عالم عقل اولین مرتبه از تعینات خلقی است که خود به دو مرحله کوچکترِ جبروت وملکوت تقسیم میشود؛ در این نوشتار به بررسی ویژگیها، مراحل و موجودات عالم عقل پرداخته شدهاست.
اولين مرحله از تعينهای خلقی که بلافاصله پس از تعين ثانی و صقع ربوبي قرار دارد، عالم عقل يا عالم ارواح است.[۱]مهمترين ويژگي اين عالم، تجرد عقلاني موجودات متحقق در آن است، که به تعبير جامي، مجردات عقلي ـ برخلاف مجردات برزخي در عالم مثال و موجودات عالم ماده که اشارة حسي برميدارندـ قابليت اشاره حسي ندارند.
عالم عقل به لحاظ موجوداتي که در آن به سر ميبرند، به دو مرحلة «جبروت» و «ملکوت» تقسيم ميشود. در مرحله جبروت که مرحلة فوقاني عالم عقل است، «عقول» يا «کروبيان» وجود دارند.
کروبيان، موجودات مجردي هستند که تعلق به هيچ بدني ندارند مانند ملائکه مهيّمه، عقل اول، جبرائيل و امثال آن. و در مرحلة ملکوت که مرحلة زيرين عالم عقل است، «نفوس ناطقه» يا «روحانيان» حضور دارند. نفوس ناطقه موجودات مجردي هستند که تعلق به بدن خاص يافتهاند.
همين مرحله از عالم عقل يعني ملکوت، خود به دو بخش «ملکوت اعلي» و «ملکوت اسفل» تقسيم ميشود.
در ملکوت اعلي نفوس فلکي قرار دارند، نفس فلکي عبارت از نفس ناطقهاي است که به بدن فلکي و آسماني تعلق يافته است، چراکه بر اساس باورهاي حکيمان و عارفان هر موجود فلکي اعم از خود فلک و سيارات و ستارگان موجود در آن، داراي نفس مجرد و ناطقه است.
اما در ملکوت اسفل، نفوس ناطقة غيرفلکي يعني همة نفسهاي ناطقه و مجردي که پايينتر از فلک قمر قرار دارند، جاي ميگيرند، همانند نفوس ناطقه انسانها و جنيان و پريان.
مستندسازي آنچه ارائه شد و همچنين تکميل اين بحثها را با نقل گفتار جامي در اين قسمت، پيگيري ميکنيم، وي در فصل چهارم از مقدمات خود بر شرح نقش الفصوص ميگويد:
و بعد از تنزل به مرتبة تعين ثاني، تنزل است به مرتبة ارواح (عالم عقل)، که آن را «عالم غيب» و «عالم أمر» و «عالم علوي» و «عالم ملکوت» گويند. و آن عبارت از عالمي است که اشارت حسي بدان راه نيابد؛ چنانکه عالم شهادت عبارت از عالمي است که اشارت حسي بدان راه يابد و آن را «عالم خلق» و «عالم سفلي» و «عالم مُلک» نيز گويند. «فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ» [۲] اشارت به عالم خلق است و به «وَمَا لَا تُبْصِرُونَ» اشارت به عالم امر. [۳]
و موجودات عالم امر بر دو قسماند:
قسمي آناند که به عالم اجسام به وجهي از وجوه تعلق ندارند به حسب تصرف و تدبير، و ايشان را «کروبيان» خوانند
و ايشان دو قسماند:
- قسمي آناند که از عالم و عالميان به هيچ وجه خبر ندارند. هاموا في جلال الله وجماله منذ خلقهم،[۴] و ايشان را «ملائکه مهيّمه» خوانند. و مصطفی از ايشان خبر چنين ميدهد: «إنّ لله تعالي أرضاً بيضاء مشحونّة خلقاً، مسيرة الشمس فيها ثلاثون يوماً، هي مثل أيام الدنيا ثلاثين مرّة، وهم لا يعلمون انّ في الارض خلقاً يعصونه وإنهم لا يعلمون انّ الله خلق آدم وابليس».[۵]
- و قسمي ديگر آناند که اگرچه به عالم اجسام تعلق ندارند و در شهود قيوميت، شيفته و متحيرند، اما ايشان حُجّاب بارگاه الوهيتاند و وسائط فيض ربوبيت. و رئيس ايشان فرشتهاي است که آن را «روح اعظم» خوانند، و در آنجا از او عظيمتر فرشتهاي نيست و به اعتبار ديگر او را «قلم اعلي» خوانند، که «اول ما خلق الله القلم» و به اعتبار ديگر «عقل اول» گويند که «اول ما خلق الله العقل» و اين روح اعظم صلوات الله عليه در صف اول اين طايفه است و روحالقدس که او را «جبرئيل» گويند در صف آخر. «وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ». [۶]
و قسمي ديگر آناند که به عالم اجسام تعلق دارند به تدبير و تصرف، و ايشان را روحانيان گويند.
