در وحى قديم آمده است كه:
«و لا تملّ من الدّعاء فانّى لا املّ من الاجابة».
«از دعا كردن، ناراحت و ملول نشو، چون من از اجابت كردن، ناراحت نمىشوم».
«عبد العزيز طويل» از امام صادق- عليه السّلام- روايت كرده است كه فرمود:
«انّ العبد اذا دعا لم يزل اللَّه تعالى في اجابته ما لم يستعجل»
«بنده وقتى دعا مىكند اگر عجله نكند خداوند متعال حاجتش را خواهد داد».
و از آن حضرت مروى است كه فرمود:
«انّ العبد اذا عجل فقام لحاجته يقول اللَّه تبارك و تعالى: اما يعلم عبدى انّى انا اللَّه الّذى اقضى الحوائج؟»
«اگر بندهاى عجله كند و به دنبال حاجتش برخيزد، خداوند تبارك و تعالى مىگويد: آيا بندهام نمىداند كه من بايد حوايج را بر آورده سازم؟».
در روايت ديگر آمده است كه:
«اذا استعجل العبد في صلاته يقول سبحانه: استعجل عبدى أ يراه يظنّ انّ حوائجه بيد غيرى؟».
«هر گاه بنده در نمازش عجله كند، خداوند سبحان مىگويد: بندهام عجله به خرج داد، آيا گمان مىكند حوايجش در دست غير من است؟».
از امام باقر- عليه السّلام- روايت است كه:
«يا باغى العلم، صلّ قبل ان لا تقدر على ليل و لا نهار تصلّى فيه، انّما مثل الصّلاة لصاحبها كمثل رجل دخل على ذى سلطان فانصت له حتّى فرغ من حاجته فكذلك المرء المسلم باذن اللَّه عزّ و جلّ ما دام في الصّلاة لم يزل اللَّه عزّ و جلّ ينظر اليه حتّى يفرغ من صلاته»
«اى كسى كه در طلب دانشى! نماز بگزار قبل از آنكه نه شب، قدرت بر نماز داشته باشى و نه روز، نمازگزار چون كسى است كه بر سلطانى وارد شود و آن سلطان به سخنان وى گوش فرا دهد تا از ذكر خواستههايش فارغ گردد، انسان مسلمان نيز اين چنين است، تا وقتى كه در نماز است، خداوند متعال به او گوش مىدهد و نظر و توجه مىكند تا از نمازش فارغ گردد».
امام صادق- عليه السّلام- فرمود:
«اذا صلّيت فريضة فصلّها لوقتها صلاة مودّع يخاف ان لا يعود اليها ابدا ثمّ اصرف بصرك الى موضع سجودك فلو تعلم من عن يمينك و شمالك لاحسنت صلاتك، و اعلم انّك بين يدى من يراك و لا تراه».
«هر گاه خواستى نماز واجبى به جاى بياورى، مانند كسى باش كه مىخواهد با نماز، وداع كند و ديگر هرگز به آن بر نخواهد گشت (چون مرگش فرا رسيده است) چشمت را به سجدهگاه متوجه كن، اگر بدانى كه افرادى در راست و چپت، تو را مىبينند، نماز بهتر بجاى مىآورى اما بدان در برابر كسى هستى كه تو را مىبيند ولى تو او را نمىبينى».
پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود:
«يا ابا ذرّ، ما دمت في الصّلاة فانّك تقرع باب الملك و من يكثر قرع باب الملك يفتح له، يا ابا ذرّ، ما من مؤمن يقوم الى الصّلاة الّا تناثر عليه البرّ ما بينه و بين العرش و وكّل اللَّه به ملكا ينادى: يا ابن آدم، لو تعلم مالك في صلاتك و لمن تناجى لما سئمت و لا التفتّ الى شيء».
«اى ابا ذر! ما دام كه در نمازى، مشغول كوبيدن در خانه پادشاه عالمى و هر كس كه در خانه چنين پادشاهى را بكوبد، حتما آن در بر رويش گشوده خواهد شد. اى ابا ذر! هر گاه مؤمنى به نماز مىايستد، به اندازه فاصلهاش تا عرش الهى بر او نيكى مىريزد و خداوند متعال فرشتهاى را بر او وكيل مىكند كه ندا بدهد: اى فرزند آدم! اگر بدانى كه در نمازت چه هست و با چه كسى مشغول مناجاتى، هرگز خسته نمىشوى و به چيز ديگرى روى نخواهى كرد».
در آنچه خداوند متعال بر فرزند عمران وحى فرستاده آمده است كه:
«يا موسى، عجّل التّوبة، و اخّر الذّنب، و تأنّ في المكث بين يدىّ في الصّلاة، و لا ترجّ غيرى، و اتّخذنى جنّة للشّدائد، و حصنا لملمّات الامور»
«اى موسى! توبه را پيش بينداز و گناه را پس. و وقتى در برابرم به نماز ايستادهاى، دقت به خرج بده، به غير من دل نبند و مرا چون سپرى بنما در برابر سختيها و قلعهاى در برابر حوادث».
رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود:
«انّ اللَّه يحبّ السّائل اللّحوح»
«خداوند درخواستكننده مصرّ را دوست دارد».
«وليد بن عقبه هجرى» گويد شنيدم امام باقر- عليه السّلام- مىفرمود:
«و اللَّه لا يلحّ عبد مؤمن على اللَّه في حاجته الّا قضاها اللَّه له»
«به خدا قسم! هرگز بنده مؤمنى در حاجتش بر خدا اصرار نكرد مگر آنكه خداوند متعال آن حاجت را برآورده نمود».
«ابو الصباح» از امام صادق- عليه السّلام- روايت كرده است كه فرمود:
«انّ اللَّه كره الحاح النّاس بعضهم على بعض في المسألة، و احبّ ذلك لنفسه، انّ اللَّه يحبّ ان يسأل و يطلب ما عنده»
«خداوند متعال دوست ندارد كه مردم هنگام درخواست از يك ديگر، اصرار ورزند اما اين را براى خودش دوست دارد، خدا دوست دارد كه مردم آنچه نزد اوست، بخواهند و طلب كنند».
«ابن عبد اللَّه فرّاء» از حضرت صادق- عليه السّلام- روايت كرده است كه فرمود:
«انّ اللَّه تبارك و تعالى يعلم ما يريد العبد اذا دعا و لكنّه يحبّ ان يبثّ اليه الحوائج»
«خداوند تبارك و تعالى مىداند كه بنده هنگام دعا چه مىخواهد، ولى دوست دارد كه حوايج را به درگاهش شرح دهد».
از «كعب الاحبار» مروى است كه در تورات نوشته شده:
«يا موسى، من احبّنى لم ينسنى، و من رجا معروفى الحّ في مسألتى. يا موسى، انّى لست بغافل عن خلقى و لكن احبّ ان تسمع ملائكتى ضجيج الدّعاء من عبادى، و ترى حفظتي تقرّب بنى آدم الىّ بما انا مقوّيهم عليه و مسبّبه لهم».
«اى موسى! كسى كه مرا دوست دارد، فراموشم نمىكند و كسى كه به نيكيهاى من اميدوار است، در درخواستش، اصرار مىنمايد. اى موسى! من از مخلوقاتم غافل نيستم (و خبر دارم) ولى دوست دارم كه ملائكهام صداى ضجّه دعا را از بندگانم بشنوند و ملازمان من ببينند كه چگونه بنى آدم به خاطر چيزهايى كه قدرت و اسبابش در دست من است، به من تقرب مىجويند».
اولا اين دعا از آفت ريا به دور است و ثانيا خداوند متعال بدان فرمان داده است كه:
ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً[۱].
«پروردگارتان را با حالت تضرع و خفا بخوانيد».
ثالثا رواياتى در اين باب آمده است از جمله: «اسماعيل بن همام» از امام رضا- عليه السّلام- روايت كرده است كه فرمود:
«دعوة العبد سرّا دعوة واحدة تعدل سبعين دعوة علانية»
«يك دعاى مخفى بنده، برابر است با هفتاد دعاى علنى».
در روايت ديگر آمده است كه:
«دعوة تخفيها افضل من سبعين دعوة تظهرها»
«دعايى كه آن را مخفى بدارى از هفتاد دعايى كه آشكارش نمايى، برتر است».
از رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- روايت شده است كه فرمود:
«انّ ربّك يباهى الملائكة بثلاثة نفر: رجل يصبح في ارض قفر فيأذّن و يقيم ثمّ يصلّى، فيقول ربّك للملائكة: انظروا الى عبدى يصلّى و لا يراه احد غيرى، فينزل سبعون الف ملك يصلّون وراءه و يستغفرون له الى الغد من ذلك اليوم. و رجل قام من الليل يصلّى وحده فسجد و نام و هو ساجد فيقول: انظروا الى عبدى روحه عندى و جسده ساجد لى. و رجل في زحف فيفرّ اصحابه و يثبت و هو يقاتل حتّى قتل»
«پروردگار منان به واسطه وجود سه نفر، بر ملائكه مباهات مىكند:
اوّل- كسى كه در بيابان بىآب و علف و خالى از سكنه واقع شده، اذان و اقامه مىگويد و نماز مىخواند، در اينجا پروردگار به ملائكه مىگويد: به بندهام نظر كنيد، نماز مىخواند در حالى كه احدى جز من او را نمىبيند، در اين حال هفتادهزار فرشته فرود آمده پشت سرش نماز مىگزارند و تا فرداى آن روز، برايش استغفار مىكنند.
دوّم- كسى كه از خوابش بر مىخيزد تا به تنهايى نماز بخواند، به سجده مىرود و در همان حال خواب او را فرا مىگيرد، در اينجا خداوند متعال مىگويد:
به بندهام نظر كنيد، روحش نزد من است و جسدش در برابرم ساجد.
سوّم- كسى كه در حال جنگ، يارانش فرار كنند ولى او ثابت قدم بماند و نبرد كند تا كشته شود».
«ابن قداح» از حضرت صادق- عليه السّلام- روايت كرده است كه فرمود:
«قال رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم-: اذا دعا احدكم فليعمّم فانّه اوجب للدّعاء»
«رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود: هر گاه يكى از شما خواست دعا كند، آن را تعميم بدهد (و براى ديگران نيز دعا كند) كه اين عمل در دعا شايسته است».
خداوند متعال مىفرمايد:
وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ[۲].
«در كنار كسانى كه پروردگارشان را مىخوانند، صبر كن».
علاوه بر اين، براى مباهله (كه خود يك دعاست) فرمان به اجتماع داده است،«ابو خالد» گويد: حضرت صادق- عليه السّلام- فرمود:
«ما من رهط اربعين رجلا اجتمعوا فدعوا اللَّه في امر الّا استجاب اللَّه لهم، فان لم يكونوا اربعين فاربعة يدعون اللَّه عشر مرّات الّا استجاب اللَّه عزّ و جلّ لهم فان لم يكونوا اربعة فواحد يدعو اللَّه اربعين مرّة يستجيب اللَّه العزيز الجبّار له»
«رخ نداده است كه چهل نفر در يك جا جمع شوند و خداوند متعال را در كارى بخوانند مگر آنكه ذات اقدس الهى آنان را اجابت فرمود، اگر چهل نفر نشدند، مىشود چهار نفر جمع شوند و ده بار خداى را بخوانند تا اجابتشان كند و اگر چهار نفر هم نبودند، حتى يك نفر هم مىتواند خداوند را چهل مرتبه بخواند و دعا كند تا آن ذات عزيز و جبار، اجابتش نمايد».
«عبد الاعلى» نيز از آن حضرت روايت كرده است كه:
«ما اجتمع اربعة قطّ على امر فدعوا اللَّه تعالى الّا تفرّقوا عن اجابة».
«هرگز نشده است كه چهار نفر براى يك كارى اجتماع كنند و خداوند متعال را بخوانند مگر آنكه با اجابت دعا، متفرق گرديدند».
آن كس كه «آمين» مىگويد: در دعا شريك است، آنجا كه خداوند متعال به موسى و هارون- عليهما السّلام- مىفرمايد:
قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُما[۳].
«دعاى شما دو نفر اجابت شد».
دعا را حضرت موسى- عليه السّلام- كرده بود و هارون، «آمين» گفته بود، اما ذات اقدس الهى، آن را به هر دو نسبت مىدهد.
«على بن عقبه» از مردى و او از امام صادق- عليه السّلام- روايت كرده است كه فرمود:
«كان ابى اذا حزنه امر جمع النّساء و الصّبيان ثمّ دعا و امّنوا»
«هر گاه پدرم از چيزى محزون مىشد (و مشكلى برايش پيش مىآمد) زنان و كودكان را جمع كرده دعا مىنمود و آنان آمين مىگفتند».
«سكونى» از امام صادق- عليه السّلام- روايت كرده است كه فرمود:
«الدّاعى و المؤمن شريكان».
«دعاكننده و آمين گو، با هم شريكند».
خداوند متعال مىفرمايد:
ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً[۱].
«پروردگارتان را در حال تضرع و خفا بخوانيد».
در دعاى معصومين- عليهم السّلام- آمده است كه:
«و لا ينجى منك الّا التّضرّع اليك»
«تنها تضرّع به درگاه تو موجب نجات است».
در آنچه به موسى- عليه السّلام- وحى شده آمده است:
«يا موسى، كن اذا دعوتنى خائفا مشفقا وجلا، و عفّر وجهك في التّراب، و اسجد لى بمكارم بدنك، و اقنت بين يدىّ في القيام و ناجنى حيث تناجينى بخشية من قلب وجل».
«اى موسى به هنگام دعا بايد خائف، سوخته دل و بيمناك باشى، صورتت را به خاك بمال و با بهترين اعضايت در برابرم سجده كن، در مقابل من كه ايستادهاى دستهاى گدايى را به قنوت بلند كن و به هنگام مناجاتت با حالتى هراسناك و قلبى بيمناك مناجات بنما».
و در آنچه كه بر عيسى- عليه السّلام- وحى فرستاد آمده است كه:
«يا عيسى، ادعنى دعاء الغريق الحزين الّذى ليس له مغيث.
يا عيسى، اذلّ لى قلبك و اكثر ذكرى في الخلوات و اعلم انّ سرورى ان تبصبص الىّ و كن في ذلك حيّا و لا تكن ميّتا و اسمعنى منك صوتا حزينا»
«اى عيسى! همچون انسان غريق و محزونى كه هيچ نجات دهندهاى ندارد، مرا بخوان: اى عيسى! قلبت را در برابر من خوار و ذليل كن و در خلوتها بسيار به ياد من باش. بدان خوشحالى من در اين است كه با خوف و رجا به سوى من بيايى، اما مبادا با قلبى مرده چنين كنى، بلكه بايد قلبت زنده و با نشاط باشد و ازجانب خودت، صوت حزينى را بگوش من برسان».
در روايت آمده است كه:
«لمّا بعث اللَّه موسى و هارون- عليهما السّلام- الى فرعون قال لهما:
لا يروّعكما لباسه فانّ ناصيته بيدى، و لا يعجبكما ما متّع به من زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا و زينة المترفين فلو شئت زيّنتكما بزينة يعرف فرعون حين يراها انّ مقدرته يعجز عنها».
«آنگاه كه خداوند متعال موسى و هارون- عليهما السّلام- را به سوى فرعون فرستاد به آن دو گفت: مبادا لباسهاى فاخرش شما را بترساند كه زمام كار او در دست من است. و مبادا از بهرهورى دنيايى و زينتهاى او تعجّب كنيد كه اگر مىخواستم شما دو نفر را طورى زينت مىكردم كه هر وقت، فرعون شما را ببيند بفهمد كه قدرتش در برابر آن عاجز است».
«و لكنّي ارغب بكما عن ذلك فازوى الدّنيا عنكما، و كذلك افعل باوليائى انّى لازوّدهم عن نعيمها كما يزوّد الرّاعى غنمه عن مراتع الهلكة، و انّى لاجنّبهم سلوكها كما يجنّب الرّاعى الشّفيق ابله عن موارد العثرة و ما ذاك لهوانهم علىّ و لكن ليستكملوا نصيبهم من كرامتى سالما موفّرا»
«ولى من شما را بر آن ترجيح مىدهم، بنا بر اين، دنيا را از شما دور كردم و اين روش برخورد من است با دوستانم. به آنان آن مقدار نعمت دنيا مىدهم كه چوپان از علفهاى هلاكت و نابودى به گوسفندانش مىدهد، من دوستانم را از سلوك در دنيا دور نگه مىدارم همچنان كه چوپان مهربان، شترهايش را از لغزشگاهها و پرتگاهها نگاهدارى مىنمايد. بنا بر اين، دور نگهداشتن دوستانم از دنيا به خاطر اين نيست كه آنان نزد من بىارزشند بلكه به خاطر اين است كه در حال سلامت، به كمال كرامت در نزد من برسند».
