آیت الله شيخ محمد تقى نجفی به محض ورود به نجف با عارف گرانمايه آیة الله حاج سید علی شوشتری ارتباطى تنگاتنگ برقرار نموده و خود را تحت تربيت و ارشاد او قرار داده، و با راهنمايى اين عارف كامل واصل به اوراد و اذكار و عبادات و رياضات شرعيه در مساجد ثلاثه كوفه و سهله و صعصعه مشغول مىشود.
نویسنده: مهدی رضوی
منبع: مقدمه کتاب اشارات ایمانیه، ص ۲۵ ـ ۵۰
آيتالله شيخ محمد تقى نجفى رحمه اللّه مشهور به آقا نجفى شب سهشنبه هفدهم ربيع الثانى سال ۱۲۶۲ در اصفهان ديده به جهان گشود.
پدر وى مرحوم آيتالله شيخ محمد باقر نجفى مسجد شاهى رحمه اللّه است؛ و وى فرزند مرحوم آيتالله شيخ محمد تقى رازى نجفى اصفهانى رحمه اللّه صاحب كتاب «هداية المسترشدين» است؛ و مرحوم صاحب هدايه داماد مرحوم آيتالله شيخ محمد جعفر نجفى كاشف الغطاء رحمه اللّه است. مادر او زمزم بيگم دختر آيتالله سيد صدر الدين عاملى رحمه اللّه است.
محمد تقى دوران كودكى را تحت سرپرستى پدر خود كه از مجتهدين گرانمايه و صاحب كرسى تدريس بود آغاز كرد. وى دوران كودكى را در منزلى سپرى كرد كه محل تردّد علماى به نام دوران او بود. شيخ محمد باقر، پدر آقا نجفى كه از جمله مجتهدين به نام عصر خود بود به واسطه توان علمى خود و نفوذ اجتماعى بالايى كه داشت مورد توجه خاص و عام بود، به گونهاى كه آيات عظامى چون سيد محمد كاظم يزدى رحمه اللّه صاحب عروه، شيخ الشريعة اصفهانى رحمه اللّه، سيد اسماعيل صدر رحمه اللّه، سيد مصطفى كاشانى رحمه اللّه، ميرزا حسين نائينى رحمه اللّه و ديگران به مجلس درس وى حاضر و از وى بهره مىبردند.
شيخ محمد باقر در عين اينكه از توانايى علمى بالايى برخوردار بود، به واسطه نفوذ اجتماعى خود در شدائد روزگار پناهى براى مظلومين و مستمندان به شمار مىرفت.
چنانكه مرحوم علامه الفت (فرزند آقا نجفى) مىنگارد[۲] آقا نجفى در دوران نوجوانى علاقه چندانى به تحصيل علم و دانش از خود نشان نمىداده، و اين حالت تا پس از بلوغ وى ادامه داشته است؛ ليكن پس از چندى انديشه تحصيل علم در وى قوت مىگيرد، ولى چنانكه خود او اشاره مىكند با وجود كوششهاى فراوان به خاطر كندذهنى كارى از پيش نمىبرد. از همين رو دست توسل به دامان حبيب بن مظاهر دراز كرده، و با عنايتى كه از آستان حسينى عليه السّلام به او مىشود از حافظهاى فوقالعاده برخوردار مىگردد، به گونهاى كه مطالعه هر مطلبى و لو براى يك مرتبه كافى بود تا آن مطلب براى هميشه در ذهن او باقى بماند.
