اما در صورت اجابت:
ترك دعا در اين حال، جفاست بلكه سزاوار است در مقابل اجابت الهى، مدح و ثنايش را تكرار نماييم، چون خداوند متعال در چند موضع از قرآن، كسانى را كه خلاف اين عمل را انجام دادهاند، سرزنش نموده است.
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِيباً إِلَيْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِيَ ما كانَ يَدْعُوا إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ[۱].
«چون به آدمى گزندى برسد به پروردگارش روى مىآورد و او را مىخواند، آنگاه چون به او نعمتى بخشد، همه آن دعاهايى را كه پيش از اين كرده بود، از ياد مىبرد».
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلى ضُرٍّ مَسَّهُ كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ [۲].
«چون به آدمى گزندى رسد، چه بر پهلو خفته باشد چه نشسته يا ايستاده، ما را به دعا مىخواند و چون آن گزند را از او دور سازيم، چنان مىگذرد كه گويى ما را براى دفع آن گزندى كه به او رسيده بود، هرگز نخوانده است، اعمال اسرافكاران اين چنين در نظرشان آراسته شده است».
از حضرت امام باقر- عليه السّلام- روايت است كه فرمود:
«ينبغى للمؤمن ان يكون دعاؤه في الرّخاء نحوا من دعائه في الشّدّة، ليس اذا اعطى فتر و لا يملّ من الدّعاء فانّه من اللَّه بمكان»
«بر مؤمن سزاوار است همان گونه كه در شدّت و سختى دعا مىكند، در روزگار آسايش و نعمت نيز دعا نمايد. و شايسته نيست كه چون حاجتش بر آورده شد، سست شود و از دعا خسته گردد، زيرا دعا نزد خداوند سبحان، منزلت دارد».
و اما در صورت عدم اجابت:
چه بسا تاخير اجابت به خاطر اين باشد كه خداوند سبحان صداى بندهاش را دوست دارد و مىخواهد او هر چه بيشتر مشغول به دعا باشد، در اين صورت سزاوار است آنچه را كه خدا دوستش دارد ترك ننمايد.
مگر روايت «احمد بن محمد بن ابى نصر» را نشنيدى كه گفت:
به امام رضا- عليه السّلام- عرض كردم: فدايت شوم! چند سال است از خدا چيزى خواستم (ولى اجابت نشد) و در اثر تأخير آن، در قلبم نگرانى پديد آمد، فرمود:
«يا احمد، ايّاك و الشّيطان ان يكون له عليك سبيل حتّى يقنطك، انّ ابا جعفر- عليه السّلام- كان يقول: انّ المؤمن ليسأل اللَّه حاجة فيؤخّر عنه تعجيل اجابته حبّا لصوته و استماع نحيبه، ثمّ قال: و اللَّه ما اخّر اللَّه عن المؤمنين ما يطلبون في هذه الدّنيا خير لهم ممّا عجّل لهم فيها و اىّ شيء الدّنيا؟»
«اى احمد! خود را از شيطان دور كن، مبادا راهى بر تو بيابد و نااميدت كند كه امام باقر- عليه السّلام- مىفرمود:
بسا مؤمن از خدا حاجتى بخواهد ولى اجابتش به تأخير بيفتد، چون خداوند صداى دعا و آواز گريهاش را دوست دارد. آنگاه فرمود: به خدا سوگند! تأخير آنچه مؤمنين در اين دنيا طلب مىكنند از جانب ذات اقدس الهى، از تعجيلش بهتر است، دنيا چه ارزشى دارد؟».
از حضرت صادق- عليه السّلام- روايت است كه فرمود:
«انّ العبد الولىّ للَّه يدعو اللَّه في امر ينوبه فقال للملك الموكّل به:اقض لعبدي حاجته و لا تعجّلها فانّى اشتهى ان اسمع نداءه و صوته، و انّ العبد العدوّ للَّه ليدعو اللَّه في امر ينوبه فقال للملك الموكّل به: اقض لعبدي حاجته و عجّلها فانّى اكره ان اسمع دعاءه و صوته. قال: فيقول النّاس: ما اعطى هذا الّا لكرامته، و ما منع هذا الّا لهوانه»
«بندهاى كه دوست خداست، در بلا و مصيبت دعا مىكند و خداوند متعال به فرشتهاى كه مأمور آن كار است مىگويد: حاجت بندهام را بده اما عجله نكن، چون من خوش دارم صدايش را بشنوم، اما يكوقت بندهاى كه دشمن خداست در مصيبت دعا مىكند، در اينجا ذات اقدس الهى به آن فرشته مأمور مىگويد: با عجله حاجت اين بندهام را برآور، چون من خوش ندارم صدايش را بشنوم. آنگاه حضرت فرمود: اما مردم مىگويند: اين كه حاجتش داده شد، حتما صاحب كرامت بود و آنكه حاجتش داده نشد، فرد پست و خوارى بوده است».
«لا يزال المؤمن بخير و رجاء و رحمة من اللَّه ما لم يستعجل فيقنط فيترك الدّعاء. فقلت له: كيف يستعجل؟ قال: يقول: قد دعوت اللَّه منذ كذا و كذا و لا ارى حاجة»
«مؤمن هميشه در مسير خير و اميد به حق و رحمت الهى است تا وقتى كه عجله به خرج ندهد كه در اثر آن نااميد مىشود و دعا را ترك مىنمايد. راوى گويد عرض كردم: چگونه عجله به خرج مىدهد؟ فرمود: اينكه مىگويد:مدتى است خدا را مىخوانم ولى حاجتم برآورده نمىشود».
«انّ المؤمن ليدعو اللَّه عزّ و جلّ في حاجته فيقول عزّ و جلّ: اخّروا اجابته شوقا الى صوته و دعائه، فاذا كان يوم القيامة قال اللَّه تعالى: عبدى دعوتنى و اخّرت اجابتك و ثوابك كذا و كذا، و دعوتنى في كذا و كذا فاخّرت اجابتك و ثوابك كذا و كذا. قال- عليه السّلام-؟ فيتمنّى المؤمن انّه لم يستجب له دعوة في الدّنيا ممّا يرى من حسن الثّواب»
«مؤمن، خداوند عزيز و جليل را براى حاجتش مىخواند و او در جواب مىگويد: اجابتش را به تأخير بيندازيد، چون من مشتاق صدا و دعاى اويم و آنگاه كه قيامت برپا شد مىگويد: بنده من! مرا خواندى اما من اجابتت را به تأخير انداختم، ثواب تو چنين و چنان است. و نيز در فلان كار هم مرا خواندى و آنجا هم اجابت تو را به تأخير انداختم، ثواب تو چنين و چنان است. آنگاه حضرت فرمود:
در اينجا مؤمن به خاطر ديدن پاداشهاى عظيم الهى، آرزو مىكند كه اى كاش! در دنيا خدا هيچ يك از دعاهايش را مستجاب نمىكرد».
