اى عاقل درباره روزهاى كه مىگيرى بينديش كه اگر با اين نيتى كه گفتيم روزه بگيرى به تمام كرامتها و مقامهاى عالى روزهداران و مخلصين و بيش از آن رسيده و فرشتگان خدا به خدمتت در آمده و حتى خدا در خواب قيلولهات به تو آب و غذا مىخوراند و كسى توان بيان تعداد فضل و كرامت خدا را ندارد. ولى اگر بخاطر ريا و كسب شهرت روزه بگيرى، خوار و از عبادت كنندگان شيطان شده و با چهار اسم خوانده مىشوى: اى حيلهگر اى فاجر اى دروغگو اى ريا كننده و به اين ترتيب سزاوار آتش مىگردى. و اين اختلاف زياد بخاطر اختلاف نيتهاست.
و اگر مسئله قلب و نيت به اين اهميت نبود، خداوند در قرآن، در سوره شمس يازده قسم به رستگارى كسى كه آن را تزكيه كرده، و بدبختى كسى كه آن را آلوده نمايد، ياد نمىكرد. به همين جهت انسان بايد با تمام توان سعى كند كه نيت خود را خالص نموده تا جايى كه به مقام صدق در اخلاص برسد.
مولاى ما الگوى اهل مراقبت در كتاب اقبال ملاكهايى جهت شناخت روزه خالص و تميز آن از روزه ريايى و شبههدار بيان نموده كه بجهت تيمن و تبرك آنها را نقل كرده و سپس آنچه را كه خداوند بر زبانم جارى كند خواهم گفت.
[۱ -] اگر موقعى كه روزه مستحبى گرفته و در حضور جمعى از نيكان روزهدار قرار دارد، ببيند از شكستن روزه خود شرم مىكند، بداند كه در روزه او شبههاى است كه همان نزديك شدن به دلهاى مردم است.
[۲ -] اگر دوست داشته باشى غير خدا نيز از روزه تو آگاه شود كسانى كه گمان مىكنى اگر اطلاع پيدا كنند خير دنيايى براى تو دارند، اگر چه اين خير، مدح و ستايش و احترام بيشتر آنان به تو باشد يا اين كه ميل به اطلاع ديگران باندازهاى نباشد كه در رغبت به روزه تأثير بگذارد ولى در عين حال دوست دارى علاوه بر خدا مردم هم از روزه تو آگاه شوند در هر دو صورت روزه تو بيمار و بنده پستى خواهى بود.
[۳ -] اگر هنگامى كه با روزهداران زيادى روزه مىگيرد، به نشاط مىآيد و هنگامى كه به تنهايى روزه مىگيرد، كسل مىشود، معلوم مىشود زيادى روزهداران در قصد و عمل او تأثير دارد. بنابراين بمقدار تأثير آن در قلب، اخلاص تيره شده و روزه بيمار مىگردد.
[۴ -] قصدت از روزه، بدست آوردن ثواب است يا به خاطر اين كه خدا مىخواهد؟ اگر بخاطر ثواب باشد، بدان كه با اين عمل مىگويى خداوند سزاوار نيست كه بخاطر فرمانبرداريش روزه بگيرم و خداوند بخاطر بزرگيش شايسته عبادت نيست و اگر رشوه او نبود او را عبادت نمىكردم، حق خوبيهاى گذشته او را رعايت نكرده و احترام مقام بزرگ او را نگه نمىداشتم.
[۵ -] اگر رنگين بودن افطار و زيادى غذا و لذت آن نشاط تو را در روزه افزون كرد، معلوم مىشود بمقدار زيادى نشاط روزه از اول تا آخر براى غير خدا بوده است.
تا اينجا ملاكهاى شروع روزه را با اخلاص گفتيم، اكنون چند ملاك نيز براى تشخيص به پايان رساندن روزه همراه با اخلاص مىگوييم.
[۱ -] اگر در اثناى روزه به غذاى خوشمزه يا همسر زيبا يا سفرى كه در آن نفعى باشد، برخورد كردى و نشاط روزه در تو كم و روزه برايت سنگين شده و انتظار رهايى از روزه را كشيدى، باز هم خالص نيستى.