وى در كتاب حاضر در اين خصوص چنين مىنويسد:
«اى فقير! در زمانى كه در نجف اشرف مشغول تحصيل بودم و از شدت بلادت اصلا فهم مطالب علميّه را نداشتم. شبى با كمال پريشانى احوال ما بين مسجد سهله و كوفه مشغول توجّه و تضرّع بودم، و پريشان احوال متذكّر آيات عذاب بودم، از آن سمت راه را گم كردم در زمين پست و بلندى مىافتادم، ناگاه باران شديدى گرفت كه مشرف به هلاكت شدم و از حيات خود مأيوس شدم، باد شديدى هم مىآمد كه گاهى مىافتادم، شخصى از بزرگان دين را ديدم دست مرا گرفت و نزديك مسجد صعصعه رسانيد، و در آنجا به قدر يك ساعت نصايح بالغه فرمود، و فرمود: وقتى دنيا به صورت جميله متمثّل شد گفت:" دو مرتبه مرا تزويج كردى و طلاق گفتى، اگر مرتبه ثالثه مرا تزويج كنى تو را به هلاكت ابديّه مىرسانم"؛ مجملا، چون خواست غايب شود ظرفى به من داد كه در آن شربتى مثل پالوده بود، چون آشاميدم دانستم آنچه را كه دانستم؛ ديگر آن شخص را نديدم تا در سفر مشهد مقدّس در شب اربعين در ضيفخانه او را ديدم، و آنچه بايد بفرمايد شنيدم، و به درگاه الهى عزّ اسمه شاكر شدم[۳]».
از همين رو وى پس از بازگشت به اصفهان قريب سى سال هر روزه جواب چندين مسئله فقهى را مىگفت و مىنوشت، و با اين وصف حتى يك فتواى مخالف مشهور از او ديده نشد. و نيز مجلس درس فقه او كه پذيراى حدود يكصد طلبه بود با تكيه بر همين محفوظات داير بود؛ و اين در حالى بود كه تقريبا هيچيك از كتابهاى فقهى در منزل او نبود. و نيز با استفاده از همين حافظه بوده كه كتابهاى متعددى را تأليف نموده است.
وى پس از اين عنايت، محضر اساتيد آن دوران را مغتنم شمرده و به بهرهگيرى از آنان مىپردازد. و با توأم نمودن تحصيل علم و رياضات شرعيه، پس از چندى به گنجينهاى از علوم و ملكات اخلاقى تبديل مىگردد.
مرحوم آقا نجفى مقدمات علوم را در اصفهان نزد پدر خويش فراگرفت، و پس از آن براى كسب فيض از علماى مطرح آن روزگار رهسپار نجف اشرف گرديد و از اساتيد ذيل كسب فيض نمود؛
وى عالمى بزرگوار و زاهدى فقيه بود كه بهواسطه زهد و تزكيهاى كه داشت مورد توجه علماى آن روزگار و خصوصا مرحوم شيخ مرتضى انصارى رحمه اللّه بود. مرحوم شيخ مرتضى انصارى رحمه اللّه كه در ميان علما به زهد و تقواى مثال زدنى معروف است خود را از مريدان سيد شوشترى مىدانست به گونهاى كه وى را وصىّ خود نموده و فرمود: «دوست دارم كه او بر جنازه من نماز بخواند»[۴].
شيخ محمد تقى به محض ورود به نجف با اين عارف گرانمايه ارتباطى تنگاتنگ برقرار نموده و خود را تحت تربيت و ارشاد او قرار داده، و با راهنمايى اين عارف كامل واصل به اوراد و اذكار و عبادات و رياضات شرعيه در مساجد ثلاثه كوفه و سهله و صعصعه مشغول مىشود.
وى فرزند. شيخ على بن شيخ جعفر كبير كاشف الغطاء رحمه الله و عالمى فقيه، اديب، شاعر، زاهد و محقق بود كه پس از شيخ اعظم انصارى رحمه الله رياست علمى و دينى در عراق به او منحصر گشت؛ و حتى عده زيادى از مردم ديگر كشورها نيز او را مرجع خويش قرار دادند. و در همين دوران بود كه آقا نجفى به مجلس درس او حاضر مىشد.
وى فرزند شيخ محمد بن شيخ محسن نجفى رحمه اللّه از علماى صاحب نام نجف اشرف بود كه در اواخر عمر در مناطقى از عراق سمت مرجعيت يافت.
مرحوم آقا نجفى چند صباحى نيز در محضر اين عالم تلمذ نموده، و به بهرهگيرى از محضر او پرداخت.
مرحوم آقا نجفى پس از وفات اساتيد خود در نجف اشرف و تشكيل حوزه علميه در شهر مقدس سامراء به دست ميرزاى شيرازى رحمه الله رهسپار آن ديار گرديد.
