اگر بنده بتواند اعمال و مراقباتی را که به آن اشاره شد، آنگونه که باید انجام داده و آن را از آفات حفظ نماید، که خوشا بحال او - ولی حتی عارفان کامل نیز در اینجا ممکن است اشتباه نمایند. بنابراین مراقب نباید فریب بخورد - و اگر نتوانست آن را انجام بدهد یا در رعایت شرایط آن ناتوان بود، باید اولا برای گناهان خود آمرزش بخواهد و در مرحله بعد بفهمد کدام گناه توفیق او را سلب نموده، تا با توبه و جبران، آثار آن را از بین برده و همیشه مراقب باشد که آن گناه را مرتکب نشود تا در آینده نیز موفق باشد. همچنین باید بخاطر گذشته خود اندوهگین بوده و اگر اعمال گذشته او قابل قضا میباشد قضای آن را بجا آورده و اگر قابل قضا نیست با عمل دیگری غیر از قضا آن را جبران نموده و بهر حال خود را زیانکار ببیند. زیرا عمل خیری را که از دست داده گرچه با انجام عوض آن جبران میشود ولی میتوانست هم عملی را که از دست داده و هم عملی را که میخواهد با آن گذشته را جبران کند، هر دو را انجام بدهد. بنابراین بهر حال ضرر کرده است.
مگر اینکه اندوه و افسوس از دست رفتهها باعث محو آثار بیتوفیقی شده و نور توفیق بوجود آید. و گاهی نیز نور پشیمانی بیش از نور توفیق خواهد بود. زیرا گذشت خداوند زیاد بوده و گاهی علاوه بر عفو کوتاهیها، آن را تبدیل به سعی و تلاش نموده و به عملی که میخواهد با آن گذشت را جبران کند، بیش از عملی که اگر انجام میداد، پاداش میدهد.
مطالبی که در ابتدا گفتیم، فرضی بوده و کسی که برای بدست آوردن اخلاص سعی و تلاش مینماید در بیشتر اوقات یا همیشه مطمئن نمیشود که به نتیجه رسیده است. بنابراین باید تمام توان خود را بکار گرفته و با جدیتی هر چه بیشتر به عمل بپردازد، تا در پرتو اعمال خود بفهمد که بدون یاری خدا و کمک گرفتن از او نمیتواند به اخلاص دست یابد.
زیرا مخلص همانگونه که از امام صادق علیه السّلام روایت شده است:
«کسی است که برای بدست آوردن چیزی که ارزش علم، عمل، عامل و نتیجه عمل همگی بدان وابسته هستند، جان خویش را فدا کرده و خون خود را میدهد. و دسترسی به آن کار سختی است که بنده، جز با توفیق مخصوص خدای متعال نمیتواند به آن دست یابد.».
و وقتی بنده تمام توان خود را بکار گرفت و فهمید که نمیتواند به مراد خود برسد، در اینجاست که ناچار میشود از ته دل از خدای متعال یاری جسته و به در کرم او پناه ببرد. و در پی آن رحمت بیانتهای الهی بر او میوزد - زیرا او کریم بوده و گرامیداشت بندگان ناچار خود را که به درگاه او و برای دریافت رضایت او آمدهاند، دوست دارد. آنگاه او را قبول کرده، از او راضی شده و او را بنده مخلص خود میگرداند. زیرا اخلاص در پی پذیرش و رضایت او بوجود آمده و قبل از قبول و رضایت او، اخلاص تحقق نمییابد.
بنابراین بنده باید تمام توان و سعی خود را در جهت شناخت آفات عمل و خالص کردن آن بکار گرفته تا ناتوانی و درماندگی خود را درک کند. سپس تسلیم خداوند شده و خلوص را از او بخواهد. و در صورتی که این گونه عمل کرده و این مطلب را بخدا بسپارد خداوند بدون هیچ بخل و خیانتی آنچه را به او واگذار کرده برای او انجام میدهد.
لازم به تذکر است، گاهی شیطان با این عنوان که انسان به شناخت عجز و اضطرار رسیده و امور خود را تسلیم خدا نموده است، او را فریب داده و در عین حال که او را از مجاهدت باز میدارد، به او وانمود میکند که به مقامات عالی عجز، اضطرار و تسلیم رسیده است. برای رهایی از این فریب، باید عجز، اضطرار و تسلیم را بخوبی شناخته و با استفاده از علوم الهی و ملاکها و دلایل قطعی خود را بیازماید. و تنها راه تشخیص شناخت عجز خود از ادعای آن و معنای آن از ظاهرش این است که هنگام عمل خود را نسبت به همه چیز ناتوان دیده و در تمام وجود جز قدرت خدا قدرت دیگری نبیند. و زمانی که بنده به این شناخت رسید، جز خدا مضر و نافعی را ندیده و در پی آن جز برای امر خدا و با نیروی او تلاش نکرده، حرکت نمیکند و آرام نمینشیند.