زيرا تو نيز از بندهات خدمتى را كه بر خود سنگين بداند، قبول نمىكنى بلكه بخاطر آن او را طرد و ترك مىكنى.
[۲ -] اگر اتفاقى بيفتد كه شكستن روزهات، نزد خدا بر گرفتن آن برترى داشته باشد ولى از شكستن روزه در نزد مردم خجالت كشيدى بدان كه مخلص نيستى. زيرا اگر در عمل و قصد خود مخلص براى خواسته خدا بودى ملاحظه هيچكس را نمىكردى.
[۳ -] اگر در اثناى روزه ديدى كه روزه تو را از انجام بعضى از واجبات يا امورى كه نزد خدا اهميت بيشترى دارد ناتوان نموده است ولى با اين حال روزه خود را نشكستى، وارد دسته رياكاران در عبادت شده و عبادت تو جزو گناهان كبيره مىشود. وظيفه تو در اينجا انجام عملى است كه نزد خدا مهمتر است و نبايد ملاحظه اين كه مردم عذر تو را نمىدانند، داشته باشى. زيرا اين مطالب روزه يا اخلاص تو را از بين مىبرد، گرچه در اول روزه تو صحيح و مورد رضايت خداوند بود. در صورت پيش آمدن چنين مطلبى بايد فورا آنچه را كه نزد خدا مهم است انجام داده و عدم آگاهى مردم به عذر را نبايد ملاحظه كرد. و اگر چنين مسئلهاى اخلاص را از بين برد، بايد فورا از آن توبه نمود. آنچه تو را از خدمت مولا و انجام اعمالى كه موجب خشنودى پروردگارت است، باز مىدارد، مانند دشمن براى تو و مولايت مىباشد و چگونه تو دشمن خود و او را بر او مقدم مىكنى در حالى كه در حضورش بوده و تو را مىبيند. و هنگامى كه غير خدا را بر او مقدم داشتى چه كسى احتياجات تو را در دنيا و آخرت بر طرف مىكند؟ اين بود خلاصه سخنان صاحب كتاب اقبال كه مطالب را بخوبى بيان كرد - خداوند به او جزاى خير دهد - ولى مراتب اين آفات را بيان ننمود. بعضى از اين آفات موجب بطلان روزه و بعضى ديگر موجب از بين رفتن اخلاص و بعضى باعث نابودى صدق و اخلاص مىشود و بعضى فقط مانع رسيدن روزه به عالىترين درجه مىشود، در عين اين كه صدق و اخلاص آن در درجه عالى است.
براى توضيح مراتب آفات مىتوان گفت:
اگر انسان از آغاز عبادت - روزه يا ساير عبادات - يا در اثناى آن غير خدا را در قصد خود وارد كند عبادت او باطل مىگردد. و سه مورد از مواردى كه صاحب كتاب اقبال فرمود از همين قبيل است:
[الف -] اگر بجهت عذرى در اثناى روزه گشودن روزه برتر از ادامه آن شود ولى بخاطر جهل مردم به عذر، روزه خود را ادامه داده و مرتكب رياى حرام گردد.
[ب -] جايى كه انسان عمل خود را با نيتى الهى آغاز نمايد ولى بر اين قصد باقى نماند. يعنى صورتى كه در آن گفت: آن مانند دشمن تو و پروردگارت مىباشد. حق همين است و بلكه در واقع عبادت دشمن خدا را بر عبادت او برگزيدهاى. چون اين كار با دستور شيطان مىباشد، و در حقيقت عبادت دشمن خدا و بمنزله كفر به خداوند مىباشد، گرچه خداوند بخاطر بردبارى و سهلگيرى، آن را كفر نشمارد.
[ج -] جايى كه از شكستن روزه خود در ميان ساير روزهداران، بگونهاى شرم دارد كه در روزه او مؤثر است. يعنى اگر اين شرم نبود روزه را مىشكست. - گرچه ممكن است بگوييم بخاطر چنين روزهاى مجازات نخواهد شد.
