همچنان كه عقل و نقل هر دو ما را به «لزوم دعا» راهنمايى مىكردند، نسبت به «ذكر» نيز اين حكم را دارند. گذشت كه دعا موجب از بين رفتن بلاهاى موجود و دفع بديهاى موعود است. به واسطه دعاست كه منفعت براى انسان به دست مىآيد و از همين طريق، دوام مىيابد، «ذكر» هم همين فوايد را در بردارد، پس هم عقل و هم نقل ما را بدان تشويق مىنمايند:
هر انسانى كه به او نعمتى رسيده، عقلش حكم به لزوم شكرگزارى مىنمايد و «شكر» هم خود قسمى از اقسام «ذكر» است. علاوه بر اين، «ذكر» موجب دفع ضررا احتمالى است و عقلا ضرورى است كه دفع ضرر احتمالى در صورت وجود قدرت، واجب است.
دفع ضرر به واسطه «ذكر» را از روايات زير مىتوان به دست آورد:
«حسين بن زيد» از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود:
«قال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم : ما من قوم اجتمعوا في مجلس فلم يذكروا اللَّه و لم يصلّوا على نبيّهم الّا كان ذلك المجلس حسرة و وبالا عليهم يوم القيامة»«رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: هيچ قومى در مجلسى گرد هم جمع نشدند در حالى كه نه خدا را ياد كنند و نه بر پيامبرشان درود بفرستند مگر آنكه در روز قيامت، آن مجلس موجب حسرت و وبالشان خواهد گرديد».
از امام صادق عليه السّلام روايت است كه فرمود:
«ما اجتمع قوم في مجلس لم يذكروا اللَّه و لم يذكرونا الّا كان ذلك المجلس حسرة عليهم يوم القيامة»«هيچ قومى در مجلسى گرد هم جمع نشدند كه نه خداوند ياد شود و نه ما (اهل بيت) مگر آنكه روز قيامت، آن مجلس، موجب حسرتشان مىگردد».
و فرمود:
«يموت المؤمن بكلّ ميتة الّا الصّاعقة لا تأخذه و هو يذكر اللَّه»«مؤمن به هر شكلى ممكن است بميرد مگر صاعقه [۱] ، كه اگر در حال ذكر خدا باشد، او را نمىگيرد».
قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ .[۲]
«بگو خدا، سپس آنان را در گفتگوهاى لجاجت آميزشان رها كن تا بازى كنند».
وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً .[۳]
«پروردگارت را در دل خود، به تضرع و ترس ياد كن».
فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ .[۴]
«مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم».
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا .[۵]
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! خدا را فراوان ياد كنيد و هر بامداد و شبانگاه، تسبيحش نماييد».
روايات زيادى در اين باب هست كه به خاطر طولانى نشدن مبحث، به ذكر تعدادى از آنها كفايت مىكنيم:
اوّل- «محمد بن ابى عمير» از «هشام بن سالم» از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود:
«انّ اللَّه تعالى يقول: من شغل بذكرى عن مسألتى اعطيته افضل ما اعطى من سألنى»«خداوند متعال مىفرمايد: اگر كسى به جاى درخواست از من، به ذكرم مشغول شود، به او بهترين چيزى كه به انسان درخواستكننده مىدهم، خواهم داد».
بدان كه اين خبر، به تنهايى براى رساندن مقصود ما كافى است، چون بر فضيلت «ذكر» بر «دعا» دلالت دارد، پس هر فايدهاى در دعا باشد در ذكر نيز وجود دارد.
دوّم- «هارون بن خارجه» از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود:
«انّ العبد ليكون له الحاجة الى اللَّه عزّ و جلّ فيبدأ بالثّناء و الصّلاة على محمّد و آل محمّد حتّى ينسى حاجته فيقضيها اللَّه من غير ان يسأله»«گاهى اوقات بندهاى جهت طلب حاجت به درگاه خداوند عزيز و جليل مىرود و شروع به ثناى الهى و صلوات بر محمد و آل محمد مىكند تا جايى كه اصل حاجت خود را فراموش مىنمايد، در اينجا خداوند سبحان حاجتش را روا مىنمايد بدون اينكه او چيزى خواسته باشد».
