آقا اگر كسى بايد در تحت تصرف و تعليم كاملى بجايى برسد و قدمى بردارد، من براى شما بهتر از جناب آقاى طباطبائى (يعنى علامه طباطبائى صاحب تفسير الميزان) كسى را نمىشناسم و بيشتر با ايشان مراوده داشته باشيد كه ايشان و مرحوم سيد احمد كربلائى كشميرى در ميان شاگردان مرحوم آقاى قاضى (آية اللّه حاج سيد على آقاى قاضى طباطبائى تبريزى قدّس سرّه) از همه بهتر بودند و آقاى طباطبائى در همانوقت كشفيات بسيار داشتند.
توضیح:
اين كلمه پاسخ نامهايست كه بيوگرافى حضرت استاد علامه طباطبائى را، در زمان حياتش، از من خواستهاند.
با اهداى تحيّت و سلام از اين كمترين خوشهچين خرمن اقبال بزرگان حسن حسنزاده آملى، شرح زندگى سراسر سعادت بقيّة الماضين و ثمال الباقين، آيت علم و دين، مفسر كبير و فيلسوف الهى، عارف ربّانى، فقيه صمدانى فخر الاسلام استاد اكبر حضرت علّامه حاج ميرزا محمد حسين طباطبائى متّع اللّه الاسلام و المسلمين بطول بقائه الشريف را خواستهايد.
با اينكه انجام دادن چنين امر خطير به شايستگى، از عهده اين حقير خارج است كه نه بپارسى نغز يارا است و نه بعربى مبين توانا، باقل با قلم شكسته در فصاحت سحبان چه تواند بنگارد؟! مع الوصف عدم امتثال را مروّت نديدم و بابضاعت مزجات شمّهاى از آنچه كه بساليانى دراز در روضه رضوان محضر انس و قدس آن قدّيس قدّوسى، و محفل درس و بحث آن معلّم ربّانى، در دفتر خاطرات ضبط كردهايم و گفتنى است تقديم ميداريم، و بدون تصنّع و تكلّف در إنشاء، كلك را به رفتار سادهاش واگذار، و باختيارش رهسپار مىكنيم بسم اللّه مجريها و مرسيها.
يكدهان خواهم به پهناى فلك
تا بگويم وصف آن رشك ملك
ور دهان يابم چنين و صد چنين
تنگ آيد در بيان آن امين
اينقدر هم گر نگويم اى سَنَد
شيشه دل از ضعيفى بشكند
در پيرامون اينگونه مردان بزرگ كه فوق زمان و مكان و از نوابغ دهرند، از چندين بعد بايد سخن بميان آورد كه كوتاهترين آن أبعاد بعد زمان و مكان و شرح نحوه تعيّش و معاش آنان است و در اين بعد مادّى سخن گفتن دور از شأن آن ارواح عرشى است، در اين قسمت بهمين گفتار حافظ شيرين سخن اكتفا مىكنيم:
فلك بمردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل دانش و فضلى همين گناهت بس
وقتى به دأب و اقتضاى أوان تحصيل، به بؤس بأسايى دچار شدم كه ترا طاقت نباشد از شنيدن، دوست دانشمندى كه با وى افتخار هم حجرگى داشتم به ديدارم آمد- خدايش ببخشايد- كه به تشفىام آمد و شفا بخشيد و نويدم داد كه يارا اين سختى گوارا بادت كه به شهادت تذكرهها، نفوس مستعدّه از تحمل ساعاتى چنين در محنت زمانه، مردان نامدار و اماثل روزگار شدند. آرى
نه در غنچه كامل شود پيكر گل
نه در بوته ظاهر شود صورت زر
ز احداث چرخ است تهذيب مردم
چو از زخم خايسك تيزى خنجر
آثار هر كس نمودار دارائى اوست:
بهترين معرّف آنجناب سیر و سلوک انسانى، و آثار علمى از تدريس و تأليف او است، افاضل حوزه علميه قم كه شاغل كرسى تدريس اصول معارف حقه جعفريّهاند از تلامذه اويند، و تفسير عظيم الشأن الميزان كه عالم علم را مايه فخر ومباهات است يكى از آثار نفيس قلمى و أمّ الكتاب مؤلفات او است.امام الكلّ فى الكلّ امير المؤمنين على- عليه السلام- در وصف قرآن فرمود:
كتاب اللّه ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه على بعض [۱] بلكه خود قرآن كريم در وصف خود ميفرمايد: وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ [۲]، اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ [۳]، وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ [۴].
معنى مثانى همانست كه امير- عليه السلام- فرمود: كتاب اللّه ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه على بعض، چه مثانى جمع مثنيّه اسم مفعول از ثنى بمعنى عطف ولوى يعنى پيچيدن و برگشتن است. مثلا رودخانه كه در بعضى از جاهاى مسيرش پيچ ميخورد و دور ميزند و بر ميگردد، آن جاها مثانى او است كه بسبب اين انعطاف قسمت قبل از پيچ رودخانه و قسمت بعد از پيچ آن ناظر يكديگرند، آيات قرآنى هم با هم اينچنيناند كه ناظر يكديگرند يعنى بيان و زبان يكديگرند. در منتهى الارب گويد: ثنى بالكسر: گشت وادى و گشت كوه.
اين خلاصه مضمونى از تحقيق رشيق جناب استاد روحى فداه در تفسير كبير الميزان در بيان مثانى است. به همين مبنى متين، قرآن كريم را بزبان قرآن كريم تفسير فرموده است و در آغاز تفسير به اين نكته عليا اشارتى فرمود كه خلاصه مفادش اين است: حاشا كه قرآن نور و تبيان كلّ شىء باشد و تبيان نفس خود نباشد.
اين تفسير شهر حكمت و مدينه فاضلهايست كه در آن از بهترين و بلندترين مباحث انسانى و شعب دينى از عقلى و نقلى و عرفانى و فلسفى و حكمت متعاليه و اخلاقى و اجتماعى و اقتصادى و غيرها بحث شده است. مپندارى كه اين سخنم با نصّ خود آنجناب در ديباچه تفسير تناقض دارد كه فرمود:
قد اجتنبنا فيها عن أن نركن الى حجة نظريّة فلسفية أو إلى فرضيّة علمية، او إلى مكاشفة عرفانية.
كه هر دو به حق سخن گفتيم چنانكه باز خود معظم له در آخر ديباچه فرمود:
ثم وضعنا ابحاثا مختلفة فلسفية و علمية و تاريخيّة و اجتماعية و اخلاقيّة الخ، فتبصّر.
در صبح روز سهشنبه بيست و پنجم شعبان المعظم ۱۳۸۷ ه ق- ۷ آذر ۱۳۴۶ ه ش در محضر مبارك جناب استاد علامه طباطبائى مدّظله العالى تشرف حاصل كردم، سخن از زمان تحصيل و كارهاى علمى معظّم له بميان آمد فرمودند:
من انتظار آمدن بهار و تابستان را مىبردم چه در آن دو فصل چون شبها كوتاه بود شب را به مطالعه و نوشتن به روز ميآوردم و در روز مىخوابيدم.
