نهرهای بهشتی چهار نهر است؛ نهر شیر که این نهر برای کسانی است که در ابتدای راه خدا قرار داشته و نیاز به تغذیه و رشد دارند، نهر عسل که برای کسانی است که در وسط راه خدا قرار داشته و سرگرم مشاهدۀ صفات الهی هستند، نهر خمر که این نهر برای افرادی است که بواسطۀ تجلیات جمال الهی محو در جمال خدا شده و سر مست از عشق خدا هستند، نهر آب که این نهر اختصاص به افرادی دارد که به مقام قلب رسیده و از علوم و معارف زلال و دستنخورده بهره میبرند.
در قرآن مجيد بسيار ديده مىشود كه براى مؤمنين در بهشت جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ را وعده ميدهد مانند: [إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ][۱] خداوند مؤمنينى را كه عمل شايستهاى انجام دهند در بهشتهائى كه درختان آن سر به هم آورده، و زمين آن را سايه انداخته، و از تابش آفتاب حفظ مىكند، و در آنجا نهرهائى جريان دارد وارد مىكند، چون سابقا گفتيم كه بهشت، ظهور و بروز عالم نفس مؤمن است در آخرت، و چون نفس مؤمن بعلّت اطمينان به خدا و سكينه و آرامش كه پيدا نموده است، از حرارت و سوختگى يأس و ناكامى و گرد و غبار و طوفان خاطرات شيطانى، و نوسانهاى فكرى، و اضطرابات اخلاقى، نجات پيدا كرده و در رحمت خدا و مقام امن و امان دلخوش بوده، و با يك دنيا نشاط و لذّت حتّى در دقيقترين دقائق مانند سكرات مرگ دل بخدا داده، و آرام و داراى مقام سكينه مىباشد، لذا در آخرت كه ملکوت اشياء ظهور مىكند، ملكوت نفس مؤمن بصورت بهشتى است كه درختان آن باندازهاى سر بهم آورده، و شاخ و برگهاى اعمال صالحه در هم فرورفته، و زمين را سايه انداخته است، كه ابدا در آنجا از تابش سوزنده خورشيد گداخته، يا طوفان حوادث، و گرد و غبار خيالات، و خواطر شيطانيّه، راه ندارد.
چه ما بهشت را از نقطه نظر تجسّم اعمال ظهور ملكوت نفس مؤمن بدانيم، يا بعنوان جزاى مترتّب بر عمل بدانيم، در هر حال نتيجه يكى است، شاهد بر اين معنى خطابى است كه خداى تعالى شأنه بآدم بوالبشر قبل از ورودش در اين نشأه مىكند [فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى- إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى- وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى][۲] خداوند در خطاب بآدم فرمود: در اين بهشت كه خواطر نفسانيّه نيست، و اضطرابات خيالات و قواى واهمه راه ندارد، هيچگاه گرسنه و عريان نخواهى شد، و هيچگاه تشنه و آفتاب زده نخواهى شد، گرسنگى و تشنگى، و عريانى و گرما، و حرارت و گداختگى، بر اثر تسلّط نفس امّاره بر انسان بوده، ولى در بهشت كه قلب انسان آرام و هيچ خاطرهاى به انسان راه ندارد آنجا [فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ][۳] جاى استراحت است.
افرادى هم كه با ايمان و عمل صالح از دنيا رجوع بخدا مىنمايند، در آن بهشت تفصيلا قرار گرفته، و در زير سايه درختان سربهمآورنده آن مىآرمند.
و امّا نهرهاى جاريه در اين بهشتها همانا علوم و معرفتى است، كه موجب حيات قلب بوده است، چون مؤمنين با علم و معرفت و اقرار به وحدانيّت خدا، و صفات و اسماء ذات مقدّس او، و اقرار بحقانيّت امام و پيغمبر قلب خود را از اين علوم آبيارى كردهاند، در آنجا نيز ظهور اين علوم كه حيات قلب است بصورت نهرهاى آب كه زنده كننده زمين خشك مىباشد بروز و ظهور خواهد نمود.
تمام مؤمنينى كه عمل صالح انجام دهند، كه از جمله اقرار بامام وقت است از اين نهرها برخوردار خواهند بود، بلكه مىتوان ميزان عمل صالح را از عمل غير صالح همان امضا و عدم امضاى امام دانست، هر فعلى را كه امام امر كند صالح و هر فعلى را كه نهى كند غير صالح خواهد بود، بعلّت آنكه نظر امام و ديد امام، نظر واقعبين و حقيقت بين است، و بنابراين تجاوز از كلام امام انحراف از متن واقع و حقيقت نفس الأمر است.
