عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

فوتبال و فلسفه

بسیار تاسف بار است که یک توپی سه بار از میان دو آهن رد شود و یک بار از میان دو آهن دیگربا این وجود دنیایی مشغول به آن هستند.

فوتبال و فلسفه

دو گروه یازده نفری تشکیل می شود و می خواهند با هم یک بازی کنند. چهار تا آهن را به صورت دو تا دوتا با فاصله ای از هم در دو طرف زمینی به ابعاد خاص قرار می دهند. یک گروه یازده نفری در یک سمت و یازده نفر دیگر در سمت دیگرند و این ها تلاش می کنند توپ را بزنند آن طرف و آن ها تلاش می کنند توپ را بزنند این طرف. بعد چندین میلیون نفر هم تماشا می کنند که کدام یک موفق می شود طوری توپ را بزند به سمت طرف مقابل که از میان آهن هایی که در آن طرف هست رد شود. و قضیه به تماشا کردن ختم نمی شود. چه قدر حرص می خورند، خوشحال می شوند، اضطراب می گیرند و ... .

بیاییم واقعا دقت کنیم که امر حقیقی در این بازی (فوتبال) در کجاست؟! مثلا وقتی می گوییم تیم «الف» سه بر یک از تیم «ب» می برد چه واقعیتی رخ داده است؟ تنها واقعیت این است که توپ سه بار از میان آهن های سمت تیم «ب» رد شده و یک بار از میان آهن های تیم «الف» و وقتی رد می شده لابد تور دروازه و چمن های زمین را هم مقداری تکان داده است. به نظر شما خیلی خوشحال کننده است که یک توپی سه بار از میان دو آهن رد شود و یک بار از میان دو آهن دیگر؟!

ولی نظام اعتبارات چه می کند؟!

  • اولاً فرض می کنیم که یازده نفر این طرف یک تیم اند و همچنین یازده نفر آن طرف. تیم اصلا وحدتی اعتباری بین یک عده افراد است. فقط پول می دهیم کنار هم جمع شوند.
  • ثانیاً اعتبار می کنیم زمین این سمت برای تیم «الف» و زمین آن سمت برای تیم «ب» است.
  • ثالثاً این جفت آهن برای این تیم و آن جفت آهن برای آن تیم است.
  • رابعاً اگر توپ از بین این جفت آهن رد شد یعنی این ها ضعیف اند. با این که همه می دانیم ده ها گزینۀ شانسی – به قول عامیانه – وجود دارد و ممکن است گل خوردن ربطی به ضعف نداشته باشد.
  • خامساً اگر در رد شدن توپ از بین آهن ها (گل خوردن) ضعیف هستیم در متن واقع آدم های ضعیف و ناتوانی هستیم. (مثلا اگر بگویند فلانی خیلی آدم ضعیف و ناتوانی است؛ چون از بین آهن هایی که بهش دادیم توپ رد می شود! کسی ناراحت نمی‌شود؛ یعنی ما باید ضعف از جهت گل خوردن را به جای ضعف در جهات دیگر قرار دهیم تا سبب ناراحتی شود)
  • سادساً، سابعاً، ثامناً و ... ؛ خلاصه دنیایی از اعتبارات لحاظ کردیم تا بازی فوتبال شروع شد.

حالا باز تا این جا (که خود بازی کردن باشد) قابل تحمل است. کار در آن جا به اوج خود می رسد که فرض کنیم من طرفدار تیم «الف» هستم و دوستم طرفدار تیم «ب». بعد توپ از دروازه تیم «الف» رد می شود. من قلبم می شکند. چون فکر می کنم به من گل زدند. احساس می کنم یک حقیقت وجودی ام را از دست داده ام! یعنی یک اعتبار جدید افزوده می‌شود که می‌پندارم من هم جزء آن یازده نفر هستم و ضعف آنها ضعف من است.

بعد سر همین قضایای اعتباری پوچ و مسخره آدم ها مریض می شوند، خودشان را می زنند، با هم دعوا می کنند، از اضطراب یا نارحتی سکته می کنند و ... ! یعنی دنیای خیالبافی در خیالبافی در خیالبافی. بعد این می شود مبدأ رفتارهای اجتماعی. سپس یکی از حوادث مهم جهان جام جهانی فوتبال می شود. شریعت برای این هاست که باب لهو را بسته است.

بله از یک نگاه دیگری گاهی همین ها جهات حقیقی پیدا می‌کند؛ مثلا می گوییم جمهوری اسلامی ایران باید برود و تیمش قهرمان شود و رتبه بیاورد؛ چون فعلا که در دنیا انسانها غرق در این خیالات و اعتبارات هستند، ما باید از این ابزار استفاده کنیم و حرف حق خودمان را مطرح کنیم. این یک کار فرهنگی و خردمندانه است.

