پيوند بعثت و غدير و يگانگى نورى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام
در روز مبعث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفتيم كه اين روز بجهت شرافت بعثت بهترين روز و بهترين زمان مىباشد و رواياتى در اين زمينه ذكر كرديم.
و روز غدير نسبت به اين روز بمنزله آخرين جزء از علت تامه، بلكه بمنزله باطن يك چيز ظاهر و بمنزله روح نسبت به انسان است. زيرا تمام خيرها و سعادتهايى كه در مبعث وجود دارد مشروط به ولايت امير المؤمنين و فرزندان امامش مىباشد. روايات زيادى از طريق شيعه و اهل سنت وارد شده است كه نورهاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام يكى بود تا اينكه در صلب عبد اللّه و أبو طالب از هم جدا گشتند. و خداوند ولايت آنان را بر همه مردم واجب نموده و اين ولايت در روز غدير آشكار شد. و بهمين جهت درباره آن در قرآن آمده است:
«امروز دينتان را برايتان كامل و نعمتم را بر شما تكميل و دين اسلام را براى شما انتخاب نمودم.»
شيخ صدوق در «علل الشرايع» از مفضل بن عمر، روايت مفصلى را نقل كرده كه در آن آمده است:
«خداوند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را براى تمام پيامبران و رسولان فرستاده و امير المؤمنين عليه السّلام جانشين او در ميان آنان مىباشد. و همانگونه كه فرمانبردارى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر آنان واجب مىباشد، فرمانبردارى از امير المؤمنين عليه السّلام نيز بر آنان واجب بوده، مأمورين بهشت و دوزخ از او دستور گرفته، و فرشتگان مأمور به آمرزش خواستن براى شيعيانش مىباشند، همانگونه كه مأمور به پذيرش توحيد، نبوت و ولايت هستند. خداوند متعال مىفرمايد:«كسانى كه عرش و اطراف آن را حمل مىكنند، با ستايش خدا او را منزه داشته و براى كسانى كه ايمان آوردهاند، آمرزش مىخواهند.»
از اين مطالب روشن مىشود كه تمام هدايتها و سعادتها منسوب به اين دو نفر و جانشينان آنها مىباشد. و بهمين جهت از طريق عامه و خاصه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده است كه فرمودند: اگر گلزارها قلم، درياها مركب، جنيان حسابدار شده و انسانها بنويسند نمىتوانند فضايل امير المؤمنين صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بشمارند.
روايات قطعى داريم كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام و همچنين جانشينان آنها سرچشمه و منشأ همه خيرات هستند. پيش از اين، از پيشوايان اهل سنت، مانند «احمد بن حنبل» در مسند خود و «ابى يعلى» در كتاب «فردوس» و از «ابن خالويه» در كتاب «منهج التحقيق» روايت صريحى نقل كرديم كه شيعه، تسبيح، تقديس، ثنا كردن،لا اله الا اللّهگفتن و يكتا شمردن خدا را از آنان و فرشتگان نيز از شيعيان آنان آموختند.
زيارت جامعه كبيره كه شيخ صدوق آن را در «الفقيه» روايت كرده و تمام علماى شيعه آن را پذيرفته و به آن عمل كردهاند، بعضى از فرازهاى آن گوياى اين مطلب است كه آنان سرچشمه هر خير و سعادتى بوده، حساب خلق با آنان و بازگشتشان نيز بطرف آنان است.
و هر شريفى در مقابل آنان پايين آمده است. آنان معادن رحمت بوده وهر كسى كه خدا را يگانه بداند بايد آنان اين مطلب را از او بپذيرند. خدا با آنان شروع و با آنان كار را پايان داده، بخاطر آنان باران فرو فرستاده و بخاطر آنان آسمان را نگه داشته است، جسم آنان در ميان اجسام ديگران، روح آنان در ميان روحهاى ديگران و وجود آنان در ميان مردم است ولى جايگاه و منزلت آنان نزد خدا بگونهاى است كه كسى به آن نرسيده و توقع رسيدن به آن را هم ندارد.
شيعه و سنى روايت كردهاند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به على عليه السّلام فرمودند:
اگر عدهاى از امت من درباره تو سخنانى شبيه به آنچه مسيحيان در مورد عيسى بن مريم گفتند، بر زبان نمىآوردند، امروز درباره تو سخنى مىگفتم كه از كنار هر جمع مسلمانى كه مىگذشتى، از خاك پا و باقيمانده آب شستشويت برداشته و براى شفا پيدا كردن از آن استفاده كنند. ولى همين مقدار براى تو كافى است كه تو از من و من نيز از تو بوده، تو از من ارث برده و من نيز از تو ارث مىبرم.
اين روايت تصريح دارد به اين كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فقط از ترس از دين برگشتن مردم فضايل او را كتمان كرده است. در عين حال مىبينيم كه فضايل او آشكار و دنيا را پر كرده است. نيز در احاديث زيادى آمده است كه آنان علت ايجاد عالم بوده و حديث «اگر تو نبودى افلاك را نمىآفريدم. معروف و مشهور است.