مرحوم آقا نجفى مجلس درس اين مرد بزرگ را كه خود از شاگردان جدّ آقا نجفى، يعنى شيخ محمد تقى صاحب رحمه الله «هداية المسترشدين» بوده مغتنم شمرده و سمت شاگردى او را يافته، از محضرش بهرههاى زيادى گرفت.
اين رابطه تنگاتنگى كه در خلال تدريس و تدرّس بين استاد و شاگرد فراهم آمد تا آخرين روزهاى حيات ميرزا ادامه داشت و مرحوم آقا نجفى در جريانات متعددى چون واقعه تحريم تنباكو هميشه در كنار استاد خود بوده، و خود را موظف به حمايت از او مىدانست.
مرحوم آقا نجفى پس از كسب مراتب عاليه علوم ظاهرى و باطنى و بنا به مكاشفهاى كه در كتاب حاضر خاطرنشان مىكند مأمور مىشود تا برادر كهترش آيتالله شيخ محمد حسين نجفى رحمه الله[۵] را كه يار و همراه او در كسب علوم ظاهرى و باطنى بوده است را در نجف اشرف باقى گذاشته و به اصفهان مراجعت نمايد.
وى در اين خصوص مىگويد:
«در سوابق ايام همراه برادرم شيخ محمد حسين كه از هر پليدى مبرّاست در نجف اشرف مشغول رياضات شرعى بودم، و در همين ايام بود كه همراه جماعتى از علماى اهل دل قصد زيارت سامراء را نموديم. در شب جمعهاى كه در سامراء اقامت داشتيم همراه برادرم مشرف به سرداب مطهر شديم و به استغاثه و تضرّع به درگاه حضرت صاحب العصر و الزمان صلوات اللّه عليه پرداختيم. در همين اثنا بود كه صداى تسبيح جمادات و ذكر كلمه طيّبه «لا إله إلّا اللّه» را كه از چراغ ساطع بود شنيديم؛ پس من صدايى را مىشنيدم ولى كسى را نمىديدم كه مىگفت: «ذوق عرفان روزى شما گرديد». سپس او را بالعيان ديديم و ما را خبر از بعضى علوم منايا و بلايا و فصل الخطاب داد؛ و از همينجا بود كه دانستم كه من مأمور به مراجعت به وطن شدم[۶] براى بعضى خدمات شرعيّه و بيان احكام، و برادرم مأمور به ماندن در آن مشاهد مشرفه شد براى تكميل مقامات».
بدينسان مرحوم آقا نجفى به ايران مراجعت نموده و پس از رحلت پدر بزرگوارش در سال ۱۳۰۱ قمرى به تدريس فقه و اصول، و امامت جماعت مسجد شاه مىپردازد، و تا زمان وفات خود (۱۳۳۲ ق) به مدت سى و يك سال به تربيت تعداد كثيرى از طلاب پرداخت. اين مجلس درس چنان بود كه حتى عدهاى از علما به درس او حاضر مىشدند.
علامه الفت در اين خصوص مىنويسد:
«صد نفر طلبه به درسش حاضر مىشدند و به قول خودشان استفاده علمى مىكردند.
اين تدريس و تعليم او هيچ سابقه مطالعه و مراجعه به كتب سابقين را نداشت، چون در خانه او تقريبا هيچيك از آن كتابها نبود».[۷]
از جمله علماء و فضلاء و واعظين و ديگر افرادى كه در درس او شركت مىجستند مىتوان افراد ذيل را نام برد:
و دهها نفر ديگر از علماء و ائمه جماعت و واعظين.
از مرحوم آقا نجفى به واسطه حافظه قوى و پشتكارى كه داشته آثار متعددى به جاى مانده است.
فرزند وى علامه الفت در اين خصوص مىگويد:
« [مرحوم والد] هر شب از مراجعه به محفوظات خود مقدارى جزوه مىنوشت و مؤلفاتش در مدت عمر زياده بر دويست، بلكه سيصد هزار بيت كتابت است كه بسيارى از آنها به طبع رسيده است. ما در ضمن متروكاتش ۲۶ مجلّد كه همه به خط خودش تدوين و صحافى شده بود ميان خودمان تقسيم نموديم؛ و اين كتب سواى كتابهايى بود كه سابقا طبع و نشر گرديده، و غير از نوشتههاى پراكندهاى است كه از ميان رفته است».[۷]
تأليفات آن مرحوم در موضوعات متعددى چون فقه، اصول، تفسير، ولايت و غيره مىباشد كه از جمله آنها مىتوان كتب ذيل را برشمرد:
وى از جمله علمايى است كه توانسته بود با عنايت الهى و پشتكار بىنظير خود كمالات علمى و معنوى را در خود متجلى سازد. و به واسطه همين كمالات بود كه صاحب صفات بارزى گرديده، و از علماى همعصرش ممتاز مىشد. از جمله اين صفات بارز او مىتوان موارد ذيل برشمرد.