اما افرادى كه دل به امام خود ندادهاند، و از آن منبع فيض استفاده ننمودهاند، دل آنها خشك و بىطراوت و بىصفا و بىمحبّت و بىمعرفت، چون مشكى پوسيده و پاره، و خشك شده، قابليّت انعطاف و ظرفيّت خود را از دست داده است، آب آنان همان حرمان و حسرت و ندامت است كه بصورت فلزّ گداخته در كام آنها ريخته مىشود.
[مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَ لَهُمْ فِيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِي النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمِيماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ][۴]
در اين آيه مباركه چهار نهر را در بهشت ذكر مىكند:
اول نهرهائى است كه آب زلال كه بوى آن متعفّن نشده است. چون آب در عالم طبيعت حيات موجودات است.
[وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍ][۵] و حيات دل به علم و معرفت خداست، لذا نهرهاى علم و معرفت كه در قلوب جارى است، در آنجا بصورت نهرهاى زلال، و غير متغيّر، ظاهر و بارز است، و مراد از انهار، اصناف و انواع علوم و معارف حقّه حقيقيّه است، كه حيات قلب منوط به آن است، و غرائز انسان بدان سيراب و اشباع مىگردد، و مراد از غير آسن، متعفّن نشدن و متغيّر نشدنآن علوم بوهميّات و تشكيكات و عادات باطله، و سنن ضالّه، و اعتقادات فاسده خواهد بود، و اين نهر اختصاص به افرادى دارد كه در راه خدا به مقام قلب رسيده، و از علوم حقه الهيّه بدون دخالت تغيير نفس بهرهمند شدهاند.
دوم نهرهائيست از شير كه طعم آن تغيير نكرده است، و اين نهرها ظهور و بروز علومى است كه براى مبتدئين در سير راه خدا مفيد بوده است، چون شير غذاى كودك است، و علومى كه متعلّق به افعال و اخلاق باشد، مانند علوم شرايع و حكمت عمليّه، چون عنوان مقدميّت براى عمل و تزكيه نفس دارند، لذا ظهور آن كه اين نهرهاست اختصاص بضعفائى دارد كه مستعدّ سير در منازل نفس را داشته، و به سبب پرهيز از معاصى و رذائل اخلاق قابليّت وصول به مقام قلب را دارند، ولى هنوز به آن مقام نرسيدهاند، و بواسطه فراگرفتن مقدّمات از علم شرايع و اخلاق و عمل نمودن بآن در صدد تقويت بنيه روحى برآمدهاند.
و عدم تغيير طعم اين نهرهاى شير، اشاره بعدم آلودگى اين علوم به نيّات فاسده و اهواء و بدع باطله و اعمال و تعصبّات جاهلى است كه آن علوم را از فضيلت و خاصيّت خود ساقط و آنها را تبديل بسمّ مهلك مىنمايد.
سوّم نهرهائيست از خمر كه براى خورندگانش لذّت فراوان دارد، خمر در دنيا گر چه مادّهايست خبيث، و بدبو، و بدطعم، كه عقل را تخدير نموده، و از حسّ و ادراك ساقط نموده، و انسان را در رديف بهائم سقوط مىدهد، لكن خمر آخرت، جذبات الهيّه است، كه در اثر تجليّات صفات و اسماء در قلب پيدا مىشود، و چنان عقل را مبهوت و حيران مىسازد، كه با وجود مشاهده آن اسماء كليّه و صفات الهيّه غير محدوده، عقل دورانديش و محافظهكار و مصلحت انديش را ساقط نموده، و بكلّى مراتب هستى را فراموش مىنمايد، و چون در او اين خاصيّت موجود است، تعبير به خمر شده است.
ولى اين خمر انسان را از مرتبه عقل به بالاتر كه مرتبه شهود و قلب است رهبرى مىكند.
بنابراين «انهار من خمر»، ظهور اصناف و انواع محبّت صفات و ذات خداست كه براى شاربين كه كاملين و بالغين بدرجه شهود هستند، و استعداد مشاهده حسنتجليّات صفات و شهود جمال ذات را پيدا نموده، و ديوانه و مشتاق جمال مطلق حضرت ربوبىّ گشتهاند، و به مقام روح رسيده، و مستغرق در انوار الهى شدهاند، موجب لذّت و بهجت و سرور و حبور خواهد بود.
چهارم نهرهائيست از عسل تصفيه شده كه در آن از شمع و كثافات و مواد قذره چيزى ديده نمىشود، و چون عسل بسيار شيرين است، لذا آن حلاوتهائى كه از واردات از عالم قدس، و بارقههاى نورانى، و لذّتهائى كه در حالات مختلفه براى متوسّطين در راه خدا پيدا مىشود، و آنها را در ذوق و وجد و توجّه بخدا مىآورد، و متوجّه بكمال خود مىنمايد، در آنجا بصورت نهرهائى از عسل مصفّى كه خالى از شوائب كدورات و دخالتها و تسويلات نفس است ظهور پيدا مىكند البته اين اختصاص به افرادى دارد كه در مقام ذوق آن جذبات بوده، و هنوز بمرحله سكر در اثر مشاهده تجليّات در نيامدهاند.