«قال رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم-: رحم اللَّه عبدا طلب الى اللَّه حاجة فالحّ في الدّعاء استجيب له او لم يستجب له»
«رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود: رحمت كند خدا بندهاى را كه از او حاجتى بخواهد و بر آن اصرار نمايد، چه مستجاب شده و چه نشده باشد».
آنگاه حضرت، اين آيه شريفه را تلاوت فرمودند:
وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى أَلَّا أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا[۳].
«پروردگار خود را مىخوانم، باشد كه به سبب خواندن او، به بدبختى نيفتم».
از رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- نقل شده است كه فرمود:
«انّ اللَّه يحبّ السّائل اللّحوح» .
«خداوند متعال، سائل اصراركننده را دوست دارد».
«كعب الاحبار» گويد: در تورات آمده است كه:«يا موسى، من احبّنى لم ينسنى، و من رجا معروفى الحّ في مسألتى يا موسى، انّى لست بغافل عن خلقى و لكن احبّ ان تسمع ملائكتى ضجيج الدّعاء من عبادى، و ترى حفظتي تقرّب بنى آدم الىّ بما انا مقوّيهم عليه و مسبّبه لهم. يا موسى، قل لبنى اسرائيل لا تبطرنّكم النّعمة فيعاجلكم السّلب و لا تغفلوا عن الشّكر فيقارعكم الذّلّ، و الحّوا في الدّعاء تشملكم الرّحمة بالاجابة و تهنئكم العافية»
«اى موسى! كسى كه مرا دوست دارد، فراموشم نمىكند و كسى كه به نيكيهاى من اميدوار است، در درخواستش اصرار مىنمايد.
اى موسى! من از مخلوقاتم غافل نيستم (و خبر دارم) ولى دوست دارم كه ملائكهام صداى ضجّه دعا را از بندگانم بشنوند و ملازمان من ببينند كه چگونه بنى آدم به خاطر چيزهايى كه قدرت و اسبابش در دست من است، به من تقرّب مىجويند.
اى موسى! به بنى اسرائيل بگو: مبادا نعمت، شما را به طغيان بكشاند كه در اين صورت، بزودى از شما گرفته خواهد شد. و مبادا از شكر آن غافل بمانيد كه در نتيجه آن، به ذلّت خواهيد افتاد، در دعا اصرار كنيد تا با اجابتم، رحمت من شامل حالتان شود و عافيت گوارايتان گردد».
از امام باقر- عليه السّلام- نقل است كه فرمود:
«لا يلحّ عبد مؤمن على اللَّه في حاجته الّا قضاها له».
«هرگز بنده مؤمنى در حاجتش بر خدا اصرار نكرد مگر آنكه آن را بر آورده نمود».
از «منصور صيقل» نقل شده است كه گويد:«قلت لأبي عبد اللَّه- عليه السّلام-: ربّما دعا الرّجل فاستجيب له ثمّ اخّر ذلك الى حين؟ قال: فقال: نعم قلت: و لم ذلك ليزداد من الدّعاء؟ قال: نعم»
«به حضرت صادق- عليه السّلام- عرض كردم: آيا مىشود فردى دعا كند، اجابت هم بشود اما تا مدتى به تأخير بيفتد؟ فرمود: بله، گفتم: چرا؟ آيا براى اين است كه بيشتر دعا كند؟ فرمود: بله».
از «اسحاق بن عمار» نقل شده است كه گويد:
«قلت لأبي عبد اللَّه- عليه السّلام-: أ يستجاب للرّجل الدّعاء ثمّ يؤخّر؟ قال: نعم عشرون سنّة»
«به امام صادق- عليه السّلام- عرض كردم آيا مىشود دعاى بندهاى اجابت شود اما به تأخير بيفتد؟ فرمود: بلى، حتى بيست سال».
از «هشام بن سالم» نقل است كه آن حضرت فرمود:
«كان بين قول اللَّه عزّ و جلّ: قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُما و بين اخذ فرعون، اربعون عاما»[۴].
«از زمان وعده خداوند به حضرت موسى و حضرت هارون- عليهما السّلام- كه فرمود: دعاى شما اجابت شد، تا زمان نزول عذاب بر فرعون، چهل سال فاصله بود».
از «ابى بصير» هم نقل است كه آن حضرت فرمود:
«انّ المؤمن ليدعو فيؤخّر بإجابته الى يوم الجمعة»
«مؤمن دعا مىكند ولى اجابتش تا جمعه به تأخير مىافتد».
نصيحت
بر انسان عاقل سزاوار است كه هميشه اهل دعا باشد و آن را به هيچ وجه قطع نكند، به چند دليل:
اوّل- دانستنى كه دعا چقدر فضيلت دارد و عبادت به حساب مىآيد، بلكه دعا مغز و جان عبادت است.
دوّم- با دعا كردن جزء افرادى مىگردى كه قبل از بلا دعا مىكنند، در نتيجه اگر بلاى مقدرى در ميان باشد كه تو آن را نمىدانى، با اين دعا برطرف مىگردد.
سوّم- اگر زياد دعا كنى، صدايت در آسمان معروف مىشود، در نتيجه هنگام احتياج، دعايت محجوب نمىماند.
چهارم- مشمول دعاى رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- گردى كه فرمود:
خداى رحمت كند بندهاى را كه از او چيزى بخواهد و بر آن اصرار هم بنمايد، چه اجابت شده و چه نشده باشد.
پنجم- اگر صدايت محبوب حق است، با دعايت آنچه را كه او دوست دارد انجام دادهاى و اگر محبوب نيست يا صلاحيت اجابت ندارى، پس بدان كه او كريم و رحيم است، شايد به واسطه تكرار دعايت، رحمتش را شامل حالت گرداند، اميدت را نااميد نكند، استغاثهات را بالا برد، بالاخره دعايت را اجابت مىنمايد، چگونه چنين نكند در حالى كه منادى او هر شب ندا مىدهد كه:
«هل من داع فاجيبه؟».