از لوازم این صفت این است که برای سلطان چاپلوسی نکرده و از کسی جز خدا نمیترسد، از کسی بخاطر عطای او تشکر نکرده و او را بخاطر محروم نمودن او سرزنش نمیکند، از خداوند بخاطر عطای او سپاسگزاری نموده و هنگامی که خداوند او را محروم کند، خود را سرزنش میکند. و اگر بهمراه رسیدن به این مطالب خود را محتاج نعمتهای خداوند دیده و خود را بینیاز از آن نبیند، به اضطرار میرسد.
و اگر با رسیدن به این امور عنایت، قدرت و بخشش او را درک کند، تسلیم و توکل در او شکل میگیرد.
ولی کسی که این صفات را نداشته، تأثیر را در اسباب و وسایل ببیند، و برای بدست آوردن آنها بدون امر خدا، تلاش کرده و حتی با دستورات او نیز مخالفت میکند، به وعدهها و ضمانتهای خداوند در مورد رزق، اجابت دعا و این که خداوند تمام امور متوکلین را سامان میبخشد، اطمینان نداشته و هنگام پرداخت مالی که واجب یا مستحب است از فقر میترسد، مردم را بخاطر این که چیزی به او ندادهاند، سرزنش کرده، و برای ثروتمندان و سلاطین چاپلوسی میکند، هنگام کسب و کار از شبهات و حرام خودداری نکرده، در بدست آوردن مال حریص بوده و بر طبق دین که میانهروی در آن را میخواهد، عمل نمیکند، در چنین شخصی که از سعی و تلاش دست برداشته است، تسلیم امور به خداوند وجود نداشته و موفقیتی نخواهد داشت. و اگر ادعای تسلیم هم داشته باشد، این ادعا بیش از پیش توفیق را از او سلب مینماید.
پس به این نتیجه میرسیم که عاقل باید تمام توان خود را، بخصوص برای رسیدن به اخلاص، بکار گرفته و در این مورد از توانایی خود مأیوس بوده و امیدوار به فضل و عنایت خدا باشد تا مورد رحمت او قرار گرفته و با قبول، رضایت و خالص نمودن او، او را گرامی بدارد. و در هر صورت، خواه به تسلیم رسیده باشد یا نه نباید از مجاهدت و تلاش دست بردارد.
در تمام عوالم ماهیت هر چیزی اثری داشته و شکل ظاهری آن اثری دیگر. هیچگاه شکل ظاهری چیزی اثر خود آن را ندارد. و گاهی اثر شکل ظاهری متضاد با اثر خود آن بوده و اثری معکوس دارد.
بعنوان مثال: ادعای مسلمانی، شکل ظاهری مسلمان بودن و باطن مسلمانی اعتقاد به اسلام بوده و اثر آن نجات از جهنم و ورود به بهشت است. اکنون اگر کسی بدون اعتقاد به اسلام بگوید: مسلمان هستم، نه تنها وارد بهشت نمیشود بلکه برای همیشه در پایینترین طبقات جهنم جای خواهد گرفت.
تمام امور دنیا و آخرت همینگونه است. بهمین جهت، کسی فقط شکل ظاهری فرمانبرداری فرزندان یا خدمتکاران را نمیخواهد و اگر با او این گونه رفتار کنند، این رفتار را مسخره کردن خود دانسته و بخاطر نافرمانی آنان را تنبیه میکند. مثلا اگر بخواهی تو را شخص بزرگی بدانند و او با زبان بگوید: تو بزرگترین بزرگان هستی، ولی ببینی کارهای او مخالف این سخن بوده و به آن اعتقادی ندارد، این سخن را از او نپذیرفته و میگویی: مرا کوچک و مسخره کرد. و تو که از آنان نمیپذیری که این گونه تو را بزرگ بدارند و سخن آنان را اهانت به خود میدانی، خداوند هم نباید لفظ تکبیر را که در دل و یا کارهایت با معنای آن مخالفت میکنی از تو بپذیرد.