سوّم- از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت شده است كه فرمود:
«من شغلته عبادة اللَّه عن مسألته اعطاه اللَّه افضل ما يعطى السّائلين»«كسى كه عبادت خداوند متعال او را از تقاضاى از آن ذات مقدس باز دارد، خداوند سبحان، بهترين چيزى كه به درخواستكنندگان مىدهد به او خواهد داد».
چهارم- از امام صادق عليه السّلام روايت شده است كه فرمود:
«قال اللَّه تعالى: من ذكرنى في ملأ النّاس، ذكرته في ملأ من الملائكة»«خداوند متعال مىفرمايد: اگر كسى مرا در ميان جمع انسانها ياد آورى كند، من در ميان جمع ملائكه او را ياد آورى مىنمايم».
پنجم- «ابن القداح» از آن حضرت روايت كرده است كه فرمود:
«هر چيزى حدّى دارد كه بدان منتهى مىگردد مگر «ذكر» كه برايش حدّ و انتهايى نيست، خداوند متعال نمازهاى واجب را قرار داد كه هر كس آنها را ادا كرد، همان حدّش خواهد بود. اگر كسى ماه مبارك رمضان را روزه گرفت، حدّش را ادا كرده است اگر كسى حج را انجام داده، حدّش را ادا نموده است، اما «ذكر» اين گونه نيست، خداوند سبحان در مورد ذكر، به كم راضى نشد و براى آن حدّ و انتهايى قرار نداده است».
آنگاه حضرت اين آيه را تلاوت فرمود:
- «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا [۵] .فلم يجعل اللَّه له حدّا ينتهى اليه».
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! خداوند را فراوان ياد كنيد و هر بامداد و شامگاه تسبيحش نماييد».
«بنا بر اين، خداوند متعال براى «ذكر» حد و انتهايى قرار نداده است»
سپس فرمود:
- «و كان ابى كثير الذّكر، لقد كنت امشى معه و انّه ليذكر اللَّه، و اكل معه الطّعام و انّه ليذكر اللَّه، و لو كان يحدّث القوم ما يشغله ذلك عن ذكر اللَّه، و كنت ارى لسانه لاصقا بحنكه يقول: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ، و كان يجمعنا فيأمرنا بالذّكر حتّى تطلع الشّمس، و كان يأمر بالقراءة من كان يقرأ منّا و من كان لا يقرأ منّا امره بالذّكر»«پدر من كثير الذكر بود، با او راه كه مىرفتم، ذكر خدا مىكرد. با او غذا هم كه مىخوردم، ذكر خدا را داشت. و اگر با مردم هم سخن مىگفت: از ذكر خدا غافل نمىماند. خودم ديدم كه زبان مبارك حضرت به كامش چسبيده «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» مىگويد. ما را جمع مىكرد و دستور مىداد تا طلوع آفتاب، ذكر داشته باشيم. به هر يك از ما كه توانايى قرائت قرآن را داشت، دستور مىداد كه قرآن تلاوت كند و هر كس كه اين توانايى را نداشت، دستور مىداد كه ذكر بگويد».
«خانهاى كه در آن قرآن قرائت مىشود و خدا ياد مىگردد، بركتش زياد است، ملائكه در آنجا حاضر مىشوند و شياطين آنجا را ترك مىنمايند، چنين خانهاى براى اهل آسمان، نور مىدهد، همچنان كه ستارگان، براى اهل زمين نور مىرسانند».
«و خانهاى كه در آن قرآن قرائت نمىگردد و خدا ياد نمىشود، بركتش كم است، ملائكه آنجا را ترك كرده، شياطين حاضر مىگردند».