«آيا دعاكنندهاى هست تا اجابتش كنم؟».
«يا طالب الخير اقبل».
«اى كه به دنبال خير مىگردى، بيا».
مگر سخن امام امير المؤمنين- عليه السّلام- را نشنيدى كه فرمود:
«متى تكثر قرع الباب يفتح لك».
«اگر باب رحمت الهى را زياد بكوبى (و نااميد نشوى) آن در، به رويت گشوده مىشود».
از پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- نقل است كه فرمود:
«انّ العبد ليقول: اللّهمّ اغفر لى و هو معرض عنه ثمّ يقول: اللّهمّ اغفر لى و هو معرض عنه، ثمّ يقول: اللّهمّ اغفر لى، فيقول اللَّه سبحانه للملائكة: الا ترون الى عبدى؟ سألنى المغفرة و انا معرض عنه، ثمّ سالنى المغفرة و انا معرض عنه، ثمّ سألنى المغفرة علم عبدى انّه لا يغفر الذّنوب الّا انا اشهدكم انّى قد غفرت له»
«بندهاى مىگويد: خدايا! مرا بيامرز، اما خداوند از او اعراض دارد، مجددا مىگويد: خدايا مرا بيامرز، باز هم در حالى است كه خداوند از او اعراض دارد، براى بار سوم مىگويد: خدايا! مرا بيامرز، در اينجا ذات اقدس الهى به ملائكه مىگويد:
آيا بنده مرا نمىبينيد؟ از من آمرزش خواست در حالى كه من از او اعراض داشتم، مجددا آمرزش خواست، باز هم من از او اعراض داشتم، براى بار سوم، آمرزش خواست، بندهام فهميد كه گناهان را غير از من كسى نمىآمرزد، شما را شاهد مىگيرم كه او را آمرزيدم».
ششم- اگر صدايت محبوب درگاه الهى باشد، او اجابت را محبوس مىكند تا تو دعايت را ادامه دهى، در اين حال اگر اهل مداومت بودى، ديگر حبس اجابت فايدهاى نخواهد داشت (و حاجت تو بزودى داده خواهد شد)، چون او مىداند كه خواه حاجت تو را بدهد خواه ندهد، تو دعايت را ادامه خواهى داد مگر آنكه تأخير اجابت به خاطر ذخيره سازى اجرهاى اخروى باشد كه در نتيجه، خوشحالى و سرور تو. بيشتر خواهد بود، چون عطاى اخروى دائم است و عطاى دنيوى منقطع و چه فاصله عظيمى است بين دائم و منقطع، اگر اهل تعقل باشى؟ هفتم- به اين فوز عظيم مىرسى كه محبوب خداوند متعال مىگردى، چون رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود:
«انّ اللَّه يحبّ من عباده كلّ دعّاء»
«خداوند متعال از بين بندگانش آن را كه بيشتر اهل دعاست، دوست دارد».
هشتم- از امام خود پيروى كردهاى، چون حضرت صادق- عليه السّلام- فرمود:
«و كان امير المؤمنين رجلا دعاء»
«امير المؤمنين- عليه السّلام- مردى بود بسيار اهل دعا».
ممكن است بگويى: چيزى مانع از دعايم مىشود و آن مشروط بودن دعاست به حضور قلب و قيام به مناجات با پروردگار كه امير المؤمنين- عليه السّلام- فرموده است:
«لا يقبل اللَّه دعاء قلب لاه»
«خداوند متعال دعاى قلب غافل را قبول نمىكند».
و نيز امام صادق- عليه السّلام- فرموده است:
«لا يقبل اللَّه دعاء قلب قاس»
«خداوند متعال دعاى كسى را كه قساوت قلب داشته باشد، قبول نمىكند».
با اين اوصاف، وقتى به خودم نظر مىكنم مىبينم در غالب اوقات، توجه و حضور، برايم حاصل نيست و قساوت بر قلبم مستولى است و اين موجب دورى من از پروردگار متعالى است.
در جواب، بايد بدانى با اين حالاتى كه بر شمردى، اگر دعا را هم ترك كنى، دشمنت را بيشتر بر عليه خود يارى كردهاى و پيروزىاش را نزديكتر ساختهاى، بدان اين نفس اماره است كه از طريق ناسازگار شمردن دعا و سنگين دانستن گريه و ميل به شهوات، دشمن را يارى كرده است. تو و دشمنت همچون دو «هوو» مىمانيد كه بر هم مىپرند.
بنا بر اين، هر گاه خود را در حال كسالت و ترس از جنگ با او يافتى، مبادا با اين حال، بدون سلاح، دشمنت را ملاقات كنى كه او فرصت را غنيمت شمرده با سرعت به سويت حمله مىآورد و پيروزى مىشود.
بنا بر اين، بر تو لازم است كه مسلح باشى و شكيبا و دلير گردى و در برابرش صفآرايى كنى كه تو قدرت كشتن او و فرار نكردن از ميدان را دارى.
در اين صورت چه بسا او بترسد و از ميدان جا خالى كند و تسليم شود.
ممكن است با دليرى و صبورى، قلبت قوى گردد و نفست نشاط يابد و كسالت و زبونى، رخت بر بندد. و ممكن است با صبر و شكيبايى و فراهم ساختن اسلحه، خداوند سبحان، رحمتش را شامل حالت گرداند و با نصرتش تو را تأييد فرمايد.
و لذا رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- دعا را «سلاح» ناميده فرمود:-
الا ادلّكم على سلاح ينجيكم من اعدائكم و يدرّ ارزاقكم؟ قالوا: بلى يا رسول اللَّه، قال: تدعون ربّكم بالليل و النّهار فانّ سلاح المؤمن الدّعاء»
«آيا اسلحهاى را به شما معرفى كنم كه هم شما را از شرّ دشمنانتان نجات مىدهد و هم روزيتان را زياد مىنمايد؟ گفتند: بلى يا رسول اللَّه!- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود: پروردگارتان را در شب و روز بخوانيد و دعا كنيد، چون دعا اسلحه مؤمن است».