مرحوم آقا نجفى به واسطه تدبير و هوش سرشار و شجاعت بىنظيرش، و نيز به واسطه درك درستى كه از شرائط حاكم بر جامعه آن روز ايران داشت توانست اقدامات مثبت اجتماعى فراوانى را از خود بروز داده، و تأثيرات شگرفى را در صحنه اجتماعى آن دوران بر جاى گذارد كه از جمله اين اقدامات موارد زير است؛
يكى از مهمترين اقداماتى كه مرحوم آقا نجفى در دوران حياتش انجام داد قيام و حركت بر ضد استعمار سياسى اقتصادى و فرهنگى غرب بود. وى همواره با دقت اوضاع و شرائط عصر خود را تحت نظر داشت و مىكوشيد تا از سلطه استعمار بر مملكت ايران جلوگيرى نموده، يا لااقل از شدت آن بكاهد.
پس از عقد قرارداد انحصار تنباكو با كمپانى رژى كه در سال ۱۳۰۸ قمرى اتفاق افتاد جمعى از علماى شهرهاى مختلف به اين قرارداد واكنش نشان داده و با آن به مخالفت پرداختند.
مرحوم آقا نجفى كه در اصفهان از موقعيت ممتازى برخوردار بود پيشاپيش همه علماى اصفهان به مخالفت با اين قرارداد پرداخته، و چنانچه از تاريخ برمىآيد وى قبل از صدور حكم تحريم سراسرى توسط ميرزاى شيرازى رحمه اللّه به صدور حكم تحريم استعمال دخانيات در اصفهان اقدام نموده، و اين حكم از طرف علمای اصفهان تأييد، و از جانب مردم مورد عمل قرار گرفته است.
از همينجا به خوبى مىتوان دريافت كه مرحوم آقا نجفى از پيشگامان و اركان مبارزه با قرارداد انحصار تنباكو بوده است؛ چرا كه همين اقدامات آقا نجفى در اصفهان و نيز عده ديگرى از علما در شهرهاى مختلف بود كه زمينه را براى صدور فتواى سراسرى تحريم استعمال دخانيات از جانب ميرزاى شيرازى رحمه اللّه فراهم آورد.
مرحوم علامه الفت در اين مورد چنين مىنگارد:
«در سال ۱۳۰۸ قمرى كه واقعه عقد انحصار تنباكو با كمپانى رژى انگليس اتفاق افتاد نخست وى اعلان مخالفت با شاه و دولت را آغاز كرد، و شيخ على محمد دهاقانى (م ۱۳۲۴ ق) از اتباع خود را كه مردى مشهور به علم و صلاح بود محرمانه به شهر سامراء فرستاده، از حاج ميرزا محمد حسن شيرازى رحمه اللّه مرجع شيعه وقت حكم تحريم كشيدن قليان را گرفته به ايران آورد».[۱۱]
گرچه مبارزه و مقابله با قرارداد انحصار تنباكو را مىتوان از جمله مهمترين اقدامات مرحوم آقا نجفى بر ضد سلطه اقتصادى غرب بر ايران دانست، ليكن آن مرحوم به همراه برادر خود آيتالله حاج آقا نور اللّه نجفى رحمه اللّه[۱۲] در اين را اقدامات گسترده ديگرى چه قبل و چه بعد از جنبش تحريم تنباكو انجام داد، و آن تحريم گسترده اجناس و كالاهاى فرنگى، و تشويق مردم بر خودكفايى، و اقدام در اين راه است.