و فرمود:
«جاء رجل الى النّبىّ- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فقال: من خير اهل المسجد؟ فقال: اكثرهم ذكرا»«مردى نزد پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- آمد و گفت: در بين اهل مسجد، چه كسى بهتر است؟ فرمود: كسى كه بيشتر ذكر دارد».
ششم- «ابو بصير» از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود:
«شيعيان ما كسانى هستند كه وقتى خلوت كردند، خدا را بسيار ذكر مىكنند».
هفتم- از همان حضرت روايت شده است كه فرمود:
«خداوند متعال به موسى- عليه السّلام- فرمود: در شبانه روز مرا زياد ذكر كن و هنگام ذكر من خاشع باش».
هشتم- و نيز از آن حضرت است كه:
«خداوند متعال مىفرمايد: اى فرزند آدم! مرا در ميان جمعيتى ذكر كن تا من تو را در ميان جمعيتى بهتر از آنان ذكر نمايم».
نهم- از پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- روايت شده است كه فرمود:
«چهار چيز است كه جز مؤمن كسى بدان نمىرسد: «سكوت» كه اوّل عبادت است، «تواضع» براى خداوند سبحان، «ذكر خدا» در هر حالتى، و «كم چيز بودن (يعنى كم مال بودن)».
دهم- از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده است كه فرمود:
«مؤمن با هر نوع مرگى از دنيا مىرود: با غرق شدن، مىميرد، با پرت شدن، مىميرد، گرفتار درندگان مىشود، با صاعقه مىميرد، اما چنين چيزى به ذاكر خدا نمىرسد».
در روايتى آمده است كه:
- «و لا يصيبه و هو يذكر اللَّه»«چنين چيزى به مؤمنى كه ذكر خدا را دارد، نمىرسد».
يازدهم- در حديث قدسى آمده است:
«هر گاه در قلب بندهاى بيابم كه غالبا به ياد من است، تدبير كارهايش را بر عهده مىگيرم، خود همنشينش مىگردم و با او گفتگو كرده، انيسش مىشوم».
دوازدهم- از پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت شده است كه فرمود:
«خداوند سبحان فرمود: هر گاه بدنم كه بندهام غالبا به من مشغول است، او را متمايل به درخواست و مناجات با خود مىنمايم، وقتى بنده اين چنين شد، اگر بخواهد خطايى مرتكب شود، مانعش مىشوم، آنان بحق، دوستان من هستند، آنان دليران واقعى هستند، آنان كسانى هستند كه هر گاه بخواهم زمين را هلاك نمايم و عقاب كنم، به خاطر آن دليران، هلاك و عقوبت را برمىدارم».
سيزدهم- از همان حضرت است كه فرمود:
«در كتاب توراتى كه تغيير (و تحريف) داده نشده، آمده: موسى عليه السّلام از پروردگارش پرسيد: پروردگارا! آيا به من نزديكى تا با تو نجوا كنم، يا دور هستى تا صدايت بزنم؟ پس بر او وحى آمد: اى موسى! من همنشين كسى هستم كه به ياد من باشد. موسى گفت: آن روز كه جز پوشش تو نيست چه كسى را تحت پوشش خود قرار مىدهى؟ فرمود: آنان كه مرا ياد مىكنند و من نيز آنان را ياد مىنمايم، (كسانى كه) به خاطر من همديگر را دوست دارند و من نيز آنان را دوست مىدارم، اينان كسانى هستند كه اگر بخواهم به اهل زمين، بدى برسانم، به ياد اينان كه مىافتم، آن بدى را از اهل زمين به خاطر اينان دفع مىكنم».
چهاردهم- «شعيب انصارى و هارون بن خارجه» گويند: امام صادق عليه السّلام فرمود:
«حضرت موسى عليه السّلام راه مىرفت و در اعمال بندگان، نظر مىكرد، به مردى رسيد كه بسيار اهل عبادت بود، چون شب شد، آن مرد درختى را كه در كنارش بود حركتى داد، ديد در آن دو انار هست، به موسى- عليه السّلام- گفت: اى بنده خدا! تو كيستى؟ حتما بنده صالحى هستى، چون من مدتى است كه در اينجا هستم ولى در اين درخت بيش از يك انار نيافتم، اگر تو بنده صالح نبودى، در آن دو انار يافت نمىشد.