و كسى كه از چگونگى و حكمت خداوند در آفرينش عالم آگاه شود، يقين مىكند كه يكى از مخلوقات، اولين آفريده او،نزديكترينشان به او، واسطه فيض او، اسم اعظم او، «حجاب نزديكتر» و «نمونه برتر» مىباشد. طبق روايات زيادى كه وارد شده تمامى اين موارد در پيامبر ما صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وجود دارد. و اگر كسى اين مطلب را قبول كند در مورد فضايلى كه درباره پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اهل بيت او آمده است ترديد نخواهد نمود. و با تمام وجود باور مىكند كه عقل ما قدرت شناخت كامل آنان را ندارد. گرچه در اين راه تمام عمر خود را صرف كنيم. «اگر آب دريا براى نوشتن كلمات پروردگارم مركب شوند پيش از اين كه كلمات پروردگارم تمام شود، آب دريا تمام خواهد شد.»«و اگر چشمانم اجازه يابد، با يك نگاه كه در آرزوى آن بودم، معروف و مشهور خواهم گرديد، در حالى كه ناشناخته بودهام.و من در ميان جلال و جمالش مدهوش شدم، و زبان حال، وضع مرا بازگو مىكند.نگاههايت را به زيبايىهاى چهرهاش بيفكن. خواهى ديد كه تمام زيبايىها در چهرهاش فراهم آمده است.
اگر بنا باشد همه زيباييها چهرهاى را به حد كمال برساند، خواهى ديد كه زيباييش او را وادار به تهليل و تكبير مىكند.» آنان منشأ، سرچشمه و پايان تمام فضايلى هستند كه در كلمات خداست. و اين آيه كلمات خدا را غير قابل شمارش اعلام كرده بود.
پس بدون هيچ شكى به اين نتيجه مىرسيم كه فضايل على عليه السّلام باندازهاى زياد است كه قابل شمارش نيست.
در اينجا بد نيست نوشتهاى از امام حسن عسكرى عليه السّلام كه در آن گوشهاى از فضايل اهل بيت عليهم السّلام آمده است را نقل كنيم: «ماييم كه با گامهاى نبوت و ولايت قلههاى حقيقت را فتح نموده و هفت طبقه كوههاى بلند فتوى را با هدايت روشن نموديم. ماييم شيران درنده نبرد و كسانى كه دشمن را از پا مىاندازند. امروز شمشير و قلم از آن ماست و فردا پرچم ستايش و علم از ما. نوههاى ما هم پيمانان دين، جانشينان پيامبران، چراغهاى مردم و كليدهاى كرم هستند. «همسخن» خدا بخاطر گواهى ما به وفاى او لباس برگزيدگى را پوشيده و «روح القدس» از ميوه نوبر باغهاى ما چشيد. شيعيان ما اهل نجات، پاك، ياور و محافظ ما و دشمن ستمكاران مىباشند. و بعد از سختىها چشمههاى زندگى براى آنها مىجوشد، تا «الم» و «طه» و «طواسين» را تمام نمايند. (امضا) حسن بن على العسكرى. سال دويست و پنجاه و چهار
در ميان مسلمانان دليلى قويتر از كتاب خداى متعال نمىباشد. در اين كتاب آيههايى وجود دارد كه بروشنى فضايل رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رابيان مىكند و مىگويد كه آن حضرت براى تمام مردم فرستاده شده، رحمتى براى جهانيان بوده، به بالاترين درجه نزديكى به خداوند رسيده، محبوب خدا و آخرين پيامبران بوده، از تمام پيامبران براى او پيمان گرفته شده و خداوند خير زياد و مقامى پسنديده به او عنايت فرموده است. خداوند به پيامبرى با چنين اوصافى، در آيه «مباهله» دستور مىدهد كه اعلام كند: على مانند خود او مىباشد. با اين مقدمات نتيجه مىگيريم كه على عليه السّلام بعد از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برترين مخلوقات است.
اين مطلب بطور مشروحتر از كتابهاى آسمانى نيز نقل شده است:
الف- در كتابى كه «شيث» از پدرش «آدم» به ارث برده آمده است:
«آدم» به نورى كه پرتو افشانى مىنمود و تمام فضا را روشن كرده بود نگريست كه از مشرق آمده و تا مغرب را پوشانيد آنگاه بالا رفت تا به ملكوت آسمان رسيد، سپس رو به من كرد. و من فهميدم نورى كه همه جا را بخوبى روشن كرده نور محمد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مىباشد. چهار نور نيز از سمت راست، چپ، پس و پيش او را در بر گرفته بودند كه در روشنايى و خوبى خيلى شبيه آن بودند. به من گفتند:آدم اين نور و نورهاى اطراف آن وسيله تو و وسيله مخلوقاتم هستند كه رستگار مىشوند... اين يكى، احمد و سرور آنان و سرور مردمان است كه با علم خود آن را انتخاب كرده و اسم او را از اسم خود گرفتهام و من محمود هستم و او محمد. و اين، برادر تنى و وصى او مىباشد كه او را بوسيله او يارى مىكنم... دلهاى پيامبران برگزيده خود را نگاه كردم و نديدم كسى مانند محمد برگزيده مخصوصم فرمانبردارم بوده و خيرخواه خلقم باشد. او را با آگاهى انتخاب كرده و نام او را در كنار نام خود قرار دادم. آنگاه ديدم قلب خواص او كه بعد از او هستند، مانند قلب او مىباشد. آنان را نيز با او پيوند داده، وارثان كتاب، وحى و آشيانههاى حكمت و نور خود قرار داده و به نام خود سوگند ياد كردهام هيچگاه كسى را كه مرا ديدار كند و به يكتا دانستن من و رشته دوستى آنان چنگ زده باشد، با آتش خود عذاب نكنم.