اين نكته از اسناد تاريخى موجود همچون قرارداد وى و عدهاى از علما با ركن الدوله شيرازى و اعلاميههاى او در ترويج كالاهاى وطنى به خوبى هويداست.
وى در اين راه از جانب دو دولت استعمارى روس و انگليس متحمل زحمات و مشقات فراوان شد، لكن تا آخرين روزهاى حيات خود از پا ننشست.
در تاريخ ۱۳۲۹ ق قواى نظامى روسيه وارد ايران شده و بخشهايى از آن را به تصرف خود درآورد، و با صدور اولتيماتومى در صدد تأمين خواستهاى خود برآمد.
اين قضيه گرچه پس از مدتى به پايان رسيد، لكن حركتهايى كه علما و از جمله آنان مرحوم آقا نجفى انجام داد درخور توجه است.
وى در اين واقعه با برقرارى ارتباط با مقامات ذىربط، و ارسال تلگرافها و نامههاى متعدد كوشيد تا روحيه مقاومت را در آنان تقويت نمايد.
مرحوم آقا نجفى به شدت با ورود فرهنگ غربى و غير اسلامى به ايران مخالف بود، و در راه جلوگيرى از نفوذ فرهنگ بيگانه به اين كشور اقدامات متعددى انجام داد كه از آن جمله مىتوان به تشكيل انجمن «صفاخانه» و راهاندازى روزنامه «الاسلام» اشاره نمود.
اين اقدامات در پى ورود جمعى از مبلغين مسيحى به رهبرى شخصى به نام «تيزدال» به اصفهان بود. وى پس از ورود به اصفهان و سكونت در محله جلفا، علماى اصفهان را به مناظره و مباحثه طلبيد و كتابى نيز در ردّ اسلام به نام «ينابيع الاسلام» منتشر ساخت.
آقا نجفى رحمه اللّه و برادرش حاج آقا نور اللّه رحمه اللّه در صدد چارهجويى برآمده و از همين رو دست به تشكيل انجمن «صفاخانه» زده، و آقاى «داعى الاسلام» كه از شاگردان آقا نجفى بود از طرف انجمن براى مباحثه و مناظره تعيين كردند.
او پس از مطالعه منابع مذهبى مسيحيت و آموختن مقدارى از زبان عبرى وارد صحنه مناظره و مباحثه شد. در همين خلال روزنامه «الاسلام» به منظور ترويج اسلام و رد مسيحيت از طرف انجمن منتشر گرديد. و پس از چندى اين روزنامه به بقيه كشورها نيز را پيدا كرد.
از ديگر اقدامات آقا نجفى در جهت صيانت از فرهنگ اسلامى فشار وى به كمپانيهاى خارجى براى رعايت ضوابط مسلمين است.
تحمل استبداد و ظلم به هر نحو كه باشد طبعا براى شخصيّتى چون آقا نجفى كه عمر خود را در راه حفاظت از تعاليم اسلامى و حمايت از مظلوم سپرى نموده است ممكن نيست. وى در اين راه مجاهدتهاى فراوانى از خود بروز داد، و در بهطور كلى در چهار بخش فعاليتهاى ضد استعمارى خود را به منصه ظهور رسانيد:
از بدعتهايى كه در زمان مرحوم آقا نجفى اوج گرفت انديشه بابيت و بهائيت بود. اين دو فرقه در آن زمان به واسطه جوّ موجود و حمايتى كه از سوى دولتهاى استعمارى مىشدند ظهور و بروز خاصى پيدا كرده و افراد زيادى به جرگه اين دو گروه پيوسته بودند.
مرحوم آقا نجفى بهواسطه احساس مسئوليتى كه مىنمود و به واسطه غيرتى كه خاص خودش بود بر ضد آنان قيام نموده و در دو جبهه عقيدتى و اجتماعى آنان را مورد تاختوتاز قرار داد، و با صدور فتوا و اعلاميه و نيز اقدامات عملى فراوانى كه انجام داد به مقابله با آنان برخاست. به همين جهت اعضاى اين دو فرقه به تعرضات قلمى و تهمتهاى فراوان به وى پرداختند كه از آن جمله مىتوان به نوشته «لوح ابن الذئب» كه توسط «حسين على بهاء» رئيس بهائيان خطاب به مرحوم آقا نجفى نوشته شده، و كتاب «رؤياى صادقه» اشاره كرد.