موسى- عليه السّلام- گفت: من مردى ساكن سرزمين موسى بن عمران هستم.
چون صبح شد از آن مرد پرسيد: آيا عابدتر از خودت كسى را سراغ دارى؟
گفت: بلى، فلان كس.
موسى عليه السّلام به طرف آن فرد به راه افتاد تا به او رسيد، ديد از اوّلى بسيار بيشتر عبادت دارد، وقتى كه شب شد، دو قرص نان و آبى برايش آوردند، گفت: اى بنده خدا! تو كيستى؟ حتما بنده صالحى هستى، من مدتى در اينجا هستم ولى جز يك قرص نان برايم نمىآوردند، اگر تو بنده صالحى نبودى، برايم دو قرص نان نمىآمد، تو كيستى؟
موسى عليه السّلام گفت: من مردى ساكن سرزمين موسى بن عمران هستم.
آنگاه از آن مرد پرسيد: آيا عابدتر از خودت كسى را مىشناسى؟
گفت: بلى فلان دربان، در فلان شهر.
موسى آن مرد را پيدا كرد ولى او اهل عبادت بسيار نبود، اما «ذاكر» خداوند متعال بود، وقتى هنگام نماز رسيد، نمازش را به جاى آورد، چون شب شد به غلّهاش نظر كرد ديد دو برابر شده، گفت: اى بنده خدا! تو كيستى؟ تو حتما بنده صالحى هستى، من مدتى است در اينجايم و غلّه من فلان قدر معين بود، اما امشب دو برابر شده، تو كيستى؟
موسى عليه السّلام گفت: من مردى ساكن سرزمين موسى بن عمران هستم.
آن مرد يك سوم آن غلّه را در راه خدا صدقه داد، يك سوم ديگرش را به مولايش رساند و با يك سوم آخر، غذايى خريد و به همراه موسى عليه السّلام خورد، موسى اين صحنه را كه ديد، تبسمى كرد، مرد گفت: براى چه تبسم مىكنى؟
گفت: پيامبر بنى اسرائيل مرا به فلان فرد راهنمايى كرد، ديدم عابدترين خلق است، او مرا به ديگرى راهنمايى نمود، ديدم از اولى عابدتر است، دوّمى مرا به سوى تو راهنمايى كرد و گمان نمود كه تو از وى عابدترى لكن شباهتى در تو، به آنان نمىبينم.
مرد گفت: من برده هستم، اما مگر نمىبينى به ياد خدا هستم؟ آيا نمىبينى نماز را به وقتش مىخوانم؟ اگر بعد از نماز، در عبادتگاهم بمانم، هم به غله مولاى خود و هم به كار مردم ضرر مىرسانم، آيا مىخواهى به سرزمين خودت بازگردى؟
گفت: آرى.
در اين هنگام قطعه ابرى از آنجا گذشت، دربان به آن گفت: اى ابر! بيا.
ابر آمد، گفت: كجا مىروى؟
گفت: فلان سرزمين.
گفت: برو.
آنگاه ابر ديگرى آمد، بآن گفت: اى ابر! بيا.
ابر آمد، گفت: كجا مىروى؟
گفت: فلان سرزمين.
گفت: برو.
سپس ابر ديگرى آمد، گفت: اى ابر! بيا.
ابر آمد، گفت: كجا مىروى؟
گفت: سرزمين موسى بن عمران.
گفت: اين (مرد) را به آرامى بردار و در سرزمين موسى بن عمران بر زمين بگذار.