ب- در كتاب «ادريس» كه از «شيث» به او ارث رسيده است، آمده است: «ادريس» به قوم خود گفت:فرزندان پدر شما «آدم» عليه السّلام و فرزندان فرزندان او و خاندان آنان از يكديگر پرسيدند: بنظر شما چه كسى نزد خدا عزيزتر، داراى مقام بهتر و نزديكتر به اوست؟ عدهاى گفتند: پدر شما، آدم، كه خداى متعال او را با دست خود ساخته، فرشتگان خود را براى او به سجده افكنده، او را در زمينش جانشين قرار داده و همه مردم را تحت تسلط او در آورده است. عدهاى گفتند:فرشتگانى كه هيچگاه از فرمان خداوند سرپيچى ننمودهاند. عدهاى گفتند: رؤساى سهگانه فرشتگان، جبرييل، ميكاييل و اسرافيل. آنگاه بسوى «آدم» عليه السّلام روانه شده و جريان را تعريف كردند. او گفت:فرزندانم به شما مىگويم كه چه كسى نزد خداى متعال از تمام مخلوقات عزيزتر است. بخدا سوگند، آنگاه كه روح در من دميده شد و نشستم عرش بزرگ خداوند برايم درخشيد، نگاه كردم ديدم در آن نوشته است: محمد رسول خداست. فلانى امين خداست. فلانى برگزيده خداى متعال است و نامهاى ديگرى كه با نام محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مقرون بود نوشته شده بود. آنگاه گفت: در آسمان جايى نبود مگر اين كه روى آن نوشته بودند«لا اله الا اللّه»و هر جايى كه«لا اله الا اللّه»نوشته شده بود، نوشته بودند - البته نه با خط بلكه خلقتا -«محمد رسول اللّه،»«محمد رسول خداست» و هر جايى كه نوشته بود: «محمد رسول خداست» نوشته بود: «فلانى برگزيده خداست.»، «فلانى دوست صميمى خداست.» «فلانى امين خداى عز و جل است» و نيز نامهاى ديگرى نوشته بود.
«آدم» فرمود: فرزندانم محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و كسانى كه نامشان همراه با نام او نوشته شده بود، از تمامى مردم پيش خداوند عزيزتر هستند.
ج- از كتاب «صلوات» حضرت إبراهيم خليل عليه السّلام نقل شده كه در «تابوت» نگاه كرد، خانه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آخرين پيامبران را ديد در حالى كه على بن ابى طالب در سمت راست او و دست به دامان او بود.
نيز شكل بزرگ و درخشانى ديد كه در آن نوشته شده بود: اين وصى و برادر تنى اوست كه او را يارى و تقويت مىكند. إبراهيم پرسيد:پروردگارا خداى من سرور من اين مخلوق شريف كيست؟ خداى عز و جل وحى فرمود: اين بنده و دوست صميمى من، آغازگر و پاياندهنده است و اين وصى و وارث او مىباشد.
عرض كرد آغازگر و پاياندهنده كيست؟ فرمود: اين محمد است، برگزيده من، اولين مخلوق من و بزرگترين حجت من در ميان مردمان من است. وقتى كه آدم در مرحله گل و جسد بسر مىبرد، او را آگاه نموده و حياتش دادم. و در زمانى كه پيامبرى نبود او را براى تكميل دين به پيامبرى برانگيخته و با او به رسالتها و انذارهاى خود پايان دادم.
اين هم برادر و بهترين دوست اوست. پيش از اين كه آسمان و زمينم و مخلوقات خود را بيافرينم بخاطر اينكه از آنان و دلهايشان آگاه بودم، آنان را خلق كرده رشته برادرى بين آنها ايجاد، آنان را انتخاب، بر آنان درود فرستاده و مباركشان نمودم. آنان را پاك و خالص كردم.
نيكوكاران از آنها و دودمان آنها برخاستهاند. و من از حال بندگان خود آگاهم.
د- در سفر دوم «تورات» آمده است: در ميان درس نخواندههاى فرزندان اسماعيل رسولى برانگيخته، كتاب خود را بر او فرو فرستاده، و شريعت گرانبهايى را بوسيله او براى تمامى مخلوقاتم مىفرستم.
حكمت خود را به او عنايت كرده، با فرشتگان و لشكريانم او را تقويت نموده و دودمان او را مبارك مىگردانم... با دوازده نفر از دودمان او دين خود را كامل نموده و او آخرين پيامبر و رسولى است كه مىفرستم.
ه- در مفتاح چهارم وحى به عيسى عليه السّلام آمده است: عيسى اى فرزند بتول پاك به سخنانم گوش و در راه من كوشش كن. تو را بدون اينكه پدرى داشته باشى آفريده و نشانهاى براى مردمان قرار دادم. فقط مرا پرستش نموده و فقط بر من توكل كن. كتاب را با توانايى گرفته و آن را براى اهل سوريا تفسير كن. و از طرف من به آنان بگو: من خدايى هستم كه هيچ خدايى بجز من نبوده، زنده، ازلى و قيوم بوده تغيير نكرده و از بين نمىروم. پس به من و به رسول و پيامبر درس نخواندهام كه در آخر الزمان بوده و پيامبر رحمت و نبرد و اولين و آخرين مىباشد ايمان آوريد.
او اولين پيامبرى بود كه آفريده شد، و آخرين پيامبرى بود كه مبعوث گرديد.
مطالبى كه از كتابهاى آسمانى نقل كرديم بنقل از روايت سيّد در اقبال با اسناد صحيح از «ابى المفضل محمد بن عبد المطلب شيبانى» بود. و در كتاب «حسن بن اسماعيل اشناس» از «كتاب اعمال ذى حجه» درباره مباهله پيامبر مىگويد: هنگامى كه پيامبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نمايندگانى براى مسيحيان نجران فرستاد و آنان را به پذيرش اسلام دعوت فرمود، آنان براى تطبيق خصوصيات آخرين پيامبر كه در كتاب «جامعه» بود به اين كتاب مراجعه نموده و عين اين مطالب را با همين الفاظ در كتابهاى مذكور مطالعه نمودند. و همين مقدار براى اثبات فضايل امير المؤمنين عليه السّلام كافى است.