همين برخوردها و اقدامات آقا نجفى بود كه بر انگليس و روس گران آمده و زمينه تبعيد وى از اصفهان توسط ناصر الدين شاه و مظفر الدين شاه را فراهم آورد.
اقدامات آقا نجفى در جنبش مشروطه و همراهى وى با برادرش مرحوم حاج آقا نور اللّه اصفهانى نجفى زياده از آن است كه اين مختصر گنجايش آن را دارا باشد، اما آنچه در اين مختصر بايد گفت آن است كه در طى اين دوران پرماجرا او نه تنها با مستبدين موافقت يا مخالفتى آشكار ننمود، بلكه با مشروطهخواهان همراهى مىكرد، و در بيشتر جلسات آنان با برادر خود مرحوم حاج آقا نور اللّه شركت مىكرد، و آنان از حضور او و نفوذ معنوى و قدرتش در جامعه استفاده مىنمودند.
وى در گرفتارى مرحوم شيخ فضل اللّه نورى قصد تهران نمود، اما جمعى از مشروطهخواهان مانع او شدند و نگذاشتند وى بدين كار اقدام كند.[۱۳]
گرچه نمىتوان آقا نجفى را در زمره عرفاى برجسته جهان اسلام و صاحب مكتبى خاص دانست، اما چنانكه از كتاب پيش روى و از ديگر منابع هويداست بىشك بعد عرفانى او يكى از مهمترين ابعاد شخصيتى اوست.
چنانكه در صفحات قبل گفته آمد آن مرحوم پس از مسافرت به نجف اشرف و اقامت در ارض غرى در كنار فراگيرى علوم رسمى، شروع به خودسازى و تزكيه نفس و تحصيل ملكات حسنه اخلاقى نموده و پس از چندى به واسطه اشارتى كه از عالم غيب به او مىشود به محضر عارف كامل مرحوم سيد على شوشترى راه يافته[۱۴] و درخواست كسب فيض از آن جناب را مىنمايد؛ و ايشان نيز آن مرحوم را پذيرفته و وى را موظف به انجام رياضات شرعيّه مىنمايد.
وى در كتاب «مفتاح السعادة» در اين خصوص چنين مىنگارد:
«در نجف اشرف مشغول تحصيل علم اخلاق بودم. در عالم رؤيا مرا دلالت نمودند بر حاجى سيد على شوشترى اعلى اللّه مقامه. آن مرحوم در آن زمان اربعين داشتند. در مسجد كوفه او را ملاقات نمودم؛ گفت: اشاره در اين باب به من نيز شده است. و مدت چند روز او را در نجف اشرف ملاقات مىكردم و آنچه سؤال مىكردم جواب مىشنيدم، و مطالبى را كه مىدانست به من تعليم مىنمود».[۱۵]
همو در كتاب حاضر چنين مىنگارد:
«زمانى كه در نجف اشرف مشغول به تحصيل فقه بودم به خدمت مرحوم مبرور حاج سيد على شوشترى اعلى اللّه درجته وارد شدم، و از جمله كسانى بودم كه وى را راهنما و مرشد خود قرار دادم؛ پس ايشان مرا به آنچه در ضمير پنهان داشتم خبر داد، پس گفتم كه اين از فراست مؤمن است، و خداوند چنين فرموده كه: لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ[۱۶]. و بعد از آن بود كه مجاهدت و رياضت نفس را تحت تعليم آن بزرگوار شروع كردم».[۱۷]
وى در جاى ديگر از كتاب ضمن ابياتى چند به مدح استاد و مرشد خود پرداخته و چنين مىنگارد:
«عالمى اندر نجف بودى مقيم
بر سلوك معرفت بودى عليم
چشمههاى علم از وى بد عيان
مىنمود اسرار معنى را بيان
در رضا بودى به زنجير قضا
در قدر چون هجر روز مبتلا
نور حق از جلوهاش ظاهر شده
غير حق از قلب او طائر شده
بود سالك در صراط مستقيم
گشته طائر بهر منهاج قويم
بود آگه بر سبيل مصطفى
قلب او شايق به سلك مرتضى
لطفها فرمود از بهر فنون
تا شدم از خيل ألّا تحزنون»[۱۸]
بدينگونه وى به جرگه شاگردان سيد وارد شده و تا آخرين روزهاى حيات سيد يعنى تا سال ۱۲۸۳ ق درك محضر او را غنيمت شمرده، و تحت نظر و ارشاد وى به رياضات شرعيه و اوراد و اذكار مخصوصه مشغول بوده، و با بيتوته در مساجد ثلاثه كوفه، سهله و صعصعه به تربيت نفس مىپردازد. چنانكه وى در كتاب حاضر[۱۹] اشاره مىكند در خلال همين مجاهدتها و رياضات بوده كه مكاشفاتى چند براى او رخ مىدهد و به محضر عدهاى از رجال الغيب بار مىيابد و حقايقى از عالم غيب بر او مكشوف مىگردد.