«انّما يتزيّن لى اوليائى بالذّلّ و الخشوع و الخوف الّذى يثبت في قلوبهم فيظهر من قلوبهم على اجسادهم، فهو شعارهم و دثارهم الّذى به يستشعرون، و نجاتهم الّتى بها يفوزون، و درجاتهم الّتى لها يأملون، و مجدهم الّذى به يفتخرون، و سيماهم الّتى بها يعرفون»
«زينت اوليايم در برابر من، فروتنى و خشوع و هراسى است كه در قلبهاشان خانه كرده و از آنجا در بدنهاشان آشكار شده است. اين چنين حالتى ظاهر و باطن آنان را تشكيل مىدهد و موجب نجاتشان است تا به درجاتى كه آرزويش را مىكشند نايل آيند، مجد و عظمت آنان در همين فروتنى و خشوع است و بدان افتخار هم مىكنند، اين حالت، علامت آنان است كه بدان شناخته مىشوند».
«فاذا لقيتهم يا موسى، فاخفض لهم جناحك، و الن لهم جانبك، و ذلّل لهم قلبك و لسانك، و اعلم انّه من اخاف لى وليّا فقد بارزنى بالمحاربة ثمّ انا الثّائر لهم يوم القيامة».
«اى موسى! هر گاه اينان را ديدى، برايشان بال گسترده، با نرمش و ملاطفت رفتار كن و قلب و زبانت را برايشان فروتن قرار بده و بدان كه هر كس دوست مرا بترساند با من به جنگ و مبارزه برخاسته است و در قيامت عليه او غضبناك خواهم بود».
«حارث بن مغيره» روايت كرده است كه شنيدم امام صادق- عليه السّلام- مىگفت:
«ايّاكم اذا اراد ان يسأل احدكم ربّه شيئا من حوائج الدّنيا حتّى يبدأ بالثّناء على اللَّه عزّ و جلّ و المدحة له، و الصّلوة على النّبىّ و اله، ثمّ يسأل اللَّه حوائجه»
«اگر يكى از شما حاجتى از حوايج دنيايى داشت، قبل از هر چيز اوّل خداوند عزيز و جليل را ثنا كند و مدح گويد، بعد صلوات بر پيامبر و آلش بفرستد، سپس حاجات خود را طلب كند».
و فرمود:
«انّ رجلا دخل المسجد و صلّى ركعتين، ثمّ سأل اللَّه عزّ و جلّ، فقال رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم-: اعجل العبد ربّه، و جاء آخر فصلّى ركعتين ثمّ اثنى على اللَّه عزّوجلّ، و صلّى على النّبىّ- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم-، فقال رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم-: سل تعطه»
«فردى داخل مسجد شد، دو ركعت نماز گزارد و از خدا چيزى طلب كرد، رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود: اين بنده در درگاه الهى عجله به خرج داده است. فرد ديگرى آمد و دو ركعت نماز گزارد، سپس خداوند عزيز و جليل را ثنا كرد و صلوات بر رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرستاد، در اين هنگام حضرت فرمود: بخواه كه حاجتت داده خواهد شد».
«محمد بن مسلم» گويد: امام صادق- عليه السّلام- فرمود:
«انّ في كتاب امير المؤمنين- عليه السّلام- انّ المسألة بعد المدحة فاذا دعوت فمجّده، قال: قلت: كيف نمجّده؟ قال: تقول:».
«در كتاب امير المؤمنين- عليه السّلام- آمده است: سؤال، مرتبهاش بعد از مدح الهى است، پس هر گاه خواستى دعا كنى، او را به بزرگى ياد كن».
راوى گويد: از حضرت پرسيدم چگونه او را به بزرگى ياد كنم؟ فرمود:مىگويى:
«يا من هو اقرب الىّ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ، يا من يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ، يا من هو بالمنظر الاعلى، يا من لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ»
«اى كسى كه از رگ گردن به من نزديكترى! اى كسى كه ميان انسان و قلبش، حايل مىشوى! اى كسى كه در نظرها برترى! اى كسى كه چيزى مانند تو نيست!».
«معاوية بن عمار» از حضرت صادق- عليه السّلام- روايت كرده است كه فرمود:
«انّما هى المدحة ثمّ الثّناء ثمّ الاقرار بالذّنب ثمّ المسألة، انّه و اللَّه ما خرج عبد من الذّنب الّا بالاقرار»
«اوّل مدح و ثنا، سپس اعتراف به گناه، آنگاه طرح سؤال و درخواست، كه به خدا قسم! بندهاى از گناه، نجات نيافت مگر به واسطه اقرار».
«عيسى بن ابى القاسم» گويد: امام صادق- عليه السّلام- فرمود:
«اذا طلب احدكم الحاجة فليثن على ربّه و ليمدحه، فانّ الرّجل منكم اذا طلب الحاجة من سلطان هيّأ له من الكلام احسن ما يقدر عليه، فاذا طلبتم الحاجة فمجّدوا اللَّه العزيز الجبّار و امدحوه و اثنوا عليه تقول:»
«هر گاه يكى از شما خواست حاجتى طلب كند، اوّل پروردگارش را مدح و ثنا نمايد، چون اگر فردى از سلطانى چيزى بخواهد، تا آنجا كه مىتواند، كلام نيك به كار مىبرد، پس هنگام طلب حاجت، اوّل خداوند عزيز و جبار را به بزرگى ياد كنيد و اين گونه مدح و ثنا نماييد:».
«يا اجود من اعطى، و يا خير من سئل، و يا ارحم من استرحم، يا واحد، يا احد، يا صمد، يا من لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ، يا من لم يتّخذ صاحبة و لا ولدا، يا من يفعل ما يشاء و يحكم ما يريد و يقضى ما احبّ، يا من يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ، يا من هو بالمنظر الاعلى، يا من لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ، يا سميع، يا بصير، ...»
«اى كسى كه در ميان بخشندگان، بخشندهترى! اى كسى كه از هر سؤالشوندهاى بهترى! اى رحيمتر از هر رحمكنندهاى! اى تنها! اى بىهمتا! اى كسى كه همه به تو نيازمندند! اى كسى كه نمىزايى و زائيده نشدهاى! اى كسى كه هيچ كس با تو برابرى نمىكند! اى كسى كه همسر و فرزندى براى خود اختيار نكردهاى! اى كسى كه هر چه بخواهى انجام مىدهى! اى كسى كه هر چه اراده كنى بر طبق آن حكم مىكنى! اى كسى كه هر چه دوست داشته باشى آن را مقدّر مىنمايى! اى كسى كه بين انسان و قلبش حايل مىشوى! اى كسى كه در چشم اندازى والائى! اى كسى كه چيزى چون تو نيست! اى شنونده! اى بيننده! ...».
«و اكثر من اسماء اللَّه عزّ و جلّ فانّ اسماء اللَّه تعالى كثيرة، و صلّ على محمّد و آل محمّد، و قل:»
«و نامهاى خداوند عزيز و جليل را هر چه بيشتر (بر زبان جارى) كن، چون او نامهاى فراوانى دارد، بعد بر محمد و آل محمد صلوات بفرست و آنگاه بگو:».
«اللّهمّ اوسع علىّ من رزقك الحلال ما اكفّ به وجهى، و اؤدّى به امانتى، و اصل به رحمى، و يكون لى عونا على الحجّ و العمرة»
«بار الها! روزى حلالت را بر من بگستران آن مقدار كه بتوانم آبرويم را حفظ كرده، ديونم را ادا كنم، صله رحم بنمايم و كمكى براى من باشد تا بتوانم حج و عمره به جاى آورم».
«ابو بصير» از امام صادق- عليه السّلام- روايت كرده است كه فرمود:
«قال رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم-: من ذكرت عنده فنسى ان يصلّى علىّ خطئ اللَّه به طريق الجنّة».
پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود:
«كسى كه در برابرش نام من برده شود و فراموش كند بر من صلوات بفرستد، خداوند متعال او را از راه بهشت به خطا مىبرد».
«ابن القداح» نيز از آن حضرت روايت كرده است كه فرمود:
«سمع ابى رجلا متعلّقا بالبيت يقول: اللّهمّ صلّ على محمّد، فقال:لا تبترها و لا تظلمنا حقّنا، قل: اللّهمّ صلّ على محمّد و اهل بيته»
«پدرم از فردى كه خود را به خانه كعبه آويزان كرده بود شنيد كه مىگويد:
اللّهمّ صلّ على محمّد،
به او گفت: آن را ابتر و دم بريده نكن و نسبت به حق ما ظلم روا مدار بلكه بگو:
اللّهمّ صلّ على محمّد و اهل بيته»
«عبد اللَّه بن نعيم» گويد به حضرت صادق- عليه السّلام- عرض كردم:
من داخل خانه خدا شدم در حالى كه هيچ دعايى به خاطرم نمىآمد مگر صلوات بر محمد و آل محمد حضرت فرمود:
«اما انّه لم يخرج احد بافضل ممّا خرجت به»
«آگاه باش كه كسى بهتر از آنچه تو كردى انجام نداده است».
«جابر» از امام باقر- عليه السّلام- روايت كرده است كه فرمود:
«انّ عبدا مكث في النّار يناشد اللَّه سبعين خريفا و سبعين خريفا و الخريف سبعون سنة و سبعون سنة ثمّ قال- عليه السّلام-: انّه سأل اللَّه بحقّ محمّد و اهل بيته لما رحمتنى، قال- عليه السّلام-: فاوحى اللَّه الى جبرئيل- عليه السّلام- ان اهبط الى عبدى فاخرجه الىّ، قال: يا ربّ، كيف لى بالهبوط في النّار؟
قال: انّى قد امرها ان تكون عليك بردا و سلاما، قال: يا ربّ، فما علمى بموضعه؟
قال: انّه في جبّ من سجّين، قال: فهبط اليه و هو معقول على وجهه بقدومه، قال:
قلت: كم لبثت في النّار؟ قال: ما احصى كم تركت فيها خلفا، قال: فاخرجه اليه، قال: فقال له: يا عبدى، كم كنت تناشدنى في النّار؟ قال: ما احصى يا ربّ، قال:
اما و عزّتى و جلالى لولا ما سألتنى به لاطلت هوانك في النّار لكنّه حتم حتمته على نفسى لا يسألنى عبد بحقّ محمّد و اهل بيته الّا غفرت له ما كان بينى و بينه، فقد غفرت لك اليوم»
«بندهاى در آتش جهنم، صد و چهل خريف خدا را مىخواند كه هر خريف، صد و چهل سال است، آنگاه خدا را به حق محمد و اهل بيتش قسم مىدهد كه: بر من ترحمى بنما، در اينجا خداوند متعال به جبرئيل وحى مىفرستد كه: به سوى بندهام پايين برو و او را از جهنم خارج كرده به سوى من بياور.
جبرئيل مىگويد: پروردگارا! من چگونه درون آتش بروم؟ خداوند متعال مىفرمايد: من به آتش امر كردم كه براى تو خنك و سلامت باشد. جبرئيل مىگويد: پروردگارا! نمىدانم بندهات در كجاست. خداوند سبحان مىفرمايد: او در گودالى در سجّين قرار دارد.
امين وحى به سوى او مىرود و مىبيند پاهايش بسته و به صورت آويزان است، به او مىگويد: چه مدتى است كه در آتشى؟ مىگويد: نمىدانم چه مدتى را در جهنم پشت سر گذاشتهام، جبرئيل او را به سوى پروردگار عالم مىبرد، آنگاه ذات اقدس الهى به او مىگويد:اى بنده من! چه مدتى است كه مرا ميان آتش صدا مىزنى؟
مىگويد:حساب ندارم اى پروردگار من! مىفرمايد: آگاه باش كه به عزت و جلالم سوگند! اگر اين جملاتى را كه گفتى بر زبان جارى نمىكردى، تو را در جهنم نگاه مىداشتم لكن بر خودم لازم و حتمى كردم كه بندهاى مرا به حق محمد و اهل بيتش سوگند ندهد مگر آنكه هر چه بين من و اوست را برايش بيامرزم و (به همين خاطر) امروز تو را آمرزيدم».
از «سلمان فارسى» روايت شده است كه گويد: شنيدم رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- مىفرمود:
«انّ اللَّه عزّ و جلّ يقول: يا عبادى، او ليس من له اليكم حوائج كبار لا تجودون بها الّا ان يتحمّل عليكم باحبّ الخلق اليكم تقضونها كرامة لشفيعهم؟ الا فاعلموا انّ اكرم الخلق علىّ و افضلهم لدىّ محمّد و اخوه علىّ و من بعده الائمّة الّذين هم الوسائل الىّ، الا فليدعنى من همّته حاجة يريد نفعها، اودهته داهية يريد كشف ضررها، بمحمّد و اله الطّيّبين الطّاهرين اقضها له احسن ما يقضيها من يستشفعون باعزّ الخلق عليه»
«خداوند عزيز و جليل مىگويد: اى بندگان من! آيا اتفاق نيفتاده كه:فردى از شما حاجتهاى بزرگى بخواهد كه شما آن حوايج را نمىدهيد مگر اينكه محبوبترين خلق نزد شما را حاضر كند و شما به احترام آن شفيع محبوب و دوست داشتنى درخواستهاى او را بدهيد؟
آگاه باشيد و بدانيد كه با كرامتترين و برترين خلق نزد من، محمد و برادرش على و پس از آن ائمه هستند، آنانى كه وسيله تقرب به من مىباشند. آگاه باشيد كه هر كس حاجت مهمى دارد و مىخواهد نفعى به او برسد يا مشكلى برايش پديد آمده و خواهان دفع ضرر آن است، اگر مرا به محمد و آل پاكش بخواند، آنچنان حاجتش را برآورده مىسازم كه بهتر و برتر باشد از برآورده ساختن كسى كه محبوبترين خلق را نزد او شفيع قرار مىدهند».
سخنان سلمان كه به اينجا رسيد، عدهاى از مشركين و منافقين در حالى كه او را مسخره مىكردند گفتند: اى سلمان! چرا خدا را به اينها قسم نمىدهى تا تو را بىنيازترين و پولدارترين فرد مدينه قرار دهد؟
سلمان پاسخ داد:
من خدا را خواندم و از او خواستم كه چيزى به من بدهد كه از حكومت بر كل دنيا برتر و با منفعتتر باشد. من از خدا خواستم و او را به اين بزرگواران قسمش دادم كه به من زبانى ذاكر بدهد كه او را حمد و ثنا كند، قلبى بدهد كه شاكر نعمتهاى او باشد، بدنى بدهد كه در برابر سختيها صبر نمايد و آن خداى عزيز و جليل اين التماسهاى مرا اجابت فرمود.
اين چيزهايى كه من از خدا خواستم از حكومت بر تمام دنيا و هر چه در آن است، هزار هزار بار برتر و بالاتر است.
«محمد بن على بابويه» از امام صادق- عليه السّلام- روايت كرده است كه فرمود:
«زليخا از يوسف- عليه السّلام- اجازه ملاقات خواست. عدهاى به او گفتند ما به خاطر آن بلاهايى كه بر سر آن حضرت آوردى، مىترسيم تو را نزد او ببريم (شايد مجازاتت كند).
زليخا گفت: من از كسى كه از خدا مىترسد، نمىترسم، بالأخره وارد شد.
يوسف- عليه السّلام- به او گفت: اى زليخا! چه شده كه رنگت تغيير كرده است؟
زليخا گفت: سپاس خدايى را كه پادشاهان را به سبب گناهانشان برده مىكند و بردگان را به سبب طاعتشان پادشاه مىنمايد.
يوسف- عليه السّلام- گفت: اى زليخا! چه چيزى باعث شده آن كار را انجام بدهى؟
زليخا گفت: زيبايى چهره تو، اى يوسف! يوسف- عليه السّلام- گفت: پس چگونه خواهى بود اگر پيامبر آخر الزمان كه نامش محمد- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- است را ببينى كه هم از من زيباتر است، هم خوش اخلاقتر و هم بخشندهتر.
زليخا گفت: راست مىگويى، (سخنت را تأييد مىكنم) يوسف- عليه السّلام- گفت: از كجا دانستى راست مىگويم؟
زليخا گفت: چون تا نامش را بردى، محبّتش در قلب من جا گرفت:
در اينجا خداوند عزيز و جليل بر يوسف- عليه السّلام- وحى فرستاد كه زليخا راست مىگويد و چون او محمد- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- را دوست دارد، من هم او را دوست دارم، آنگاه خداوند متعال به يوسف- عليه السّلام- امر كرد كه با زليخا ازدواج كند.
«جابر» از امام صادق- عليه السّلام- روايت كرده است كه:
«انّ ملكا من الملائكة سأل اللَّه ان يعطيه سمع العباد فاعطاه اللَّه فذلك الملك قائم حتّى تقوم السّاعة، ليس احد من المؤمنين يقول: صلّ على محمّد و اهل بيته الّا و قال الملك: و عليك السّلام، ثمّ يقول الملك: يا رسول اللَّه، انّ فلانا يقرؤك السّلام، فيقول رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم-: و عليه السّلام»
«فرشتهاى از فرشتگان از خدا خواست كه قدرت شنيدن سخنان بندگان را به او بدهد، خداوند متعال هم اين كار را كرد، تا روز قيامت هر گاه يكى از مؤمنين بگويد: خدايا! بر پيامبر و اهل بيتش صلوات و درود بفرست، اين ملك اولا مىگويد و عليك السّلام و ثانيا به رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- مىگويد:
اى رسول حق! فلانى به تو سلام مىرساند كه پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- هم مىگويد: و عليه السّلام».