درباره اعلام جانشينى امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام از طرف پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايات مجمل و مفصلى، با اندكى اختلاف در بعضى از الفاظ وارد شده است. ولى روايات متواتر و بالاتر از متواترى كه همه علماى اهل سنت بر صحت آن اتفاق دارند، اين است كه هنگامى كه اين آيه «پيامبر به مؤمنين سزاوارتر از خود آنهاست. همسران پيامبر مادران آنها بوده و در كتاب خدا، عدهاى از مؤمنين نسبت به بعضى ديگر سزاوارتر هستند.» نازل شد، مردم گفتند: رسول خدا اين چه ولايتى (سزاوارى) است كه شما با آن نسبت به ما سزاوارتر از خود ما هستيد؟ رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند: ولايت اين است كه از من حرف شنوى داشته و مرا اطاعت كنيد، خواه سخن من مطابق ميل شما باشد يا نه. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در روز غدير فرمودند: اى مردم آيا من نسبت به مؤمنين سزاوارتر از خودشان نيستم؟ گفتند: بله (سزاوارترى) فرمودند: هر كس من به او سزاوارتر هستم، على نيز به او سزاوارتر است. اهل سنت بر صحت و اعتبار اين حديث با اين الفاظ كه تصريح به جانشينى دارد، اتفاق دارند - بخصوص با ملاحظه قرائن روشن و قطعى و روايات مفصل. - براى توضيح بيشتر مىتوانيد به كتابهايى كه در اين زمينه تأليف شده مراجعه نماييد.
يكى از روايات مفصلى كه اهل سنت آن را نقل كردهاند، روايتى است كه در كتاب «الخالص» از احمد بن محمد با مستند كردن آن به «حذيفه بن يمان» نقل شده است. او مىگويد: از او در مورد روز غدير و پيامبر پرسيدم. گفت: خداوند اين آيه را بر پيامبرش صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل فرمود: «پيامبر نسبت به مؤمنين سزاوارتر از خود آنهاست.»در پى آن مردم پرسيدند: رسول خدا ولايتى كه شما با آن نسبت به ما از خود ما سزاوارتر مىباشى چيست؟ فرمود: حرف شنوى و اطاعت خواه مورد پسند شما باشد يا نه. آنان گفتند: شنيديم و اطاعت كرديم. در پى آن خداوند اين آيه را نازل فرمود: و نعمت خدا را بر خود و پيمانى را كه - وقتى گفتيد شنيديم و اطاعت كرديم - از شما گرفت بياد آوريد.
پس از آن با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به حجة الوداع رفتيم. جبرئيل فرود آمد و گفت: محمد پروردگار به تو سلام رسانده و مىگويد: على را به رهبرى مردم منصوب كن. پيامبر گريست، بگونهاى كه محاسنش ترشد. آنگاه به جبرييل گفت: جبرييل مردم من تازه مسلمان شده و براى دين خدا با آنان مبارزه كرده تا تسليم شدهاند. اكنون چگونه مىتوانم كسى غير از خود را بر آنان مسلط نمايم. پس از اين جبرييل عليه السّلام بالا رفت.
صاحب «كتاب النشر و الطى» از «حذيفه» نقل مىكند: پيامبر، على را به يمن فرستاد بعد از مدتى به مكه آمد - در اين حال ما با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بوديم - روزى على بسوى كعبه نماز مىگزارد و در حال ركوع بود كسى از او چيزى خواست، او نيز انگشتر خود را به او داد. در پى آن خداوند اين آيه را نازل فرمود: «ولى شما فقط خداست و پيامبرش و كسانى كه ايمان آورده، نماز گزارده و در حال ركوع زكات مىپردازند.» بعد از نزول اين آيه رسول خدا تكبير گفته و اين آيه را بر ما خواند. آنگاه فرمود: برخيزيد برويم چنين كسى را كه خداوند فرموده است پيدا كنيم. وقتى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وارد مسجد شد با شخصى روبرو شد از او پرسيد كجا بودى؟ گفت: پيش اين نمازگزار بودم كه در حال ركوع اين انگشترى را به من داد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تكبير گفته، بسوى على رفت و فرمود: على امروز چه كار خيرى انجام دادهاى؟ على نيز جريان را تعريف كرد. در اين حال پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى سومين بار تكبير گفت.
منافقين به يكديگر نگاه كرده و گفتند: ما تحمل ولايت و اطاعت اورا نداريم. بهمين جهت از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مىخواهيم كس ديگرى را بجاى او انتخاب كند و همين عمل را هم انجام دادند. اين جا بود كه آيه نازل شد: «بگو نمىتوانم كس ديگرى را بجاى او انتخاب كنم.» آنگاه جبرييل گفت: كار را تمام كن. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: حبيب من، جبرييل توطئههاى آنان را كه شنيدى.
آنگاه صاحب كتاب «النشر و الطى» بنقل قول از غير «حذيفه» مىگويد: يكى از فرمايشات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در «منى» اين بود: «دو چيز گرانبها و دو ثقل در ميان شما باقى مىگذارم كه اگر به آنها عمل كنيد گمراه نخواهيد شد، كتاب خدا و دودمان خودم، اهل بيتم. خداوند دانا به من خبر داده است كه آنها تا روز قيامت از يكديگر جدا نخواهند شد، مانند اين دو انگشت من - و دو انگشت سبابه را كنار هم گذاشت - توجه داشته باشيد، كسى كه در پناه آنها باشد نجات پيدا كرده و كسى كه با آنها مخالفت نمايد هلاك خواهد شد. اى مردم آيا اين مطلب را به شما رساندم؟ گفتند: بله. فرمود: خدايا گواه باش».
