مرحوم آیتالله شیخ مجتبی قزوینی از جهت فکری شخصیتی دو رگه است و آثار وی از نظر محتوی تفاوتهای بنیادینی با آثار میرزای اصفهانی دارد و به تعبیری میتوان افکار وی را تلفیقی از آراء میرزا و مرحوم زرآبادی شمرد. گرایشهای عرفانی در آراء وی بسیار کمرنگ است و تمایل به حکمت مشّاء در آن دیده میشود و مواضع وی در قبال فلسفه و تعقل منعطفتر از میرزا است و این امر بر رویکرد طبقه بعدی مکتب تفکیک در خراسان اثر فراوانی گذاشت.
مرحوم آیتالله شیخ مجتبی قزوینی[۲] مراحل ابتدايي تحصيلات خود را در زادگاهش قزوين گذراندهاست و سپس در دوازده سالگي به همراه پدر به نجف رفته و مدت هفت سال تحصيل مينمايد و در درس اساتيدي چون ميرزا محمد تقي شيرازي (م: ۱۳۳۸ ه.ق) و ميرزاي نائيني نيز حاضر ميشود. در سال ۱۳۳۷ه.ق در ۱۹ سالگي به قزوين باز ميگردد و نزد شوهر خواهر خويش سيد موسي زرآبادي (۱۲۹۴- ۱۳۵۳ ه.ق) [۳] به مدت دو سال به كسب معارف الاهي و اخلاقي و تحصيل علوم غريبه [۴] ميپردازد و ريشههاي مخالفت با حكمت در وجودش شكل ميگيرد.
پس از آن دو سال نيز به خدمت شيخ عبدالكريم حائري در قم ميرسد و سرانجام در ۱۳۴۱ در سن ۲۳ سالگی به مشهد مشرّف میشود. و به حلقة درس ميرزا مهدي اصفهاني ميپيوندد و از محضر آقا بزرگ حكيم و شيخ اسد الله يزدي نيز در حكمت و از ميرزا محمد آقازاده و حاجآقا حسين قمي در فقه استفاده مينمايد. وي بعدها فلسفه را همراه با نقدش تدريس مينمود و به كتب فلسفي و اصطلاحات آن في الجمله وقوف داشت ولي از آنجا كه همچون ديگر شاگردان ميرزا از آغاز فلسفه را به ديدة نقد ميخواند در فهم و تدريس فلسفه توفيق كامل نيافت و در آثار ايشان هيچ نكته عميق فلسفي يافت نميشود و درسشان براي طلاب خوش استعداد و كوشا قانع كننده نبود.
دکتر محمد جعفر جعفری لنگرودی، در شرح خاطرات تحصیل خود در مشهد به همراه مرحوم فلاطوری میگوید:
«شرح تجرید را نزد روانشاد، حاج شیخ محمد رضا کلباسی فرا گرفتیم... آنگاه در فلسفه به درس مرحوم أیسی و شادروان حاج شیخ مجتبی قزوینی حاضر شدیم. امام سرانجام گمشدة خود را در محضر فیلسوف بزرگ، حاج شیخ هادی کدکنی یافتم که از بهترین شاگردان آقا بزرگ حکیم و فیلسوف مشّائی وقت در خراسان بود.» [۵] و [۶]
مرحوم قزويني از جهت فكري شخصيتي دو رگه است و آثار وي از نظر محتوي تفاوتهاي بنياديني با آثار ميرزاي اصفهاني دارد و به تعبيري ميتوان افكار وي را تلفيقي از آراء ميرزا و مرحوم زرآبادي شمرد. گرايشهاي عرفاني در آراء وي بسيار كمرنگ است و تمايل به حكمت مشّاء در آن ديده ميشود و مواضع وي در قبال فلسفه و تعقل منعطفتر از ميرزا است و اين امر بر رويكرد طبقة بعدي مكتب تفكيك در خراسان اثر فراواني گذاشت.
آن مرحوم در نهضت انقلاب بسيار فعّال بوده و در جهتدهي نهضت به سوي رهبر عظيم الشأن نهضت اسلامي ـ با وجود اختلاف عميق فكري ـ از خود گذشتگي بسياري نشان داد. [۷]
و سرانجام پس از چهل سال تدريس منقول و نقد فلسفه در ۲۲ ذي الحجه ۱۳۸۶ به ديار باقي شتافت. مهمترين اثر بر جاي مانده وي «بيان الفرقان» است كه به بررسي توحيد و معاد و نبوت و امامت از منظر قرآن كريم ميپردازد.
۱. ۱۲۷۳ – ۱۳۴۶ ه.ش
۲. زندگينامه وي كه با نام متأله قرآني توسط محمد علي رحيميان فردوسي گردآوري و تدوين شدهاست، منبع اصلي اين نوشتارميباشد
۳. از ايشان اطلاعات چنداني در دست نيست به جز اينكه به با حكمت صدرائي و عرفان موافق نبوده و بر كساني مانند شيخ مجتبي قزويني در اين زمينه تأثير گذار بوده است(مكتب تفكيك، ص۲۴۴)
۴. مرحوم شيخ مجتبي با علوم غريبه آشنايي كامل داشت گواه بر اين سخن تقريظي است كه وي بر لوح محفوظ سيد ابوالحسن حافظيان نگاشتهاست. (مكتب تفكيك، ص۲۵۸و۲۵۹؛ و رك: متأله قرآني، ص۵۶ و۱۶۲) عجيب است كه تفكيكيان كه بر خالصسازي معارف اصرار ميورزند و هر علمي را كه مأثور از معصوم نباشد غير قابل اعتماد ميدانند چگونه به علوم غريبه ارادتي تام ميورزند!
۵. فلاطوری، ج ۱، ص ۷۸ و ۷۹.
۶. محمد رضا حكيمي در گزارشي، مدعي است مرحوم آيةالله ميلاني رضوانالله تعالي عليه پس از شنيدن يك جلسه از درس اسفار شيخ مجتبي به وي گفته است: «عجب درس پاكيزهاي»!! و اين امر دليل بر تسلّط شيخ مجتبي قزويني بر فلسفه است(مكتب تفكيك، ص۲۵۰-۲۵۳؛ متآله قرآني، ص۱۵۸-۱۶۲) ولي روشن است كه اين تعبير دربارة يك جلسة درس هيچ دلالتي بر فيلسوف بودن يا فلسفه داني آن مرحوم ندارد.اي كاش جناب حكيمي در اثبات فلسفهداني اساتيد خود اندكي به آثار به جامانده از ايشان تمسك ميكرد و نمونههائي از ابداعات فلسفي ايشان را عرضه ميكرد!
۷. به عنوان نمونه رك: متأله قرآني، ص ۲۴۳- ۲۴۵؛ مشهد در بامداد نهضت امام خميني، ص ۲۱۷