این سخن امام صادق علیه السّلام در «مصباح الشریعه» را شنیدهای که فرمودند:
«خداوند اگر ببیند که بنده با زبان تکبیر میگوید ولی در دل به آن عقیده ندارد، به او میگوید: ای دروغگو مرا فریب میدهی.»[۱]
و در روایت دیگری آمده است:
«هنگامی که بندهای در نماز خود تکبیر گفته (خدا را بزرگ شمارد) و خدا را ستایش کند، خداوند میگوید: فرشتگانم ببینید که چگونه دستش را بلند کرده، مرا ستایش نموده و بزرگ داشت. من نیز شما را گواه میگیرم که بزودی او را بزرگ داشته او را در سرای کرامت خود پاک مینمایم».
برادرم به این مقام بلند تکبیر واقعی که انسان را به شگفتی انداخته و بالاتر از آرزوی اوست، بنگر. و ببین که اگر همین تکبیر، تبدیل به تکبیر ظاهری شده و مخالف تکبیر واقعی باشد، چگونه منجر به طرد و عذاب میگردد این مطلب مخصوص به تکبیر نبوده و تمام ذکرها و کارها همینطور است. و شکل ظاهری هیچکدام، بدون حقیقت آنها پذیرفته نمیگردد.
در روایات بسیاری آمده است:
«هرگاه کسی نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میگفت: ایمان آوردم یا ادعای یکی از درجات دینی را داشت، به او میفرمود: هر چیزی ماهیتی دارد. ماهیت ادعای تو چیست؟»
و برای اثبات سخنان ما همین بس که در قرآن آمده است:
«و إذا جاءَکَ المُنافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إنّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ و اللَّهُ یَعْلَمُ إنّکَ لَرَسُولُهُ و اللَّهُ یَشهَدُ إنّ المُنافِقِینَ لکاذِبُون، هنگامی که منافقین نزد تو آمده و بگویند: تو رسول خدا هستی. خداوند نیز میداند که تو رسول او هستی ولی خداوند گواهی میدهد که منافقین دروغ میگویند».[۲]
خلاصه این که بنده باید تمام جدیّت و همّت خود را برای اصلاح عمل و پاک نمودن آن از آفات و هوی و هوس بکار گیرد. و اگر بتواند یک بار با دل، عمل، روح، باطن و تمام اعضای خود بگوید:«لا اله الا اللّه»بهتر از این است که در تمام عمر شبها را به عبادت ایستاده، روزها را روزه گرفته و همیشه در حال ذکر باشد ولی عمل او از آنچه گفتیم، خالص نباشد.
به عمل ابلیس بنگر که هزاران سال با فرشتگان خدای را پرستش کرد ولی برای او سودی نداشته و او را از عذاب نجات نداد و عاقبت از رحمت خدا دور شد. ولی حضرت آدم علیه السّلام با چند کلمهای که برای توبه گفت، توبه او قبول شده و خداوند او را برگزید.
در روایات هم آمده است:
«ریاکار را در روز قیامت با چهار نام صدا میزنند: ای دروغگو ای بدکار ای حیلهگر ای ریاکار» [۳]
از مهمترین نتایجی که بعد از تلاش برای خالص نمودن عمل از آفات بدست میآید، تواضع قلبی است. زیرا انسان بعد از این تلاش میفهمد که اعمال گذشته او تباه بوده و بگونهای پیش خود خوار میشود که از خود و عملش متنفر میگردد. بر خود گریسته و خود را بخاطر کارهایش طلبکار خدا نمییابد. هر اندازه بیشتر سعی کند عمل صحیحی را انجام دهد، بیشتر به ناتوانی خود پیبرده و برای جبران این ناتوانی، درهای فضل، کرم و بخشش او را کوبیده و میفهمد که خود و هوای نفسش بدترین دشمنان او بوده و خود را سرزنش میکند. و این خواری و ذلّت باطنی و سرزنش برای او بهتر از هفتاد سال عبادت خواهد بود، چنانچه روایت شده است: «عابدی هفتاد سال روزها را روزه داشته و شبها به عبادت پرداخت آنگاه از خداوند حاجتی خواست ولی برآورده نشد. خود را ملامت کرده و گفت: حاجت کسانی که پیش از تو دعا کردند روا شد اگر خیری در تو بود حاجتت روا میگردید. در اینجا بود که خداوند فرشتهای را برای او فرستاد و گفت: فرزند آدم مدتی که مشغول ملامت نمودن خود بودی، بهتر از عبادتهایی بود که انجام دادی.» آری خداوند نزد دلشکستگان است.
همانگونه در روایات نیز آمده است.