سپس صاحب اين كتاب اضافه مىكند: «در آخرين روزهاى «تشريق» خداوند اين آيه را نازل فرمود:اذا جاء نصر اللّه... پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: اين آيه خبر مرگ مرا داد. آنگاه به مسجد «خيف» رفته و هنگامى كه وارد مسجد شد، نماز جماعت را اعلام كرد. مردم جمع شدند. پس از ستايش خداوند براى مردم سخنرانى نموده و درميان سخنان خود فرمودند: «اى مردم دو چيز گرانبها و دو ثقل در ميان شما باقى مىگذارم، كتاب خدا و دودمانم، اهل بيتم. ثقل اكبر كتاب خداى عز و جل مىباشد كه يك طرف آن بدست خدا و طرف ديگر آن به دست شماست پس به آن متمسك شويد و ثقل اصغر دودمان و اهل بيتم مىباشند. خداى آگاه مرا خبر داده است كه آنها تا روز قيامت از يكديگر جدا نشده و مانند اين انگشتان مىباشد - و انگشتان سبابه را كنار هم گذاشت - نه مانند اين انگشتان - و انگشتان سبابه و ميانه خود را كنار هم گذاشت - كه يكى برتر از ديگرى باشد. بعد از سخنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عدهاى جمع شده و گفتند: محمد مىخواهد امامت را در ميان دودمان خود قرار دهد و وارد كعبه شده و پيمانى به اين مضمون نوشتند: اگر محمد از دنيا برود يا كشته شود، نخواهيم گذاشت جانشينى او به دودمانش برسد. در اين جا بود كه خداوند اين آيه را نازل كرد: «آنان تصميم به انجام كارى گرفتند، ما نيز مصمم شديم.
فكر مىكنند اسرار و سخنان پنهانى آنان را نمىشنويم مأمورين ما تمام آن سخنان را مىنويسند.» «حذيفه» مىگويد: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دستور حركت داد و ما رهسپار مدينه شديم. صاحب كتاب «النشر و الطى» مىگويد در همين هنگام جبرييل نازل شده و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفت:بخوان: و اى رسول آنچه را از جانب پروردگار بر تو نازل شدهبرسان... در بين راه به غدير خم رسيديم هوا چنان گرم بود كه اگر گوشت را روى زمين مىانداختند، كباب مىشد. پيامبر دستور توقف و نماز جماعت داد. آنگاه مقداد، سلمان، ابو ذر و عمار را خواسته و به آنان دستور داد تا زير دو درخت را جارو كرده، در آن محل سنگهايى را روى هم گذاشته و از آن منبرى باندازه قامت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بسازند و پارچهاى روى آن بيندازند. سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر منبر رفته به راست و چپ خود نگريست و منتظر شد تا مردم جمع شدند. آنگاه فرمود:سپاس خداوندى را سزاست كه يكتاى يگانه و در يگانگى بىنظير است... اقرار مىكنم كه بنده او بوده و به خداوندى او گواهى مىدهم.
آنچه را از جانب خدا به من وحى شده به شما مىگويم، تا مبادا بلايى آمده و مرا نابود سازد. به من وحى شده است: و اى رسول آنچه را از جانب پروردگارت به تو نازل شده است، به مردم برسان... مردم در بيان آياتى كه خداوند بر من نازل نموده و وحى خداوند متعال كوتاهى نكردهام. شأن نزول آيه مذكور اين بود كه بارها جبرييل به سويم فرود آمده و از جانب خداوند به من دستور داده كه در ميان مردم و براى سياه و سفيد بگويم و اعلام كنم كه على بن ابى طالب برادر من جانشين من و امام بعد از من است. بخوبى مىدانم كه منافقين با زبان چيزى مىگويند كه در دل ندارند و فكر مىكنند كار بدى نيست ولى خداوند آن را كاربسيار زشتى مىداند. آزار زيادى به من رساندند. بعلت توجه زيادى كه به آنان داشتم گاهى مىگفتند: او گوش است. تا جايى كه خداوند اين آيه را نازل كرد: «عدهاى از آنان به پيامبر آزار رسانده و مىگويند: او گوش است. بگو گوش خيرى براى شماست.» و اگر مىخواستم مىتوانستم نامهايى را كه شايسته آنان است بر آنان بگذارم.
خداوند او را ولى و امام شما نموده و فرمانبردارى از او را بر مهاجرين، انصار و تابعين، بيابانى و شهرى، عجم و عرب، آزاد و بنده، كوچك و بزرگ، سفيد و سياه و هر مسلمانى واجب كرد. سخن و حكم او قابل اجرا و دستور او نافذ است. كسى كه با او مخالفت كند، ملعون و كسى كه او را تصديق كند، مورد رحمت قرار مىگيرد.
مردم در قرآن تدبر كرده، آيهها و محكمات آن را فهميده و از متشابهات آن پيروى نكنيد. بخدا سوگند، كسى تفسير صحيح آن را بيان نمىكند، مگر كسى كه اكنون دستش را گرفته و با دستم آن را بلند كردهام. به شما اعلام مىكنم: كسى كه من مولاى اويم، او نيز مولاى اوست.
مردم على و فرزندان پاكم، كه از نسل او مىباشند ثقل اصغر و قرآن ثقل اكبر مىباشد. و تا زمانى كه بر حوض، بر من وارد شوند، از يكديگر جدا نمىشوند. بعد از من كسى جز او حق فرمانروايى بر مؤمنين را ندارد.