و ايشان نيز بر دو قسماند:
- قسمي ارواحياند که در سماويات تصرف ميکنند و ايشان را «اهل ملکوت اعلي» خوانند.
- و قسمي ديگر آناند که در ارضيات تصرف ميکنند و ايشان «اهل ملکوت اسفل»اند. و چندين هزار از ايشان بر نوع انسان موکَّلاند و چندين هزار بر معادن و نبات و حيوان. لا بل بر هر چيزي يکي موکَّل است. و در کلمات انبياء علیهم السلام آمده است که «إنّ لکل شيءٍ ملکاً». و از صاحب شريعت ما صلي الله عليه و سلم وارد شده است، «ينزل مع کل قطرة ملک». [۷] و اهل کشف چنين گويند که تا هفت فرشته نباشد، برگي از شاخ بيرون نيايد. هکذا جرت سنةالله «وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً».[۸] و همچنين در حديث ديگر «ملک الجبال» و «ملک الريح» و «ملک الرعد» و «ملک البرق» و «ملک السحاب» آمده است. و تا جمال «فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ»[۹] نقاب برنيندازد، اين معنا به تحقيق نتوان دانست.
جسم را چون سايه دان و شخص را چون جان شمر
سايه را بيشخص هرگز کي بود هستي پديد
و تا موجودي نبود ملکوتي، جسم را خود وجود متصور نشود. و اين از اسرار بزرگ است و قلَّ علي وجه الأرض من يحيط بفهمه.
و همچنين ارواح ناري، که ايشان را «جن» و «شياطين» خوانند، از جنس ملکوت اسفلاند.
و بعضي از ايشان را بر نوع انسان مسلط کردهاند و ابليس سيد و رئيس ايشان است. و دانستن سرّ تسليط ايشان بر جنس انس از شعب سرّ قدر است. و بعضي از ايشان قابل تکليفاند و مخاطب به وحي، کما نطقت به الشريعة الحقة. و علي الجمله پيش ائمة طريق و سادات تحقيق در حقيقت و ماهيت ايشان اختلاف بسيار است، و هر يکي از مقام خود خبري دادهاند و شرح آن دراز است و در اين مختصر نگنجد. «اللهم ارنا الاشياء کما هي وسدّدنا واشغلنا بک عمّن سواک». [۱۰]
نکتة شايان توجه در عالم عقل آن است که در اين عالم اجمال و تفصيلي همانند تعين اول و تعين ثاني وجود دارد، يعني همچنانکه در تعين اول، همة حقايق اسما و اعيان به نحو اجمالي و اندماجي وجود دارد، و سپس در تعين ثاني تفصيل يافته و همة اسماي الهيه و اعيان ثابته سر برميآورند و از يکديگر ممتاز ميشوند، در عالم عقل نيز دو مرحله وجود دارد، در مرحلة اول همة اسمهاي کونيه و اعيان خارجيه به نحو اجمال و اندراج و اندماج متحققاند و در مرحلة دوم تفصيل يافته و از يکديگر ممتاز ميشوند و مسير براي ظهور عوالم ديگر و تنزل تا عالم مادّه فراهم ميآيد. بنابراين نسبت مرحلة اول عالم عقل که «عقل کلي» ناميده ميشود با مرحلة دوم که «نفس کلي» نام دارد، دقيقاً همان نسبت بين تعين اول و ثاني است [۱۱] با يک تفاوت مهم که اجمال و تفصيل در تعين اول و ثاني، علمي و در عقل کلي و نفس کلي، وجودي است.
۱. در فلسفه از اين عالم با عنوان عالم عقول و مفارقات ياد ميشود.
۲. حاقه/ ۳۸، ۳۹.
۳. خداوند در آية ۵۴ سورة اعراف ميفرمايد: أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ، عارفان اسلامي و جمله از مفسران مراد از «خلق» را عالم شهادت و مراد از «امر» را عالم عقول دانستهاند.
۴. ايشان از ابتداي آفرينششان، در جلال و جمال الهي در حيرت و هيمان فرو رفتهاند.
۵. براي خداوند سرزمين سپيدي است پر از خلايق، به اندازه سي روز راه که هر روز آن سي مرتبة روزهاي دنياست و اين خلايق نميدانند که کساني در زميناند که معصيت خدا ميکنند و اساساً هيچ اطلاعي از آنکه خداوند آدم و ابليسي را خلق کرده، ندارند.
۶. صافات/ ۱۶۴.
۷. با هر قطرة باراني، فرشتهاي فرود ميآيد.
۸. فاطر/۴۳.
۹. يس/ ۸۳.
۱۰. نقد النصوص، ص ۴۹، ۵۰.
۱۱. ر.ك: مصباح الانس، وصل دوم از اصل دهم فصل اول، ص ۱۷۱.