(اى سالك سبيل حق) بدان كه تو چهار دشمن دارى: هواى نفس، دنيا، شيطان و نفس امّاره كه در دعاى معصومين- عليهم السّلام- نامشان اين گونه آمده است:
«فيا غوثاه! ثمّ وا غوثاه! بك يا اللَّه، من هوى قد غلبنى، و من عدوّ استكلب علىّ، و من دنيا قد تزيّنت لى، و من نفس امّارة بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي»
«خدايا! كمكم كن، به دادم برس، از هوايى كه بر من غالب شده!، از دشمنى كه چون سگ بر من پارس مىكند، از دنيايى كه خود را برايم زينت داده و از نفسى كه دائما مرا به سوى كارهاى زشت مىخواند مگر آنكه تو رحمى كنى».
به اين دعا نظر كن و ببين كه چگونه هنگام ذكر اينها فرياد استغاثه معصوم- عليه السّلام- بلند است، در حالى كه مىدانيم استغاثه زمانى واقع مىشود كه انسان از غلبه بدترين دشمنش بهراسد و اگر كسى در برابر دشمن، دست تسليم بلند كند، حتما هلاك خواهد شد، بنا بر اين، بر تو لازم است كه دعا و تضرع كنى اگر چه قلبت اقبالى نداشته باشد. و مبادا منتظر فراغت خاطر باشى كه اين بسيار كم است و نادر، پس هر طور كه مىتوانى و در هر حال كه هستى، دعا كن، چون صرف دعا كردن و ذكر خداوند سبحان نمودن، شيطان را از تو طرد خواهد كرد.
از رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- نقل است كه فرمود:
«على كلّ قلب جاثم من الشّيطان، فاذا ذكر اسم اللَّه خنس الشّيطان و ذاب، و اذا ترك الذّكر التقمه الشّيطان فجذبه و اغواه و استزلّه و اطغاه»
«بر هر دلى، شيطانى نشسته كه اگر ذكر خدا شود، مىرود و ذوب مىگردد. و اگر ذكر خدا ترك شود، چون لقمهاى در دهان شيطان، فرو مىرود و جذب او مىگردد، در نتيجه شيطان او را خواهد فريفت و به لغزش و طغيانش وامىدارد».
چه بسا دعايى را با تكلّف و زحمت و بدون توجه قلبى، آغاز كرديم، ولى آخرش با گريه و زارى و اصرار در سؤال، پايان پذيرفت، بلكه ترك دعا و درخواست از ذات اقدس الهى، موجب قساوت قلب مىگردد و آن را تيره و تار مىكند كه اگر اين عمل به درازا بكشد، ديگر هرگز نفس، ميل بازگشت بدان را نخواهد داشت، اما اگر بدان عادت كند و خود بگيرد، با آن مأنوس شده، عاشقش مىگردد و مشتاقش مىشود كه رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود:
«الخير عادة»
«كار نيك، عادت كردنى است».
و بسيار از افراد را ديدهايم كه بعضى از اوقات، به دعا و گريه اشتياق پيدا كرده بودند مانند اشتياق مريض به سلامتى و شفا، و تشنه به آب گوارا. و به هنگام خلوت با پروردگار، نفسشان در راحتى، باطنشان در فراغت، عقلشان در آسايش و قلبشان در طمأنينه و آرامش بود، نورى ايشان را تجليل كرده بود و تاج قيمتى بر سر گذاشته با خداى خود همنشين بودند، سخن دل به او مىگفتند و از رازقشان چيز طلب مىكردند، او را كه هم مالك دار فناست و هم مالك دار بقا، صدا مىكردند و سلطان آسمان را نظر مىنمودند.
از حضرت صادق- عليه السّلام- سؤال شد: چرا شب زندهداران، چهرههايشان از ديگران زيباتر است؟ فرمود:
«لانّهم خلوا باللَّه سبحانه فكساهم بنوره»
«چون آنان با خداى سبحان خلوت مىكنند و او هم آنان را با نور خود مىپوشاند».
از امام صادق- عليه السّلام- از پدرش امام باقر- عليه السّلام- نقل شده است كه فرمود:
«كان فيما اوحى اللَّه الى موسى بن عمران- عليه السّلام-: كذب من زعم انّه يحبّنى فاذا جنّه الليل نام. يا ابن عمران، لو رأيت الّذين يصلّون لى في»
«الدّجى و قد مثّلت نفسى بين اعينهم يخاطبونى و قد جلّيت عن المشاهدة و تكلّمونى و قد عززت عن الحضور. يا ابن عمران، هب لى من عينيك الدّموع و من قلبك الخشوع و من بدنك الخضوع ثمّ ادعنى في ظلم الليالى تجدنى قريبا مجيبا»
«از جمله چيزهايى كه خداوند متعال بر موسى بن عمران وحى كرد اين بود: دروغ مىگويد كسى كه گمان مىكند مرا دوست دارد، اما وقتى كه شب او را فرا گرفت، مىخوابد. اى فرزند عمران! چه خوب مىشد اگر مىديدى افرادى را كه در تاريكيها براى من به نماز مىايستند در حالى كه خود را در برابر چشمهايشان تمثل دادهام، با اينكه مقام من رفيع است، اما آنان به صورت شهود با من خطاب مىكنند و با اينكه من عزّت دارم اما آنان به صورت حضورى با من گفتگو مىنمايند. اى فرزند عمران! به من از چشمانت اشك، از قلبت خشوع و از بدنت خضوع بده، آنگاه مرا در تاريكهاى شب بخوان تا مرا نزديك اجابتكننده بيابى».
از «على بن محمد نوفلى» نقل است كه گويد شنيدم آن حضرت مىفرمود:
«انّ العبد ليقوم في الليل فيميل به النّعاس يمينا و شمالا و قد وقع ذقنه على صدره فيأمر اللَّه ابواب السّماء فتفتح ثمّ يقول للملائكة: انظروا الى عبدى ما يصيبه من التّقرّب الىّ بما لم افترضه عليه راجيا منّى ثلاث خصال: ذنبا اغفر له او توبة اجدّدها له او رزقا ازيده فيه، اشهدوا يا ملائكتى انّى قد جمعتهنّ له»
«بندهاى براى نماز شب بر مىخيزد، ولى چرت او را به چپ و راست متمايل مىكند و چانهاش بر سينه مىافتد، در اين حال ذات اقدس الهى فرمان مىدهد كه درهاى آسمان گشوده شود، آنگاه به ملائكه مىگويد: نظر به بنده من كنيد كه در راه چيزى كه بر او واجبش نكردهام، چه مصيبتها مىكشد؟ او از من سه اميد دارد: گناهش را ببخشم، توبهاش را تجديد كنم و روزىاش را زياد نمايم. اى ملائكه من! شاهد باشيد كه من هر سه را به او دادم».