اگر از شكستن روزه خود در ميان روزهداران شرم نموده و اين شرم در روزه او بىتأثير باشد، روزه او صحيح است، گرچه اين مطلب باعث مىشود روزه او به درجات عالى نرسد - اين عمل با چنين شرايطى مانند انجام عمل بقصد رسيدن به پاداش و دورى از مجازات است كه گرچه عمل صحيح و نيت نيز عالى است ولى اگر آن را با عمل كسانى كه خداوند را بخاطر شايستگىاش براى عبادت و براى بدست آوردن رضايت و نزديك شدن به او عبادت مىكنند، بسنجيم اين عمل مانند كار بردگان و مزدوران خواهد بود. و گرچه بدست آوردن رضايت و نزديك شدن به خداوند نيز نوعى پاداش هستند ولى اين پاداش با پاداشهاى ديگر تفاوت دارد. زيرا اين دو نيت شبيه عبادت براى شايستگى خداوند است.
آرى، بيشتر اعمال آزادگان عارف از روى طمع و ترس نيست، بلكه بخاطر عظمت و بزرگى پروردگار و نور و زيبايى اوست كه كارهايشان را بخاطر او انجام داده، براى او فروتنى نموده و او را عبادت مىكنند. و بدون تفكر، ترديد و اختيار اين امور را انجام مىدهند. بلكه اعمال آنها شبيه به عمل ناچاران است. همانگونه كه على عليه السّلام در حديث همّام درباره آنان مىفرمايد:
بل خامَرَهم من عظمة ربهم ما طاشت به عقولهم
«از بزرگى پروردگارشان بىفكر شدهاند.» يا شبيه عمل كسانى كه بخاطر آشكار شدن زيبايى خدا و جلوهگر شدن نورهاى جمالش مجذوب و متحير شدهاند مىباشد، آنانى كه مجذوب و سرگردان شده، در مقابل خداوند تضرع نموده و تملّق مىگويند، در تاريكى شب و هنگامى كه پردهها كشيده شده و هر دوستى با دوست خود خلوت كرد، در مقابل او ايستاده و پيشانيها را بر خاك مىگذارند و به گريستن، ناليدن، تضرع و شكوه مىپردازند. و خداوند سختيهايى را كه آنان تحمّل مىكنند ديده و شكايتهاى آنان را از دوستى خود مىشنود، آنان را به گرمى پذيرفته جمال خود را به آنان مىنماياند. و با آنان رفتارى بسيار شايسته خواهد داشت.
ولى كسانى كه از خدا جز بهشت و جهنّم او نمىدانند، كارهايشان بخاطر ترس از آتش و براى رسيدن به بهشت است و نمىتوانند مانند عارفان دوستدار و مشتاق عمل نمايند، ولى مىتوانند درباره عظمت آفريدگار و نعمتهاى فراوان و بيشمار او انديشيده و خود و دل خود را از ياد آتش و بهشت خالى نمايند و بدين ترتيب براى اينكه بدون ترس از جهنم و اشتياق بهشت و فقط بخاطر شايستگى خداوند او را عبادت كنند، به تمرين بپردازند. و براى بدست آوردن انگيزه و اشتياق به نزديك شدن و ديدار خداوند مىتوانند گاهى پيرامون رواياتى كه از پيامبران و اوليا بدست ما رسيده و در آنها فرمودهاند:
«چيزى بالاتر از نزديك شدن به خدا و ديدار او نيست»
انديشه نموده و براى آن معناى صحيحى در ذهن خود تصور نمايند.
عارفان فقط گاهى اين نيت در آنها وجود دارد نه هميشه. و از هيچكدام از پيامبران و اوليا نقل نشده است كه هميشه اين نيت را داشته باشند جز از اسوه عارفان و الگوى مشتاقان، امير المؤمنين عليه السّلام آنجا كه به درگاه خدا عرضه مىدارد:
«از ترس آتشت يا بطمع بهشتت تو را عبادت نكردم، بلكه تو را شايسته عبادت يافته و عبادتت نمودم.» و اين مطلب از خصوصيات او و برادرش، رسول خدا و حبيب خدا و سرور تمام مخلوقات است. و شايد در ميان فرزندان معصوم او يا ساير پيامبران نيز كسانى مانند آنان باشند. از شعيب پيامبر عليه السّلام روايت شده است كه در پاسخ خداوند كه از علت گريه او پرسيد، گفت:ما عبدتك خوفا في نارك و لا طمعا في جنتك، بل وجدتك اهلا للعبادة فعبدتك
«من از ترس آتش يا براى بهشت گريه نمىكنم و گريه من از شوق ديدار تو است.»