امير المؤمنين- عليه السّلام- فرمود:
«اعطى السّمع اربعة: النّبىّ- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم-، و الجنّة، و النّار، و الحور العين، فاذا فرغ العبد من صلاته فليصلّ على النّبىّ- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم-، و ليسأل اللَّه الجنّة، و ليستجر باللَّه من النّار، و ليسأله ان يزوّجه من الحور العين، فانّه من صلّى على النّبىّ رفعت دعوته، و من سأل اللَّه الجنّة قالت الجنّة يا ربّ، اعط عبدك ما سألك، و من استجار باللَّه من النّار قالت النّار: يا ربّ، اجر عبدك ممّا استجار منه، و من سأل الحور العين قلن: يا ربّ، اعط عبدك ما سأل»
«به چهار شخص، قدرت شنوايى (ويژه) داده شده است: پيامبر، بهشت، جهنم و حور العين. آنگاه كه بنده از نمازش فارغ شد، بر پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- درود بفرستد، از خدا بهشت طلب كند، از جهنم به او پناه ببرد و بخواهد كه حور العين را به ازدواج وى در آورد چون: هر كس كه بر پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- درود بفرستد، دعايش حتما بالا مىرود.
كسى كه از خدا بهشت طلب كند، بهشت مىگويد: پروردگارا! آنچه را كه بندهات مىخواهد به او بده. كسى كه از جهنم به خدا پناه مىبرد، جهنم مىگويد:
خدايا! بندهات را از آنچه كه به تو پناه مىبرد، پناه بده. و كسى كه از خدا حور العين مىخواهد، حور العين مىگويند: پروردگارا! خواهش بندهات را عطا كن».
«محمد بن مسلم» از امام باقر يا امام صادق- عليهما السّلام- روايت كرده است كه فرمود:
«ما في الميزان شيء اثقل من الصّلاة على محمّد و آل محمّد، انّ الرّجل، ليوضع عمله في الميزان فيميل به فيخرج النّبىّ- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- الصّلاة عليه و اله فيضعها في ميزانه فيرجّح به».
«چيزى در ترازوى اعمال، سنگينتر از صلوات بر محمد و آل محمد نيست (در قيامت) اعمال فردى (بدون صلواتش) را مىآورند و در ميزان قرار مىدهند مىبينند سبك است، آنگاه پيامبر اكرم صلواتها را آورده در ميزان اين فرد قرار مىدهد كه موجب سنگينى آن مىگردد».
«هشام بن سالم» از امام صادق- عليه السّلام- روايت كرده است كه فرمود:
«دعا از خداوند متعال پوشيده مىماند (يعنى اجابت نمىشود) تا آنكه دعاكننده بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد».
و نيز فرمود:
«من دعا و لم يذكر النّبىّ- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- رفرف الدّعاء على رأسه، فاذا ذكر النّبىّ رفع الدّعاء»
«كسى كه دعا كند بدون آنكه نامى از پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- ببرد، آن دعا بالاى سرش پرواز مىكند تا وقتى كه اين فرد، ذكرى از آن حضرت بنمايد كه در اين هنگام، دعايش بالا مىرود».
«من كانت له الى اللَّه حاجة فليبدأ بالصّلاة على محمّد و اله- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- ثمّ يسأل حاجته ثمّ يختم بالصّلاة على محمّد و اله فانّ اللَّه عزّ و جلّ اكرم من ان يقبل الطّرفين و يدع الوسط اذا كانت الصّلاة على محمّد و آل محمّد لا تحجب عنه»
«كسى كه حاجتى به درگاه الهى دارد قبل از آن صلوات بر محمد و آلش بفرستد، آنگاه حاجتش را بخواهد بعد دعايش را با صلوات بر محمد و آلش به پايان ببرد، چون خداوند عزيز و جليل، كريمتر از آن است كه دو طرف دعا را قبول كند و وسطش را رها نمايد كه صلوات بر محمد و آل محمد از او پوشيده نمىماند (و مستجاب مىگردد)».
اين عمل ادبى بزرگ و مقامى عالى است به چند دليل:
اوّلا: گريه دلالت بر رقّت قلب دارد و رقّت قلب هم دليل بر اخلاص است كه هر گاه اخلاص آمد، اجابت هم مىآيد.
امام صادق- عليه السّلام- فرمود:
«اذا اقشعرّ جلدك و دمعت عيناك و وجل قلبك فدونك دونك فقد قصد قصدك»
«آنگاه كه پوست بدنت لرزيد و چشمانت پر از اشك گرديد و قلبت هراس برداشت، آن حال را خوب نگهدار كه مقصودت حاصل شده است».
و در مقابل، خشكى چشم و نيامدن اشك، بر اثر قساوت قلب است كه در خبر بدان اشاره شده است، چنين حالتى دو اثر دارد:
اوّل- نشانه دورى از خداست كه خداوند متعال به حضرت موسى- عليه السّلام- وحى فرستاد:
«يا موسى، لا تطوّل في الدّنيا املك فيقسو قلبك، و قاسى القلب منّى بعيد»
«اى موسى! در دنيا آرزويت طولانى نباشد كه قلبت را سخت مىكند و قلب سخت هم از من دور است».
دوّم- چنين كسى دعايش پذيرفته نيست كه حضرت صادق- عليه السّلام- فرمود:
«لا يقبل اللَّه دعاء بظهر قلب قاس».
«خداوند متعال دعا را از قلب قاسى و سخت، قبول نمىكند».
ثانيا- گريه، نشانه منقطع شدن بنده از غير خدا به سوى او و نشانه خشوع بسيار است كه رسول حق- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود:
«اذا احبّ اللَّه عبدا نصب في قلبه نائحة من الحزن، فانّ اللَّه يحبّ كلّ قلب حزين، و انّه لا يدخل النّار من بكى من خشية اللَّه تعالى حتّى يعود اللّبن الى الضّرع، و انّه لا يجتمع غبار في سبيل اللَّه و دخان جهنّم في منخرى المؤمن ابدا و اذا ابغض اللَّه عبدا جعل في قلبه مزمارا من الضّحك و انّ الضّحك يميت القلب و اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ»
«هر گاه خداوند بندهاى را دوست داشته باشد، در قلب او نوحه و اندوه جاى مىدهد، چون او قلب محزون را دوست دارد، كسى كه از ترس خداوند متعال گريه كرده باشد، داخل آتش جهنم نخواهد شد مگر آنكه شير به پستان مادر برگردد[۵]، گرد و خاك خوردن در راه خدا با دود آتش جهنم در بينى مؤمن، هرگز جمع نخواهد شد. هر گاه خدا بندهاى را دشمن بدارد، در قلبش سرودى از خنده قرار مىدهد كه قلبش را مىميراند، خداوند هم افراطكنندگان در شادى و فرح را دوست ندارد».
ثالثا- گريه موافق است با فرمان خداوند سبحان به انبيايش كه به عيسى- عليه السّلام- فرمود:
«يا عيسى، هب لى من عينيك الدّموع، و من قلبك الخشية، و قم على قبور الاموات فنادهم بالصّوت الرّفيع فلعلّك تأخذ موعظتك منهم، و قل: انّى لا حقّ في اللّاحقين، صبّ لى من عينيك الدّموع و اخشع لى بقلبك، يا عيسى، استغث بى في حالات الشّدّة فانّى اغيث المكروبين، و اجيب المضطرّين، و انا ارحم الرّاحمين»
«اى عيسى! اشك چشمان و خشيت و هراس قلبت را در درگاه من به هديه بياور، بر سر قبور مردگان بايست و آنان را با صداى بلند بخوان تا شايد پند و موعظهات را از آنان دريافت دارى و با خود بگو كه: من نيز به آنان ملحق خواهم شد. به خاطر من از چشمانت اشك بريز و قلبت را براى من خاشع گردان. اى عيسى! در روزگار سختى، از من كمك بخواه كه من گرفتاران را نجات مىدهم و پريشانها را اجابت مىكنم، چون من ارحم الراحمين هستم».
و در وحى خود به موسى- عليه السّلام- فرمود:
«يا موسى، كن اذا دعوتنى خائفا مشفقا و وجلا، و عفّر وجهك في التّراب، و اسجد لى بمكارم بدنك، و اقنت بين يدىّ في القيام، و ناجنى حيث ناجيتنى بخشية من قلب وجل، و احى بتوراتى ايّام الحياة، و علّم الجهّال محامدى، و ذكّرهم آلائي و نعمى، و قل لهم لا يتمادون في غىّ ما هم فيه فانّ اخذى اليم شديد.
يا موسى، لا تطوّل في الدّنيا املك فيقسو قلبك، و قاسى القلب منّى بعيد، و امت قلبك بالخشية، و كن خلق الثّياب، جديد القلب، تخفى على اهل الارض، و تعرف في اهل السّماء، جليس البيوت مصباح الليل، و اقنت بين يدىّ قنوت الصّابرين، و صح الىّ من كثرة الذّنوب صياح الهارب من عدوّه، و استعن بى على ذلك فانّى نعم العون و نعم المستعان»
«اى موسى! هنگام دعا بايد خائف، سوخته دل و بيمناك باشى.
صورتت را به خاك بمال و با بهترين اعضايت برايم سجده كن، در برابر من كه ايستادهاى، دستهاى گدائى را به قنوت بلند نما و هنگام مناجاتت با حالتى هراسناك و قلبى بيمناك مناجات كن. در مدت عمرت، بايد تورات مرا زنده نمايى، به نادانان خوبيهاى مرا بياموزان و نعمتهاى مرا به يادشان بياور و به آنان بگو: مبادا در اين گمراهى كه بسر مىبريد، بيشتر بمانيد كه مؤاخذه من دردناك و شديد است.
اى موسى! در دنيا آرزويت طولانى نباشد كه موجب سختى قلبت مىگردد و سخت دلان هم از من بدورند. قلبت را با هراس از من، بميران، لباست پاره و قلبت نو باشد. ميان اهل زمين پنهان باش و در بين اهل آسمان آشنا. خانهنشين باش و چراغ شبها [۶]در برابر من همچون صابرين، فرمانبردارى كن، از زيادى گناهان به سوى من فرياد برآور همچون كسى كه از ترس دشمن، فرار كرده، فرياد مىزند و بر اين كارها از من كمك بخواه كه من بهترين كمك دهنده هستم».
و نيز فرمود:
«يا موسى، اجعلنى حرزك، وضع عندى كنزك من الباقيات الصّالحات»
«اى موسى! مرا سپر خود كن و گنجت را كه عبارت باشد از اعمال صالح، نزد من بگذار».
رابعا- خصوصيات و فضايلى در گريه كردن و اشك ريختن هست كه در ساير اقسام عبادات، يافت نمىشود در روايت آمده است كه:
«بين الجنّة و النّار عقبة لا يجوزها الّا البكّاؤون من خشية اللَّه تعالى»
«بين بهشت و جهنم گردنهاى است كه غير از گريهكنندگان از ترس خداوند متعال، از آن رد نمىشوند».
از رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- روايت شده است كه فرمود:
«انّ ربّى تبارك و تعالى اخبرنى فقال: و عزّتى و جلالى ما ادرك العابدون ممّا ادرك البكّاؤون عندى شيئا، و انّى لأبني لهم في الرّفيع الاعلى قصرا لا يشاركهم فيه غيرهم».
«پروردگار من به من خير داد و گفت كه: به عزت و جلالم سوگند! هرگز آنچه را كه گريهكنندگان نزد من دريافت مىدارند، عابدان دريافت نخواهند كرد، من در مقامات بالا برايشان قصرى بنا مىكنم كه ديگران با آنان شريك نخواهند بود».
و به موسى- عليه السّلام- وحى كرد و فرمود:
۴۴۵- «و ابك على نفسك ما دمت في الدّنيا، و تخوّف الحطب و المهالك، و لا تغرّنّك زينة الحياة الدّنيا و زهرتها»
. يعنى: «تا وقتى كه در دنيا هستى، بر خودت گريه كن، از چيزهايى كه موجب آتش و هلاكت مىشود، بترس و مبادا زينت و زيبائى زندگانى دنيايى، تو را بفريبد».
و به عيسى- عليه السّلام- فرمود:
۴۴۶- «يا عيسى بن البكر البتول، ابك على نفسك بكاء من قد ودّع الاهل و قلى الدّنيا و تركها لاهلها و صارت رغبته فيما عنه الهه»
. يعنى: «اى عيسى بن مريم، بر خودت گريه كن، مانند گريه كسى كه مىخواهد با خانوادهاش خداحافظى و وداع كرده، دنيا را رها و آن را براى اهلش ترك نمايد و ميل و رغبتش در چيزهايى است كه نزد خدايش دارد».
از امير المؤمنين- عليه السّلام- نقل است كه فرمود:
۴۴۷- «لمّا كلّم اللَّه موسى- عليه السّلام- قال: الهى ما جزاء من دمعت عيناه من خشيتك؟ قال: يا موسى، أقي وجهه من حرّ النّار، و امنه يوم الفزع الاكبر»
. يعنى: «آن هنگام كه خداوند متعال با موسى- عليه السّلام- سخن مىگفت:
كليم حق پرسيد: خدايا! پاداش كسى كه اشك چشمانش از هراس تو بريزد چيست؟ فرمود: اى موسى! چهرهاش را از گرماى آتش جهنم حفظ مىكنم و روزى كه فريادها در آن روز بلند است او را امان مىدهم».
امام صادق- عليه السّلام- فرمود:
۴۴۸- «كلّ عين باكية يوم القيامة الّا ثلاث عيون: عين غضّت عن محارم اللَّه، و عين سهرت في طاعة اللَّه، و عين بكت في جوف الليل من خشية اللَّه
». يعنى: «هر چشمى روز قيامت گريان است مگر سه چشم: چشمى كه محارم الهى را نبيند، چشمى كه در راه اطاعت خدا، شب را به صبح برساند و چشمى كه در
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۲۸۴
ميان شب، از ترس خدا بگريد».
۴۴۹- «ما من شيء الّا و له كيل او وزن الّا الدّموع فانّ القطرة تطفىء بحارا من النّار، فاذا اغرورقت العين بمائها لم يرهق وجهه قتر و لا ذلّة، فاذا فاضت حرّمه اللَّه على النّار، و لو انّ باكيا بكى في امّة لرحموا»
. يعنى: «هر چيزى وزن و اندازهاى دارد مگر اشك كه يك قطره از آن، درياهايى از آتش را خاموش مىكند، آنگاه كه چشم از اشك پر شود، آن صورت در قيامت نه سختى مىبيند و نه خوارى را. و وقتى كه آن اشك از چشمها جارى شد، خداوند متعال آن صورت را بر آتش حرام مىكند و اگر گريهكنندهاى بر امتى بگريد، خداوند متعال تمام آنان را مشمول رحمت خويش مىگرداند».
۴۵۰- «ما من عين الّا و هى باكية يوم القيامة الّا عين بكت من خوف اللَّه، و ما اغرورقت عين بمائها من خشية اللَّه الّا حرّم اللَّه سائر جسده على النّار، و لا فاضت على خدّه فزهق ذلك الوجه قتر و لا ذلّة، و ما من شيء الّا و له كيل او وزن الّا الدّمعة فانّ اللَّه يطفىء باليسير منها البحار من النّار، و لو انّ عبدا بكى في امّة لرحم اللَّه تلك الامّة ببكاء ذلك العبد».
يعنى: «هيچ چشمى نيست مگر آنكه در روز قيامت گريان است بجز چشمى كه از ترس خدا گريه كرده باشد، هرگز چشمى از ترس خدا با اشك پر نشد مگر آنكه ذات اقدس الهى ساير اعضاى بدنش را بر آتش حرام گردانيد و نشد اين اشك جارى شود و آن چهره سختى و ذلت ببيند.
هر چيزى وزن و اندازهاى دارد مگر اشك كه خداوند متعال با مقدار كمى از آن، درياهايى از آتش را خاموش مىكند اگر بندهاى در باره امتى بگريد، خداوند منّان آن امت را به واسطه گريه همين بنده مشمول رحمت خويش مىنمايد».
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۲۸۵
از «معاوية بن عمار» نقل شده است كه گفت: از حضرت صادق- عليه السّلام- شنيدم:
۴۵۱- «كان في وصيّة رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- لعلىّ- عليه السّلام- انّه قال: يا علىّ، اوصيك في نفسك بخصال فاحفظها ثمّ قال: اللّهمّ اعنه و عدّ خصالا و الرّابعة كثرة البكاء من خشية اللَّه عزّ و جلّ يبنى لك بكلّ دمعة الف بيت في الجنّة»
. يعنى: «در وصيت رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- به على- عليه السّلام- آمده است كه: اى على! تو را به چند خصلت سفارش مىكنم كه بايد آنها را حفظ نمايى. سپس فرمود: خدايا! على را بر اين كار كمك كن. آنگاه حضرت آن خصال را بر شمرد تا اينكه فرمود: صفت چهارم، گريه زياد از ترس خداوند عزيز و جليل است كه در برابر هر قطره اشكى، برايت هزار خانه در بهشت ساخته مىشود».