روزى حضرت صادق- عليه السّلام- به «مفضل بن صالح» فرمود:
«يا مفضّل، انّ للَّه عبادا عاملوه بخالص من سرّه فعاملهم بخالص من برّه فهم الّذين تمرّ صحفهم يوم القيامة فرغا و اذا وقفوا بين يديه تعالى ملأها من سرّما اسرّوا اليه. فقلت: يا مولاى، و لم ذلك؟ فقال: اجلّهم ان تطّلع الحفظة على ما بينه و بينهم»
«اى مفضّل! خداوند متعال را بندگانى است كه از روى صفاى اخلاصشان با او معامله مىكنند و او نيز با خالصترين نيكيهايش با آنان معامله مىنمايد، اينان كسانىاند كه روز قيامت، نامه اعمالشان خالى است و وقتى در برابر حق قرار مىگيرند، آن نامهها را از همان اسرارى كه با او داشتند، پر مىنمايد.
مفضل گويد: عرض كردم: اى مولاى من! چرا چنين است؟ فرمود: ذات اقدس الهى آنان را بزرگتر از آن مىداند كه ملائكه از اسرارى كه بين او و ايشان هست آگاه گردند».
اى عزيز سالك! مبادا از اين مقامات شريفى كه از بهشت هم نفيستر است، غافل بمانى، چرا نفيستر نباشد و حال آنكه اين مقامات، انسان را، هم به بهشت مىرساند و هم به چيزى كه از بهشت برتر است و آن مقام، «رضوان الهى» است كه مىفرمايد:
رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ [۵].
«هم خدا از آنان راضى است و هم ايشان از خداوند».
وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ [۶].
«و رضوان و خشنودى خدا از هر چيزى برتر است كه آن پيروزى بزرگى است».
در حديث قدسى آمده است:
«عبادى الصّدّيقين تنعّموا بعبادتى في الدّنيا فانّكم بها تتنعّمون في الجنّة»
«بندگان صدّيق من! در دنيا به نعمت عبادت من متنعم باشيد، چون در بهشت از همين نعمت است كه بهره خواهيد برد».
امير المؤمنين و سيد الوصيين- عليه افضل صلوات المصلّين- فرمود:
«الجلسة في الجامع خير لى من الجلسة في الجنّة، فانّ الجلسة فيها رضى نفسى و الجامع فيها رضى ربّى»
«نشستن در مسجد جامع براى من بهتر است از نشستن در بهشت، چون اگر در بهشت بنشينم خودم راضى شدهام، ولى اگر در مسجد بنشينم پروردگارم راضى شده است».
به «راهبى» گفتند:
چگونه بر تنهايى صبر مىكنى؟
گفت: (تنها نيستم بلكه) همنشين پروردگارم مىباشم، هر گاه بخواهم او با من سخن بگويد، كتابش را مىخوانم و هر گاه بخواهم من با او حرف بزنم، نماز مىگزارم».
از حضرت امام حسن- عليه السّلام- روايت است كه فرمود:
«من انس باللَّه استوحش من النّاس، و علامة الانس باللَّه الوحشة من النّاس»
«كسى كه با خدا مأنوس شد از مردم وحشت دارد و علامت انس با او، وحشت از مردم است».
مگر نخواندهاى آنچه را كه «ضرار بن ضمره ليثى» از مقامات امير المؤمنين- عليه السّلام- بيان كرد؟ ماجرا از آنجا آغاز شد كه معاويه- لعنه اللَّه- به او گفت:
على- عليه السّلام- را برايم توصيف كن.
ضرار گفت: مرا از اين كار معاف بدار.
معاويه گفت: معافت نمىكنم.
ضرار (شروع به ذكر اوصاف آن حضرت كرد و) گفت: به خدا قسم! او مردى دورانديش و قوى پنجه بود، سخنش موجب فيصله يافتن خصومت مىشد و حكمش عين عدالت بود، علم از اطراف و جوانبش مىباريد و سخنان حكمت آميز از وجودش سرازير بود، از دنيا و زيباييهايش وحشت داشت و با شب و وحشت آن، مأنوس بود.
به خدا سوگند! كه او اشكهاى فراوان داشت و فكرهاى طولانى، در حالى كه كف دست خود را زير و رو مىكرد با خود سخن مىگفت و با پروردگارش مناجات مىنمود. لباس سخت و غذاى خشن را دوست مىداشت.
در ميانمان چون يكى از ما بود، وقتى به خدمتش مىرفتيم، به ما نزديك مىشد و چون از او چيزى مىخواستيم، اجابتمان مىكرد، با اينكه به ما نزديك بود و ما نيز نسبت به او احساس نزديكى مىكرديم، ولى به خاطر هيبتش با او حرف نمىزديم و به خاطر عظمتش چشمهايمان را به سويش بلند نمىكرديم، اگر تبسمى مىكرد آنقدر كم بود كه فقط دندانهاى جلوى حضرت چون مرواريد به رشته كشيده، پيدا بود، دينداران را بزرگ مىشمرد و مساكين و بيچارگان را دوست مىداشت، نه افراد نيرومند در او طمع مىكردند كه به باطل گرايش پيدا كند و نه ضعفا از عدالتش مأيوس مىگشتند.
خداى را شاهد مىگيرم كه او را در نيمههاى شبى كه تاريكى همه جا را فرا گرفته و ستارگان پنهان گشته بودند، ديدم در حالى كه در محرابش ايستاده، محاسن مبارك را در دست گرفته چون مار گزيدهاى به خود مىپيچيد و صداى گريه و ناله جانسوزى از او بلند، گويا همين الآن مىشنوم كه مىگويد:
«يا دنيا، يا دنيا، ابى تعرّضت ام الىّ تشوّقت؟ هيهات! هيهات! لا حان حينك غرّى غيرى لا حاجة لى فيك قد طلّقتك ثلاثا لا رجعة فيها فعمرك قصير و خطرك يسير و املك حقير، آه! آه! من قلّة الزّاد و بعد السّفر و وحشة»
«الطّريق و عظيم المورد»
«اى دنيا! اى دنيا! آيا خودت را بر شخصى مانند من عرضه مىدارى يا به من اظهار علاقه مىكنى؟ هيهات! هيهات! الآن وقت تو نيست، غير مرا فريب بده، من نيازى به تو ندارم، تو را سه مرتبه طلاق دادهام كه بعد از آن رجوع، جايز نيست، عمر تو كوتاه، پست و مقامت بىارزش و اميد داشتن به تو خوارى است.
