُبره دارد و جاهل در مسئله باید به اهل ذکر آن رجوع نماید؛ خوب است در مسائل عقلیّه و ادبیّه و تاریخیّه آنچه را فن ایشان نیست وارد نشوند و اگر کسی از این قبیل مسائل سؤال نمود ارشاد به أهلش نمایند چنانچه شنیدهام بنای مرحوم شیخ انصاری قدّس سرّه که حقّاً باید أعمالش مانند اقوالش سرمشق علمای متأخّرین باشد بر این بوده که هر وقت مسألۀ عقلیّه مشکلی از ایشان سؤال مینمودند جواب میفرمودند: «من وزیر داخلۀ اسلامم و حاجی سبزواری وزیر خارجه است. به ایشان مراجعه نمائید.»
و اوقاتیکه بنده در قم بودم از مرحوم شیخ استاد ما علیه الرحمه سؤال نموده بودند از ممالک اروپا که کیفیّت وحی بر پیغمبر چگونه است رجوع فرمودند به اساتید معقول جوابش را بنویسند و اگر مسائل ادبی یا تاریخی سؤال میشد مذاکره شده بود که به اهل فنّش مراجعه شود، البته شأن فقیه نیست که همه چیز را بداند ولی باید بداند که سؤال از هر مسأله باید از اهل ذکرش بشود، اگر خود را اهل ذکر آن مسأله نمیداند ارشاد به أهلش فرماید.
بنده تعجّب میکنم از بعضی آقایان که هر چه هر که از آنها سؤال میکند جواب میدهند! مگر مجبورید ندانسته جواب بگوئید؟! شما میدانید طبیب نیستید، چرا معالجه میفرمائید؟! بلکه آن بیچاره دوای شما را خورد و مُرد با آنکه میگوئید طبیب ضامن است اگر چه حاذق باشد. مگر نمیدانید اهل شعر نیستید، چرا شعر میگوئید تا به ضرورت دچار شوید و معنی میکنید تا در نزد ادبا و اهل معنی موهون شوید؟! با آنکه میدانید به مقدّمات اجتهاد کسی ادیب نمیشود.
و از همه بدتر ورود در مسائل عقلیّه است، چون سرزمینی است که ایمان فلک رفته بباد؛ اگر خواسته باشید بر طبق اخبار جواب بفرمائید، ظواهر ادله در این باب شاید اختلافش بیش از اخبار فروع باشد و تا شخص احاطه به آنها نداشته باشد و علاج تعارضش را نکرده باشد و وجه جمع میان آنها را نیافته باشد و با عقل صریح مطابقه ننموده باشد نمیتواند جواب بگوید؛ علاوه بر آنکه حجّیّت آنها معلوم نیست. و اگر خواسته باشید بر طبق قواعد عقلیه جواب بگوئید، وا حسرتا؛ علاوه بر استعداد و عقل کامل یک عمر زحمت و مجاهدت میخواهد تا اگر خداوند از این علم نصیبی برای او مقدر فرموده باشد به او واصل شود. لذا کمتر فقیهی است که در این رشته وارد شده باشد و سلامت خارج شده باشد.» [۵]
از این عبارت مرحوم شیخ چند نکته استفاده میشود:
اول: مرحوم شیخ به ضرورت فلسفه جهت دفاع از دین و ارتباط با ادیان دیگر معترف بودهاند؛ زیرا یک فیلسوف بزرگ را در جایگاه وزیر خارجه یک کشور نشانده و چنین منصبی را به وی نسبت دادهاند. پس همانطور که بقاء یک کشور بدون وزیر خارجه و داخله ممکن نیست، بقاء اسلام نیز بدون فقیه و فیلسوف ممکن نیست.
دوم: مرحوم شیخ معترفند که فلسفه یک رشته کاملاَ تخصصی است و کسی که آن را نخوانده نه فقط درباره فلسفه نباید اظهار نظر کند بلکه درباره مسائل اعتقادی نیز نباید نظر بدهد. این همان نکتهای است که فقها باید به آن توجه کنند و آن را سرلوحه کار خود قرار دهند.
سوم: مرحوم شیخ به عظمت علمی و عملی مرحوم حاج ملاهادی نیز معترف بوده است. زیرا وزیر خارجه کشور اسلام نمی تواند فاقد مراتب عالی علم یا عمل باشد. بسیار جای توجه دارد که وزیر خارجه کشور اسلام از دید مرحوم شیخ یک حکیم عارف وحدت وجودی و پیرو سرسخت مرحوم صدرالمتألهین رضواناللهعلیهم است که عقیده خود را نیز به وضوح در همه تألیفاتش بیان مینماید.
چهارم: مرحوم شیخ افراد را در کسب معارف به مرحم حاج ملاهادی ارجاع میدادهاند. معلوم است که ایشان با فلسفهخوانی مخالف نبودهاند.
قابل توجه است که به نقلی مرحوم شیخ دو سال در سبزوار در نزد حاج ملاهادی فلسفه درس گرفتهاند. [۶]
نمونه پنجم
آقا شيخ على فرزند حاج شيخ حسنعلى نخودكى اصفهانى گويد: از پدرم شنيدم كه درويشى به خدمت عالم عامل مرجع تقليد مرحوم آيت الله شيخ مرتضى انصارى شرفياب شد و از ايشان درخواست كرد كه چهل روز در خدمتش باشد.
چون چهل روز خدمت به پايان رسيد، عقايد دينى خود را به شيخ عرضه كرد و بعد از او پرسيد: در اين مدت از من، خلافى ديدى؟
شيخ فرمود: نه تنها خلافى كه ترک اولايى هم از تو نديدهام. عرض كرد: با آن كه رفتار مرا مطابق شريعت اعلام فرمودى، پس اين خصومت كه ميان آخوند و درويش هست از كجاست؟
شيخ كمى در انديشه فرو رفت و آن گاه گفت: آخوندى چون من، با درويشى چون تو، هرگز خصومتى ندارد؛ ديگران را نيز از خودشان بپرس.[۷]
با تأمل در مجموع این مطالب و شواهد تاریخی دیگری که در یادداشت های دیگری ان شاء الله خواهد آمد می توان فهمید که نظر واقعی مرحوم شیخ چه بوده است و جهت مراعات برخی از معاصرین چگونه با ارائه پاسخهای مبهم گاهی مطالب از ابراز نظر حقیقی خود اباء می فرموده است.
۱. نقدی بر تهافت الفلاسفه غزالی، ص۴۸
۲. اصول المعارف، مقدمه، ص۸
۳. جرعه ای از دریا، ج۱، ص۱۴۱
۴. تفسیر روان جاوید، ج ۱، ص ۱۱۱
۵. تفسیر روان جاوید, ج۱, ص۱۱۱ – ۱۱۳
۶. تاریخ فلسفه اسلامی، اسحاق حسینی کوهساری، ص۲۹۲؛ به نقل از مدرسی چهاردهی، تاریخ فلاسفه اسلام، ج۲، ص۱۴۹
۷. تحفه جوانان، حجّةالاسلام و المسلمین سید علی اکبر صداقت.