سپس درباره تفسيرش فرمودند:
من اوّل در روايات بحار بسيار فحص و تتّبع كردم كه از اين راه كارى كرده باشيم و درباره روايات، تأليفى در موضوعى خاص داشته باشيم، بعد در تلفيق آيات و روايات زحمت بسيار كشيديم تا اينكه به فكر افتاديم بر قرآن تفسيرى نويسيم ولى چنين مىپنداشتم كه چون قرآن بحر بىپايان است اگر به همه آن بپردازيم مبادا توفيق نيابيم لذا آنچه از قرآن در اسماء و صفات الهى و آيات معاد و از اينگونه امور بود جدا كرديم كه هفت رساله مستقل در هفت موضوع تأليف كردم، تا اينكه به تفسير قرآن اشتغال ورزيديم كه اكنون چهارده جلد آن طبع و منتشر شده است.
اين سخن استاد در آن روز بود و امروز بحمد اللّه تعالى توفيق يافت كه تفسير الميزان را در بيست مجلّد در مدّت بيست سال به اتمام رسانيد و در آخر تفسير تاريخ اتمام را مرقوم فرمود به اين عبارت:
تم الكتاب و الحمد للّه و اتفق الفراغ من تأليفه في ليلة القدر المباركة الثالثة و العشرين من ليالى شهر رمضان من شهور سنة اثنتين و تسعين و ثلاثمائة بعد الألف من الهجرة و الحمد للّه على الدوام و الصلوة على سيدنا محمد و آله و السلام
طلّاب عزيز ما سرمشق بگيرند كه حضرت علامه طباطبائى شب قدر را به بحث و تحقيق آيات قرآنى احيا مىكرد و تفسيرش در اين شب فرخنده به پايان رسيد، آرى اينچنين بايد بكار بود و به شعر رسا و شيواى شمس الدين محمد بن محمود آملى صاحب نفائس الفنون:
به هوس راست نيايد به تمنّى نشود
كاندر اين راه بسى خون جگر بايد خورد
شيخ المشايخ صاحب جواهر قدس سرّه العزيز در آخر كتاب ديات آن فرمايد:
تمّ كتاب جواهر الكلام فى شرح شرائع الاسلام فى مسائل الحلال و الحرام فى ليلة الثلاثاء ثلاثة و عشرين من شهر رمضان المبارك ليلة القدر التى كان من تقدير اللّه تعالى فيها ان يتفضّل علينا باتمام الكتاب المزبور من سنة الف و المأتين و الاربع و الخمسين من الهجرة النبوية الخ.
از جناب صدوق ابن بابويه رضوان اللّه تعالى عليه در إحياى شبهاى بيست و يكم و بيست و سوم ماه مبارك رمضان كه ليالى قدرند در مفاتيح محدث قمى چنين نقل شده است:
قال شيخنا الصدوق فيما أملى على المشايخ في مجلس واحد من مذهب الإمامية و من أحيا هاتين الليلتين بمذاكرة العلم فهو أفضل.
يعنى افضل اعمال در احياى اين دو شب قدر، مذاكره علم است.
روزى در محضر مباركش در ولايت و امامت سؤالاتى عنوان كردهام تا اينكه سخن از آيه كريمه وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ [۵] بميان آمد بحضورش عرض كردم جنابعالى در تفسير در وجه استفاده آيه بر عصمت امام بيانى از بعض اساتيدتان نام بردهايد «و قد سئل بعض أساتيدنا رحمة اللّه عليه عن تقريب دلالة الآية على عصمة الامام، فأجاب- الخ» [۶] اين استاد كدام بزرگوار است؟ فرمود مرحوم آقا سيد حسين بادكوبهاى.
راقم گويد كه ديگر اساتيد ما هم: آيات عظام حاج شيخ محمد تقى آملى و آقا سيد محمد حسن قاضى الهى طباطبائى قدّس سرهما از استادشان جناب آقا سيد حسين بادكوبهاى بتجليل و تعظيم نام مىبردند. آنجناب آقا سيد حسين بن سيّد رضا بن سيد موسى حسينى بادكوبى لاهجى (نه لاهيجى) است در ۱۲۹۳ ه ق در قريه خوددلان بادكوبه متولد شده است وى يكى از اعاظم تلامذه جناب آقا ميرزا هاشم اشكورى و آقا ميرزا ابو الحسن جلوه و آقا على مدرس صاحب بدائع الحكم و آخوند خراسانى صاحب الكفايه و شيخ محمد حسن مامقانى- رضوان اللّه تعالى عليهم- و از مفاخر علماى متأخرين و متحلّى بملكات فاضله انسانى بود. در ۲۸ شوّال ۱۳۵۸ ه ق در نجف اشرف به جوار رحمت الهى پيوست و او را تأليفاتى در معقول و منقول است و در طبقات اعلام الشيعه علامه شيخ آقا بزرگ طهرانى- رضوان اللّه عليه- [۷] مذكور است.
شرح حكمة الاشراق قطب شيرازى تقريرات درس خواجه است
در شب جمعه ۱۳ ذى الحجه ۱۳۸۹ ه ق- ۱/ ۱۲/ ۱۳۴۸ ه ش كه با تنى چند از افاضل حوزه از محضر پرفيض استاد علامه طباطبائى استفاضه مىكرديم، پس از اتمام جلسه در معيّت آنجناب در اثناى راه بودم اظهار داشتند كه مرحوم استاد ما آقا سيد حسين بادكوبهاى بطور منجّز و قطع مىفرمودند كه شرح حكمةالاشراق قطب (شرح علامه قطب شيرازى بر حكمة الاشراق شيخ سهروردى) تقريرات درس خواجه نصير الدين طوسى قدّس سرّه است. و خواجه مشرب اشراق داشت، در حكمت اشراقى بود چنانكه در مبحث علم اشارات، به خلاف شرطش در اول كتاب با مبناى مشاء مخالفت كرد، و علم را به طريق اشراق كه فاعل بالرضا باشد تقرير كرد.
و نيز در شب پنجشنبه بيستم ذى القعده ۱۳۹۷ ه ق- ۱۲/ ۸/ ۱۳۵۶ ه ش، بعد از انقضاى جلسه در اثناى راه بمناسبتى سخن از رياضيات بميان آمد فرمودند:
استاد ما آسيد حسين بادكوبهاى در نجف بما امر فرمود كه تحرير اقليدس را بخوانيم، مدّت دو سال و خوردهاى در محضر آقا سيد ابو القاسم خوانسارى تحرير مذكور و رياضيات مىخوانديم. فرمودند مرحوم آقا سيد ابو القاسم خوانسارى در رياضيات بسيار متبحّر بود حتى از دانشگاه سؤالاتى براى او ميفرستادند، در معادلات جبر و مقابله يكى از متبحرين بود، تثليث زاويه كرد ولى به ما ياد نداد، و اخيرا در هند مرحوم شد.