آه! آه! از كمى توشه و دورى سفر و وحشتناك بودن راه و عظمت آنچه بر ما وارد خواهد شد».
سخن «ضرار» چون بدينجا رسيد، كم كم اشكهاى معاويه- لعنه اللَّه- بر موى صورتش جارى گشت و با آستينش آن را خشك كرد، اطرافيان نيز گريه گلوگيرشان شد. آنگاه معاويه گفت: به خدا سوگند! كه ابو الحسن همين گونه كه مىگويى بود، بگو ببينم او را چقدر دوست دارى؟
ضرار گفت: آن طور كه ما در موسى، موسى- عليه السّلام- را دوست مىداشت و (البته مىدانم كه حق آن حضرت بيش از آن است لذا) عذر تقصير به درگاه الهى مىبرم.
معاويه گفت: اى ضرار! چگونه بر فراق او صبر مىكنى؟
ضرار پاسخ داد: همانند مادرى كه فرزندش را بر روى سينهاش سر بريده، باشند كه چنين مادرى هرگز اشكش خشك نخواهد شد و حرارتش آرام نخواهد گرفت.
در اينجا ضرار برخاست و در حالى كه گريه مىكرد از مجلس خارج شد.
معاويه به اطرافيانش گفت: اگر شما مرا از دست بدهيد، يك نفر هم در ميانتان يافت نمىشود كه مرا اين گونه ثنا گويد.
يكى از حاضران پاسخ داد كه: شأن هر كسى به اندازه همراه و رفيق اوست [۷].
«ابن القداح» از امام صادق- عليه السّلام- روايت كرده است كه فرمود:
«ما ابرز عبد يده الى اللَّه العزيز الجبّار الّا استحيى اللَّه عزّ و جلّ ان يردّها صفرا، فاذا دعا احدكم فلا يردّ يده حتّى يمسح على وجهه و رأسه»
«هيچ بندهاى دستش را به سوى خداوند عزيز و جبار آشكار نمىكند مگر آنكه خداوند عزيز و جليل، شرم دارد از اينكه آن را خالى برگرداند، پس هر يك از شما كه دعا كرد، دستش را بر صورت و سرش نكشيده، برنگرداند».
از حضرت باقر- عليه السّلام- روايت است كه فرمود:
«ما بسط عبد يده الى اللَّه عزّ و جلّ الّا استحيى اللَّه ان يردّها صفرا حتّى يجعل فيها من فضله و رحمته ما يشاء، فاذا دعا احدكم فلا يردّ يده حتّى يمسح بها على رأسه و وجهه»
«هيچ بندهاى دستش را به سوى خداى عزيز و جليل نمىگشايد مگر آنكه ذات اقدس الهى شرم مىكند از اينكه آن را خالى برگرداند و قدرى از فضل و رحمتش- آن مقدار كه خود مىخواهد- در آن قرار ندهد، پس هر گاه يكى از شما دعا كرد، دستش را بر سر و صورتش نكشيده، بر نگرداند».
در خبر ديگر آمده است كه: «به صورت و سينهاش بكشد».
و در دعاى معصومين است- عليهم السّلام- آمده است كه:
«و لم ترجع يد طالبة صفرا من عطائك و لا خائبة من نحل هباتك»
«دست هيچ طلبكنندهاى، خالى از عطايت و نااميد از بخشش تو باز نگشت».
كه حضرت صادق- عليه السّلام- فرمود
«من كان له الى اللَّه حاجة فليبدأ بالصّلاة على محمّد و اله- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- ثمّ يسأل حاجته ثمّ يختم بالصّلاة على محمّد و اله فانّ اللَّه عزّ و جلّ اكرم من ان يقبل الطّرفين و يدع الوسط اذا كانت الصّلاة على محمّد و اله تحجب عنه»
«كسى كه حاجتى به درگاه الهى دارد، قبل از آن بر محمد و آلش صلوات بفرستد، آنگاه حاجتش را بخواهد، بعد دعايش را با صلوات بر محمد و آلش به پايان ببرد، چون خداوند عزيز و جليل كريمتر از آن است كه دو طرف دعا را قبول كند و وسطش را رها نمايد كه صلوات بر محمد و آل محمد از او پوشيده نمىماند (و مستجاب مىگردد)».
آنچه از حضرت صادق- عليه السّلام- روايت شده را بگويد كه فرمود:
«اذا دعا الرّجل فقال بعد ما يدعو: ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ العلىّ العظيم، قال اللَّه: استبتل عبدى و استسلم لامرى اقضوا حاجته»
«هر گاه فردى دعا كند و بعد از آن بگويد: هر چه خدا بخواهد كه هيچ قدرتى جز از طريق خداوند على و عظيم وجود ندارد، خداوند سبحانه مىگويد:
بندهام از خلق، بريده و تسليم فرمان من گرديده است، حاجتش را بر آوريد».
در خبر ديگرى از حضرت على- عليه السّلام- روايت شده است كه فرمود:
«من احبّ ان يجاب دعاءه فليقل بعد ما يفرغ: ما شاء اللَّه استكانة للَّه، ما شاء اللَّه تضرّعا الى اللَّه، ما شاء اللَّه توجّها الى اللَّه، ما شاء اللَّه لا حول و لا قوّة الّا باللَّه العلىّ العظيم»
«هر كس دوست دارد دعايش مستجاب شود، پس از فراغت از آن بگويد: هر چه خدا بخواهد كه ما در برابرش خاضعيم، هر چه خدا بخواهد كه ما دربرابرش متواضعيم، هر چه خدا بخواهد كه توجه ما به اوست، هر چه خدا بخواهد كه هيچ تحوّل و قدرتى جز به واسطه آن ذات علىّ و عظيم وجود ندارد».
چون چه بسا گناهان بعدى مانع از نفوذ دعا گردند مگر نشنيدهاى كه در دعاى معصومين- عليهم السّلام- آمده است:
«و اعوذ بك من الذّنوب الّتى تردّ الدّعاء، و اعوذ بك من الذّنوب الّتى تحبس القسم»
«از گناهانى كه دعا را بر مىگرداند به تو پناه مىبرم، از گناهانى كه قسم را حبس مىكند به تو پناهنده مىشوم».