ابو حمزه از امام باقر- عليه السّلام- روايت كرده است كه فرمود:
۴۵۲- «ما من قطرة احبّ الى اللَّه من قطرة دموع في سواد الليل مخافة من اللَّه لا يراد بها غيره»
. يعنى: «قطرهاى نزد خدا دوست داشتنىتر نيست از قطره اشكى در سياهى شب كه فقط به خاطر ترس از او باشد».
«كعب الاحبار» گويد: قسم به آن كس كه جانم در دست اوست! اگر از ترس خدا بگريم و اشكم بر رخسارم سيلان كند، نزد من محبوبتر از آن است كه يك كوه طلا را در راه خدا صدقه بدهم.
«ابن ابى عمير» از يكى از يارانش روايت كرده است كه امام صادق- عليه السّلام- فرمود:
۴۵۳- «اوحى اللَّه عزّ و جلّ الى موسى- عليه السّلام-: انّ عبادى لم يتقرّبوا الىّ بشيء احبّ الىّ من ثلاث خصال، قال موسى: يا ربّ، و ما هنّ؟ قال:
يا موسى، الزّهد في الدّنيا، و الورع عن المعاصى، و البكاء من خشيتى. قال موسى، يا ربّ، فلمن صنع ذا؟ فاوحى اللَّه اليه: يا موسى، امّا الزّاهدون في الدّنيا»
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۲۸۶
«ففي الجنّة، و امّا البكّاؤون من خشيتى ففي الرّفيع الاعلى لا يشاركهم فيه احد غيرهم، و امّا الورعون عن المعاصى فانّى افتّش النّاس و لا افتّشهم»
. يعنى: «خداوند عزيز و جليل به موسى- عليه السّلام- وحى كرد كه: بندگان من به چيزى محبوبتر از سه صفت به من تقرب نجستند. موسى- عليه السّلام- گفت: پروردگارا! آن سه صفت چيست؟ فرمود: اى موسى! آن سه، زهد در دنيا، دورى از گناهان و گريه از ترس من است.
موسى- عليه السّلام- گفت: پروردگارا! براى كسى كه اين چنين باشد چه خواهد بود؟ فرمود: اى موسى! زاهدان دنيا در بهشت من بسر مىبرند، گريهكنندگان از ترس من، در مقام برترى قرار دارند كه غير از آنان احدى شريكشان نيست و آنان كه گناه را ترك كردهاند، من (در قيامت) همه را تفتيش و بازرسى مىكنم، اما آنان را بازرسى نخواهم كرد».
در خطبه وداع رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- آمده است كه:
۴۵۴- «و من ذرفت عيناه من خشية اللَّه كان له بكلّ قطرة من دموعه مثل جبل احد تكون في ميزانه من الاجر، و كان له بكلّ قطرة عين من الجنّة على حافّتيها من المدائن و القصور ما لا عين رأت و لا اذن سمعت و لا خطر بقلب بشر»
. يعنى: «كسى كه از ترس خدا اشك چشمش جارى گردد، در برابر هر قطره از آن اشكها به مقدار كوه احد در پرونده اعمالش اجر و پاداش ثبت مىگردد و در مقابل هر قطره، چشمهاى در بهشت براى او خواهد بود، در دو طرف اين چشمه، شهرها و قصرهايى قرار دارد كه نه چشمت آن را ديده و نه گوشى شنيده و نه به قلب بشرى خطور كرده است».
از امام باقر- عليه السّلام- روايت شده است كه فرمود:
۴۵۵- «انّ ابراهيم النّبىّ- عليه السّلام- قال: الهى ما لعبد بلّ وجهه بالدّموع من مخافتك؟ قال اللَّه تعالى: جزاءه مغفرتى و رضوانى يوم القيامة».
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۲۸۷
يعنى: «ابراهيم نبى- عليه السّلام- از ذات اقدس الهى پرسيد: خدايا! براى بندهاى كه چهرهاش را با اشكهايى كه از خوف تو ريخته شده، تر گرداند چه خواهد بود؟ خداوند متعال پاسخ داد: پاداشش، آمرزش و مقام رضوان من در قيامت خواهد بود».
«اسحاق بن عمار» گويد: به امام صادق- عليه السّلام- عرض كردم: دعا مىكنم و دلم مىخواهد گريه بكنم ولى اشكى نمىآيد، اما وقتى بعضى از نزديكانم كه وفات يافتهاند را به ياد مىآورم، دلم مىشكند و اشكم جارى مىگردد، آيا چنين كارى جايز است؟ فرمود:
۴۵۶- «نعم، تذكّرهم، فاذا رققت فابك لربّك تبارك و تعالى
». يعنى: «بلد جايز است، آن اموات را به ياد بياور و وقتى قلبت شكست، براى خداوند تبارك و تعالى گريه كن».
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۲۸۸
تباكى «۱»
اگر گريهاى نكردى، خودت را وادار كن و سعى نما تا شايد اشكى بيايد، اين حالت را «تباكى» گويند كه امام صادق- عليه السّلام- فرمود:
۴۵۷- «و ان لم يكن بك بكاء فلتتباك»
. يعنى: «اگر گريهاى نكردى لا اقل تباكى داشته باش».
«سعيد بن يسار» گويد به حضرت صادق- عليه السّلام- عرض كردم: اگر در حال دعا اشكى از چشمانم جارى نشد، آيا مىتوانم تباكى داشته باشم؟ فرمود:
۴۵۸- «نعم و لو مثل رأس الذّباب».
يعنى: «بله حتى اگر به اندازه سر مگسى باشد».
از «ابى حمزه» نقل شده است كه امام صادق- عليه السّلام- به ابى بصير فرمود:
۴۵۹- «ان خفت امرا يكون او حاجة تريدها فابدأ باللَّه فمجّده و اثن عليه كما هو اهله، و صلّ على النّبىّ و اله- عليهم السّلام- و تباك و لو مثل رأس الذّباب، انّ ابى كان يقول: اقرب ما يكون العبد من الرّبّ و هو ساجد يبكى»
. يعنى: «اگر از وقوع حادثهاى مىترسى يا حاجتى دارى، اول خداوند متعال را تمجيد كن و آنچنان كه سزاوار است او را حمد و ثنا نما، بعد بر پيامبر و آلش صلوات بفرست و پس از آن، اشكى بريز حتى اگر به مقدار سر مگسى باشد، چون
__________
(۱) يعنى وادار كردن خود به گريستن.
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۲۸۹
پدرم مىفرمود: نزديكترين حالات بنده به پروردگارش اين است كه به سجده رود و در آن حال، گريه كند».
و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:
۴۶۰- «ان لم يجبك البكاء فتباك فان خرج منك مثل رأس الذّباب فبخّ بخّ».
يعنى: «اگر گريه به تو پاسخ مثبت نمىدهد و اشكى نمىآيد، تباكى داشته باش كه اگر به اندازه سر مگسى هم اشك از تو خارج شد، خوشا به حالت!».
نصيحت
هنگام دعا مىتوانى از طرق زير چشمانت را با خود همراه كرده تا اشكهايت سرازير شود:
- به ياد گناهان بزرگ و آبرو ريزيهاى روز قيامت خوش باش كه همه مخلوقات عالم از خدايى كه هم حاكم آن روز است و هم عالم به همه چيز، مىهراسند. - صحنه قيامت در برابرت تمثل پيدا كند كه زبانها لال مىشوند و سخنرانان فصيح، خاموش مىگردند ولى اعضاى بدن شهادت مىدهند و صحبت مىكنند، آنان كه در دنيا صداهايى نرم و نازك داشتند، در آنجا صدايشان بزرگ و گوش خراش مىشود، در اين حال، عرق، سر و روى مردم را مىگيرد به طورى كه از نرمى گوشها بر زمين مىريزد.روزى كه رازهاى نهان فاش مىشود و باطن و اندرون انسان آشكار مىگردد، از زشتيها پرده بردارى مىشود و كسى به كسى توجهى ندارد.
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۲۹۰
از رسول خدا روايت است كه فرمود:
۴۶۱- «يحشر النّاس يوم القيامة حفاة عراة عزلاء قد الجمهم العرق و بلغ شحوم الاذان»
يعنى: «روز قيامت مردم با پاى برهنه عريان و دست خالى از هر سلاحى محشور مىشوند، در حالى كه عرق سر و رويشان را گرفته و به نرمى گوشها رسيده است».
«سوده» همسر پيامبر اكرم تا اين را شنيد گفت: اى واى! پس مردم همديگر را مىبينند، فرمود:
- «شغل النّاس عن ذلك».يعنى: «مردم به اين توجهى ندارند». آنگاه به اين آيه قرآن استناد كرد كه مىفرمايد:
- لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ «۱».يعنى: «هر كس را در آن روز، كارى است كه به خود مشغولش دارد».
سپس فرمود:
- «و كيف و انّى لهم بالنّظر؟ و منهم المسحوب على وجهه و الماشى على بطنه و منهم من يوطأ بالاقدام مثل الذّرّ، و منهم المصلوب على شفير النّار حتّى يفرغ النّاس من الحساب، و منهم المطوّق بشجاع في رقبته تنهشه حتّى يفرغ النّاس من الحساب، و منهم من تسلّط عليه الماشية ذوات الاخفاف فتطأه باخفافها و ذوات الاظلاف فتنطحه بقرونها و تطأه باظلافها». يعنى: «چگونه مىتوانند بر همديگر نظر كنند در حالى كه عدهاى را به صورت، بر زمين مىكشند عدهاى روى شكمشان حركت مىكنند، دسته ديگر چون خاك، زير دست و پا لگدمال مىشوند، گروه ديگر را در كنار آتش بر صليب مىكشند تا مردم از حساب فارغ گردند، عده ديگر، بر گردنشان مارهايى آويزان مىكنند كه اينان را بگزند تا حسابرسى مردم تمام شود، گروه ديگر زير دست و پاى چهار پايان لگدمال مىشوند و حيوانات شاخدار به آنان شاخ مىزنند و لگدكوبشان مينمايند».
__________
(۱) سوره عبس، آيه ۳۷.
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۲۹۱
بايد در احوالات مردم در روز قيامت و قبل و بعد از آن، فكر كنى كه چه كسانى اهل سعادتند و چه كسانى اهل شقاوت، در اين صورت حتما برايت سبب خوف و انگيزه اشك و رقت و اخلاص قلب، حاصل مىشود.
هر گاه به چنين حالتى رسيدى، آن را غنيمت بشمار و بدان كه چنين ساعاتى از نفيسترين لحظات عمر توست، در اين حالت است كه بايد سؤالات و نيازهايت را به درگاه خداوند صاحب جلال، عرضه بدارى و از اهم حاجاتت اين باشد كه:
اولا- اقبال و توجه خداوند سبحان به تو دوام يابد.
ثانيا- اقبال و توجه توبه او نيز ادامه داشته باشد.
ثالثا- ادب حضورش را به نيكوترين وجه درك كرده باشى.
و رابعا- اگر حاجاتت را خواستى طلب كنى، چيزى بخواه كه جمال و زيبايى واقعى و حقيقى برايت بياورد و گرفتارى و وبال را از تو دفع كند، نه اينكه مال (دنيا) طلب كنى، چون نه او براى تو باقى مىماند و نه تو براى آن.
تنبيه
بدان كه گريه كردن و ضجّه و ناله زدن به درگاه الهى، از گناهان و طلب رها شدن از آن، صفت خوبى است اما تا جدايى از گناه و توبه از معاصى نباشد، فايدهاى ندارد كه جناب سيد العابدين على بن الحسين- عليه السّلام- فرمود:
۴۶۲- «و ليس الخوف من بكى و جرت دموعه ما لم يكن له ورع يحجزه عن معاصى اللَّه، و انّما ذلك خوف كاذب»
. يعنى: «خوف اين نيست كه كسى گريه كند و اشك بريزد، اما ورعى كه او را از گناهان دور كند، در وى نباشد، اين خوف دروغ است».
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۲۹۲
از رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله- نقل است كه فرمود:
۴۶۳- «مرّ موسى برجل من اصحابه و هو ساجد و انصرف من حاجته و هو ساجد، فقال- عليه السّلام- لو كانت حاجتك بيدى لقضيتها لك، فاوحى اللَّه عزّ و جلّ اليه يا موسى، لو سجد حتّى ينقطع عنقه ما قبلته او يتحوّل عمّا اكره الى ما احبّ»
. يعنى: «حضرت موسى- عليه السّلام- بر سر راهى، فردى از يارانش را ديد كه در سجده است (از آنجا رفت و) كارش را انجام داد و برگشت، ديد هنوز در سجده است، گفت: اگر حاجت تو در دست من بود آن را برايت برآورده مىساختم. خداوند عزيز و جليل به او وحى كرد كه: اى موسى! اگر آنقدر سجده كند تا گردنش قطع شود، او را نخواهم پذيرفت مگر آنكه دست از كارهاى زشتش برداشته به چيزهايى كه من آن را دوست دارم، روى نمايد».
در روايت ديگر آمده است كه:
۴۶۴- «انّ موسى مرّ برجل و هو يبكى ثمّ رجع و هو يبكى قال: الهى عبدك يبكى من مخافتك، قال اللَّه تعالى: يا موسى، لو بكى حتّى نزل دماغه مع دموع عينيه لم اغفر له و هو يحبّ الدّنيا»
. يعنى: «حضرت موسى- عليه السّلام- بر سر راهش مردى را ديد كه گريه مىكند، رفت و برگشت، ديد هنوز گريه مىكند، گفت: خدايا بندهات از ترس تو است كه اشك مىريزد. خداوند متعال فرمود: اى موسى! اگر اين فرد آنقدر گريه كند تا مغز سرش به همراه اشك چشمش خارج شود تا وقتى كه دنيا را دوست دارد، او را نخواهم آمرزيد».
و در آنچه كه بر حضرت موسى- عليه السّلام- وحى فرستاد، آمده است:
۴۶۵- «يا موسى، ادعنى بالقلب التّقىّ و اللّسان الصّادق»
. يعنى: «اى موسى! مرا با قلبى بىگناه و پاك و زبانى صادق و راستگو بخوان».
از امير المؤمنين على بن ابى طالب- عليه السّلام- نقل است كه فرمود:
۴۶۶- «الدّعاء مفاتيح النّجاح و مقاليد الفلاح، و خير الدّعاء ما صدر عن صدر نقىّ و قلب تقىّ، و في المناجاة سبب النّجاة، و بالاخلاص يكون الخلاص، فاذا اشتدّ الفزع فالى اللَّه المفزع».
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۲۹۳
يعنى: «دعا، كليد كاميابى و رستگارى است و بهترين دعا آن است كه از سينهاى پاك و قلبى داراى تقوا صادر شود مناجات، سبب نجات است و اخلاص، موجب خلاصى، پس آنگاه كه سختيها شدّت يافت، بايد به سوى خدا فزع و زارى نمود».
ك- اعتراف به گناه قبل از درخواست و ذكر حاجات:
اولا- اين عمل نشانه اين است كه بنده از همه چيز غير از خدا قطع اميد كرده است.
ثانيا- اين عمل نشانه تواضع است و هر كس كه تواضع پيشه كند، خداوند متعال درجاتش را بالا مىبرد.
در روايت آمده:
۴۶۷- «عابدى هفتاد سال خدا را بندگى كرد، روزها را روزه و شبها را به نماز مىايستاد، آنگاه حاجتى از خداوند متعال طلب نمود ولى روا نگرديد، رو به خود كرد و گفت: اشكال از خود تو است، چون اگر در تو خيرى مىبود، حاجتت روا مىشد، در اين هنگام خداوند متعال فرشتهاى براى او فرستاد و گفت: اى فرزند آدم! اين يك لحظهاى كه خودت را كوچك شمردى، از تمامى عبادتهاى گذشتهات بهتر است».
از امام باقر- عليه السّلام- روايت است كه فرمود:
۴۶۸- «اوحى اللَّه تعالى الى موسى- عليه السّلام- أ تدري لم اصطفيتك بكلامى من دون خلقى؟ قال: لا يا ربّ، قال: يا موسى، انّى قلّبت عبادى ظهرا لبطن فلم ار اذلّ لى نفسا منك، انّك اذا صلّيت وضعت خدّيك على التّراب»
. يعنى: «خداوند متعال بر حضرت موسى- عليه السّلام- وحى فرستاد كه: آيا مىدانى چرا تو را براى سخن خود انتخاب كردم نه ديگران را؟ گفت: نه، اى پروردگار من! فرمود: اى موسى، من بندگانم را زير و رو كردم، ولى كسى را نيافتم كه در برابر من از تو خاضعتر باشد، چون تو هر گاه نماز مىگزارى، چهرهات را نيز بر خاك قرار مىدهى».
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۲۹۴
در روايت ديگر آمده است كه:
۴۶۹- «انّى قلّبت عبادى ظهرا لبطن فلم ار اذلّ لى نفسا منك فاحببت ان ارفعك من بين خلقى»
. يعنى: «من بندگانم را زير و رو كردم ولى كسى را نيافتم كه در برابر من از تو خاضعتر باشد، به همين خاطر دوست دارم كه از ميان مخلوقاتم، مقام تو را برتر گردانم».