موسى چون به سرزمين خود رسيد، گفت: پروردگارا! اين مرد چه كرده است كه به اين مقام رسيده؟
خداوند متعال فرمود: اين بنده من در مقابل بلاهايم صبر مىكند، به قضاى من راضى است و بر نعمتهايم شكرگزارى مىنمايد».
پانزدهم- «حسن بن ابى الحسن ديلمى» در كتابش از «وهب بن منبه» روايت كرده است كه:
«خداوند متعال بر داود- عليه السّلام- وحى كرد: اى داود! كسى كه دوستش را دوست دارد، سخنش را تصديق مىكند، كسى كه از دوستش راضى است، از كار او نيز راضى مىباشد، كسى كه به دوستش اطمينان دارد، بر او اعتماد مىكند، كسى كه مشتاق دوستى است در حركت به سوى او تلاش مىكند.اى داود! من تنها ذاكر كسانى هستم كه آنان نيز ذاكر من باشند، بهشت من مخصوص مطيعين بوده، دوستىام براى مشتاقان است و خودم به محبّين و دوست داران اختصاص دارم».
خداوند متعال فرمود:
«اهل طاعتى في ضيافتى، و اهل شكرى في زيادتى، و اهل ذكرى في نعمتى، و اهل معصيتى أويسهم من رحمتى، ان تابوا فأنا حبيبهم، و ان دعوا فأنا مجيبهم، و ان مرضوا فأنا طبيبهم اداويهم بالمحن و المصائب و لاطهّرهم من الذّنوب و المعائب».«آنان كه اهل طاعت من هستند، در ميهمانى من بسر مىبرند آنان كه شكر مرا به جاى مىآورند، نعمتشان افزون است، آنان كه اهل ذكر من مىباشند در نعمت من بسر مىبرند و آنان كه معصيت مرا مرتكب مىشوند، از رحمتم من مأيوسشان مىنمايم (اما) اگر توبه كنند و باز گردند، من دوستشان خواهم بود و اگر دعا كنند، اجابتشان مىنمايم، اگر مريض شوند، خود طبيبشان مىشوم و با سختيها و مصائب، درمانشان مىنمايم و از گناهان و عيبها پاكشان مىسازم».
شانزدهم- از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت شده است كه فرمود:
«هيچ قومى براى ذكر خدا كرد هم ننشستند مگر آنكه منادى از آسمان به ايشان ندا در داد: برخيزيد كه گناهانتان به حسنات تبديل شد و تمام شما بخشيده شدهايد، هرگز عدهاى از اهل زمين براى ذكر خدا ننشستند مگر آنكه عدهاى از ملائكه با آنان همنشين گشتند».
هفدهم- روايت شده است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از منزل به سوى اصحابش خارج شده، فرموده است:
«در باغهاى بهشت بچرخيد».
اصحاب گفتند: يا رسول اللَّه! باغهاى بهشت چيست؟ فرمود:
- «مجالس الذّكر، اغدوا و روحوا و اذكروا و من كان يحبّ ان يعلم منزلته عند اللَّه فلينظر كيف منزلة اللَّه عنده فانّ اللَّه تعالى ينزّل العبد حيث انزل العبد اللَّه من نفسه»«و اعلموا انّ خير اعمالكم و ازكاها و ارفعها في درجاتكم و خير ما طلعت عليه الشّمس ذكر اللَّه سبحانه فانّه اخبر عن نفسه فقال: انا جليس من ذكرنى، و قال سبحانه: فاذكرونى اذكركم [۴] بنعمتى و اذكرونى بالطّاعة و العبادة اذكركم بالنّعم و الاحسان و الرّحمة و الرّضوان»« (باغهاى بهشت) مجالس ذكر است، صبح و شام كنيد و ذكر نماييد، آن كس كه مىخواهد بداند مقام و منزلتش نزد خدا چه مقدار است، ببيند خدا نزد او چه منزلتى دارد كه خداوند متعال به اندازه جايگاهش نزد بنده، او را مقام و منزلت مىدهد».