«ابن مسعود» از پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- روايت كرده است كه فرمود:
«اتّقوا الذّنوب فانّها ممحقة للخيرات، انّ العبد ليذنب الذّنب فينسى به العلم الّذى كان قد علمه، و انّ العبد ليذنب الذّنب فيمتنع به من قيام الليل، و انّ العبد ليذنب الذّنب فيحرم به الرّزق و قد كان هيّنا له ثمّ تلا هذه: إِنَّا بَلَوْناهُمْ كَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّها مُصْبِحِينَ ...[۸].
«از گناهان پرهيز كنيد، چون موجب نابودى خيرات مىشوند. بنده گناه مىكند و در اثر آن، علمى را كه مىدانسته فراموش مىنمايد. بنده گناه مىكند و به واسطه آن از نماز شب، باز مىماند. بنده گناه مىكند و از آن روزى كه به آسانى بايد به او برسد، محروم مىشود. آنگاه حضرت اين آيه را تلاوت فرمود: ما ايشان را به قحطى و سختى مبتلا مىكنيم همچنان كه اهل آن بستان را مبتلا ساختيم كه شبى قسم خوردند تا صبحگاهان ميوهها را بچينند ولى حقى براى فقرا قرار ندهند، به همين خاطر شبانه آتش عذابى از جانب خداوند متعال بر آن باغ واردشد ...».
روايت شده است كه خداوند متعال در زبور حضرت داود- عليه السّلام- فرمود:
«يا ابن آدم! تسألنى لعلمى بما ينفعك ثمّ تلحّ علىّ بالمسألة فاعطيك ما سألت فتستعين به على معصيتى فاهمّ بهتك سترك فتدعونى فاستر عليك فكم من جميل اصنع معك و كم من قبيح تصنع معى يوشك ان اغضب عليك غضبة لا ارضى بعدها ابدا».
«اى فرزند آدم! از من درخواست مىكنى تا آنچه را كه من مىدانم برايت منفعت دارد به تو بدهم و اصرار نيز مىنمايى، من هم آن را به تو مىدهم اما تو از آن در راه معصيت من كمك مىگيرى، من هم پرده درى مىكنم و گناهانت را آشكار مىسازم كه تو دعا مىكنى و من نيز گناهانت را بر تو مىپوشانم، پس چه كارهاى زيبايى كه من با تو انجام مىدهم و چه رفتار زشتى تو با من مىنمايى، نزديك است آنچنان بر تو غضب كنم كه ديگر بعد از آن هرگز از تو راضى نگردم».
در آنچه بر حضرت عيسى- عليه السّلام- وحى شده، آمده است:
«و لا يغرّنّك المتمرّد علىّ بالعصيان يأكل رزقى و يعبد غيرى ثمّ يدعونى عند الكرب فاجيبه ثمّ يرجع الى ما كان عليه فعلىّ يتمرّد ام لسخطى يتعرّض؟ فبي حلفت لآخذنّه اخذة ليس منها منجا و لا دونى ملجأ اين يهرب؟ من سمائى و ارضى؟».
«مبادا فريبت بدهد كه فردى با عصيان و گناه بر من گردنكشى مىكند و روزى مرا هم مىخورد، اما بنده غير من است، با اين حال هر گاه در سختيها مرا بخواند اجابتش مىكنم ولى باز به همان تمرّد و گردنكشى سابقش باز مىگردد، آيا در برابر من گردنكشى مىكند يا خشم مرا بر مىانگيزاند؟ به خودم قسم ياد مىكنم كه آنچنان او را بگيرم كه راه گريزى نداشته، غير از من پناهگاهى برايش نباشد، كجا فرار مىكند؟ از آسمان و زمين من؟».
از حضرت باقر- عليه السّلام- روايت است كه فرمود:
«انّ العبد ليسأل اللَّه تعالى حاجة من حوائج الدّنيا فيكون من شأن اللَّه تعالى قضاؤها الى اجل قريب او بطىء فيذنب العبد عند ذلك الوقت ذنبا فيقول للملك الموكّل بحاجته: لا تنجّزها فانّه قد تعرّض لسخطى و قد استوجب الحرمان منّى».
«بندهاى، از خدا حاجتى از حوايج دنيا را طلب مىكند و از شأن و مقام خداوند متعال هم اين است كه آن را زود يا دير برآورده سازد، اما در اين ميان، آن بنده گناه مىكند، در اينجا ذات اقدس الهى به فرشتهاى كه مأمور بر آوردن آن حاجت بوده مىگويد: حاجتش را روا نساز، چون او مرا خشمگين ساخته و استحقاق محروميت از من را دارد».
آثار گناهان
معصومين- عليهم السّلام- در دعاهايشان، از انواع گناهان، به ذات اقدس الهى پناه مىبردند، اما تفسير (و توضيح آثار) آنها در روايتى كه از امام زين العابدين- عليه السّلام- وارد شده اين گونه آمده است:
«انّ الذّنوب الّتى تغيّر النّعم البغى على النّاس، و الزّوال عن العادة في الخير، و اصطناع المعروف، و كفران النّعم، و ترك الشّكر، قال اللَّه تعالى:»
«گناهانى كه موجب تغيير نعمت الهى مىشوند، عبارتند از: ظلم بر مردم، كار خيرى را كه به آن عادت كرده يا عمل معروفى را ترك كند. و كفران نعمت و ترك شكر نمايد كه خداوند متعال مىفرمايد:».
- إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ[۹].
«خداوند متعال، حال هيچ قومى را دگرگون نخواهد كرد تا زمانى كه خود آن قوم، حالشان را تغيير دهند».
«و الذّنوب الّتى تورث النّدم: قتل النّفس الّتى حرّم اللَّه، قال اللَّه تعالى في قصّة قابيل حين قتل اخاه فعجز عن دفنه: فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ[۱۰]
«گناهانى كه پشيمانى بر جاى مىگذارند عبارتند از: كشتن كسى كه قتلش حرام است، خداوند متعال در مورد قابيل كه برادرش را كشت و از دفنش عاجز ماند مىفرمايد: (قابيل) پشيمان گرديد».
«و ترك صلة الرّحم حين يقدر، و ترك الصّلاة حتّى يخرج وقتها، و ترك الوصيّة و ردّ المظالم و منع الزّكاة حتّى يحضر الموت و ينغلق اللسان».