راقم گويد: آنكه فرمود: تثليث زاويه كرد، يك مسئله رياضى قابل توجّه است. در اصول اقليدس و ديگر كتب رياضى چه در ابتدائيات و چه در متوسطات و نهائيات، مسئله تثليث زاويه اعمّ از مستوى و مستدير بطور استقلال كه يكى از أشكال مقالهاى باشد عنوان نشده است نه در اصول اقليدس و نه در اكرمانالاوس و ديگر متوسّطات و نه در مجسطى بطليموس خواه بتحرير خواجه و خواجه بتحرير مغربى اندلسى (محيى الدين يحيى بن محمد بن ابى الشكر المغربى الاندلسى) هر چند اصول اقليدس متكفل فروع رياضيات ميباشد و اگر مسئلهاى رياضى در آن عنوانى خاص ندارد و به اصطلاح يكى از اشكال مقالهاى نيست، بايد به استبانه أشكال ديگر مربوط به آن مسئله استنباط شود چنانكه در هر فن حكم هر اصل و فروع آن همين است و استاد در رياضيات كسى است كه مثلا بتواند تثليث زاويه را از آن اصول استخراج كند. پوشيده نماند كه سخن در اين است كه زاويهاى به برهان هندسى تثليث شود نه اينكه بوسيله آلت نقّاله يا ديگر آلات اندازهگيرى زوايا، تثليث زاويهاى صورت گيرد چه اين كار آسان است، مثلا همانطور كه به شكل نهم مقاله اولى اصول اقليدس برهان هندسى بر تنصيف زاويه اقامه شده است، براى تثليث زاويه نيز برهان هندسى اقامه و ترسيم گردد.
وقتى جناب استاد علامه طباطبائى به اينجانب فرمودند در اوائل كه از تبريز به قم آمدم شرح چغمينى را تدريس مىكردم.
راقم گويد: شرح چغمينى از كتب هيئت است. ماتن آن محمود بن محمد بن عمر چغمينى مؤلف قانونچه در طبّ است، و شارح آن قاضىزاده رومى است.
شارح از راصدين رصدخانه سمرقند است و در عمل زيج الغ بيكى سهمى بسزا دارد.
اين كتاب در ترتيب تدريسى و كلاسيكى فن هيئت از متوسطات است.
اينجانب در دوشنبه ۲۵ ج ۱/ سنه ۱۳۸۳ ه ق برابر با ۲۲ مهر ۱۳۴۲ ه ش بقصد اقامت در قم، از تهران مهاجرت كرده است در همان اوان محصّلين مدرسه حجّتيه قم برايم حكايت كردند كه در يك گوشه حوض مدرسه نامبرده جناب علامه طباطبائى، دائره هنديه براى تعيين سمت قبله و تشخيص خط نصف النهار كه زوال ظهر از آن در هر روز معلوم مىگردد به افق قم، كار گذاشتهاند كه متأسفانه در حفظ آن كوتاهى شد و چنان اثر علمى عملى ضايع گشت.
استاد علامه طباطبائى پس از تحصيل مقدماتى و سطوح در تبريز در ۱۳۴۴ ه ق- ۱۳۰۴ ه ش بنجف اشرف مهاجرت كردند و در محضر اساتيد بزرگ چون آيات عظام: حاج سيد على آقاى قاضى طباطبائى و آقا سيد حسين بادكوبى، و آقا سيد ابو الحسن اصفهانى، و آقا محمد حسين كمپانى و آقا ميرزا حسين نائينى و آقا سيد ابو القاسم خوانسارى، بمقامات بلند فنون علمى و عملى نائل آمد و پس از ده سال اقامت در نجف در ۱۳۵۴ ه ق- ۱۳۱۴ ه ش به تبريز مراجعت فرمودند و چند سال در تبريز بتدريس و تأليف و تحقيق اشتغال داشتند تا در سنه ۱۳۶۵ ه ق قصد عزيمت قم فرمودند و تبريز را ترك گفتند و در قم اقامت فرمودند و تفسير قرآن كريم و تدريس علوم عقلى و اصول معارف حقّه الهيه را در قم تأسيس فرمودند و تاكنون كه يكشنبه ۲۵ شعبان المعظم ۱۴۰۱ ه ق- ۷ تيرماه ۱۳۶۰ ه ش است، محفل مباركش معقل ارباب عقول، و مجلس مقدسش مدرس اصحاب علوم است ادام اللّه تعالى اعوام افاضاته.
هر چند بسيارى از افراد حوزه علميه قم محضر انورش را ادراك كردهاند ولى جمعى را حظّ توفيق حضور بود، و فريقى را نصيب اطّلاع به صورت اصطلاحات، و بعضى رانيل عروج بمعارج علمى، و طايفهاى را ميل بسير و سلوك عملى، و قليلى را وصول به منقبتين علم و عمل، و در حقيقت بهمان مثابت است كه حكيم الهى جناب ميرزا ابو الحسن جلوه- قدّس سرّه- در شرح حال خويشتن در نامه دانشوران ناصرى ترقيم فرموده است كه:
بالفعل اكثر طلّاب از شهرهاى مختلف كه ميل به معقول دارند، گرد من جمعاند هر جمعى به خيالى: برخى محض آموختن اصطلاح و طائفهاى به جهت آراستن مجالس، و شرذمهاى به جهت صداقت و سادهلوحى و اعتقاد به عالم تجرد، شرح اين طائفه است: ثلّة من الاولين و قليل من الآخرين، بارى:
هر كسى از ظن خود شد يار من
وز درون من نجُست اسرار من
وقتى جناب استاد علامه طباطبائى براى اين داعى حكايت فرمود كه چون از تبريز عزم مهاجرت به قم كردم با قرآن مجيد استخاره نمودم اين آيه كريمه آمد:
هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً. [۸]
يكى از اساتيد بزرگ جناب استاد علامه طباطبائى مدظلّه العالى، آية اللّه العظمى عارف عظيم الشأن فقيه عاليمقام صاحب مكاشفات و كرامات مرحوم حاج سيد ميرزا على آقاى قاضى تبريزى در نجف بود. علّامه شيخ آقا بزرگ طهرانى- رضوان اللّه عليه- در طبقات اعلام الشيعه [۹] شرح حالش را ذكر كرده است و تنى چند از اساتيدش را نام برده و گفته است:
هو السيد الميرزا على آغا بن الميرزا حسين بن الميرزا أحمد بن الميرزا رحيم الطباطبائى التبريزى القاضى عالم مجتهد تقى ورع اخلاقى فاضل و قد دامت المودّة و الصحبة بيننا عشرات السنين فرأيته مستقيما فى سيرته كريما فى خلقه شريفا فى ذاته الخ له تفسير القرآن من أوّله إلى قوله تعالى: قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ [۱۰] الخ و لوالده تفسير ايضا، و بيتهم بيت فضل و تقى قديم (انتهى ملخصا).