در روايت آمده است كه:
۴۷۰- «خداوند سبحان بر حضرت موسى- عليه السّلام- وحى فرستاد كه بالاى كوهى برو و با من مناجات كن، در آنجا چندين كوه بودند، هر يك طمع داشتند كه كليم حق، بر روى آن برود مگر كوه كوچكى كه خود را خرد و كوچك شمرد و گفت: من كمتر از آنم كه پيامبر خدا براى مناجات با رب العالمين، بر من بالا برود، در اين هنگام خداوند متعال بر موسى- عليه السّلام- وحى فرستاد كه بالاى همان كوه برو، چون او خود را چيزى به حساب نياورد».
از رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- نقل است كه فرمود:
۴۷۱- «ثلاثة لا يزيد اللَّه بهنّ الّا خيرا: التّواضع لا يزيد اللَّه به الّا ارتفاعا، و ذلّ النّفس لا يزيد اللَّه به الّا عزّا، و التّعفّف لا يزيد اللَّه به الّا غنىّ»
. يعنى: «سه چيز است كه خداوند متعال در برابر آن، جز خير نمىدهد:
تواضع: خداوند سبحان در برابرش مقام انسان را رفيع مىگرداند. فروتنى:
خداوند منان در برابرش عزت نفس عطا مىكند. دست كشيدن از محرمات: ذات اقدس الهى در برابرش، غنا و بىنيازى مىدهد».
و نيز فرموده است:
۴۷۲- «في وضع النّفس و كسرها و اسخاطها رضى اللَّه سبحانه»
. يعنى: «در تواضع و شكاندن نفس و نارضايتى او، رضاى خداى سبحان نهفته است».
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۲۹۵
در آنچه خداوند متعال بر حضرت داود- عليه السّلام- وحى فرستاده، آمده است:
۴۷۳- «يا داود، انّى وضعت خمسة في خمسة و النّاس يطلبونها في خمسة غيرها فلا يجدونها»
. يعنى: «اى داود! من پنج چيز را در پنج چيز قرار دادم، ولى مردم آنها را در پنج چيز ديگر مىجويند و نمىيابند:».
«وضعت العلم في الجوع و الجهد و هم يطلبونه في الشّبع و الرّاحة، فلا يجدونه»
. يعنى: «علم را در گرسنگى و تلاش و كوشش قرار دادم، ولى مردم آن را در سيرى و راحتى مىجويند و نمىيابند».
«و وضعت العزّ في طاعتى و هم يطلبونه في خدمة السّلطان، فلا يجدونه»
. يعنى: «عزّت را در اطاعت از خودم نهادهام ولى مردم آن را در خدمت به سلاطين طلب مىكنند و نمىيابند».
«و وضعت الغنى في القناعة و هم يطلبونه في كثرة المال، فلا يجدونه»
. يعنى: «بىنيازى را در قناعت قرار دادم، ولى مردم آن را در مال زياد مىجويند و نمىيابند».
«و وضعت رضائى في سخط النّفس و هم يطلبونه في رضى النّفس، فلا يجدونه».
يعنى: «رضايت خودم را در نارضايتى نفس نهادهام، ولى مردم آن را در رضايت نفس طلب مىكنند و نمىيابند».
«و وضعت الرّاحة في الجنّة و هم يطلبونها في الدّنيا، فلا يجدونها»
. يعنى: «و راحتى و آسايش را در بهشت قرار دادهام، اما مردم آن را در دنيا مىجويند و نمىيابند».
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۲۹۶
ثالثا: ديگر از فوايد ذكر گناهان، خوف و ترس از ذات اقدس الهى و رقّت قلب است كه حضرت صادق- عليه السّلام- فرمود:
- «اذا رقّ احدكم فليدع، فانّ القلب لا يرقّ حتّى يخلص»«۱».
يعنى: «هر يك از شما آنگاه كه قلبش شكست، حتما دعا كند، چون قلب تا صاف نشود، نمىشكند».
رابعا- چه بسا شكستن قلب موجب ريزش اشك گردد كه اين نيز خود ادبى از آداب دعاست، بنا بر اين، ادبى، موجب فراهم شدن ادب ديگر گرديد.
و خامسا- فرمان امام صادق- عليه السّلام- است كه فرمود:
- «انّما هى المدحة ثمّ الثّناء ثمّ الاقرار بالذّنب ثمّ المسألة انّه و اللَّه ما خرج عبد من الذّنب الّا بالاقرار»«۲».
يعنى: «اوّل مدح الهى، بعد ثنا و ستايش، سپس اقرار به گناهان، آنگاه سؤال و درخواست كه به خدا سوگند! هيچ بندهاى از گناه خارج نشد، مگر به سبب اقرار به آن».
بنا بر اين، اقرار به گناه پنج فايده دارد:
اوّل- منقطع شدن به سوى خداوند متعال.
دوّم- شكسته شدن قلب (كه فضايلش گذشت).
سوّم- سبب رقّت قلب است كه خود دليل بر اخلاص است و در نتيجه موجب اجابت دعا مىگردد.
چهارم- چه بسا موجب گريه نيز گردد كه گريه كردن، خود سيد الآداب است.
پنجم- موافقت نمودن با فرمان حضرت صادق- عليه السّلام-.
__________
(۱) در حديث ۳۰۷ گذشت.
(۲) در حديث ۴۲۴ گذشت.
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۲۹۷
ل- با قلب به سوى خدا روى آوردن:
بسيار واضح است كه اگر كسى با تو صحبت كند و بدانى او از صحبتش غافل بوده فقط يك سرى كلماتى را از بر كرده (يا از رو مىخواند) ولى توجهش به جاى ديگر است، چنين فردى سزاوار اين است كه تو هم از خطاب با او روى برگردانى و جوابش صادق آل محمد- عليهم الصلاة و السّلام- فرمود:
۴۷۴- «من اراد ان ينظر منزلته عند اللَّه فلينظر منزلة اللَّه عنده، فانّ اللَّه ينزّل العبد مثل ما ينزّل العبد اللَّه من نفسه»
. يعنى: «كسى كه مىخواهد ببيند رتبهاش نزد خدا چگونه است، ببيند رتبه خدا نزد او چطور مىباشد، چون خداوند سبحان، بنده را در همان مقامى جاى مىدهد كه بنده، آن مقام را به خدا مىدهد».
و امير المؤمنين- عليه افضل صلوات المصلين- فرمود:
۴۷۵- «لا يقبل اللَّه دعاء قلب لاه»
. يعنى: «خداوند متعال دعاى قلب غافل را قبول نمىكند».
«سيف بن عميره» از حضرت صادق- عليه السّلام- روايت كرده است كه فرمود:
۴۷۶- «اذا دعوت اللَّه فاقبل بقلبك»
. يعنى: «هر گاه خدا را مىخوانى، با قلبت به او روى كن».
در آنچه خداوند سبحان بر حضرت عيسى- عليه السّلام- وحى فرستاد، آمده است:
- «لا تدعنى الّا متضرّعا الىّ و همّك همّا واحدا فانّك متى تدعنى كذلك اجبك»«۱».
يعنى: «دعا نكن مگر با حالت تضرع و تمام همّتت را صرف اين امر بنما كه
__________
(۱) در حديث ۳۴۳ گذشت.
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۲۹۸
هر گاه اين گونه مرا خواندى، تو را اجابت خواهم نمود».
و از معصومين- عليهم السّلام- روايت شده است كه:
۴۷۷- «صلاة ركعتين بتدبّر خير من قيام ليلة و القلب ساه»
. يعنى: «دو ركعت نماز با تفكر و تدبر، بهتر است از نماز در طول شب در حالى كه دل به غير حق مشغول باشد».
۴۷۸- «ليس لك من صلاتك الّا ما احضرت فيه قلبك»
. يعنى: «از نماز فقط آن مقدار كه حضور قلب داشتى، بهرهات خواهد بود».
از سنن حضرت ادريس- عليه السّلام- نقل شده است كه:
۴۷۹- «اذا دخلتم في الصّلاة فاصرفوا اليها خواطركم و افكاركم، و ادعوا اللَّه دعاء طاهرا متفرّجا، و اسألوه مصالحكم و منافعكم بخضوع و خشوع و طاعة و استكانة»
. يعنى: «وقتى وارد نماز شديد، خاطرات و افكارتان را از چيزهاى ديگر، به نماز برگردانيد، خدا را با طهارت و شادابى بخوانيد و از او اصلاح و منفعت خود را خاضعانه، خاشعانه و مطيعانه و در حالت فروتنى بخواهيد».
۴۸۰- «اذا دخلتم في الصّيام فطهّروا انفسكم من كلّ دنس و نجس و صوموا للَّه بقلوب خالصة صافية منزّهة عن الافكار السّيّئة و الهواجس المنكرة، فانّ اللَّه يستنجس القلوب اللّطخة و النّيّات المدخولة»
. يعنى: «هر گاه روزه مىگيريد، جان خود را از هر پليدى و نجاستى پاك سازيد و براى خدا با قلبهايى خالص و صاف، روزه بگيريد، حتى خود را از فكر گناهان نيز پاك گردانيد، چون خداوند متعال، قلبهاى آلوده و نيتهاى ناخالص را نجس مىداند».
م- دعا كردن قبل از آنكه احتياجى پيدا شود (يعنى در دوران بىنيازى):
رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- به ابى ذر فرمود:
- «يا ابا ذرّ، الا اعلّمك كلمات ينفعك اللَّه عزّ و جلّ بهنّ؟ قال: بلى يا رسول»آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۲۹۹
«اللَّه، قال: احفظ اللَّه يحفظك، احفظ اللَّه تجده امامك، تعرّف الى اللَّه في الرّخاء يعرفك في الشّدّة، و اذا سألت فاسأل اللَّه، و اذا استعنت فاستعن باللَّه، فقد جرى القلم بما هو كائن الى يوم القيامة، و لو انّ الخلق كلّهم جهدوا على ان ينفعوك بما لم يكتبه اللَّه لك ما قدروا عليه»
«۱».
يعنى: «اى ابا ذرّ! آيا كلماتى به تو بياموزم كه برايت منفعت داشته باشد؟ (ابا ذر مىگويد:) گفتم: بلى اى رسول خدا! فرمود: تو از خدا حفاظت كن تا خدا از تو حفاظت كند. اگر از خدا حفاظت نمايى، او را در جلو خود، خواهى يافت، در روز راحتى و آسايش، معروف و شناخته شده درگاه حق باش تا او تو را در روز شدّت و نيازت بشناسد. اگر درخواستى دارى از خدا بطلب و اگر كمك مىخواهى از او بخواه، همانا مقدّرات عالم تا روز قيامت تحت قلم ذات اقدس الهى است، اگر تمام خلق بكوشند تا نفعى به تو برسانند كه خدا آن را برايت ثبت نكرده است، هرگز قدرت چنين كارى را نخواهند داشت».
«هارون بن خارجه» از امام صادق- عليه السّلام- روايت كرده است كه فرمود:
- «انّ الدّعاء في الرّخاء ليستخرج الحوائج في البلاء»«۲».
يعنى: «دعا، در زمان راحتى و آسايش، براى بر آورده شدن حوايج در روز نيازمندى است».
و از آن حضرت است كه فرمود:
- «من تخوّف من بلاء يصيبه فتقدّم فيه بالدّعاء لم يره اللَّه عزّ و جلّ ذلك البلاء ابدا»«۳».
يعنى: «كسى كه از رسيدن بلايى هراسناك است، اگر قبل از آن دعا كند،
__________
(۱) در حديث ۳۳۴ گذشت.
(۲) در حديث ۳۳۷ گذشت.
(۳) در حديث ۳۳۶ گذشت.
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۰۰
خداوند متعال هرگز آن بلا را به او نشان نخواهد داد».
امام زين العابدين- عليه السّلام- فرمود:
۴۸۱- «الدّعاء بعد ما ينزل البلاء لا ينتفع به»
. يعنى: «دعا كردن بعد از نزول بلا، فايدهاى ندارد».
ن- دعا براى برادران دينى و التماس دعا از ايشان:
«ابن ابى عمير» از هشام بن سالم و او از امام صادق- عليه السّلام- نقل كرده است كه فرمود:
۴۸۲- «من قدّم اربعين من المؤمنين ثمّ دعا استجيب له»
. يعنى: «كسى كه اول براى چهل مؤمن دعا كند و سپس براى خودش، دعايش مستجاب مىشود».
و تأكيد شده كه بعد از پايان نماز شب، در حال سجده بگويد:
۴۸۳- «اللّهمّ ربّ الفجر و الليال العشر و الشّفع و الوتر و الليل اذا يسر، و ربّ كلّ شيء، و اله كلّ شيء و مليك كلّ شيء صلّ على محمّد و اله و افعل بى و بفلان و فلان (به جاى فلان و فلان، اسامى مؤمنين را ذكر كند) ما انت اهله، و لا تفعل بنا ما نحن اهله يا أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ»
. يعنى: «اى پروردگار صبح و شبهاى دهگانه و جفت و تك و شب به هنگام رفتنش! اى پروردگار و معبود و پادشاه هر چيز! بر محمد و آلش درود فرست و براى من و فلانى و فلانى آنچه را كه خود سزاوارش هستى انجام بده، نه آنچه را كه ما سزاوار آنيم! اى نگهدارنده و آمرزنده بندگان!».
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۰۱
در روايت آمده است كه:
- «انّ اللَّه سبحانه و تعالى اوحى الى موسى: يا موسى، ادعنى على لسان لم تعصنى به، فقال- عليه السّلام-: انّى لى بذلك؟ فقال: ادعنى على لسان غيرك»«۱».
يعنى: «خداوند سبحان به حضرت موسى- عليه السّلام- وحى فرستاد كه اى موسى! مرا با زبانى بخوان كه با آن گناه نكرده باشى، گفت: چنين زبانى را در كجا مىتوانم بيابم؟ فرمود: مرا با زبان ديگران بخوان».
رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود:
۴۸۴- «ليس شيء اسرع اجابة من دعوة غائب لغائب»
. يعنى: «چيزى سريعتر از دعاى غايبى براى غايب ديگر اجابت نمىشود».
«فضل بن يسار» از امام باقر- عليه السّلام- روايت كرده است كه فرمود:
۴۸۵- «اوشك دعوة و اسرع اجابة دعوة المؤمن لاخيه بظهر الغيب»
. يعنى: «نزديكترين خواندن و سريعترين اجابت در دعايى است كه مؤمن براى برادر مؤمنش در غياب او مىكند».
۴۸۶- «اسرع الدّعاء نجاحا للاجابة دعاء الاخ لاخيه بظهر الغيب، و اذا بدأ بالدّعاء لاخيه فيقول له ملك موكّل به: امين، و لك مثلاه»
. يعنى: «دعاى برادر براى برادر مؤمن در غيابش، سريعتر از ديگر دعاها به اجابت مىرسد، وقتى اين دعا را شروع مىكند، فرشتهاى مأمور است كه بگويد:
آمين، براى تو دو برابرش هست».
«عبد اللَّه بن سنان» از حضرت صادق- عليه السّلام- روايت كرده است كه فرمود:
۴۸۷- «دعاء الرّجل لاخيه بظهر الغيب يدرّ الرّزق و يدفع المكروه».
يعنى: «دعاى انسان براى برادر مؤمن در غياب او موجب فراوانى روزى و دفع بديها مىشود».
__________
(۱) در حديث ۳۳۳ گذشت.
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۰۲
و نيز فرمود:
۴۸۸- «قال رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- ما مؤمن دعا للمؤمنين الّا ردّ اللَّه عليه مثل الّذى دعا لهم به من كلّ مؤمن و مؤمنة مضى من اوّل الدّهر الى ما هو آت الى يوم القيامة، و انّ العبد ليؤمر به الى النّار يوم القيامة فيسحب فيقول المؤمنون و المؤمنات: يا ربّ، هذا الّذى كان يدعو لنا، فيشفعوا فيه، فيشفّعهم اللَّه فيه فينجو».
يعنى: «رسول حق- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود: هر گاه مؤمنى براى مؤمنين دعا كند، خداوند متعال همان دعا را به تعداد هر مرد و زن مؤمنى كه از ابتداى خلقت تا قيام قيامت مىآيند، به او بر مىگرداند، روز قيامت بندهاى را مىآورند فرمان مىرسد: او را به آتش ببريد، ملائكه او را كشان كشان به سوى آتش مىبرند، در اين حال مردان و زنان با ايمان مىگويند: پروردگارا! اين همان فردى است كه براى ما دعا كرده، اينجاست كه آنان براى اين فرد، شفاعت مىكند، خداوند متعال هم شفاعت آنان را مىپذيرد و او نجات مىيابد».