آنگاه بازوى او را گرفته، او را مقدارى بلند كرده و در سمت راست خود قرار داد. سپس او را بلند كرده و فرمود: اى مردم چه كسى از خودتان به شما سزاوارتر است؟ گفتند: خدا و رسول او. فرمود: توجه كنيد كسى كه من به او سزاوارترم على نيز به او سزاوارتر است.
خداوندا با دوستان او دوست و با دشمنانش دشمن باش.
يارى كنندگان او را يارى نموده و كسانى را كه به او كمك نكنند از يارى خود محروم فرما. خداوند دين شما را با ولايت و امامت او كامل كرد.
خداوند قبل از اين كه در آيهاى مؤمنين را مورد خطاب قرار دهد او را مخاطب ساخته است. در «هل اتى» خداوند فقط براى او بهشت را گواهى نموده و اين آيه درباره شخص ديگرى نيست. دودمان پيامبران از نسل خودشان ولى دودمان من از نسل على مىباشد. فقط انسانهاى تيره روز با على دشمنى ورزيده و تنها انسانهاى پرهيزكارند كه در ولايت على بسر مىبرند. سوره«و العصر»درباره على نازل شده است. به پروردگار عصر سوگند تفسير آن در روز قيامت است كهان الانسان لفى خسر،تمامى انسانها ورشكستهاند يعنى دشمنان آل محمد.الا الذين آمنوا،مگر كسانى كه ايمان آورند يعنى به ولايت آنان ايمان آورند.و عملوا الصّالحات،به كارهاى نيك پرداخته و در زمان غيبت غايب آنانتواصوا بالصّبر،سفارش به صبر كنند مردم به خدا، رسول و نورى كه نازل كرده ايمان آوريد. خداوند نور را درمن، سپس در على و آنگاه در نسل او تا مهدى، همان كسى كه حق خدا را مىگيرد، فرود آورده است. مردم من رسول خدا هستم. قبل از من نيز رسولانى بودهاند. صبر و شكر، در على و بعد از او، در فرزندانش وجود دارد. مردم قبل از شما بيشتر پيشينيان گمراه بودهاند. من راه مستقيم خدا هستم. راهى كه شما مامور به پيروى از هدايت در آن مىباشيد. بعد از من، على و آنگاه فرزندان او امامانى هستند كه به حق راهنمايى مىكنند. من مطالب را بخوبى برايتان گفته و بينشى روشن به شما دادم. بعد از من نيز على راه را براى شما روشن مىكند. بعد از پايان سخنانم شما را دعوت مىكنم كه براى بيعت با او با من دست داده و به ولايت او اقرار كنيد. من با خدا بيعت كرده و، على با من، من نيز از جانب خدا، براى او از شما بيعت مىگيرم. «كسى كه پيمان شكنى كند فقط به ضرر خود اوست و هر كس كه به تعهدات الهى خود عمل كند، خداوند بزودى پاداش بزرگى به او عنايت مىفرمايد.» مردم شما بيش از آن هستيد كه بتوان يك بيك با شما دست داد. بهمين جهت خداوند به من دستور داده است كه براى فرمانروايى على و امامان بعدش كه از من و او مىباشند، با زبان از شما پيمان گرفته و اعلام كنم كه دودمان من از نسل او مىباشد. پس اين مطالب را حاضرين به غايبين اطلاع داده و بگوييد: شنيديم و فرمان برديم. و از ابلاغ پيامهاى پروردگارت راضى هستيم. با دل، زبان و دستهايمان اين مطالب را
پذيرفته، با آن زندگى كرده، مىميريم و برانگيخته مىشويم، تغيير نكرده، عوض نشده و شك و شبههاى پيدا نمىكنيم. با دل و زبان با خدا، تو، على، حسن، حسين و امامانى كه ذكر كردى عهد و پيمانى سخت و محكم بسته، چيزى غير از اين نخواسته و اين مطالب را به هر كس كه ببينيم، مىرسانيم. مردم در جواب گفتند: به روى چشم. امر خدا و رسول خدا را شنيده و اطاعت نموديم و از ته دل به آن ايمان آورديم. در اين هنگام و در حالى كه على عليه السّلام در ميان آنان بود بطرف رسول خدا آمدند تا اين كه ظهر شد، نماز ظهر و عصر را با هم بجا آورده و پس از غروب آفتاب، نماز مغرب و عشا را نيز با هم بجا آوردند. هر وقت عدهاى براى پذيرش اين مطالب به خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مىآمدند، رسول خدا مىگفت: تمام ستايشها مخصوص خدايى است كه ما را برتر از جهانيان گردانيد. «ابو سعيد سمّان» روايت كرده است: شيطان در شكل پيرمردى پرهيزكار پيش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمده و گفت: چقدر كم هستند پيمان بستگان با تو در مورد آنچه درباره على مىگويى. در اينجا بود كه خداوند اين آيه را نازل فرمود «و شيطان گمان باطل خود را راستين و حقيقى جلوه داد كه در نتيجه بجز گروهى از مؤمنين ديگران از او پيروى كردند.» آنگاه عدهاى از منافقين پيمان شكن گرد آمده و گفتند: محمد ديروز در مسجد «خيف» چنين گفت، امروز نيز چنين، اگر به مدينه بازگردد، حتما براى او بيعت مىگيرد. بنابراين بهتر است قبل از رسيدن محمد به مدينه او را بكشيم.