قاضى مذكور از اعجوبههاى دهر بود (نجل جليل او مصداق الولد سر أبيه آقا سيد مهدى قاضى طباطبائى- رحمةاللهعليه- و مرحوم آيةالله شيخ محمد تقى آملى- رضوان اللّه عليه- و جناب علامه طباطبائى مدظلّه العالى، و برادر ماجد آنجناب آيةالله آقا سيد محمد حسن الهى قاضى طباطبائى- قدس سرّه- هر يك را بر اين بنده حقى عظيم است) از آنجناب وقايعى شگفت يادداشت داريم كه نقل آنها را به زمان فرصت موكول مىكنيم.
يكى از كلمات دلنشين مرحوم حاج سيد على قاضى اين است كه: اگر انسان نصف عمر خود را در پيدا كردن كامل صرف كند جا دارد. آنكه مرحوم شيخ آقا بزرگ در حق مغفور له قاضى فرمود: «فرأيته مستقيما فى سيرته» نكتهاى بسيار ارزشمند است چه عمل عمده در سلوك الى الله استقامت است، نزول بركات و فيضهاى الهى بر اثر استقامت است، إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ لَكُمْ فِيها ما تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فِيها ما تَدَّعُونَ نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ [۱۱].
در شب پنجشنبه ۲۱ رجب المرجّب ۱۳۸۷ ه ق- ۳/ ۸/ ۱۳۴۶ ه ش، از محضر مبارك استاد علامه طباطبائى با تنى چند از افاضل دوستان استفاده مىكرديم، در حاشيه جلسه درس، سخن از استادش مرحوم آقاى قاضى و اساتيد و شاگردانش به ميان آمد از آنجمله فرمودند: آن مرحوم اساتيد بسيار ديده است- و چند نفر را نام بردند- تا اينكه فرمودند: پدر او مرحوم حاج ميرزا حسين قاضى تفسير سوره فاتحه و سوره انعام نوشته است و من ديدم ولى اكنون نمىدانم كى دارد و در دست كيست. و فرمودند حاج ميرزا حسين قاضى از شاگردان مرحوم ميرزاى شيرازى بود و چون از نزد ميرزا خواست خداحافظى كند و به تبريز برود، مرحوم ميرزا به او گفت حالا كه ميروى شب و روزى يكساعت به خود بپرداز. بعد از چندى كه مرحوم ميرزا از ديگران درباره مرحوم حاج ميرزا حسين قاضى حال پرسيد در جواب گفتند: آقا آن يكساعت تبديل به ۲۴ ساعت شد كه همواره در مراقبت و حضور و عزلت بود. اما عزلتى كه: هرگز ميان حاضر و غائب شنيدهاى/ من در ميان جمع و دلم جاى ديگر است. راقم گويد كه در صبح روز پنجشنبه ۲۰ شعبان المعظم ۱۳۸۷ ه ق- ۲ آذر ۱۳۴۶ ه ش در قم بحضور شريف مرحوم آية اللّه حاج سيد حسين قاضى طباطبائى پسر عموى آية اللّه حاج سيد على قاضى- قدّس سرّه- تشرف حاصل كردم، مطالبى از آنجناب يادداشت كردم از آنجمله موضوع مراقبت و حضور دائمى مرحوم سيد حسين قاضى و گفتار ميرزاى شيرازى با ايشان بود چنانكه از استاد علامه طباطبائى نقل كردهايم.
در اين واقعه شيرين دلنشين هم بايد از تأثير نفسانى مرحوم ميرزاى شيرازى سخن گفت و هم از قابليّت مرحوم ميرزا حسين قاضى كه هم فاعل در فاعليّت تامّ بود و هم قابل در قابليت. تأثير نفوس كامله در نفوس مستعدّه اينچنين است.
و از جمله مطالبى كه افاده فرمودند- چون خود اهل دعا بود و حشر با كتب ادعيه داشت- اينكه همه حروف مشدّده در دوائر اباجد يكى حساب ميشود مگر كلمه جلاله كه لام مكرر محسوب ميگردد و عدد آن ۶۶ است.
و از جمله آنمطالب اينكه فرمودند در ماده ج م ع مجمع البحرين طريحى از رسول اللّه (ص) روايت شده است كه ما من حرف من حروف القرآن الا و له سبعون الف معنى. عرض كردم آقا وقتى از يك شكل هندسى قطاع ۴۹۷۶۶۴ حكم هندسى استفاده و استنباط گردد، چه جاى استبعاد كه يك حرف قرآن را هفتاد هزار معنى باشد، و اين عدد هم شايد بفراخور استعداد مخاطب باشد كه بتعبير امير المؤمنين على- عليه السلام- به فرزندش محمد بن حنفيّه: اعلم ان درجات الجنّة على عدد آيات القرآن فاذا كان يوم القيمة يقال لقارئ القرآن اقرأ وارق [۱۲] بلكه بتعبير خود قرآن كريم: قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً [۱۳] وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ [۱۴].
علامه نظام الدين نيشابورى در شرح مجسطى بطليموس، در بيان قطاع سطحى گويد:
و الدعاوى الواقعة فى هذا الشكل هى ۴۹۷۶۶۴، فانظر فى هذا الشكل الصغير كيف استلزم جميع تلك المسائل و لا تعجب من قوله عز من قائل: وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ، الآية.
در شب چهارشنبه ۲۷ ذى الحجه ۱۳۴۷ ه ق، بحضور شريف آية اللّه استاد علامه طباطبائى تشرّف يافتم تا سخن بدينجا رسيد كه فرمودند: آقا از اينگونه امور حقيقى هر چه داريم از مرحوم آقاى قاضى داريم چه آنچه را كه در حياتش از ايشان تعليم گرفتيم و از محضرش استفاده كرديم، و چه آن طريقى كه خودمان داريم از مرحوم قاضى گرفتيم. فتبصّر.
در فرداى همان شب (چهارشنبه ۲۷ ذى الحجه ۱۳۴۷ ه ق) از قم به تهران رفتم و به محضر مبارك جناب آيةالله حاج شيخ محمّد تقى آملى- رضوان اللّه تعالى- عليه مشرّف شدم و خوابى كه ايشانرا ديده بودم كه در عالم رؤيا به من فرمود: «التوحيد أن تنسى غير الله» به ايشان عرض كردم، اين جمله توحيديه را كه از من شنيد اين بيت گلشن راز عارف شبسترى را در بيان آن برايم قرائت فرمود:
نشانى دادهاندت از خرابات
كه التوحيد اسقاط الاضافات
اما مرحوم آملى مصراع اول را چنين قرائت فرمود: خبر در دادهاندت از خرابات الخ.