در اين خصوص كه مرحوم آقا نجفى پس از وفات مرحوم سيد شوشترى آيا به خدمت استاد ديگرى رسيده يا نه، و اگر رسيده آن شخص چه كسى بوده اطلاع دقيق و قابل توجهى در دست نيست، اما آنچه مسلم است وى پس از فوت سيد همچنان به اوراد و اذكار و رياضات شرعى در مساجد ثلاثه مداومت داشته، تا آنكه از عالم غيب مأمور به مراجعت به اصفهان مىگردد.
صاحب ترجمه در طى حيات خود سه همسر دائم و چند همسر غير دائم اختيار نموده و از آنان صاحب چهارده فرزند گرديد.
زوجات آن مرحوم عبارتند از:
و اما اسامى فرزندان آن مرحوم به شرح ذيل است:
آن مرحوم پس از عمرى تلاش و مجاهدت و مبارزه سرانجام عصر يكشنبه ۱۱ شعبان المعظم ۱۳۳۲ ق در منزل مسكونى خود به سن هفتاد و سه سالگى درگذشت و طى مراسم باشكوهى در صحن امامزاده احمد واقع در محله حسنآباد اصفهان به خاك سپرده شد.
۱. راجع به شخصيت و سير حيات مرحوم آيتالله آقا نجفى رحمه اللّه چندين كتاب به رشته تحرير درآمده است كه از آن جمله مىتوان به كتاب «تاريخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخير» تأليف مرحوم سيد مصلح الدين مهدوى، «حكم نافذ آقا نجفى» نوشته دكتر موسى نجفى، و «در حريم وصال» نوشته تقى صوفى اشاره نمود. همچنين از مرحوم علامه محمد باقر الفت فرزند آقا نجفى نسب نامهاى مخطوط باقى مانده كه صفحات متعددى از آن به شخصيت و فعاليتهاى مرحوم آقا نجفى اختصاص يافته است. ما در تحرير اين مقدمه از اين مصادر بهره بردهايم.
۲. نسبنامه الفت (مخطوط): ۱۰.
۳. ر. ك: كتاب حاضر[: اشارات ایمانیه]، ص ۱۸۴.
۴. تاريخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخير ۱: ۳۴۹.
۵. آيتالله شيخ محمد حسين نجفى ابن شيخ محمد باقر نجفى رحمه اللّه يكشنبه دوم محرم الحرام ۱۲۶۶ ق در اصفهان متولد، و پس از فراگيرى مقدمات علوم حوزوى در اين شهر رهسپار نجف اشرف گرديد. وى فلسفه و علوم عقلى را نزد اساتيدى چون شيخ ميرزا باقر شكّى و آقا شيخ محمد على ترك فراگرفت، و فقه و اصول را در حوزه درس ميرزا حبيب اللّه رشتى و شيخ راضى نجفى و ميرزا محمد حسن شيرازى فراگرفت.
او در سال ۱۲۹۶ ق به اصفهان مراجعت نمود و به تدريس و ارشاد مشغول گرديد، لكن پس از چندى در پى انقلاب روحى شديدى كه بر او عارض گرديد در سال ۱۳۰۰ ق همراه پدر خويش عزيمت نجف اشرف را نمود و مشغول عبادت و تأليف و تدريس شد. وى اول محرم الحرام ۱۳۰۸ ق وفات يافت و در همان ارض غرى در يكى از حجرات صحن حضرت امير المؤمنين عليه السّلام به خاك سپرده شد.