به طور کلی برای معرفی تمدن و فرهنگ باید اول خودتان را بشناسانید و در مرحلۀ اول بگویید ما هستیم. اول صرفا باید بفهمند کشوری به اسم جمهوری اسلامی ایران وجود دارد. بدون معرفی اصل کشور نمی‌توان به معرفی فرهنگ پرداخت.

برای شروع کار فرهنگی در فضای بین المللی باید از کارهای غیر فرهنگی آغاز کرد؛ مثلاً زدن رستوران های زنجیره ای یکی از راه های مؤثر برای شناساندن است. رستوران تأسیس کنید و بنویسید غذای ایرانی تا بفهمند همچنین کشوری وجود دارد و برندی پیدا کند. بعد کم کم در نسل بعدی بفهمانیم که حرفی برای گفتن داریم و در پی آن معارفمان را عرضه کنیم.

یکی از راه های دیگر معرفی خود برتری در مسابقات جهانی است. در فوتبال، کشتی و ... موفق بشویم. چون عقل مردم در چشمشان است. حکومت گاهی می گوید که هزینه های کلان می کنیم تا کشتی گیر ما قهرمان دنیا شود تا اسممان را بشنوند. این یک وادی حق است. چرا؟ چون اثر حقیقیِ هدایتِ جامعۀ جهان را دارد. و البته باید مقایسه میانی هزینه‌ها و فوائد آن انجام شود. و باید دقت کنیم که ما خودمان قربانی این اعتبارات نشویم و دائما حواسمان باشد که این امور صرفا اعتباری اند و از این دامن زدن به این امر اعتباری هدفی مقدس و حقیقی داریم و خودش به هیچ وجه موضوعیت ندارد.

خوب است انسان گاهی بر روی مفاهیم اعتباری تأمل کند. گرفتن مدرک، گرفتن نمره، کسب مدال، داشتن پست و مقام، حفظ آبرو و وجاهت اجتماعی، پیروی از مد، افتخار به اموال، افتخار به داشتن تقدیرنامه و ... همگی مفاهیمی اعتباری اند.

شاید اشکال شود که این گونه امور – مثل فوتبال، والیبال و ... – برای تفریح هم خوب نیست؟ آیا واقعا خوب نیست که انسان – مثلا – در آخر هفته برای رفع خستگی سراغ این کارها برود؟

در پاسخ می گوییم در اسلام ما چند برنامه برای تفریح داریم: انس با عیال، انس با برادران مؤمن، نماز شب و چند ورزش محدود: تیراندازی، اسب دوانی، شنا و کشتی.

رُوِیَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: «لَيْسَ شَيْ‌ءٌ تَحْضُرُهُ الْمَلَائِكَةُ إِلَّا الرِّهَانَ وَ مُلَاعَبَةَ الرَّجُلِ أَهْلَهُ.» (الکافی، ج۵، ص۴۹)

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: «كُلُّ لَهْوِ الْمُؤْمِنِ بَاطِلٌ إِلَّا فِي ثَلَاثٍ فِي تَأْدِيبِهِ الْفَرَسَ وَ رَمْيِهِ عَنْ قَوْسِهِ وَ مُلَاعَبَتِهِ امْرَأَتَهُ فَإِنَّهُنَّ حَقٌّ الْحَدِيثَ.» (الکافی، ج۵، ص۵۰)

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: «عَلِّمُوا أَوْلَادَكُمُ السِّبَاحَةَ وَ الرِّمَايَة.» (الکافی، ج۶، ص۴۷)

رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ قَالَ: «دَخَلَ النَّبِيُّ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ ذَاتَ لَيْلَةٍ بَيْتَ فَاطِمَةَ ع وَ مَعَهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ع فَقَالَ لَهُمَا النَّبِيُّ ص قُومَا فَاصْطَرِعَا فَقَامَا لِيَصْطَرِعَا ... .» (بحارالأنوار، ج۱۰۰، ص۱۸۹)

شاید با تفحص در احادیث موارد دیگری هم یافت شود، ولی همه اینها کارهائی است که اغراض عقلائی دارد و لهو نیست. تیراندازی و اسب سواری در جای خود مفید است، کشتی فوائد عقلائی دارد و ... اسلام به شکل عمومی به تفریح تشویق نفرموده و مؤمنان را به کارهای جدی و مفید ترغیب کرده و از لهو و لعب نهی کرده است. ظاهراً در سنت أهل بیت علیهم السلام غیر از این چهار مورد، ورزشی که مورد تایید باشد نداریم. فقها هم از گذشته سایر مسابقات ورزشی را یا حرام می دانستند یا مکروه؛ مثلا شیخ انصاری – در مکاسب - انواع مسابقه ای که نص بر جوازش در روایات نیامده است را حرام می دانند. چه پول در کار باشد چه نباشد؟! (کتاب المکاسب، ج۱، صص۳۸۴-۳۸۰)

شاید اشکال شود که این ورزش ها – فوتبال، والیبال و .... – در زمان أئمه نبوده؛ ولی چنین نیست؛ زیرا این مطلب (وجود ورزش هایی غیر از آن چهار مورد که برای تفریح استفاده شود) در زمان أئمه مصداق دارد. در آن زمان چوگان بوده است. اتفاقا چوگان ورزشی است که شبیه به فوتبال و والیبال به حساب می آید.