در آن شب چهارده نفر براى كشتن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در گردنهاى بين «جحفه» و «ابواء» به كمين نشستند. با اين نقشه كه هفت نفر در سمت راست گردنه و هفت تن ديگر در سمت چپ آن نشسته و شتر او را رم بدهند. وقتى شب فرا رسيد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نماز خوانده، سوار بر شتر تندرو خود شده و در جلو همراهان خود حركت كرد، هنگامى كه از گردنه بالا رفت جبرييل به او گفت: محمد فلانى و فلانى - همه آنان را نام برد كه صاحب كتاب نام تمامى آنان را آورده است - در گردنه به كمين نشسته تا تو را بكشند. رسول خدا پشت سر خود را نگاه كرده و پرسيد: چه كسى پشت سر من است؟ «حذيفه بن يمان» پاسخ داد: من هستم. رسول خدا از حذيفه پرسيد آنچه ما شنيديم تو نيز شنيدى؟ پاسخ داد: بله. فرمود: اين مطلب را كتمان كن. آنگاه به آنان نزديك شده و آنان را با نام خود و پدرانشان، صدا زد. همين كه صداى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را شنيدند، شتران خود را كه داخل گردنه بسته بودند رها كرده، پا به فرار گذاشته و خود را در ميان جمعيت گم كردند وقتى مردم به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسيدند رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در پى شتران آنها رفته و آنها را پيدا كرد. وقتى از گردنه فرود آمد، فرمود: كسانى كه در كعبه همسوگند مىشوند كه اگر محمد به مرگ الهى از دنيا برود يا كشته شود، نگذارند رهبرى به اهل بيت او برسد و در پى آن، اين كار زشت از آنان سر مىزند، سخت در اشتباه هستند. آنگاه آنان پيش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمده و سوگند ياد كردند كه اصلا چنين كارى از آنان سر نزده است. در اين جا بود كه اين آيه نازل شد: «سوگند ياد مىكنند كه نگفتهاند. ولى آنان كلمات كفرآميز گفته و بعد از مسلمانى كافر گرديده و در پى چيزى هستند كه بدان نرسيدهاند.» رويداد عقبه را عدهاى از اهل سنت نيز در تفسير و كتابهاى ديگر خود نقل كردهاند.
در شب عيد غدير دوازده ركعت وارد شده، كه مجموع دوازده ركعت، يك سلام در پايان نماز دارد. بعد از هر دو ركعت نشسته، در هر ركعتى ده بار «حمد» و«قل هو اللّه احد»و يك بار «آية الكرسى» و در ركعت دوازدهم هفت بار «حمد» و«قل هو اللّه احد»خوانده، سپس دست به قنوت برداشته و ده بار در آن بگو: لا إله إلا اللّه وحده لا شريك له، له الملك و له الحمد يحيي و يميت و هو حيّ لا يموت بيده الخير و هو على كلّ شيء قدير
آنگاه ركوع و سجده را انجام داده و ده بار در سجده بگو:سبحان من أحصى كلّ شيء علمه، سبحان من لا ينبغى التّسبيح إلا له سبحان ذى المنّ و النّعم سبحان ذى الفضل و الطّول سبحان ذى العزّ و الكرم، أسألك بمعاقد العزّ من عرشك و منتهى الرّحمة من كتابك و بالاسم الأعظم و كلماتك التّامّة ان تصلّى على محمّد رسولك و أهل بيته الطّاهرين و أن تفعل بى و حاجات خود را بگويد و سپس بگويد:انك سميع مجيب.
دعاى خوبى نيز روايت شده است كه مضمون آن گواه درستى آن بوده و با اين جمله شروع مىشود:«اللّهم انّك دعوتنا إلى سبيل طاعتك...»
سيّد قدّس سرّه بنقل از امام رضا عليه السّلام، از پدران پاكش، سخنرانى طولانى و ارزنده امير المؤمنين عليه السّلام در روز غدير را روايت كرده است كه آخر آن چنين است:
«بعد از پايان مراسم، خانواده خود را در وسعت و آسايش قرار داده، با برادرانتان نيكى نموده، و بخاطر نعمتهايى كه خداوند متعال به شما ارزانى داشته است از او سپاسگزارى نماييد. گرد هم آييد تا امور شما سامان پذيرفته، به يكديگر نيكى كنيد تا خداوند الفت شما را بپذيرد. خداوند در اين روز چند برابر پاداش عيدهاى قبل و بعد آن مگر در چنين روزى را به شما عنايت مىكند شما هم نعمتهاى الهى را كه در اختيار داريد به يكديگر ببخشيد.
نيكوكارى در اين روز مال را افزايش و عمر را طولانى مىكند.
مهربانى با يكديگر رحمت و عطوفت خداوند را بر مىانگيزد. از مالى كه خداوند به شما داده است باندازه توانايى به برادران و خانواده خود بخشيده، با يكديگر خوشرو بوده و در ديدارهاى خود مسرور باشيد.
سپاسگزار نعمتهاى خدا بوده، توقع كسانى را كه از شما انتظار دارند بخوبى برآورده نموده و متناسب با امكانات خود دارايى و توانايى خود را با ضعيفان خود بتساوى تقسيم نماييد، كه هر درهم از جانب خداى عز و جل برابر با دويست هزار درهم و بيشتر است.
روزه اين روز از روزههايى است كه خداوند آن را سفارش كرده و آن را برابر با پاداشى بزرگ قرار داده است. تا جايى كه اگر بندهاى از ابتداى دنيا تا انتهاى آن روزها را روزه گرفته، شبها مشغول عبادت بوده و در روزه خود مخلص باشد باز هم نمىتواند به اين پاداش برسد.