بنابر آنچه گفته شد نهرهاى شير علوم است كه در مبتدئين و ضعفاى از راهپيمايان راه خدا است، و نهرهاى عسل اختصاص به افراد متوسّط دارد، كه با ملاحظه جذبات الهى و مشاهده صفات سرگرمند، و نهرهاى خمر اختصاص به افرادى دارد كه بواسطه تجليّات جمال و عشق بدان ذات لا يزال، هستى خود را فراموش كرده، محو در انوار او شدهاند، و مراد از كريمه شريفه [وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً] همان شرابى كه آنها را از تمام تعلّقات دنيويّه از مال و مآل و فرزند و عيال و جاه و اعتبار پاك و پاكيزه مىكند، و نفس خورنده را از اين مراحل صعود مىدهد.
نهرهاى آب زلال غير متغيّر و متعفّن اختصاص به افرادى دارد كه به مقام قلب رسيده، و همه گونه علوم و معارف الهيّه در قلب آنان بدون دخالت نفس و زيغ اهواء طلوع نموده است،
افرادى از متوسّطين هستند، كه در اثر تجليّات صفات خدا و مشاهده اسماء محو جمال او مىگردند، براى آنكه طلب و عشق آنها هميشه زنده باشد و حرارت در آنها به اندازه كافى موجود باشد، در كاسههاى شراب آنها قدرى از نهر زنجبيل كه مادّه گرم، و با حرارتى است مخلوط مىكند. [وَ يُسْقَوْنَ فِيها كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبِيلًا عَيْناً فِيها تُسَمَّى سَلْسَبِيلًا][۶] زنجبيل نهرى است كه سلسبيل ناميده مىشود، و از شدّت خوشگوارى و ذوق شاربين را در حرارت طلب مىآورد، البته اين افراد چون اشتياق و عشق آنها به اعلى درجه نرسيده، از زنجبيل خالص بآنها نمىآشامانند، بلكه از نهر زنجبيل در كأس آنها ممزوج نموده، و بدانها مىدهند، و چون هنوز اشتياق سير در صفات را دارند، بنابراين محبّت آنها از لذّت حرارت طلب پاك نشده است، و گاهى كه از واردات و تجليّات جمال آرامش و سكونى پيدا مىكنند، از چشمه كافور در كأس آنها ريخته مىشود.
[إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً][۷] چون هنوز به مقام جمع نرسيده، و در عين جمع ذات مستغرق نگشتهاند، لذا آن آرامش مطلق و آن سكون من جميع الجهات براى آنان نيست، آن براى كسانى است كه بمرحله عبوديّت مطلقه آمده و از عباد الله شده باشند، آنها از مقرّبيناند، و از اصل چشمه كافور مىآشامند، و علاوه بقلب و دل هر كه استعداد داشته باشد، از آن چشمه جارى مىكنند، و در كأس هر كسى به اندازه استعداد او مىريزند.
بارى اين چشمه كافور همان چشمه تسنيم است كه آن نيز اختصاص به مقرّبين دارد، و اما در كأس ابرار مقدارى از آن ريخته مىشود.
[إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ، تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ خِتامُهُ مِسْكٌ وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ][۸] ابرار از شراب مهر كرده شده مىخورند، مهر آن طيّب و پاكيزه، و همان قوانين شرع مقدّس است كه با آن ظرف شراب را پر كرده، و از دستبرد شيطان مصون داشتهاند، قدرى از نهر تسنيم داخل آن شراب صافى نموده و به ابرار مىدهند، و ليكن مقرّبين از خود چشمه تسنيم كه از بالاترين نقطه از نقاط بهشت جارى است، مىآشامند.
چشمه تسنيم از زير پاى اميرالمؤمنين جارى است
و آنكه بر اعراف قرار دارد و تسنيم از زير پاى او جارى است مقام ولايت كبراى حضرت مولى الموالى اميرالمؤمنين عليه السّلام است، كه تمام مقرّبين از چشمه جارى شده از زير پاى آن حضرت مىآشامند.
نهر تسنيم از قلب آن حضرت سرچشمه مىگيرد، و مقرّبين را سيراب مىكند، و سپس بحوض كوثر وارد مىشود، و از آنجا بقلوب و دلهاى شيعيان و مواليان هر جا و در هر مكان، هر يك از انواع اين علومى كه ذكر شد، چه تسنيم، و كافور، و چه زنجبيل، و چه خمر صافى، و چه نهر شير، يا آب غير متعفّن، يا نهر عسل، همه از مقام ولايت كه علم مطلق است سرچشمه گرفته، و افراد بنى آدم را هر يك بنوبه خود بحسب ظروف و استعدادات سيراب مىكند.