«و بدانيد كه بهترين اعمال و پاكترين و رفيعترين آنها در درجات و بهترين چيزى كه آفتاب بر آن طلوع كرد، ذكر خداوند سبحان است كه خود فرموده: من همنشين كسى هستم كه مرا ذكر كند و فرموده: مرا به ياد بياوريد تا با نعمت شما را به ياد بياورم، با طاعت و عبادت مرا ياد كنيد تا با نعمتها و احسان و رحمت و رضوان، به يادتان بياورم».
هجدهم- از معصومين- عليهم السّلام- رسيده است كه:
«در بهشت، سرزمينهايى است كه وقتى ذاكر، ذكرش را شروع مىكند، ملائكه شروع به كاشتن درخت مىكنند، گاهى اوقات، ملكى از درختكارى باز مىايستد، به او گفته مىشود: چرا ايستادى؟ مىگويد: رفيق من درنگ كرد، يعنى از «ذكر» درنگ نمود».
«ذكر» در هر زمانى استحباب دارد و در هيچ حالتى مكروه نيست.
«حلبى» از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود:
«لا بأس بذكر اللَّه و انت تبول، فانّ ذكر اللَّه حسن على كلّ حال، و لا تسأم من ذكر اللَّه».«اشكالى ندارد كه در حال بول كردن به ياد خدا باشى كه ذكر او در هر حالتى پسنديده است و مبادا از ياد خدا ملول گردى».
و از آن حضرت است كه:
«فيما اوحى اللَّه تعالى الى موسى: يا موسى، لا تفرح بكثرة المال و لا تدع بذكرى على كلّ حال، فانّ كثرة المال تنسى الذّنوب، و انّ ترك ذكرى يقسى القلب»«در وحى خداوند متعال بر حضرت موسى عليه السّلام آمده است:
از مال زياد خوشحال نشو و ذكر مرا در هيچ حالتى ترك ننما، كه مال زياد، موجب فراموشى گناهان مىگردد و ترك ذكر من، موجب قساوت قلب مىشود».
از «ابى حمزه» از امام باقر عليه السّلام آمده است كه فرمود:
«مكتوب في التّوراة الّتى لم تغيّر انّ موسى سأل ربّه فقال: الهى يأتى علىّ مجالس اعزّك و اجلّك ان اذكرك فيها. فقال: يا موسى، انّ ذكرى حسن على كلّ حال»«در توراتى كه تحريف نشده آمده است: موسى- عليه السّلام- از خداوند متعال پرسيد: الها! من در مجالس مىروم كه تو را عزيزتر و بزرگتر از آن مىدانم كه در آنجا ذكرت نمايم، خداوند متعال فرمود: اى موسى! ذكر من در هر حالى نيكوست».
و بدان كه خداوند سبحان چه بسا بنده را به بلايى دچار مىكند تا او خدا را به ياد بياورد و دعا كند، البته به شرط اينكه ذكر چنين بندهاى را دوست داشته باشد، آنچنان كه در باب دعا گذشت .
«ابو الصباح» گويد به حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم:
آيا بلايى كه به مؤمن مىرسد، به خاطر گناه اوست؟
فرمود:
«لا و لكن يسمع اللَّه انينه و شكواه و دعاءه ليكتب له الحسنات و يحطّ عنه السّيّئات»«و انّ اللَّه ليعتذر الى عبده المؤمن كما يعتذر الاخ الى اخيه فيقول: لا و عزّتى ما افقرتك لهوانك علىّ فارفع هذا الغطاء فيكشف فينظر ما في عوضه فيقول: ما ضرّنى يا ربّ ما زويت عنّى».«نه بلكه به خاطر اين است كه خداوند متعال ناله و شكايت و دعايش را بشنود تا برايش حسنه بنويسد و گناهانش را محو نمايد».