او در اين گفتار خود تصريح نمىكند كه تمام عباداتش از شوق ديدار خدا باشد.
بهر حال اين مطلبى است كه اغلب علما توان فهم و تصديق آن را ندارند، چه رسد به ديگران. بنابراين مهمترين كارى كه سالك بايد انجام دهد اين است كه نيت خود را از ريا پاك نموده تا گرفتار رسوايى روز قيامت و شرمسارى عرضه اعمال به خداوند نشده و او را با اين نامها صدا نزنند: اى بدكار اى حيلهگر اى رياكار خجالت نكشيدى طاعت خدا را به كالاى دنيا فروختى در پى بدست آوردن دل بندگان بوده و به خداوند بىاعتنا بودى با دشمنى با پروردگار با آنان دوستى نمودى و با عملى كه بظاهر براى خدا بود خود را در ميان آنان آراسته و با دورى از خدا خود را به آنان نزديك مىكردى رضايت آنان را خواسته و خداى را به خشم مىآوردى. آيا كسى را ذليلتر از خدا نيافتى از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمودند:
اگر روز حساب ترسى نداشت جز شرمسارى عرضه اعمال به خداوند و رسوايى رو شدن بديها، سزاوار بود انسان از قله كوهها پايين نيامده و در آباديى ساكن نشود، نخورده، نياشامد و نخوابد مگر زمانى كه مضطر شده و مشرف به مرگ شود.
پناه بر خدا از اين كه حقيقت عبادات انسان در روز قيامت براى انسان آشكار شود و اهل محشر ببينند كه او در آن عبادات مراقب نظر آفريدههاى خدا بوده و با آن اعمال براى ضعيفان همانندش خود را مىآراسته و با كسب دشمنى خداوند در پى بدست آوردن دوستى مردم بوده است، بخصوص اگر واعظ مردم بوده و مردم را از ريا نهى مىكرده است. بجان خودم سوگند كه اين سختتر از جهنم و عذاب آتش است. بخصوص اگر خداى بزرگ به او بگويد: بندهام آيا من آفريدگار، روزى رسان، نعمت دهنده، مراقب و محافظ تو نبودم در حالى كه نسبت به من نافرمان بودى، مىخوابيدى ولى من در همين خواب تو را از شر تمام دشمنان و چيزهايى كه از آن بدت مىآمد حفظ مىكردم با نعمتهايى كه به تو داده بودم به نافرمانى من پرداختى و من با نافرمانيهايى كه نسبت به من داشتى به تو نعمت مىدادم. پس چرا ديگران را بر من برگزيدى آيا ديگران نعمتهايى بيشتر و بهتر از من به تو مىدادند كه بخاطر سود خود آنان را انتخاب كردى يا قويتر از من بودند كه از روى ترس مراقب آنان بودى و يا آنان پيش تو حاضر بودند و من غايب كه بخاطر حضورشان از آنان خجالت مىكشيدى آيا بزرگى، رداى من، عظمت، پوشش من، و تمامى نعمتها از من نيست آيا من غنىترين اغنيا نيستم آيا غير از من غنيى هست آيا همه مخلوقات فقير نيستند و در عالم وجود، غير از آنان فقيرى هست آيا نيرويى به تو ندادم كه با آن خطا را از درستى تشخيص دهى آيا رسولانى انذارگر و مژده دهنده و اوليايى هدايتگر، يكى پس از ديگرى، برايت نفرستادم آيا كتابى را براى هدايتت فرو نفرستاده و تو را از دشمنت، ابليس پرهيز ندادم«يا حسرة على العباد ما يأتيهم من رسول الا كانوا به يستهزءون »[۱] ،واى بر اين بندگان (گمراه لجوج) كه هيچ رسولى براى هدايت آنها نيامد مگر آنكه او را مسخره كردند آيا همه اينها مرا نزد تو محبوب نساخت و تو را از من خوشنود نكرد و باعث نشد كه از من اطاعت كنى آيا ذليلتر از من پيدا نكردى كه با همان نعمتهايى كه به تو دادم و در حضور من، با دستوراتى كه بصلاح تو و سعادت تو در آن بود