بعد سخن از مرحوم آقاى قاضى و استاد علامه طباطبائى و اخوى محترم ايشان آية اللّه مرحوم آقا سيد محمد حسن الهى بميان آوردم، مرحوم آقاى آملى به من فرمودند:
آقا اگر كسى بايد در تحت تصرف و تعليم كاملى بجايى برسد و قدمى بردارد، من براى شما بهتر از جناب آقاى طباطبائى (يعنى علامه طباطبائى صاحب تفسير الميزان) كسى را نمىشناسم و بيشتر با ايشان مراوده داشته باشيد كه ايشان و مرحوم سيد احمد كربلائى كشميرى در ميان شاگردان مرحوم آقاى قاضى (آية اللّه حاج سيد على آقاى قاضى طباطبائى تبريزى قدّس سرّه) از همه بهتر بودند و آقاى طباطبائى در همانوقت كشفيات بسيار داشتند.
روز جمعه اول ماه ذى القعده ۱۳۹۲ ه ق بحضور شريف جناب استاد علامه طباطبائى مشرف شدم از رساله تذييلات ايشان كه محاكمات معظم له بين مكاتبات عارف بزرگوار مرحوم سيد احمد كربلائى و حكيم نامدار مرحوم كمپانى قدّس سرّهما، ميباشد سخن بميان آمد. اين مكاتبات بين علمين نامبرده در معنى يك بيت عارف بزرگوار شيخ عطّار قدّس سره است:
او بسر نايد ز خود آنجا كه اوست
كى رسد عقل وجود آنجا كه اوست
عبارت ديباچه محاكمات جناب ايشان را تبركا نقل ميكنم كه روشنگر قلم شيوا و تواناى فارسى معظم له و متضمن فوائد چندى است:
«بسم اللّه الرحمن الرحيم له الحمد فى الأولى و الآخرة و له الحكم و السلام على عباده الذين اصطفى. تصدير: يك سلسله مكاتباتى در ميان دو استاد بزرگوارمان:
السّيد الأجل ابو الحسبين و المكرمتين ذو المنقبتين العارف الفقيه علم المعرفة و طود الفقه و منار العلم و سناد العمل المرحوم الحاج السيّد احمد الكربلائى- أفاض اللّه علينا من بركاته- و الشيخ الأجل الحكيم المتأله و الفقيه البارع الذى هو من فلك التحقيق دائرها و فى بسيطة التدقيق سائرها و ناظرها الشيخ محمد حسين الاصفهانى الغروى- رفع اللّه درجته السامية- در معناى بيتى از ابيات شيخ عطار جريان يافته و بمقتضاى الكلام يجرّ الكلام دو مبناى معروف حكما و عرفا كه هر يك از اين دو بزرگوار بتقويت يكى از آنها پرداختند و در روشن ساختن مطلوب استفراغ وسع كامل فرمودهاند، نظر بنفاست مطلب و دقّت بحث خالى از اغلاق و غموض نبود بغرض حفظ آثار بزرگان و قضاى حق اخذ و تربيت اين بنده ناچيز محمد حسين طباطبائى در اوراقى چند بنام تذييلات و محاكمات آورده و در روشن ساختن حق مطلب كوتاهى نكردم.
مگر صاحبدلى روزى برحمت
كند در حق درويشان دعائى
مرحوم سيّد اصلا اصفهانى بوده ولى نشو و نماى وى در كربلاى معلّى بوده و بعد از ادراك و رشد بتحصيل ادبيات پرداخته و چنانچه از انواع مراسلاتى كه بشاگردان و ارادت كيشان خويش نگاشته پيدا است قلمى شيوا و بيانى معجزآسا داشته پس از تكميل ادبيات وارد علوم دينيّه گرديده و سرانجام بحوزه درس مرحوم آخوند ملّا كاظم خراسانى- رضوان اللّه عليه- ملحق شده و دوره تعلّم علوم ظاهرى را در تحت تربيت ايشان انجام داده و اخيرا در بوته تربيت و تهذيب مرحوم آية الحق و استاد وقت شيخ بزرگوار آخوند ملا حسينقلى همدانى- قدّس سرّه العزيز- قرار گرفته و ساليان دراز در ملازمت مرحوم آخوند بوده و از همگنان گوى سبقت ربوده و بالأخره در صف اول و طبقه نخستين تلامذه و تربيت يافتگان ايشان مستقر گرديد و در علوم ظاهرى و باطنى مكانى مكين و مقامى امين اشغال نمود و بعد از درگذشت مرحوم آخوند در عتبه مقدّس نجف اشرف اقامت گزيده و بدرس فقه اشتغال ورزيده و در معارف الهيه و تربيت و تكميل مردم يد بيضا نشان ميداد. جمعى كثير از بزرگان و وارستگان به يمن تربيت و تكميل آن بزرگوار قدم در دائره كمال گذاشته پشت پاى به بساط طبيعتزده و از سكّان دار خلد و محرمان حريم قرب شدند كه از آنجمله است سيّد اجل آيت حق و نادره دهر عالم عابد فقيه محدث شاعر مفلق سيد العلماء الربّانيين مرحوم حاج ميرزا على قاضى طباطبائى تبريزى متولد سال هزار و دويست و هشتاد و پنج هجرى قمرى و متوفاى سال هزار و سيصد و شصت و شش هجرى قمرى كه در معارف الهيّه و فقه حديث و اخلاق استاد اين ناچيز ميباشد- رفع اللّه درجاته السامية و أفاض علينا من بركاته-. سيّد بزرگوار صاحب ترجمه در سال هزار و سيصد و سى هجرى قمرى درعتبه مقدس نجف زندگى مستعار را بدرود گفت و روان پاكش بعالم بالا پرواز كرد- رحمة اللّه عليه-.
مرحوم شيخ اصلا اصفهانى بوده ولى دفتر عمر را در عتبات عاليه ورق زده پس از تمهيد مقدمات علوم در حكمت بدرس حكيم متأله مرحوم شيخ محمّد باقر اصطهباناتى (ره) حضور يافته و در اصول و فقه بحوزه درس مرحوم آخوند ملا كاظم خراسانى- قدّس سرّه- ملحق شده و سيزده سال به استفاده از آنجناب پرداخته و تكميل يافت و در مرحله تهذيب نفس و تصفيه باطن با مرحوم خلد آشيان عالم نحرير فخر المجتهدين و سند العارفين حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى نزيل قم كه از اكابر تلامذه و تربيت يافتگان مرحوم آخوند ملا حسينقلى همدانى بود رابطه و مكاتبه داشته.
مرحوم شيخ مردى بود جامع ميان علم و عمل و رابط ميان تقوى و ذوق، داراى طبعى سيّال و لهجهاى شيرين، ديوان اشعار وى معروف است و در فنون مختلفه شعر از قصيده و مديحه و غزل و رباعى و علمى اشعارى زياد سروده و در فقه و اصول و حكمت و عرفان مؤلفات زياد دارد كه غالب آنها مثل ضروريات يومى و حياتى دست بدست ميگردد. سيمائى داشت متواضع و زبانى خاموش و صورتى وارفته و غالبا غرق فكر و به خود مشغول بود. زندگانى ساده داشت تا در سال هزار و سيصد و شصت و يك هجرى قمرى فجأة در خواب در گذشت و بجهان جاودانى شتافت.