«على بن ابراهيم» از پدرش نقل كرده است كه: «عبد اللَّه بن جندب» را در عرفات در حالى ديدم كه كسى چون او در آنجا يافت نمىشد، دستهايش به سوى آسمان بلند بود و اشك از گونههايش بر زمين مىريخت، وقتى مردم رفتند به او گفتم:
اى ابا محمد! من كسى را چون تو (غرق در ذكر و دعا و سوز گداز) نديدم، گفت: به خدا قسم! دعا نكردم مكر براى برادران دينىام، چون امام كاظم- عليه السّلام- به من خبر داد كه:
۴۸۹- «من دعا لاخيه بظهر الغيب نودى من العرش: و لك مائة الف ضعف».
يعنى: «كسى كه براى برادران دينى در پشت سرشان دعا كند، از عرش الهى ندا مىرسد كه «صد هزار برابرش، براى تو باد».
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۰۳
من فكر كردم كه صلاح نيست صد هزار دعاى عرشى را كه حتما مستجاب مىشود، در برابر يك دعا براى خود رها كنم، در حالى كه نمىدانم آن يك دعا مستجاب مىشود يا خير؟ «ابن ابى عمير» از «زيد نرسى» روايت كرده است كه گفت: من و «معاوية بن وهب» در عرفات با هم بوديم، او در حال دعا بود كه اشكهايش را مشاهده نمودم، دقت كردم ديدم براى خودش حتى يك دعا هم نكرد بلكه براى افرادى از گوشه و كنار جهان دعا مىكند و نامشان و نام پدرانشان را مىبرد، وقتى مردم از عرفات كوچ كردند به او گفتم: اى عمو! از تو چيز عجيبى ديدم.
گفت: چه چيز عجيبى ديدى؟
گفتم: در اين محل حساس، برادرانت را بر خود مقدم داشتى و براى ديگران دعا كردى! گفت: اى برادر زاده! از اين كارم تعجب نكن، چون من از مولاى خود كه مولاى هر مرد و زن با ايمان است و سيد و آقاى گذشتگان و آيندگان بعد از پدران معصومش- عليهم السّلام- نيز مىباشد، شنيدم كه اگر از آن حضرت نشنيده بودم (و دروغ بگويم) دو گوش من كر گردند، دو چشم من كور شوند و از شفاعت پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- محروم گردم، شنيدم كه مىفرمود:
۴۹۰- «من دعا لاخيه في ظهر الغيب ناداه ملك من السّماء الدّنيا:
يا عبد اللَّه، و لك مائة الف ضعف ممّا دعوت. و ناداه ملك من السّماء الثّانية: يا عبد اللَّه، و لك مائتا الف ضعف ممّا دعوت. و ناداه ملك من السّماء الثّالثة:
يا عبد اللَّه، و لك ثلاثمائة الف ضعف ممّا دعوت. و ناداه ملك من السّماء الرّابعة يا عبد اللَّه، و لك اربعمائة الف ضعف ممّا دعوت. و ناداه ملك من السّماء الخامسة:
يا عبد اللَّه، و لك خمس مائة الف ضعف ممّا دعوت. و ناداه ملك من السّماء السّادسة: يا عبد اللَّه، و لك ستّمائة الف ضعف ممّا دعوت. و ناداه ملك من السّماء السّابعة: يا عبد اللَّه، و لك سبعمائة الف ضعف ممّا سألت، ثمّ يناديه اللَّه تبارك»
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۰۴
«و تعالى انا الغنىّ الّذى لا افتقر، يا عبد اللَّه، لك الف الف ضعف ممّا دعوت».
يعنى: «كسى كه براى برادر مؤمنش در غياب او دعا كند، فرشتهاى از آسمان دنيا به او ندا مىدهد كه: اى بنده خدا! صد هزار برابر آن دعا براى تو باد. و فرشتهاى از آسمان دوّم ندا مىدهد كه: اى بنده خدا! دويست هزار برابر آن دعا براى تو باد.
و فرشتهاى از آسمان سوم ندا مىدهد كه: اى بنده خدا! سيصد هزار برابر آن براى تو باد و فرشتهاى از آسمان چهارم ندا مىدهد كه: اى بنده خدا! چهار صد هزار برابر براى تو باد، و فرشتهاى از آسمان پنجم ندا مىدهد كه: اى بنده خدا! پانصد هزار برابر براى تو باد. و فرشتهاى از آسمان ششم ندا مىدهد كه: اى بنده خدا ششصد هزار برابر براى تو باد. و فرشتهاى از آسمان هفتم ندا مىدهد كه: اى بنده خدا! هفتصد هزار برابر براى تو باد، آنگاه خداوند تبارك و تعالى به او ندا مىدهد كه: من آن بىنيازى هستم كه فقير و محتاج نمىشوم، اى بنده خدا! يك ميليون برابر برايت باد».
اى برادر زاده! كداميك از اين دو بزرگتر است، آنچه من انجام دادم يا آنچه تو مىگويى؟
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۰۵
لزوم محبّت بين برادران ايمانى
سزاوار است كه به همراه دعا براى برادر مؤمن، او را از درون قلبت دوست هم داشته باشى و دعايت از روى اخلاص بوده، آرزويت اين باشد كه خداوند متعال آن را در حقش مستجاب كند، در اين صورت است كه هم دعاى تو در حق او مستجاب مىشود و هم آن پاداشهاى چندين برابر به تو داده خواهد شد، چون دوست داشتن تو خود حسنهاى است و خير خواهى در حق او حسنهاى ديگر، بنا بر اين، دعاى تو مشتمل بر سه حسنه خواهد بود: محبت، خيرخواهى و دعا.
اگر از خداى كريم براى او چيزى طلب مىكنى، از درون قلبت طلب كن و با دعايت در درگاه خدايى كه كريمترين كريمان و بخشندهترين. بخشندگان است براى او شفاعت بنما، چون او بدون شك در منفعت رساندن به بندهاش از تو كريمتر و قادرتر و سزاوارتر است.
در تفسير آيه شريفه:
- «وَ يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ يَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» «۱».يعنى: «خداوند دعاى اهل ايمان و عمل صالح را اجابت مىكند و از فضل خويش، آنان را افزون مىدهد».
__________
(۱) سوره شورى، آيه ۲۶.
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۰۶
«جابر» از امام باقر- عليه السّلام- روايت كرده است كه فرمود:
۴۹۱- «هو المؤمن يدعو لاخيه بظهر الغيب فيقول له الملك: و لك مثل ما سألت، و قد اعطيت لحبّك ايّاه»
. منظور آيه، مؤمنى است كه براى برادرش در غياب او دعا مىكند، در اينجا فرشته الهى به او خطاب مىكند: به خاطر محبتت نسبت به او همانند آنچه برايش خواستى، به تو هم عطا گرديده است.
حكايت كردهاند كه فرد صالحى در مسجد بعد از نماز براى برادرانش دعا مىكرد، از آنجا كه خارج شد، ديد پدرش از دنيا رفته، وقتى از تجهيزش فارغ گرديد، شروع كرد اموال و ميراث باقى مانده از پدرش را براى همان برادرانى كه در حقشان دعا كرده بود، تقسيم كردن، به او گفتند: اين چه كارى است؟ گفت: من در خانه خدا براى آنان بهشت (جاودانى) طلب نمودم، اما نسبت به مالى كه از بين رفتنى است، بخل بورزم.
اى برادر! فكر كن در سخن امام جعفر بن محمد صادق- عليهما السّلام- كه فرمود:
۴۹۲- «اذا تصافح المؤمنان قسّم بينهما مائة رحمة تسع و تسعون منها لاشدّهما حبّا لصاحبه»
. يعنى: «وقتى دو مؤمن با يك ديگر دست مىدهند، صد رحمت بينشان تقسيم مىگردد كه نود و نه تاى آن براى كسى است كه رفيقش را بيشتر دوست داشته باشد».
ببين خداوند سبحان چقدر به مؤمن عنايت داشته، به خاطر محبت بنده نسبت به برادران ايمانى او را دوست دارد، اما مبادا دعايت در حق آنان به خاطر تجارت و معامله باشد تا به آن پاداشهايى كه وعده داده شده برسى ولى در قلبت نسبت به او رحم و عطوفتى نباشد و استجابت دعا در حق او را دوست نداشته باشى كه مىترسم اگر چنين كنى خداوند متعال آن اجرها را به تو ندهد
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۰۷
چون در روايت جابر، از قول فرشته الهى آمده بود كه پاداش دادن به تو به خاطر محبتت نسبت به برادر مؤمنت مىباشد.
چگونه مىشود برادر مؤمنت را دوست نداشته باشى در حالى كه او در برابر دشمن، كمك كار و در راه دين، يار و در دوستى اوليا و دشمنى اعداء، هم كيش و هم آئين تو است.
از معصومين- عليهم السّلام- روايت شده است كه:
۴۹۳- «لا يكمل عبد حقيقة الايمان حتّى يحبّ اخاه»
. يعنى: «هيچ بندهاى، ايمانش را حقيقتا كامل نمىكند مگر آنكه برادر دينىاش را دوست داشته باشد).
۴۹۴- «شيعتنا المتحابّون المتباذلون فينا»
. يعنى: «شيعيان ما كسانى هستند كه همديگر را دوست داشته باشند و از هر چيزى در راه ما بگذرند».
«عبد المؤمن انصارى» گويد بر امام موسى بن جعفر- عليهما السّلام- وارد شدم، محمد بن عبد اللَّه جعفرى هم آنجا بود، همين كه بر او تبسمى كردم امام- عليه السّلام- فرمود:
۴۹۵- «أ تحبّه؟»
يعنى: «آيا او را دوست دارى؟» گفتم: آرى، فقط به خاطر شما او را دوست دارم، فرمود:
- «هو اخوك و المؤمن اخ المؤمن لابيه و امّه، ملعون ملعون من اتّهم اخاه، ملعون ملعون من غشّ اخاه، ملعون ملعون من لم ينصح اخاه، ملعون ملعون من استأثر على اخيه، ملعون ملعون من احتجب عن اخيه، ملعون ملعون من اغتاب اخاه». يعنى: «او برادر تو است، مؤمن برادر پدرى و مادرى مؤمن است، ملعون است ملعون است كسى كه برادرش را متهم (به چيزى) كند، ملعون است
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۰۸
ملعون است كسى كه برادر مؤمنش را فريب دهد، ملعون است ملعون است كسى كه خيرخواه برادر مؤمنش نباشد، ملعون است ملعون است كسى كه خودش را بر برادر مؤمنش مقدم بدارد، ملعون است ملعون است كسى كه خود را از برادر مؤمنش پنهان كند، ملعون است ملعون است كسى كه برادرش را غيبت نمايد».
و از آن حضرت است كه فرمود:
۴۹۶- «اوثق عرى الايمان الحبّ في اللَّه و البغض في اللَّه»
. يعنى: «محكمترين ريسمان ايمان، دوستى و دشمنى در راه خداست».
امام صادق- عليه السّلام- فرمود:
۴۹۷- «لكلّ شيء، شيء يستريح اليه، و انّ المؤمن يستريح الى اخيه المؤمن كما يستريح الطّير الى شكله، او ما رأيت ذلك؟»
. يعنى: «هر چيزى در كنار چيز ديگرى استراحت مىكند، مؤمن هم در كنار برادر مؤمنش به استراحت مىپردازد، همچنان كه پرنده در كنار همجنس خود استراحت مىنمايد، آيا اين را نديدى؟».
۴۹۸- «المؤمن اخ المؤمن، و هو عينه و مرآته و دليله، لا يخونه و لا يخدعه و لا يظلمه و لا يكذّبه و لا يغتابه»
. يعنى: «مؤمن برادر مؤمن است، چشم اوست، آينه اوست، راهنماى اوست، به او خيانت نمىكند، نيرنگ نمىنمايد، ستم روا نمىدارد، نسبت دروغ به وى نمىدهد و غيبتش نمىكند».
۴۹۹- «ايّما مؤمنين او ثلاثة اجتمعوا عند اخ لهم يأمنون بوائقه و لا يخافون غوائله و يرجون ما عنده، ان دعوا اللَّه اجابهم، و انّ سألوه اعطاهم، و ان استزادوا زادهم، و ان سكتوا ابتدأهم»
. يعنى: «هر گاه دو يا سه مؤمن بر گرد برادر مؤمنى جمع شوند كه از بلاى او در امان بوده، ترس از ايجاد شرارتش نداشته و به او اميدوار باشند، اگر اين چنين دوستانى خدا را بخوانند، اجابتشان مىكند، اگر از او چيزى بطلبند عطايشان
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۰۹
مىنمايد، اگر افزونتر بخواهند، افزون مىكند و اگر سكوت كنند، خداوند منّان خودش شروع به بخشش مىنمايد».
۵۰۰- «من زار اخاه للَّه لا لشيء غيره بل لالتماس ما وعد اللَّه و تنجّز ما عنده وكّل اللَّه به سبعين الف ملك ينادونه الا طبت و طابت لك الجنّة»
. يعنى: «كسى كه فقط به خاطر رضاى خدا نه به خاطر چيزهاى ديگر، به ديدار برادرش برود و اميدش رسيدن به پاداشهايى كه خداوند متعال وعده كرده باشد، ذات اقدس الهى هفتاد هزار ملك را مأمور مىكند كه به او بگويند: خوش باش كه بهشت براى تو سر سبز و حزم شد».
۵۰۱- «يرفعه الى النّبىّ- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم-: من عامل النّاس فلم يظلمهم، و حدّثهم فلم يكذبهم، و وعدهم فلم يخلفهم كانت ممّن حرّمت غيبته، و كملت مروءته، و ظهرت عدالته، و وجبت اخوّته»
. يعنى: «رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود: كسى كه با مردم معامله كند ولى به آنان ظلم نكند، با آنان گفتگو بنمايد ولى دروغ نگويد و به آنان وعده بدهد اما خلف وعده نكند، از كسانى خواهد بود كه غيبتش حرام، مروّتش كامل، عدالتش آشكار و برادرى با او واجب است».
امام باقر- عليه السّلام- فرمود:
۵۰۲- «انّ للَّه جنّة لا يدخلها الّا ثلاثة: رجل حكم على نفسه بالحقّ، و رجل زار اخاه المؤمن في اللَّه، و رجل اثر اخاه المؤمن في اللَّه»
. يعنى: «خداوند متعال بهشتى دارد كه فقط سه نفر حق وارد شدن در آن را دارند: كسى كه قضاوت به حق مىكند حتى بر عليه خودش، كسى كه برادر مؤمنش را به خاطر رضاى خدا ديدار نمايد و كسى كه ايثار كرده، برادر مؤمنش را بر خود مقدم بدارد».
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۱۰
۵۰۳- «انّ المؤمنين اذا التقيا و تصافحا ادخل اللَّه يده بين ايديهما فيصافح اشدّهما حبّا لصاحبه»
. يعنى: «هر گاه دو مؤمن با هم ملاقات مىكنند و با هم دست مىدهند، خداوند سبحان، دستش را ميان دستهاى آن دو قرار داده، دست آن كسى را كه بيشتر نسبت به رفيقش محبت دارد، مىفشارد».
۵۰۴- «قال رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- اذا تلاقيتم فتلاقوا بالتّسليم و التّصافح، و اذا تفرّقتم فتفرّقوا بالاستغفار»
. يعنى: «رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود: وقتى با هم ملاقات مىكنيد به هم سلام كنيد و دست بدهيد و وقتى از هم جدا مىشويد، با استغفار، پراكنده گرديد».
از امير المؤمنين- عليه السّلام- از پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- نقل است كه فرمود:
۵۰۵- «لقى ملك رجلا على باب دار كان ربّها غائبا فقال له الملك: ما جاء بك الى باب هذه الدّار؟ فقال: لى اخ اردت زيارته، قال: لرحم ماسّة بينك و بينه ام نزعتك اليه حاجة؟ قال: ما بيننا رحم ماسّة اقرب من رحم الاسلام و ما نزعتنى اليه حاجة و لكن زرته في اللَّه ربّ العالمين، قال: فابشر فانّى رسول اللَّه اليك و هو يقرؤك السّلام و يقول لك ايّاى قصدت، و ما عندى اردت بصنيعك، فانّى اوجبت لك الجنّة، و عافيتك من غضبى، و اجرتك من النّار حيث اتيته».
يعنى: «فرشتهاى مردى را بر در خانهاى ديد كه صاحبش در آن نبود، ايستاد و به او گفت: براى چه به در اين خانه آمدى؟ گفت: برادرى دارم و مىخواهم او را ببينم. فرشته گفت: آيا نسبتى بين تو و اوست يا چيزى مىخواهى كه به اينجا آمدى؟ گفت: نسبتى نزديكتر از اسلام بين ما نيست و حاجتى هم از او ندارم، فقط به خاطر رضاى رب العالمين مىخواهم او را ديدار كنم. فرشته گفت: من فرستاده خدا به سوى تو هستم، به تو بشارت مىدهم كه خداوند متعال برايت سلام مىرساند و مىگويد: مرا قصد كردى؟ با عملت، از من، اجر و پاداش مىخواهى؟
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۱۱
من بهشت را بر تو واجب كردم، تو را از غضبم دور نمودم و از آتش جهنم، نجاتت دادم».