«و ترك صله رحم- در صورتى كه قادر بدان باشد-، نماز را نخواند تا وقتش بگذرد، ترك وصيّت و ردّ مظالم، و ندادن زكات تا زمانى كه مرگ فرا برسد و زبان بسته گردد».
«و الذّنوب الّتى تزيل النّعم عصيان العارف، و التّطاول على النّاس و الاستهزاء بهم و السّخريّة منهم»
«گناهانى كه نعمت را از بين مىبرند عبارتند از: معصيت كردن انسان خداشناس، گردنكشى بر مردم و مسخره كردن و ريشخند نمودن آنان».
«و الذّنوب الّتى تدفع القسم: اظهار الافتقار، و النّوم عن صلاة العتمة، و عن صلاة الغداة، و استحقار النّعم و الشّكوى على المعبود عزّ و جلّ»
«گناهانى كه بهره و نصيب انسان (از فيوضات الهى) را دفع مىنمايد عبارتند از: اظهار فقر و احتياج نمودن، در وقت نماز عشاء و نماز صبح، خوابيدن (و آن دو را به جاى نياورند)، نعمتهاى الهى را كوچك شمردن. و از خداوند عزيز و جليل، شكايت كردن».
«و الذّنوب الّتى تهتك العصم: شرب الخمر، و لعب القمار، و تعاطى ما يضحك النّاس، و اللغو و المزاح، و ذكر عيوب النّاس، و مجالسة اهل الرّيب»
«گناهانى كه پرده عصمت را مىدرند عبارتند از: شرابخوارى، قمار بازى، انجام دادن كارى كه مردم را بخنداند، سخن بيهوده، شوخى كردن، ذكر عيبهاى مردم. و با كسانى كه عقايد و اعمالشان مشكوك است، نشست و برخاست داشتن».
«و الذّنوب الّتى تنزل البلاء: ترك اغاثة الملهوف، و ترك اعانة المظلوم، و تضييع الامر بالمعروف و النّهى عن المنكر»
«گناهانى كه موجب نزول بلاست عبارتند از: يارى نكردن كسى كه دادرس مىطلبد، كمك نكردن مظلوم، و امر به معروف و نهى از منكر را ضايع نمودن».
«و الذّنوب الّتى تديل الاعداء: المجاهرة بالظّلم، و اعلان الفجور، و اباحة المحظور، و عصيان الاخيار، و الانقياد الى الاشرار»
«گناهانى كه دشمنان را پيروز مىكند عبارتند از: آشكارا ظلم نمودن، علنى مرتكب گناه شدن، حرام را حلال شمرند، در برابر نيكان سركشى نمودن. و از اشرار و بدان، اطاعت كردن».
«و الذّنوب الّتى تعجّل الفناء: قطيعة الرّحم، و اليمين الفاجرة، و الاقاويل الكاذبة، و الزّنا، و سدّ طرق المسلمين، و ادّعاء الامامة بغير حقّ»
«گناهانى كه موجب تعجيل مرگ مىگردند عبارتند از: قطع رحم نمودن، قسم ناحق خوردن، سخن دروغ گفتن: زنا كردن، راههاى مسلمانان را بستن[۱۱]و به ناحق ادعاى رهبرى داشتن».
«و الذّنوب الّتى تقطع الرّجاء: اليأس من روح اللَّه، و القنوط من رحمة اللَّه، و الثّقة بغير اللَّه تعالى، و التّكذيب بوعد اللَّه تعالى»
«گناهانى كه موجب قطع اميد مىگردد عبارتند از: مأيوس شدن از لطف خداوند، نااميد گشتن از رحمت خدا، به غير خداوند متعال تكيه كردن و وعدههاى الهى را دروغ پنداشتن».
«و الذّنوب الّتى تظلم الهواء: السّحر و الكهانة و الايمان بالنّجوم و التّكذيب بالقدر و عقوق الوالدين».
«گناهانى كه آسمان را تيره مىسازند (و موجب سلب قدرت تشخيص حق از باطل مىگردند) عبارتند از: جادوگرى، پيشگويى، ايمان به ستارگان (بدين معنا كه آنها را در سرنوشت انسان مؤثر دانستن)، قضا و قدر الهى را دروغ خواندن.و عاق والدين شدن».
«و الذّنوب الّتى تكشف الغطاء: الاستدانة بغير نيّة الاداء، و الاسراف في النّفقة، و البخل على الاهل و الاولاد و ذوى الارحام، و سوء الخلق، و قلّة الصّبر، و استعمال الضّجر و الكسل و الاستهانة باهل الدّين»
«گناهانى كه موجب پرده درى مىگردند عبارتند از: قرض كردن با اين نيّت كه آن را نپردازد، در مخارج زندگى زياده روى نمودن، در پرداخت مخارج زندگى خانواده و فرزندان و نزديكان، بخلورزيدن، بد اخلاقى، كم طاقتى، بىقرارى و تنبلى. و دينداران را خوار دانستن».
«و الذّنوب الّتى تردّ الدّعاء: سوء النّيّة، و خبث السّريرة، و النّفاق مع الاخوان، و ترك التّصديق بالاجابة، و تأخير الصّلوات المفروضة حتّى تذهب اوقاتها»
«و گناهانى كه موجب برگشتن دعا مىشوند عبارتند از: نيّت بد داشتن، در باطن، پليد بودن، با برادران دين، دورويى و نفاق نمودن، برادران دينى را با ترك اجابت، تصديق نكردن. و نمازهاى واجب را به تأخير انداختن تا وقتشان بگذرد».
از تمام اينها به ذات اقدس الهى و لطف و كرمش پناه مىبريم.
آداب قبل از دعا در بیان ابن فهد حلی
آداب همراه دعا در بیان ابن فهد حلی
۱. سوره زمر، آيه ۸.
۲. سوره يونس، آيه ۱۲.
۳. سوره مريم، آيه ۴۸.
۴. سوره يونس، آيه ۸۹.
۵. سوره مائده، آيه ۱۱۹.
۶. سوره توبه، آيه ۷۲.
۷. يعنى اگر ضرار را مىبينى كه اين گونه ثنا مىكند، او همنشين كسى چون على بن ابى طالب- عليه السّلام- بود، اما از ما كه همنشين كسى چون تو هستيم، نبايد چنين انتظارى داشت.
۸. سوره قلم، آيه ۱۷ به بعد.
۹. سوره رعد، آيه ۱۱.
۱۰. سوره مائدة، آيه ۳۱.
۱۱. ممكن است منظور، سدّ راه خير شدن باشد.