بسم اللّه الرحمن الرحيم
سؤال شيخ عطار در منطق الطير فرمايد:
دائما او پادشاه مطلق است
در كمال عزّ خود مستغرق است
او بسر نايد ز خود آنجا كه اوست
كى رسد عقل وجود آنجا كه اوست
معنى بيت دوم را بيان فرماييد الخ.
اين بود تصدير جناب استاد علامه طباطبائى بر رساله محاكماتش بين مكاتبات دو آيت علم و عمل جناب سيد احمد كربلائى و جناب شيخ محمد حسين اصفهانى كمپانى- رفع اللّه تعالى درجاتهما- بقلم خود معظم له. در محاكمات دقيقههاى لطيف عرفانى و نظرهاى بلند فلسفى دارد كه اقتحام در آنرا مجالى و وقتى وسيعتر بايد.
سؤالى از گفتار استاد در صدر تصديرش كه فرمود: «يك سلسله مكاتباتى در ميان دو استاد بزرگوارمان الخ» پيش ميآيد، و آن اينكه تاريخ وفات سيد احمد كربلائى- رضوان اللّه عليه- چنانكه خود استاد علامه تنصيص فرمودند در ۱۳۳۰ ه ق بود، و ولادت حاجى آقا (استاد علامه طباطبائى مدظله العالى) در آخر ذى الحجه ۱۳۲۱ ه ق است و براى ادامه تحصيل در ۱۳۴۴ ه ق به نجف اشرف مشرف شد، پس زمان ارتحال مرحوم سيد، جناب استاد در حدود نه سال داشت و هنوز به نجف نرفته بود كه مرحوم سيد در جوار رحمت الهى آرميد، و معظم له در همين تصدير تصريح فرمود كه استادش مرحوم آقاى قاضى محضر مباركش را ادراك كرد و بكمالات صورى و معنوى نائل آمد، بنابراين مقصود آنجناب از اينكه فرمود: «دو استاد بزرگوارمان سيد احمد كربلائى و شيخ محمد حسين اصفهانى» چيست؟
ظاهرا بايد جوابش اين باشد كه چون مرحوم سيد استاد استاد بود، جناب علامه طباطبائى تشرّفا از مرحوم سيد تعبير به استاد فرموده است. و اكنون كه بتحرير اين مبارك نامه (سهشنبه ۲۷ شعبان ۱۴۰۱- ۹ تيرماه ۱۳۶۰ ه ش) اشتغال دارم حضرت استاد طباطبائى در قم تشريف ندارند تا بمشافهه حضورى بپرسم.
و در همان روز مذكور (۴ شنبه ۲۷ ذى الحجه ۱۳۴۷ ه ق) كه بمحضر مبارك آية اللّه حاج شيخ محمد تقى آملى در تهران مشرف شدم و ايشان كه فرمودند: «در ميان شاگردان مرحوم آقاى قاضى، ايشان- يعنى استاد طباطبائى- و مرحوم سيد احمد كربلائى كشميرى از همه بهتر بودند» اين بنده بحضور استادآملى عرض كرده است: آقا آيا اين سيد احمد كربلائى كشميرى همان سيد احمد كربلائى معروف است؟ فرمود ايشان غير از آن آقا بود. آن آقاى سيد احمد كربلائى را اصلا ما نديدهايم، كه از شاگردان مرحوم ملا حسينقلى همدانى، و از اساتيد حاج سيد على قاضى بود، امّا اين آقا سيد احمد كربلائى كشميرى است و از شاگردان مرحوم قاضى بود و جوان مرگ شده است، و آن آقا سيد احمد كربلائى استاد قاضى اصلا اصفهانى بود. آنگاه مرحوم آقاى آملى كرامتى از مرحوم آقاى كشميرى در گشودن قفل بستهاى حكايت فرمود كه در ص ۶۴ دفتر خاطراتم مسطور است. [۱۵]
يكى از مؤلّفات صاحب ترجمه (استاد علامه طباطبائى) رساله وجيز بسيار عزيز على و الفلسفة الالهيه است. در مقالهاى كه جناب استاد بمناسبت تأسيس كنگره هزاره نهج البلاغه در تهران، ترقيم و ارسال بدان كنگره فرمود تكميل رساله مذكور را تمنّى كرد.
در آن مقاله نكتهاى بسيار بلند قريب به اين مضمون افاده فرمود كه در ميان جميع صحابه رسول اللّه (ص) از كسى جز امير المؤمنين على- عليه السلام- در بيان معارف حقه الهيه صاحب اينهمه گفتار بدينصورت كه نهج البلاغة نمونه بارز آنست نقل نشده است واحدى نشان نداده است.
راقم اين سطور متمسّك بذيل عنايت اهل ولايت حسن حسنزاده آملى چند جملهاى ديگر نيز از بعضى از اعاظم ديگر علماى اسلام درباره برهان الحكماء الالهيين امير المؤمنين حضرت وصىّ علىّ- عليه السلام- تقديم ميدارد:
۱- خليل بن احمد بصرى استاد سيبويه و واضع علم عروض، متوفى ۱۷۵ ه ق درباره حضرتش گفت: «احتياج الكل اليه و استغناؤه عن الكل دليل على انه إمام الكل».
و سئل ايضا: ما هو الدليل على انّ عليا امام الكل فى الكل؟ فقال: «احتياج الكل اليه و غناه عن الكل». [۱۶].
۲- شيخ رئيس ابن سينا متوفى ۴۲۸ ه ق گويد:
عزيزترين انبيا و خاتم رسولان- صلّى اللّه عليه و آله و سلم- چنين گفت با مركز حكمت و فلك حقيقت و خزينه عقل امير المؤمنين- عليه السلام- كه يا على: إذا رأيت الناس يتقربون الى خالقهم بانواع البرّ تقرّب اليه بانواع العقل تسبقهم، و اين چنين خطاب جز با چنو بزرگى راست نيامدى كه او در ميان خلق آنچنان بود كه معقول در ميان محسوس[۱۷].
۳- فخر رازى متوفى ۶۰۶ ه ق در تفسير كبير مفاتيح الغيب در ضمن سوره فاتحه در جهر و اخفات بسم اللّه الرحمن الرحيم، جهر را اختيار كرده است و چند وجه دليل بر جهر آن اقامه كرده است از آنجمله گويد:
السابع أن الدلائل العقلية موافقة لنا و عمل على بن ابى طالب- عليه السلام- معنا و من اتخذ عليّا إماما لدينه فقد استمسك بالعروة الوثقى فى دينه و نفسه. [۱۸]
من عبارت تفسيرش را بدون يكحرف تصرف از طبع تركيه نقل كردهام.