۵۰۶- «النّظر الى العالم عبادة، و النّظر الى الامام المقسط عبادة، و النّظر الى الوالدين برأفة و رحمة عبادة، و النّظر الى الاخ بودّه في اللَّه عبادة»
. يعنى: «ديدن عالم، عبادت است، ديدن رهبر عادل، عبادت است، نظر رحمت و رأفت به پدر و مادر نمودن، عبادت است، با نگاه محبت آميز، برادر مؤمن را در راه خدا مشاهده كردن نيز عبادت است».
۵۰۷- «ما احدث اللَّه اخاء بين مؤمنين الّا احدث لكلّ منهما درجة»
. يعنى: «خداوند متعال برادرى و اخوت را بين دو مؤمن ايجاد نكرد مگر آنكه به هر يك از آن دو درجهاى عطا فرمود».
۵۰۸- «من استفاد في اللَّه اخا استفاد بيتا في الجنّة».
يعنى: «كسى كه در راه خدا برادرى بگيرد، در بهشت براى خود خانهاى گرفته است».
۵۰۹- «من اكرم اخاه فانّما يكرم اللَّه فما ظنّكم بمن يكرم اللَّه ان يفعل اللَّه به؟»
. يعنى: «كسى كه برادرش را احترام و تكريم كند، خدا را احترام كرده، به نظر شما خداوند متعال با كسى كه خدا را احترام كند چه مىكند؟».
«عمر بن حريث» از جابر و او از پدرش از امام باقر- عليه السّلام- روايت كرده است كه فرمود:
۵۱۰- «انّ المؤمنين المتواخين في اللَّه ليكون احدهما في الجنّة فوق الآخر بدرجة فيقول: يا ربّ، انّه اخى و صاحبى قد كان يأمرنى بطاعتك، و يثبطنى عن معصيتك، و يرغّبنى فيما عندك- يعنى الاعلى منهما يقول ذلك- فاجمع بينى و بينه في هذه الدّرجة، فيجمع اللَّه بينهما، و انّ المنافقين ليكون احدهما اسفل من»
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۱۲
«صاحبه بدرك من النّار فيقول: يا ربّ، انّ فلانا كان يأمرنى بمعصيتك، و يثبطنى عن طاعتك، و يزهّدنى فيما عندك، و لا يحذّرنى لقاءك فاجمع بينى و بينه في هذا الدّرك، فيجمع اللَّه بينهما»
. يعنى: «دو مؤمنى كه در راه خدا با يك ديگر برادر شدند، همين كه يكىشان در بهشت درجهاى از ديگرى بالاتر مىرود، مىگويد: پروردگارا! او برادر و دوست من بود، مرا به طاعت تو فرمان مىداد، مرا از معصيت تو باز مىداشت و نسبت به پاداشهايت، ترغيب و تشويقم مىنمود- اين سخنان را آن كه بالاتر قرار گرفته مىگويد- (پروردگارا!) او را نيز در همين درجه در كنار من قرار بده. خداوند متعال تقاضايش را پذيرفته هر دو را در يك جا قرار مىدهد.
اما دو منافق همين كه يكى در درجه پايينترى از جهنّم قرار مىگيرد، مىگويد: پروردگارا! فلانى مرا فرمان به معصيتت مىداد و از اطاعت تو بازم مىداشت، نسبت به اجرهايت، مرا بىميل مىكرد و هرگز مرا از ديد تو نمىهراساند، (حال كه چنين است) پس من و او را در اين درجه پايين، يك جا قرار بده. خداوند متعال اين دو را نيز در يك محل قرار مىدهد».
آنگاه حضرت، اين آيه كريمه را تلاوت فرمود كه:
- الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ «۱».يعنى: «روز قيامت دوستان با يك ديگر دشمنند مگر متّقين».
__________
(۱) سوره زخرف، آيه ۶۷.
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۱۳
بر آوردن حاجات مؤمن
«ابان بن تغلب» از امام صادق- عليه السّلام- روايت كرده است كه فرمود:
۵۱۱- «ايّما مؤمن سأل اخاه المؤمن حاجة و هو يقدر على قضائها فردّه عنها سلّط اللَّه عليه شجاعا في قبره ينهش من اصابعه»
. يعنى: «هر گاه مؤمنى از برادر مؤمنش چيزى بخواهد و او ردّش نمايد در حالى كه قدرت بر انجام آن را داشته، خداوند متعال در قبرش مارى را بر او مسلط مىكند تا انگشتانش را بگزد».
از «اسماعيل بن عمار» روايت شده است كه گويد به حضرت صادق- عليه السّلام- عرض كردم: آيا مؤمن، رحمت است؟ فرمود:
۵۱۲- «نعم و ايّما مؤمن اتاه اخوه في حاجته فانّما ذلك رحمة ساقها اللَّه اليه و سبّبها له، فان قضاها كان قد قبل الرّحمة بقبولها، و ان ردّه و هو يقدر على قضائها فانّما ردّ على نفسه الرّحمة الّتى ساقها اللَّه اليه و سبّبها له و ادّخرت الرّحمة للمردود عن حاجته»
. يعنى: «بله، رجوع مؤمن به برادر مؤمنش براى رفع نياز، خود رحمتى است كه خداوند متعال براى او فرستاد و آن رحمت را سبب و وسيله تقرّبش قرار داده است كه اگر آن نياز را بر آورده سازد، رحمت را پذيرفته و اگر ردّ كند در حالى كه قدرت انجامش را دارد، رحمت و وسيله الهى را باز گردانده است، در اين صورت اين رحمت براى آن فردى كه حاجتش پذيرفته نشده، ذخيره مىگردد».
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۱۴
-«و من مشى في حاجة اخيه و لم يناصحه بكلّ جهده فقد خان اللَّه و رسوله و المؤمنين»
. يعنى: «و اگر براى بر آوردن حاجت برادر مؤمنش حركت كند ولى به مقدار توان، سعى و تلاش ننمايد، به خدا و رسول و مؤمنين خيانت كرده است».
«و ايّما رجل من شيعتنا اتاه رجل من اخوته و استعان به في حاجته فلم يعنه و هو يقدر ابتلاه اللَّه تعالى بقضاء حوائج اعدائنا ليعذّبه بها».
. يعنى: «اگر مؤمنى نزد برادر مؤمنش برود و از او حاجتى طلب كند ولى آن يكى با داشتن قدرت، كمكش ننمايد، خداوند متعال او را مبتلا به بر آوردن حوايج دشمنان ما مىكند تا با اين عمل، او را عذاب نمايد».
«و من حقّر مؤمنا فقيرا او استخفّ به و احتقره لقلّة ذات يده و فقره شهره اللَّه يوم القيامة على رؤوس الخلائق و حقّره و لا يزال ماقتا له»
. يعنى: «هر كس مؤمن فقيرى را به خاطر فقر و ندارى، تحقير كند و كوچكش بشمارد، خداوند متعال روز قيامت او را در منظر ديد خلايق، خوار و حقير مىكند و تا ابد دشمنش مىدارد».
«و من اغتيب عنده اخوه المؤمن فنصره و اعانه نصره اللَّه في الدّنيا و الآخرة، و من لم ينصره و لم يدفع عنه و هو يقدر خذله اللَّه و حقّره في الدّنيا و الآخرة».
يعنى: «كسى كه در حضور او برادر مؤمنش را غيبت كنند، اگر او را يارى نمايد، خداوند منّان در دنيا و آخرت، وى را يارى خواهد كرد و اگر يارى ننمايد با اينكه قدرتش را داشته، خداوند سبحان، هم در دنيا و هم در آخرت، او را خوار و حقير مىكند».
«حسين بن ابى العلاء» گويد: به همراه بيست و چند نفر به طرف مكه حركت كرديم، من در هر منزلى گوسفندى ذبح مىكردم، وقتى خواستم خدمت حضرت صادق- عليه السّلام- برسم
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۱۵
فرمود:
۵۱۳- «واها يا حسين! أ تذلّ المؤمنين؟»
. يعنى: «واى بر تو اى حسين! آيا مؤمنين را ذليل مىكنى؟).
گفتم: از اين عمل به خدا پناه مىبرم فرمود:
- «بلغنى انّك كنت تذبح لهم في كلّ منزل شاة؟». يعنى: به من خبر دادند كه تو در هر منزلى، گوسفندى براى همراهانت ذبح مىكنى؟».
گفتم: مولاى من! به خدا قسم از اين كارم هدفى جز رضاى خداى تعالى نداشتم فرمود:
- «اما كنت ترى انّ فيهم من يحبّ ان يفعل مثل فعالك فلا يبلغ مقدرته ذلك فتتقاصر اليه نفسه؟».يعنى: «آيا نمىبينى كه در بين اينان ممكن است فردى باشد كه بخواهد مانند تو عمل كند ولى پولش را ندارد، در نتيجه خرد و كوچك مىشود؟».
عرض كردم: يا ابن رسول اللَّه!- كه درود خدا بر او و آلش و بر تو باد- استغفار مىكنم و ديگر اين عمل را انجام نخواهم داد.
فرمود:
- «لا تزال امّتى بخير ما تحابّوا و ادّوا الامانة و اتوا الزّكاة و اذا لم يفعلوا ابتلوا بالقحط و السّنين، و سيأتى على امّتى زمان تخبث فيه سرائرهم، و تحسن فيه علانيتهم، طمعا في الدّنيا، يكون عملهم رياء لا يخالطهم خوف ان يعمّهم اللَّه ببلاء فيدعونه دعاء الغريق فلا يستجيب لهم». يعنى: «امت من در مسير خيرند تا وقتى كه همديگر را دوست داشته، امانت را ادا كرده و زكات را پرداخته باشند كه اگر چنين نكنند، به قحطى و خشكسالى مبتلا مىگردند. بزودى بر امت من زمانى فرا خواهد رسيد كه به خاطر طمع در دنيا، باطنشان پليد و ظاهرشان نيكو مىگردد، عملشان رياست و هرگز نمىترسند كه خداوند متعال بلايى عمومى و فراگير نازل كند كه در آن حال، مردم همانند انسان غريق او را بخوانند ولى اجابتشان نكند».
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص:
«ابراهيم تيمى» گويد: حضرت امام جعفر بن محمد الصادق- عليه السّلام- در مسجد الحرام در حالى كه بر من تكيه داده بود، فرمود:
۵۱۴- «الا اخبرك- يا ابراهيم- مالك في طوافك هذا؟»
. يعنى: «آيا نمىخواهى به تو خبر بدهم كه چه اجرهايى در اين طوافت دارى؟).
گفتم: آرى، فدايت شوم! فرمود:
- «من جاء الى هذا البيت عارفا بحقّه فطاف به اسبوعا و صلّى ركعتين في مقام ابراهيم، كتب اللَّه له عشرة آلاف حسنة، و رفع له عشرة آلاف درجة». يعنى: «كسى كه به اين خانه بيايد و حقش را درك كند، هفت بار طواف نمايد و دو ركعت نماز در مقام حضرت ابراهيم- عليه السّلام- بگزارد، خداوند متعال براى او ده هزار حسنه مىنويسد و ده هزار درجه بالايش مىبرد».
آنگاه فرمود:
- «الا اخبرك بخير من ذلك؟». يعنى: «آيا نمىخواهى بهتر از اين را به اطلاع تو برسانم؟).
گفتم: بلى فدايت شوم! فرمود:
- «من قضى اخاه المؤمن حاجة كان كمن طاف طوافا- حتّى عدّ عشرا و قال:- ايّما مؤمن سأل اخوه المؤمن حاجة و هو يقدر على قضائها و لم يقضها له سلّط اللَّه عليه في قبره شجاعا ينهش اصابعه». يعنى: «كسى كه حاجت برادر مؤمنش را برآورده سازد، مانند كسى است كه طواف كرده باشد، يك طواف، دو طواف- تا ده طواف شمرده آنگاه فرمودند:- هر گاه مؤمنى از برادر مؤمنش چيزى طلب كند كه او قادر به انجامش باشد ولى انجام ندهد، خداوند متعال در قبرش بر او مارى را مسلط مىكند تا انگشتانش را بگزد».
«ابن عباس» گويد: بهمراه امام حسن مجتبى- عليه السّلام- در مسجد الحرام بودم، آن حضرت معتكف بوده بر گرد كعبه طواف مىنمودند، در اين حال
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۱۷
مردى از پيروان ايشان آمد و گفت: اى فرزند رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- من به فردى بدهكارم اگر مىتوانى آن را از طرف من پرداخت فرما، حضرت فرمود:
۵۱۵- «و ربّ هذا البيت ما اصبح و عندى شيء»
. يعنى: «به صاحب اين خانه سوگند! كه امروز چيزى ندارم».
آن مرد گفت: اگر مىتوانى برايم مهلت بگير، چون او مرا تهديد به زندان كرده است.
«ابن عباس» گويد: ديدم امام- عليه السّلام- طواف را رها كرده به همراه آن مرد حركت كردند.
گفتم: اى فرزند رسول خدا!- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- آيا شما در اعتكاف نبوديد.
فرمود:
- «بلى، و لكن سمعت ابى يقول: سمعت رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- يقول: من قضى اخاه المؤمن حاجة كان كمن عبد اللَّه تسعة آلاف سنة صائما نهاره و قائما ليله». يعنى: «بلى (در اعتكاف بودم) ولى از پدرم شنيدم كه رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود: هر كس حاجت برادر مؤمنش را بر آورده سازد، مانند كسى خواهد بود كه نه هزار سال خدا را عبادت كرده، در حالى كه روزها را روزه و شبها را به نماز ايستاده باشد».
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۱۸
خوشحال كردن برادر مؤمن
وقتى برايت روشن شد كه خداوند متعال چقدر نسبت به محبت و دوستى بين برادران دينى عنايت دارد، بدان كه از برترين كارها نزد خدا، خوشحال نمودن آنان است.
«حسين بن يقطين» از پدرش و او از جدّش حديث كرده است كه گفت: در «اهواز» بوديم كه مردى از كاتبان «يحيى بن خالد» والى ما شد، من مقدارى خراج بدهكار بودم كه اگر مىخواستم آن را بپردازم، همه چيز از دستم مىرفت حتى از خانهام آواره مىشدم، به من گفتند او از پيروان اهل بيت- عليهم السّلام- است اما من ترسيدم نزد او بروم، مبادا آنچه مىگويند درست نباشد كه در اين صورت، بايد خانه و زندگىام را ترك نمايم، تنها راه چاره را در اين ديدم كه از خدا كمك بخواهم، لذا نزد حضرت صادق- عليه السّلام- آمده از او يارى طلبيدم حضرت در كاغذ كوچكى نوشتند:
۵۱۶- «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم، انّ للَّه في ظلّ عرشه ظلّا لا يسكنه الّا من نفّس عن اخيه كربته، او اعانه بنفسه، او صنع اليه معروفا و لو بشقّ تمرة و هذا اخوك و السّلام»
. يعنى: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، همانا براى خدا زير عرشش سايهاى است كه در آن سايه، فقط كسى ساكن مىشود كه غم و اندوه را از برادر مؤمنش برطرف سازد، يا با جان، كمكش نمايد يا خيرى به او برساند و لو به مقدار نصف خرمايى و اين فرد (يعنى حامل نامه) برادر تو است، و السّلام».
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۱۹
حضرت، نامه را مهر كرده به دست من دادند و فرمودند كه آن را به وى برسانم. وقتى به شهرم برگشتم، شبانه به منزلش رفتم، اجازه ورود خواستم و گفتم:
فرستاده حضرت صادق- عليه السّلام- بر در خانه است، ناگاه ديدم با پاى برهنه از درون خانه به سوى من آمد، چون مرا ديد بر من سلام كرد و ميان دو چشمم را بوسيد، سپس گفت: اى آقاى من! تو فرستاده مولاى من هستى؟
گفتم: آرى.
گفت: اگر راست گفته باشى، مرا از آتش نجات دادهاى.
آنگاه دست مرا گرفته به درون خانه برد و در محل مخصوص خودش نشاند و خود در برابر من نشست و گفت: اى آقاى من! وقتى مولاى مرا ترك كردى، حالش چگونه بود؟
گفتم: خوب بود.
گفت: به خدا قسم؟! گفتم: به خدا قسم! مجددا گفت: به خدا قسم؟! گفتم: به خدا قسم! براى مرتبه سوم گفت: به خدا قسم؟! گفتم: به خدا قسم! آنگاه نوشته امام- عليه السّلام- را در آوردم، آن را خواند و بوسيد و بر روى دو چشمانش گذاشت و گفت: برادرم! كار خود را بگو.
گفتم: در نامهاى كه برايم نوشتى، هزار درهم بر من مقرّر نمودى كه پرداخت آن مساوى با هلاكت من خواهد بود.
نامه را خواست، آن را گرفت و هر چه را در آن بود از بين برد و مرا از آن معاف نمود، سپس دستور داد صندوقهاى اموالش را آورده نصفش را براى خود برداشت و نصف ديگر را به من داد، بعد دستور داد تا چهار پايان را بياورند، نصف آنها را هم
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۲۰
به من بخشيد، سپس دستور داد غلامان را حاضر كردند، يك غلام به من مىداد و يك غلام نيز خودش برمىداشت، بعد فرمان داد لباسهايش را آوردند، شروع كرد لباسى را به من داده و لباسى را خود مىگرفت تا اينكه در تمام اموالش اين كار را كرد، آنگاه گفت: آيا تو را خوشحال كردم؟
گفتم: به خدا قسم! آرى، بلكه بالاتر از خوشحالى.