همو در اين خلال به تربيت عدهاى از فضلاء مشغول، و به تأليف آثارى چند پرداخت كه از آن جمله مىتوان موارد ذيل را برشمرد: ۱- مجد البيان في تفسير القرآن. ۲- رسالهاى در اصل برائت. ۳- رسالهاى در اثبات اعجاز قرآن. ۴- شرح شرايع الاسلام. ۵- رسائلى در فقه و اصول. ۶- رسالهاى در اصول عقايد. ر. ك: قبيله عالمان دين: ۷۴.
۶. كتاب حاضر: ۳۴۶.
۷. نسبنامه الفت( مخطوط): ۱۰.
۸. نسبنامه الفت( مخطوط): ۱۰.
۹. ر. ك: تاريخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخير ۱: ۳۷۱.
۱۰. همان. احتمالا كتابى را كه مرحوم آقابزرگ طهرانى به مرحوم آقا نجفى منتسب مىكند ترجمه كتاب« تأويل الآيات الباهرة فى فضائل العترة الطاهرة» نوشته خود آقا نجفى است، و آنچه را كه مرحوم مهدوى صحت انتساب آن را به آقا نجفى مردود مىداند ترجمه كتاب« تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة» نوشته مرحوم سيد شرف الدين على حسينى استرآبادى از شاگردان محقق كركى است كه به دست شيخ عباس بن احمد خوانسارى اصفهانى از شاگردان شيخ محمد باقر مسجد شاهى ترجمه شده است.
۱۱. نسبنامه الفت( مخطوط): ۱۲.
۱۲. آيتالله حاج آقا نور اللّه اصفهانى، فرزند محمد باقر بن محمد تقى اصفهانى رحمه اللّه در سال ۱۲۸۷ ق در اصفهان متولد، و پس تحصيلات ابتدايى در نزد پدرش رهسپار عتبات عاليات شده و نزد عالمانى چون ميرزا حبيب اللّه رشتى رحمه اللّه و ميرزا حسن شيرازى رحمه اللّه تلمذ نمود. او پس از طى مراتب عاليه فقاهت به اصفهان مراجعت نمود و در اين شهر عهدهدار كرسى تدريس گرديد، و در همين خلال بود كه بر عليه استبداد قيام نمود، به گونهاى كه از اركان مشروطه مشروعه به شمار مىرفت. وى در سال ۱۳۴۶ ق( ۱۳۰۶ ش) در شهر قم به دست منحوس رضاخانى مسموم و شهيد گرديد. پيكر مطهرش از قم به نجف اشرف منتقل، و در كنار پدرش در مقبره آيتالله العظمى شيخ جعفر كاشف الغطاء رحمه اللّه مدفون گرديد.
۱۳. تاريخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخير ۱: ۴۸۰.
۱۴. وى كه از اولاد مرحوم سيد نعمت اللّه جزايرى و از مجاورين نجف اشرف و از عارفان بزرگ اسلامى است پس از كسب مراحل علم و اجتهاد در نجف اشرف به وطن خويش باز مىگردد و مشغول به تدريس و امر قضا مىشود، اما در پى برخورد با ملا قلى جولا كه از اولياى الهى بوده است متحوّل شده، و به دستور وى به ارض غرى مراجعت نموده، و تحت نظارت وى درجات معنوى را به سرعت طى مىنمايد؛ تا بدانجا كه مرحوم شيخ اعظم انصارى كه خود مجسمهاى از زهد و تقوى بود به درس اخلاق وى حاضر و به بهرهگيرى از او مىپردازد.
اين مرد الهى در سال ۱۲۸۳ ق دار فانى را به قصد اقامت در سراى ابدى وداع گفت.
۱۵. مفتاح السعادة: ۴۹۹- ۴۹۸.
۱۶. سوره مباركه حجر: ۷۵.
۱۷. كتاب حاضر: ۳۳۸.
۱۸. كتاب حاضر: ۷۰.
۱۹. ر. ك: اشاره نود و هشتم از كتاب حاضر؛ ص ۳۳۶.