از حضرت امام صادق علیه السلام روایت شده: «وَ أَمَّا ضَرْبُكَ بِالصَّوَالِجِ فَإِنَّ الشَّيْطَانَ مَعَكَ يَرْكُضُ وَ الْمَلَائِكَةَ تَنْفِرُ عَنْكَ وَ إِنْ أَصَابَكَ شَيْ‌ءٌ لَمْ تُؤْجَرْ وَ مَنْ عَثَرَ بِهِ دَابَّتُهُ فَمَاتَ دَخَلَ النَّارَ.‌» {بحارالأنوار، ج۷۳، ص۳۵۶} «و اما ]وقتی سوار بر اسب می دوی و[ به وسیلۀ چوب چوگان ضربه می زنی، همانا شیطان به دنبال تو می دود و ملائکه از تو متنفرند و وقت و اگر به تو چیزی اصابت کند (اتفاقی برایت بیفتد) اجری نداری و کسی که اسبش افتاد و مرد، وارد جهنم شده است.»

لذا در بین اصحاب أئمه چوگان بازی نوعی فسق یا علامت کم‌ایمانی بوده است. یکی از پادشاه های عباسی به کفتربازی خیلی علاقه داشت. در حدیث پیامبر کفتربازی نبود و پولی داد که در حدیث در ضمن بازیها اضافه کردند و کم کم مرسوم شد. از أئمه می پرسیدند که آیا کفتربازی موجب فسق می شود یا نه؟ ائمه می فرمودند: نه و شهادت کفترباز قبول است. ولی اصلا بین اصحاب وجهی برای انجام کفتربازی نبوده و از همین سؤالات هم مشخص می شود که نهایت سوال اصحاب در مورد این است که حرام و موجب فسق است یا نه؛ گویا در مورد کراهتش شکی نداشتند.

اسلام دین حق است. در دین حق تفریح هم باید در راستای انسان سازی باشد. برخی فقها هم تنقیح مناط کردند و کاراته، تکواندو و ورزش های رزمیِ بی خطر را ملحق به کشتی و بعضاً تمام مهارت های مورد نیاز برای فضای نظامی را ملحق به تیراندازی و اسب سواری کردند. ولی بدون تعصب، واقعاً فوتبال به درد کجای عالم میخورد؟! بازی کردن برای مؤمن هیچ توجیهی ندارد، دیدنش که به طریق اولی به هیچ دردی نمی خورد.

اکثر علماء قدیم مسابقات ورزشی غیر از این چهارتا را یا حرام می دانستند یا مکروه. لهو و لعب را هم مکروه می‌دانستند؛ اباحه یا استحبابش ظاهراً فقط برای اطفال است. تا هفت سالگی بازی برای بچه مستحب و مطلوب است. بین هفت سالگی تا بلوغ طبق روایات باید بیشتر جهت‌گیری به سوی ترک بازی باشد.

البته خیلی دقت شود که بحث ما مربوط به جامعۀ دینی و سالم است. یعنی وقتی حضرت حجة بن الحسن أرواحنافداه ظهور کنند و تشکیل جامعۀ دینی بدهند، طبق روایات فوتبال و امثالها را در میان بزرگسالان نهی می‌کنند و می‌شود یک کار غیرمتشرعانه حرام یا مکروه؛ مانند بقیه انواع لهو.

اما در جامه امروز حساب فرق می‌کند؛ به نوجوانِ جامعۀ امروز نباید بگوئیم: فوتبال بازی نکن و ... . به بسیاری از نوجوانان جامعۀ امروز اگر بگویید فوتبال بازی نکن، یا معتاد می شود یا در دام فحشا می افتد یا ... .در جامعۀ کنونی نهایتاً باید به جوان بگوییم وقتی فوتبال بازی می کنی برای فوتبال حرص نخور. چون اعتباری است.

ولی در جامعه سالم فرد وقتی به سن پانزده سالگی (بلوغ) رسید، دوران لهوش سر آمده و می خواهد یک آدم جدی باشد، ازدواج بکند، مشغول به کار و فعالیت اجتماعی بشود و ... . جامعۀ دینی واقعی کجا و جامعۀ مریض امروز ما کجا؟! پس در فضای مدیریت اجتماعی در جامعۀ مریض امروز، باید از ورزش هایی مانند فوتبال دفاع شود و آن را در حد خود ترویج کنیم و بگوییم خیلی هم خوب و مفید است؛ زیرا هم تمرینِ کارِ جمعی است؛ هم آثار اجتماعی بسیار مفیدی دارد؛ و هم ...