اين ماجرا گذشت تا اينكه ايام حج فرا رسيد، با خود گفتم: به خدا سوگند! اين شادمانى را با هيچ چيز نمىشود جبران كرد مگر آنكه به حج رفته براى اين مرد دعا كنم و نزد مولا و آقايم حضرت صادق- عليه السّلام- رفته تشكر نمايم و از آن حضرت بخواهم كه براى اين مرد، دعا كند، لذا به طرف مكه حركت كردم و مسير را طورى تنظيم نمودم كه مولايم را ببينم، وقتى بر او وارد شدم، خوشحالى را در چهرهاش مشاهده كرده فرمود:
- «ما كان خبرك مع الرّجل؟».يعنى: «از كار آن مرد چه خبر دارى؟».
من ماجرا را عرض كردم، ديدم حضرت صورتش درخشيد و خوشحال شد.
گفتم: آقاى من! از برخورد او با من خوشحال شديد؟ خدا او را در تمامى كارهايش خوشحال كند (ظ) فرمود:
- «اى و اللَّه! لقد سرّنى و لقد سرّ آبائي، و اللَّه لقد سرّ امير المؤمنين- عليه السّلام- و اللَّه لقد سرّ رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- و اللَّه لقد سرّ اللَّه في عرشه».يعنى: «آرى، به خدا قسم! مرا خوشحال كرد، پدران مرا خوشحال كرد، به خدا قسم! امير المؤمنين- عليه السّلام- را خوشحال كرد، به خدا قسم! رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- را خوشحال كرد، به خدا قسم! خدا را در عرشش خوشحال كرد».
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۲۱
نگاه كن- اى كه رحمت خدا بر تو باد!- ببين اين مؤمن چگونه با فرستاده امامش برخورد كرد و چگونه در تكريم و برخورد و سلامش، نهايت احترام را نمود، بعد نگاه كن ببين كه چگونه به صرف برخورد محترمانه هم راضى نشد، بلكه او را در تمامى اموالش شريك نموده و از سخن حضرت كه فرمود- اين مرد، برادر تو است- اين گونه برداشت كرد كه دو برادر در اموال هم حق متساوى دارند. (اگر دقت كنى در مىيابى كه) اين حديث بر چند چيز دلالت دارد:
اوّل- خوشحالى مؤمن، خوشحالى خداوند متعال و رسول- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- و ائمه- عليهم السّلام- است.
دوّم- مؤمن، وقتى برادرش به او نيازمند شد تا آنجا كه توان دارد كمكش مىنمايد، حتى با آبرو و دعا كردن كما اينكه حضرت صادق- عليه السّلام- چنين كرد و خودش هم فرمود: «او اعانه بنفسه».
سوّم- سزاوار است كه انسان در كارهاى مهمّش به درگاه خدا و ابواب آن درگاه كه آل محمّد- عليهم السّلام- مىباشند، برود، چون راوى گفت: ... چاره را در اين ديدم كه از خدا كمك بخواهم، لذا نزد حضرت صادق- عليه السّلام- آمده از او يارى طلبيدم ...
چهارم- اين عمل موجب كاميابى است، همچنان كه نتيجهاش را ديدى.
خداوند متعال بر حضرت داود- عليه السّلام- وحى فرستاد كه:
۵۱۷- «انّ العبد من عبادى يأتينى بالحسنة فابيحه جنّتى، فقال داود: يا ربّ، و ما تلك الحسنة؟ قال: يدخل على عبدى المؤمن سرورا و لو بتمرة، فقال داود- عليه السّلام-: حقّا على من عرفك ان لا يقطع رجاءه منك»
. يعنى: «بندهاى از بندگان من كار خيرى انجام مىدهد كه در اثر آن بهشتم را براى او مباح مىكنم. داود گفت: پروردگارا! آن كار خير چيست؟ فرمود: بنده مؤمن مرا خوشحال مىكند و لو از طريق بخشيدن يك عدد خرما باشد. داود گفت:
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۲۲
بر كسى كه تو را شناخت سزاوار است كه اميدش را از تو قطع ننمايد».
رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود:
۵۱۸- «ايّما مؤمن عاد مريضا خاض في الرّحمة فاذا قعد عنده استنقع فيها، فاذا عاده غدوة صلّى عليه سبعون الف ملك حتى يمسى، و اذا عاده عشيّة صلّى عليه سبعون الف ملك حتّى يصبح»
. يعنى: «هر مؤمنى مريضى را عيادت كند، در درياى رحمت حق وارد مىشود، اگر نزد آن مريض بنشيند، در رحمت، استوار مىگردد، اگر هنگام صبح او را عيادت كند، هفتاد هزار ملك تا شب بر او صلوات مىفرستند و اگر شب عيادت نمايد، هفتاد هزار ملك تا صبح بر او صلوات خواهند فرستاد».
از امام صادق- عليه السّلام- نقل است كه فرمود:
۵۱۹- «قال رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم-: قال اللَّه تبارك و تعالى:
ليأذن بحرب منّى من آذى عبدى المؤمن، و ليأمن من غضبى من اكرم عبدى المؤمن، و لو لم يكن في خلقى في الارض بين المشرق و المغرب الّا مؤمن واحد مع امام عادل لاستغنيت بعبادتهما عن جميع ما خلقت في ارضى، و لقامت سبع ارضين و سبع سماوات بهما، و لجعلت لهما من ايمانهما انسا لا يحتاجان الى انس سواهما»
. يعنى: «پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- از قول خداوند تبارك و تعالى نقل كرده است كه فرمود: آن كس كه بنده مؤمن مرا آزار مىدهد، بايد اعلام جنگ با من بنمايد. و آن كس كه بنده مؤمن مرا تكريم مىنمايد، بايد از غضب من در امان باشد، اگر در بين تمام مخلوقاتى كه در زمين بين مشرق و مغرب دارم، تنها يك مؤمن به همراه امام و رهبر عادلى باشند، با بندگى آنان از تمام مخلوقاتى كه در زمين دارم، بىنياز مىگردم «۱» كه هفت زمين و هفت آسمان به آن دو برپايند، از
__________
(۱) البته اين به معناى احتياج ذات اقدس الهى به عبادت بندگان نيست.
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۲۳
ايمانشان انس و الفتى در آنان نسبت به هم ايجاد مىكنم كه نياز به الفت ديگران نداشته باشند».
س- بالا بردن دو دست بهنگام دعا:
نقل است كه رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- هنگام دعا و تضرع به درگاه خدا، دستهايش را بالا مىبرد آن گونه كه مسكين دستش را جهت طلب غدا بالا مىبرد.
خداوند متعال بر حضرت موسى- عليه السّلام- وحى فرستاد كه:
۵۲۰- «الق كفّيك ذلّا بين يدىّ كفعل العبد المستصرخ الى سيّده، فاذا فعلت ذلك رحمت و انا اكرم الاكرمين و اقدر القادرين. يا موسى، سلنى من فضلى و رحمتى فانّهما بيدى لا يملكها غيرى، و انظر حين تسألنى كيف رغبتك فيما عندى لكلّ عامل جزاء و قد يجزى الكفور بما سعى
». يعنى: «كف دو دستت را ذليلانه در برابر من بلند كن مانند بردهاى كه فرياد مىزند و از آقاى خود كمك مىخواهد، هر گاه چنين كردى، مشمول رحمت من مىگردى كه من كريمترين كريمان و قادرترين قادرين هستم. اى موسى! از فضل و رحمتم درخواست كن كه اين دو فقط در دست من است و غير من آنها را ندارد.
و وقتى از من چيزى طلب مىكنى، ببين تمايلت نسبت به آنچه در دست من است چگونه مىباشد هر كسى مطابق عملش پاداش دارد و چه بسا انسان ناسپاس هم در برابر سعى و كوشش خود، جزائى دريافت دارد».
«ابو بصير» از حضرت صادق- عليه السّلام- در مورد دعا و بالا بردن دستها سؤال كرد، فرمودند:
۵۲۱- «على خمسة اوجه: امّا التّعوّذ فتستقبل القبلة بباطن كفّيك، و امّا الدّعاء في الرّزق فتبسط كفّيك و تفضى بباطنهما الى السّماء، و امّا التّبتّل فايماؤك باصبعك السّبّابة، و اما الابتهال فترفع يديك مجاوزا بهما رأسك، و امّا التّضرّع ان تحرّك اصبعك السّبّابة ممّا يلى وجهك و هو الدّعاء الخيفة»
. آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۲۴
يعنى: «پنج صورت دارد:
اوّل- براى پناه بردن به خدا، كف دو دست را بايد رو به قبله قرار دهى.
دوّم- براى طلب روزى، دستهايت را مىگشايى و كف آن را به طرف آسمان مىگيرى.
سوّم- براى انقطاع به درگاه خدا با انگشت سبابه اشاره مىكنى.
چهارم- براى زارى كردن، دستهايت را كشيده از سرت هم بالاتر مىبرى».
پنجم- براى تضرع، انگشت سبابه را در برابر رويت حركت مىدهى كه اين دعاى ترس است.
از «محمد بن مسلم» روايت است كه امام صادق- عليه السّلام- فرمود:
۵۲۲- «مرّ بى رجل و انا ادعو في صلاتى بيسارى فقال: يا عبد اللَّه، بيمينك فقلت: يا عبد اللَّه، انّ للَّه تبارك و تعالى حقّا على هذه كحقّه على هذه»
. يعنى: «مردى از كنارم گذشت در حالى كه من در نماز بوده، دست چپم را براى دعا بلند كرده بودم، به من گفت: اى بنده خدا! با دست راستت دعا كن، گفتم:
اى بنده خدا! ذات اقدس الهى حقى بر اين دست دارد همانند حقى كه بر آن دست دارد).
و نيز فرمود:
۵۲۳- «الرّغبة تبسط يديك و تظهر باطنهما، و الرّهبة تبسط يديك و تظهر ظاهرهما، و التّضرّع تحرّك السّبّابة اليمنى يمينا و شمالا، و التّبتّل تحرّك السّبّابة اليسرى ترفعها الى السّماء رسلا، و تضعها رسلا و الابتهال تبسط يديك و ذراعيك الى السّماء، و الابتهال حين ترى اسباب البكاء».
يعنى: «رغبت (و ميل) آن است كه دو دست را گشوده، باطنش را ظاهر سازى.
رهبت (و ترس) آن است كه دو دست را گشوده، پشتش را ظاهر نمايى.
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۲۵
تضرّع آن است كه انگشت سبابه دست راست را به سمت راست و چپ، حركت دهى.
تبتّل (و انقطاع) آن است كه انگشت سبابه دست چپ را به آهستگى بالا و پايين ببرى.
و ابتهال (و زارى) آن است كه هر دو دست و هر دو ذراع را به سوى آسمان بگشايى كه ابتهال در وقت فراهم شدن وسايل گريه است».
از «سعيد بن يسار» نقل شده است كه حضرت صادق- عليه السّلام- فرمود:
۵۲۴- «هكذا الرّغبة و ابرز باطن راحتيه الى السّماء. و هكذا الرّهبة و جعل ظهر كفّيه الى السّماء. و هكذا التّضرّع و حرّك اصابعه يمينا و شمالا. و هكذا التّبتّل يرفع اصابعه مرّة و يضعها اخرى. و هكذا الابتهال و مدّ يده تلقاء وجهه و قال: لا تبتهل حتّى ترى الدّمعة»
. يعنى: رغبت اين گونه است: در حالى كه حضرت باطن دو دست خود را به سوى آسمان آشكار كرده بود.
رهبت اين گونه است: در حالى كه پشت دو دست خود را به سوى آسمان گرفته بود.
تضرّع اين گونه است: در حالى كه انگشتانش را به سمت راست و چپ حركت مىداد.
تبتل اين گونه است: در حالى كه انگشتانش را بالا و پايين مىبرد.
ابتهال اين گونه است: در حالى كه دستش را در برابر صورتش كشيده بود، آنگاه فرمود: ابتهال نكن مگر آنكه اشك را ببينى».
در حديث ديگر آمده است كه:
۵۲۵- «الاستكانة في الدّعاء ان يضع يديه على منكبيه».
يعنى: «فروتنى در دعا، قرار دادن دستهاست بر دوشها».
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۲۶
تنبيه
ممكن است گفته شود كه اين كارها صرف تعبد است و ما علت و حكمتش را نمىدانيم و ممكن است وجوهى براى آن ذكر كرد:
اما در «رغبت» كه كف دستها به سوى آسمان قرار مىگيرد: انسان در اين حال اميد دارد كه به آمال و آرزوهايش برسد و حسن ظن به بخشش پروردگارش دارد، پس انسان راغب، آمالش را طلب مىكند و دستهايش را مىگشايد به اميد آنكه احسان حق در آن قرار گيرد.
و اما در «رهبت» كه پشت دستها به سمت آسمان واقع مىشود: گويا بنده با اين عمل، با زبان ذلّت و حقارت به خدايى كه به خفيات و اسرار، عالم است مىخواهد بگويد: (خدايا!) من به خود جرأت نمىدهم كه دستهايم را در برابرت بگشايم بلكه از روى خجالت و ذلّت، باطنش را به طرف زمين قرار دادهام.
و اما در «تضرع» كه انگشتان را به سمت راست و چپ مىگرداند: شايد بنده مىخواهد خود را چون انسان جوان مرده قلمداد كند كه هنگام مصيبتهاى ناگوار، دستهايش را به چپ و راست مىگرداند و به همراهش نوحه سر مىدهد.
و اما در «تبتّل» كه انگشتان را بالا و پايين مىبرد: «تبتل» به معناى قطع شدن است، بنده با اين حالت مىخواهد به خدايش بگويد: از همه چيز قطع اميد كردم و فقط به سوى تو آمدم، چون تو را يگانه معبود مىدانم، در اين حال با يك انگشت اشاره مىكند بر وحدانيت خداوند.
و اما در «ابتهال» كه رو به سمت قبله، دو دستش را در برابر چهرهاش مىكشد: اين عمل خود نوعى بندگى و حقير شمردن خود و ذلّت و خردى است و يا اينكه بنده مىخواهد خود را همچون غريقى قلمداد كند كه دستهايش را براى نجات، بالا آورده تا به دامن رحمت الهى چنگ زند و به ريسمان رأفت او آويخته گردد كه تنها ناجى هلاكشدهها و كمك كار گرفتاران بوده، عالم را تحت سيطره خود قرار داده است.
اين مقامى بس بزرگ است كه بنده سزاوار ادعاى آن نيست مگر آن هنگام كه
آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي)، ص: ۳۲۷
اشكش جارى شد، ناله و فريادش بالا رفت، چون بندهاى ذليل در برابر آن ذات يگانه قرار گرفت و به جاى سؤال و درخواست آرزوهاى خود، به خالق جليلش مشغول و در آن حال غرق گرديد.
و اما اينكه در حال استكانت و فروتنى، دستها را بر دوش بگذارد، براى اين است كه خود را همچون بنده جنايتكارى قرار دهد كه او را به طرف مولايش مىبرند، در حالى كه بندههاى هواى نفس، او را محكم به هم بسته با زبان حالش اين گونه مناجات مىكند: (پروردگار من!) اين دو دست من است كه به خاطر ظلم و جرأت بر تو، آن دو را غل و زنجير كردم.
نكته
يكى از علما مىگفت: دعاكننده هنگام مدح و ثناى خداوند سبحان آن اسمهايى كه با خواسته او مناسبت دارد را متذكر شود، مثلا اگر روزى مىخواهد، اين اسامى را بر زبان جارى كند: «رزّاق، وهّاب، جواد، مغنى، منعم، مفضل، معطى، كريم، واسع، مسبّب الاسباب، منّان، رازق مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ».
اگر خواستهاش آمرزش و توبه از گناهان است، اين اسامى را متذكر شود:
«توّاب، رحمان، رحيم، رؤوف، عطوف، صبور، شكور، عفوّ، غفور، ستّار، غفّار، فتّاح، مرتاح، ذى المجد، سمّاح، محسن، مجمل، منعم، مفضل».
اگر انتقام از دشمن، مطلوب اوست، متذكر اين اسامى گردد: «عزيز، جبّار، قهّار، منتقم، بطّاش، ذى البطش الشّديد، فعّال لما يريد، مدوخ الجبابرة، قاصم المردة، طالب، غالب، مهلك، مدرك، الّذى لا يعجزه شيء، الّذى لا يطاق انتقامه».
و اگر طالب «علم» است اين اسامى را بگويد: «عالم، فتّاح، هادى، مرشد، معزّ، رافع» «۱».
__________
(۱) شرح اسامى الهى، در خاتمه كتاب خواهد آمد ان شاء اللَّه.
آداب قبل از دعا در بیان ابن فهد حلی
آداب بعد از دعا در بیان ابن فهد حلی