۴- شيخ اكبر محيى الدين عربى متوفى ۶۳۸ در باب ششم فتوحات مكيه در بحث هباء فرمايد:
فلم يكن اقرب اليه قبولا فى ذلك الهباء إلّا حقيقة محمد (ص) المسماة بالعقل و اقرب الناس اليه على بن ابى طالب رضى اللّه عنه إمام العالم و سرّ الانبياء اجمعين.
من اين عبارت شيخ اكبر را از فتوحات چاپ بولاق نقل كردهام [۱۹].
۵- ابن ابى الحديد شارح نهج البلاغه متوفى ۶۵۵ ه ق در شرح خطبه ۸۵ نهج آنجا كه امام عليه السلام فرمايد: بل كيف تعمهون و بينكم عترة نبيكم و هم أزمّة الحق و اعلام الدين و السنة الصدق فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن وردوهم ورود الهيم العطاش الخ.
گويد:
فانزلوهم باحسن منازل القرآن تحته سرّ عظيم و ذلك انه أمر المكلفين بان يجروا العترة فى اجلالها و اعظامها و الانقياد لها و الطاعة لأوامرها مجرى القرآن.
قال: فان قلت فهذا القول منه يشعر بأنّ العترة معصومة فما قول اصحابكم فى ذلك؟
قلت: نصّ ابو محمد بن متويه (ره) فى كتاب الكفاية على أن عليّا معصوم و أدلّة النصوص قد دلّت على عصمته و ان ذلك امر اختص هو به دون غيره من الصحابة.[۲۰]
آن خليل گويد: «نياز همه به على و بىنيازى على از همه، دليل است كه على امام همه است».
شيخ رئيس گويد: «على در ميان خلق آنچنان بود كه معقول در ميان محسوس».
فخر رازى گويد: «هر كس على را امام خود بگيرد به دست آويز استوار چنگ در زده است».
شيخ اكبر گويد: «على امام عالم و سرّ جميع انبيا است».
ابن متويه گويد: «ادله نصوص دالّ است كه در ميان صحابه فقط على معصوم بود».
اين چند كلمه قصار به پيشگاه مقام والاى ولايت علوى، شرحى است از هزاران كاندر عبارت آمد.
جناب استاد علامه طباطبائى مدظلّه العالى، در صدر آن رساله وجيز عزيز على و الفلسفة الالهية اصلى بغايت قويم، و مطلبى بنهايت عظيم بعنوان الدين و الفلسفة اهدا فرموده است كه: «حقا انّه لظلم عظيم ان يفرق بين الدين الالهى، و بين الفلسفة الالهية».
اين كلامى صادر از بطنان عرش تحقيق است كه هر كس شنيد گفتا للّه درّ قائل. آرى دين الهى و فلسفه الهى را جداى از هم داشتن و پنداشتن براستى ستمى بزرگ است.
معلّم ثانى ابونصر فارابى در آخر كتاب قيّم خود بنام تحصيل السعادة بيانى شريف در پيرامون فلسفه دارد كه منتهى به اين نتيجه ارزشمند ميگردد: فيلسوف كامل إمام است.
و صدر المتالهين فرمود: «تبا لفلسفة تكون قوانينها غير مطابقة للكتاب و السنة.»[۲۱]
در سنه هزار و سيصد و چهل و پنج هجرى شمسى، آية اللّه جناب آقا سيد محمد حسن الهى قاضى طباطبائى، برادر مكرّم استاد علامه طباطبائى- رفع اللّه تعالى درجاته المتعالية- كه در حوزه علميه قم براى افاده و افاضه رحل اقامت افكنده بودند، اين كمترين از محضر انورش بهرهمند بود. در روز پنجشنبه چهارم ذى الحجة ۱۳۸۶ ه ق- ۲۵/ ۱۲/ ۱۳۴۵ ه ش) در معيت آنجناب در شيخان قم سخن از سلسله مشايخ سير و سلوك عرفان عملى معظّم له و حضرت استاد علامه طباطبائى به ميان آمد، فرمودند:
استاد ما مرحوم قاضى رضوان اللّه عليه (آية اللّه حاج سيد على قاضى طباطبائى قدس سرّه العزيز) بود، و استاد قاضى مرحوم حاج سيد احمد كربلائى، و استاد ايشان مرحوم آخوند مولى حسينقلى همدانى، و استاد ايشان مرحوم حاج سيد على شوشترى، و استاد ايشان ملّاقلى جولا.
و بعد از ملّاقلى جولا را نمىشناسيم و نميدانيم كه خود ملاقلى جولا چه كسى بود، و خود حاج سيد على شوشترى هم او را نمىشناخت، زيرا كه:
مرحوم حاج سيد على شوشترى در شوشتر بود و عالم مبسوط اليد آنجا بود. وقتى مرافعهاى درباره ملكى وقفى به ميان آمد، عدّهاى مدّعى بودند كه اين ملك وقف نيست، و وقف نامچه را در صندوقچهاى نهادند و در جاى مخصوصى دفن كردند، و آنهائيكه مدّعى وقف بودند هيچ مدركى در دست نداشتند، خلاصه چند روز مرحوم شوشترى در حكم اين واقعه حيران بود و طرفين دعوى هم مصرّ بودند و هر روز آمد و رفت مىكردند و از مرحوم شوشترى حكم مىخواستند، مرحوم شوشترى در همين گيرودار بود كه روزى مردى بسويش رفته، در زد كسى دم در آمد و پرسيد كيستى آن مرد گفت: به آقا بگو مردى به نام ملّاقلى جولا مىخواهد شما را ببيند، وارد خانه شد و در نزد مرحوم شوشترى رفت و گفت آقا من آمدم به شما بگويم كه بايد از اينجا سفر كنى و به نجف بروى و در همانجا اقامت كنى.
بدانكه وقف نامچه اين ملك در فلان مكان دفن است و ملك وقف است.
مرحوم شوشترى هم ملّاقلى جولا را نميشناخت، خلاصه دستور داد آن موضع را كندند و وقف نامچه را بدر آوردند، و پس از اين واقعه از قضا و مرافعه دست كشيد و شوشتر را ترك گفت و در نجف اقامت نمود و در آنجا به درس فقه مرحوم شيخ مرتضى انصارى- رضوان اللّه عليه- ميرفت و مرحوم شيخ هم به درس اخلاق او حاضر مىشد، تا اينكه مرحوم آخوند ملا حسينقلى همدانى دنبال حقيقت را گرفت و هادى مىطلبيد، از همدان در آمد چندى در نزد عالمى بسر برده از او چيزى نيافت، به سوى نجف رخت بربست، در محضر مرحوم شوشترى و انصارى حاضر شد و از هر دو كمال استفاضه نمود.