مخالفت كرده، و از دستورات دشمنم كه مايه بدبختى و هلاكت تو بود پيروى كردى واى از تيره روزى كسانى كه از رحمتم محروم شدند واى از دورى كسانى كه با سرپيچى از من از ديگران فرمانبردارى كردند (و او در آن هنگام بگويد:) افسوس از اين كه دستورات الهى را رعايت نكردم آه از بيچارگيم آه از رسواييم كاش آسمان بر زمين فرود مىآمد ولى اين سخنان را نمىشنيدم كاش كوهها خراب گرديده و بر دشتها مىريختند امّا پستى را با بزرگوارى عوض نكرده بودم و امروز از ميان عالم طبيعت و از ميان اين ذلتها صدا مىزنم: خداى من پروردگار و سرور من به عزت، جلال، زيبايى و جمالت سوگند، اگر پوست من توان عذاب و تحمل انتقام تو را داشت از تو نمىخواستم كه بعد از اين رسواييهاى بزرگ و زشتيهاى فراوان از من درگذرى، بلكه - بخاطر خشمى كه بر خود دارم كه چگونه با خود بدى نموده، بدنبال خواهشهاى نفسم بوده و بخاطر فرمانبردارى از آن به تو پشت نمودم - از تو مىخواستم مرا شكنجه و عذاب نمايى و به سيه روزى و بدبختى خود رضايت مىدادم. ولى، مولاى من عفو تو آنقدر گسترده و بردبارى تو آنقدر طولانى و پوشش دادن تو، به زشتيهاى ما آنقدر زيباست كه شورشگران پستى مثل من را عادت داده كه بعد از اين جرايم، توقع نجات و پوشش اين جرايم را داشته باشند. از اين كه در اين دنياى تنگ و دور از لطف و عوالم نزديكى خود اين همه بردبارى، پوشش و كرم گسترده دارى - تا اين حد كه شامل ما نيز شده است - مىفهميم اين امور در عوالم آخرت - كه آن را سراى كرامت خود قرار داده، نشانههاى عظمت تو در آن آشكار بوده و نورهاى جمالت در آن درخشندهاند - خيلى بيش از اين دنيا وجود دارد. پس تو را به عفو بزرگ، رحمت گسترده و چشم پوشى زيبايت سوگند مىدهيم ما را از اين گرفتاريها و مهلكهها نجات دهى.
گرچه گناهان، ما را نزد تو بىآبرو و عيبها روسياهمان كرده است، ولى به سوى تو توسل مىجوييم كه با ما با عفو بزرگ و فضل قديم خود رفتار نموده و در ميان مردم ما را رسوا نسازى. و همانگونه كه در دنيا، با پوشانيدن زشتيهاى ما از بندگان صالح خود به ما نيكى نمودى، اين پوشش را براى ما نگهدار. زيرا در تفسير اين صفت تو: «جميل الستر، پوشش زيبا» آمده است كه اعمال زشت بندگانت را از آنها مىپوشانى تا مبادا بر اثر شرمسارى استفاده از نعمتهايت براى آنان گوارا نباشد. و درباره معنى اين صفت تو، «كريم العفو، عفو عالى» شنيدهايم كه گناهان را بخشيده و آنان را تبديل به چند برابر نيكى مىنمايى. پس بخاطر كرم و عفوت به تو اميدواريم و بخاطر پوشش زيبايت آرزومندت مىباشيم. و تو نزد خوش گمانى بندهات به خودت مىباشى، پس ما را از رحمت مأيوس نفرما و اميدم را از رأفتت قطع نفرما. و اگر حياى من در مقابل تو كم است، تو به من رحم كن. دردى در قلبم است كه كسى جز تو دواى آن را ندارد و بهمين جهت مضطر به تو هستم و چه كسى جز تو مضطر را اجابت كرده و گرفتارى او را برطرف مىكند كه جز با يارى خداى بلند مرتبه و بزرگ توان و نيرويى نيست. خداوندا بر محمّد و آل پاك او درود فرست.
نکاتی درباره روزه از مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
نکاتی درباره اخلاص در بیان میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
۱. يس. آيه ۳۰.