«همچنان كه برادر مؤمن از برادرش عذر خواهى مىكند، خداوند متعال نيز از بنده مؤمنش عذر خواهى كرده مىفرمايد: به عزّتم قسم! كه تو را به خاطر حقارت و ذلّتت فقير نكردم، پرده را كنار بزن، در اين هنگام پرده را كنار زده، پاداش الهى را كه مىبيند، مىگويد: پروردگارا! آنچه را كه از من بازداشتى، بر ضررم تمام نشده است».
«و انّ عظيم الاجر لمع عظيم البلاء».«هيچ قومى را خداوند متعال دوست ندارد مگر آنكه آنها را به بلا مبتلا مىنمايد».
«همانا پاداش بزرگ، با بلاى بزرگ همراه است».
«خداوند متعال مىفرمايد: برخى از بندگان من دينشان پايدار نمىماند مگر آنكه غنى و تندرست باشند، من هم از اين راه، آنان را مىآزمايم در مقابل برخى از بندگانم، دينشان پايدار نمىماند مگر آنكه فقير و مسكين و داراى بدنى مريض باشند، اينان را هم از اين راه آزمايش مىنمايم، در نتيجه دينشان برايشان برقرار مىماند».
«و انّ اللَّه اذا احبّ عبدا غتّه بالبلاء، فاذا دعا قال له: لبّيك عبدى انّى على ما سألت لقادر، و انّ ما ادّخرت لك فهو خير لك».«خداوند سبحان از مؤمن عهد گرفت كه سخنش تصديق نشود و از دشمنش انتقام نگيرد».
«و انّ حواريّى عيسى شكوا اليه ما يلقون من النّاس فقال: انّ المؤمنين لا يزالون في الدّنيا منغصّين »«هر گاه خداوند متعال بندهاى را دوست بدارد، او را در بلا غوطهور مىسازد كه وقتى دعا كرد مىگويد: لبيك اى بندهام! من بر درخواست تو قدرت دارم اما آنچه برايت ذخيره ساختهام بهتر است».
«حواريين حضرت عيسى- عليه السّلام- در مورد آزارهايى كه از مردم به آنان مىرسيد به آن حضرت شكايت كردند، فرمود: مؤمنين در دنيا هميشه غصه دارند».
از پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت است كه فرمود:
«انّ في الجنّة منازل لا ينالها العباد باعمالهم، ليس لها علاقة من فوقها و لا عماد من تحتها. قيل: يا رسول اللَّه، من اهلها؟ فقال- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم-: هم اهل البلاء و الهموم»«در بهشت، منزلهايى است كه نه از طرف بالا به چيزى بند است و نه از طرف پائين ستونى دارد و بندگان خدا با اعمالشان بدان نخواهند رسيد، سؤال شد:
اى رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- اهالى آنجا كيانند؟ فرمود: اهل بلا و سختيها».
سزاوار نيست كه هيچ يك از مجالس انسان، از «ذكر» خالى باشد و بدون آن از جايش برخيزد.
«ابو بصير» از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود:
«ما اجتمع قوم في مجلس لم يذكروا اللَّه و لم يذكرونا الّا كان ذلك المجلس حسرة عليهم يوم القيامة، ثمّ قال: قال ابو جعفر- عليه السّلام-: انّ ذكرنا من ذكر اللَّه، و ذكر عدوّنا من ذكر الشّيطان»«هيچ قومى در مجلسى گردهم جمع نشدند كه نه خدا ياد شود و نه ما (اهل بيت) مگر اينكه روز قيامت، آن مجلس، موجب حسرتشان مىگردد. آنگاه گفت: امام باقر- عليه السّلام- فرمود: ذكر ما، ذكر خداست و ذكر دشمنان ما ذكر شيطان است».
و از آن حضرت است كه:
«من اراد ان يكتال بالمكيال الاوفى فليقل اذا اراد القيام من مجلسه: سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ، وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ»«هر كس كه مىخواهد پيمانه اعمالش پر باشد، هنگام برخاستن از جايش بگويد: منزه است خداى عزيز از اينكه به وصف در آيد. و سلام بر فرستادگانش. و حمد و ستايش مخصوص خداوند رب العالمين است».