اگر كسى در اين روز ابتدا به يارى برادر خود برخاسته و با ميل و رغبت با او خوش رفتارى كند پاداش كسى را خواهد داشت كه اين روز را روزه گرفته و شبش را به عبادت گذرانده باشد.
و كسى كه مؤمنى را در شب آن افطار دهد مانند كسى است كه ده فئام را افطار داده باشد - شخصى برخاسته و گفت: امير المؤمنين فئام چيست؟ حضرت فرمودند: صد هزار پيامبر و صديق و شهيد - چه رسد به اين كه جمعى از مردان و زنان مؤمن را سرپرستى كند كه من ضمانت مىكنم خداوند امان از فقر و كفر به او عنايت فرمايد. و اگر در شب يا روز آن يا بعد از آن، تا عيد سال آينده، مرگ او فرا رسد و گناه كبيرهاى انجام نداده باشد، پاداش او با خداست.
كسى كه به برادران خود قرض داده و آنان را يارى كند من ضامن هستم كه اگر خداوند او را در دنيا باقى بدارد قرض او را باز پس گرفته و اگر از دنيا برود در آخرت عمل او را جبران نمايد. هنگام ديداربه يكديگر سلام كرده، دست داده و نعمت اين روز را تبريك بگوييد.
اين مطالب را حاضرين به غايبين اطلاع دهند. بايد افراد بىنياز به يارى نيازمندان شتافته و توانگران به افراد ضعيف كمك كنند. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين مطالب را به من دستور داده بود».
آنگاه بجاى نماز جمعه، نماز عيد خوانده و همراه با فرزندان و پيروان خود روانه منزل امام حسن مجتبى عليه السّلام گرديده و در ضيافتى كه در منزل آن حضرت تدارك ديده شده بود شركت نموده و تمامى آنها از فقير و غنى با تحفهاى براى خانواده خود از خانه آن حضرت خارج شدند.
از امام رضا عليه السّلام روايت شده است كه فرمود: در روز قيامت چهار روز با شتاب به خدا مىرسند همانگونه كه عروس به حجله خود مىرسد. پرسيدند: اين چهار روز كدام است؟ حضرت فرمود: روز قربان، روز فطر، روز جمعه و روز غدير كه روزى است كه إبراهيم خليل عليه السّلام در آن از آتش رهايى يافت و بجهت سپاسگزارى، آن روز را روزه گرفت. و نيز روزى است كه در آن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم على عليه السّلام را بعنوان جانشين خود معرفى و فضيلتهاى او را بيان نمود و خداوند بدين وسيله دين را كامل كرد. على عليه السّلام بخاطر شكرگزارى اين روز را روزه گرفته است.
اين روز روز كمال، روز ناراحتى شيطان و روزى است كه اعمال شيعه و دوستداران آل محمد پذيرفته شده و خداوند عمل مخالفين آنان را باطل و نابود مىگرداند. و اين همان است كه خداوند در آن آيه مىفرمايد: «آن اعمال را باطل و نابود نموديم.» روزى است كه جبرييل دستور مىدهد، كرسى كرامت خدا را روبروى بيت المعمور قرار دهيد. آنگاه بالاى آن رفته و فرشتگان تمامى آسمانها گرد او جمع شده، محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را ستايش كرده و براى شيعيان و دوستدار امير المؤمنين و امامان عليهم السّلام آمرزش مىخواهند.
روزى است كه خداوند در آن به نويسندگان بزرگوار اعمال دستور مىدهد، بخاطر بزرگداشت محمد و على و ائمه - درود خدا بر آنان باد - بمدت سه روز هيچيك از خطاهاى دوستداران اهل بيت و شيعيان آنان را ننويسند.
روزى است كه خداوند آن را مخصوص محمد، آل او و خويشان نسبى او نموده است. روزى است كه هر كس در آن خدا را پرستش نموده و خانواده، خود و برادرانش را در وسعت قرار دهد، خداوند مال او را افزايش داده و او را از آتش رها مىكند... روز تبسم نمودن در چهره مؤمنين است و كسى كه در روز غدير به روى برادر خود تبسم نمايد، خداوند در روز قيامت با ديده رحمت به او نگريسته، هزار حاجت او را برآورده نموده و كاخى از مرواريدهاى بزرگ و درخشان و سفيد براى او در بهشت ساخته و چهره او را زيبا مىنمايد.
اين، روز آراستن است، كسى كه براى روز غدير خود را بيارايد، خداوند تمام گناهان كوچك و بزرگ او را بخشيده، و فرشتگانى را مأمور مىكند از اين روز تا سال آينده در چنين روزى، براى او كارهاى نيك نوشته و مقام او را بالا ببرند و اگر از دنيا برود با شهادت از دنيا رفته و اگر زنده بماند با سعادت زندگانى خواهد كرد. و كسى كه به مؤمنى غذا بدهد، مانند كسى است كه به تمام پيامبران و صديقين غذا داده است و كسى كه مؤمنى را ديدار كند خداوند هفتاد نور وارد قبر او نموده، قبر او را وسعت داده و هر روز هفتاد هزار فرشته از قبر او ديدن كرده و به او مژده بهشت مىدهند.
روز غدير بود كه خداوند ولايت را بر اهل آسمانهاى هفتگانه عرضه نمود و اهل آسمان هفتم پيش از ديگران آن را پذيرفتند.
خداوند نيز آن آسمان را با «عرش» آراست. پس از آن اهل آسمان چهارم آن را پذيرفتند. و بهمين جهت آن آسمان با بيت المعمور مزين شد. پس از آن اهل آسمان دنيا آن را پذيرفتند و اين آسمان با ستارگان آراسته شد.