چون شيخ انصارى از دنيا رحلت كرد آخوند همدانى در پى نوشتن مطالب اصوليه و فقهيه مرحوم شيخ انصارى شد، مرحوم شوشترى او را منع كرد و گفت اين كار تو نيست، ديگران هستند اين كار را بكنند، شما بايد مستعدّين را دريابيد، پس مرحوم آخوند ملّا حسينقلى- أعلى اللّه مقامه- در پى تربيت قابلين شد به طورى كه بعضى را از صبح تا طلوع آفتاب و عدهاى را از طلوع آفتاب تا مقدارى از برآمدن روز و هكذا حتى بعضى را در سر شب و بعضى را در آخر شب تا اينكه توانست سيصد نفر را به طورى تربيت كند كه هر يك از اولياء اللّه شدند، از آنجمله است: مرحوم شيخ محمد بهارى، مرحوم سيد احمد كربلائى، مرحوم ميرزا جواد ملكى تبريزى، مرحوم شيخ على زاهد قمى، مرحوم سيد عبد الغفار مازندرانى.
اين بود قسمتى از افادات استاد الهى طباطبائى در آنروز شيخان قم درباره سلسله مشايخ سير و سلوكشان.
اين بنده ناچيز حضرت استاد علامه طباطبائى- افاض اللّه تعالى علينا بركات انفاسه الشريفة- را در تعليم و تأديب چنان يافته است كه معلم ثانى ابونصر فارابى در كتاب تحصيل السعادة در اين دو ركن ركين و دو اصل اصيل أعنى تعليم و تأديب افاده فرموده است:
و التعليم هو ايجاد الفضائل النظرية فى الأمم و المدن، و التأديب هو طريق ايجاد الفضائل الخلقية و الصناعات العلمية فى الأمم. و التعليم هو بقول فقط، و التأديب هو أن يعود الأمم و المدنيّون الافعال الكائنة عن الملكات العلمية بان تنهض عزائمهم نحو فعلها و أن تصير تلك و افعالها مستولية على نفوسهم و يجعلوا كالعاشقين لها.[۲۲]
اهميّت بسزا و حاوى نقّاديهاى دقيق و عميق است. به حقيقت آنجناب در تعليم و تأديب نفوس مستعدّه در دانشگاه معارف عاليه حقه الهيه أعنى حوزه علميه قم، در زمانى كه علائق به امور طبيعى و لذائذ مادّى دامنگير اكثر شده است، لطفى است از جانب خداوند متعال كه ارزانى داشته شد تا حجت بر همگان تمام باشد، ذلك فضل اللّه يؤتيه من يشاء و اللّه ذو الفضل العظيم. معظم له از شجره علم و تقوى است و چندين پشت از اسلاف آنجناب همه از اماثل و افاضل عصر خود در منقبتين علم و تقوى بودند رضوان اللّه عليهم اجمعين.
همه آثار آنجناب علم است و فكر، همه حقيقت است و معرفت، همه بحث است و فحص، همه عشق است و عقل، همه قرآن است و حديث، و و و.
هر كه سخن با سخنى ضم كند
قطرهاى از خون جگر كم كند
اين دو كتاب اخير (بدايه و نهايه) از متون فلسفى بسيار مهم است، كه عالىترين سير تكاملى فلسفى الهى از قلم وزين و سنگين چون صاحب الميزان تدوين شد كه بحمد اللّه تعالى اكنون در حوزه علميه قم از كتب درسى طالبان حكمت است.
آنكس كه ز كوى آشنايى است
داند كه متاع ما كجائى است
اين چند سطر را بطور عجاله به اندازه درايت خودم از معظم له تحرير و بحضور ارباب فضل تقديم داشتم و مقرّم كه حق ترجمه را در حق صاحب ترجمه ايفا نكردهام. هر چند:
مرد را صد سال عمّ و خال او
يك سر موئى نداند حال او
ولى باز اميد است كه در فرصت بيشتر وظيفه قدرشناسىام را نسبت بساحت مقدّس آنجناب و برادر مكرم او حضرت آية اللّه جامع المعقول و المنقول آقا سيد محمد حسن الهى قاضى طباطبائى قدّس سرّه العزيز و روحى له الفداء كه آن هر دو سرور و مولايم بر اين بنده كمترين ناچيز، حقوق تعليم و تأديب بسيار دارند، به پيشگاه مردم صاحبدل عرضه بدارم.
امير المؤمنين (ع) فرمود: لقد علّمني رسول اللّه (ص) ألف باب يفتح كل باب ألف باب [۲۵]
و عن زراره و أبي بصير عن الباقر و الصادق عليهما السلام قالا علينا أن نلقي إليكم الأصول و عليكم أن تفرّعوا[۲۶].
من از مدح و ثناى، مجد و سناى آن جلسههاى صبح سعادت كه ساليانى دراز در حضور باهر النور استاد تعليم و تأديب علّامه طباطبائى، ابواب رحمت از القاى اصول معارف الهيه به روى ما گشوده مىشد، ناتوانم. جزاه اللّه عن الاسلام و المسلمين خير جزاء العاملين، قوله سبحانه: إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا.
دعويهم فيها سبحانك اللهم و تحيّتهم فيها سلام و آخر دعويهم أن الحمد للّه رب العالمين.
۱. «نهج البلاغه»، خطبه ۱۳۱
۲. سوره نحل (۱۶): ۹۰
۳. سوره زمر (۳۹): ۲۶
۴. سوره حجر (۱۵): ۸۸
۵. سوره بقره (۲): ۱۲۵
۶. «الميزان» ج ۱، ص ۲۷۷
۷. «نقباء البشر» ص ۵۸۴
۸. «سوره كهف (۱۸): ۴۴
۹. «نقباء البشر»، ص ۱۵۶۵
۱۰. سوره انعام (۶): ۹۲
۱۱. سوره فصلت (۴۱): ۳۱- ۳۴
۱۲. «وافى»، ج ۱۴، ص ۶۵، رحلى
۱۳. سوره كهف (۱۸): ۱۱۰
۱۴. سوره لقمان (۳۱): ۲۸
۱۵. بالأخره در همين روز (سهشنبه ۹ تير ۶۰) به وسيله دوست فاضل صاحبدلى كه در تهران تشريف داشتند از استاد علّامه طباطبائى تلفنى در اين موضوع سؤال شد، در جواب فرمودند: «حق با فلانى (يعنى اينجانب) است، و تعبير به استاد از جهت همان استاد استاد بودن مرحوم سيّد است».
۱۶. (روضات الجنات للخوانسارى ره)
۱۷. «رساله معراجيه» ص ۱۵
۱۸. «مفاتيح الغيب» ج ۱، ص ۱۶۱، رحلى
۱۹. «فتوحات مكيه» ج ۱، ص ۱۳۲، باب ششم، چاپ بولاق
۲۰. «شرح نهج البلاغة» ج ۱، ص ۳۴۱، چاپ سنگى.
۲۱. «اسفار» ج ۴، ص ۷۵، رحلى، چاپ سنگى.
۲۲. «تحصيل السعادة» ص ۲۹، چاپ حيدرآباد دكن.
۲۳. سوره مائده (۵): ۱۰۵
۲۴. سوره بقره (۲): ۲۱۳
۲۵. «بحار» ج ۷، ص ۲۸۱، چاپ كمپانى
۲۶. «مجمع البحرين»، ماده «فرع»