«حسن بن ابى الحسن ديلمى» از پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت كرده است كه فرمود:
«انّ الملائكة يمرّون على حلق الذّكر فيقومون على رؤوسهم و يبكون لبكائهم و يؤمّنون لدعائهم، فاذا صعدوا السّماء يقول اللَّه تعالى: يا ملائكتى، اين كنتم؟ و هو اعلم، فيقولون: يا ربّنا، انّا حضرنا مجلسا من مجالس الذّكر فرأينا اقواما يسبّحونك و يمجّدونك و يقدّسونك و يخافون نارك، فيقول اللَّه سبحانه: يا ملائكتى، ازووها عنهم و اشهدكم انّى قد غفرت لهم و امنتهم ممّا يخافون فيقولون: ربّنا انّ فيهم فلانا و انّه لم يذكرك، فيقول: قد غفرت له بمجالسته لهم فانّ الذّاكرين من لا يشقى بهم جليسهم»«ملائكه الهى بر حلقههاى ذكر كه مىگذرند، بالاى سرشان مىايستند، با گريه آنها گريه مىكنند و بر دعاهايشان آمين مىگويند. و وقتى كه به سوى آسمان مىروند، خداوند متعال مىگويد: اى ملائكه من! كجا بوديد؟- با اينكه خود بهتر مىداند- مىگويند: ما در مجلسى از مجالس ذكر حاضر شديم، گروههايى را ديديم كه تو را تسبيح و تمجيد و تقديس كرده، از آتشت مىهراسيدند.
در اينجا خداوند سبحان مىگويد: اى ملائكه من! آتش را از آنان دور كنيد و شاهد باشيد كه من اينان را آمرزيدم و از آنچه كه مىهراسند، ايمنشان دادم. ملائكه مىگويند: پروردگارا! در بين اينان فلان كس هست كه ذكر تو را نداشت. ذات اقدس الهى مىفرمايد: او را هم بخشيدم، چون با اين جمعيت همنشين شد، هرگز كسى كه همنشين ذاكرين باشد، به شقاوت نخواهد رسيد».
به دو دليل، استحباب ذكر در ميان «غافلين» مؤكد است:
اوّلا: از بلايى كه ممكن است بر آنان نازل شود در امان بماند و چه بسا آن غافلين نيز به بركت اين فرد ذاكر، نجات يابند.
و ثانيا: رواياتى در اين باب آمده است از جمله: امام صادق- عليه السّلام- فرمود:
«كسى كه در ميان اهل غفلت، خداوند متعال را به ياد بياورد و ذكر نمايد مانند كسى است كه به جاى فرار كردهها مشغول جنگ مىباشد».
و از آن حضرت است كه:
«قال رسول اللَّه: ذاكر اللَّه في الغافلين كالمقاتل في الفارّين، و المقاتل في الفارّين له الجنّة»«رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود: آن كس كه در ميان غافلين، خدا را متذكر مىشود، مانند كسى است كه در ميان فراريها، پا برجا ايستاده، جنگ مىكند و كسى كه در ميان فراريها به جنگ مشغول باشد، بهشت براى اوست».
و از پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت است كه فرمود:
«من ذكر اللَّه في السّوق مخلصا عند غفلة النّاس و شغلهم بما هم فيه كتب اللَّه له الف حسنة و يغفر له يوم القيامة مغفرة لم تخطر على قلب بشر»«كسى كه در بازار هنگام غفلت مردم و اشتغالشان به كارهاى بازارى، خدا را از روى اخلاص متذكر شود، خداوند متعال، هزار حسنه برايش مىنويسد و روز قيامت به آمرزشى خواهد رسيد كه بر قلب هيچ بشرى خطور نكرده باشد».
بعضی از اذکار و ادعیه روز در کلام ابن فهد حلی
اذکار و ادعیهای برای دفع امراض و بلاها در کلام ابن فهد حلی