بهترین توجّه و بهترین ذکر همان توجّه قلبی است. انسان قلبش متوجّه پروردگار باشد. ذکر لسانی بسیار مطلوب است، بسیار خوب است، درصورتیکه قلب همراهش باشد.
أمّا اگر توجّه قلبی همراه ذکر لسانی نباشد یک لقلقه لسانی بیش نیست. نمازی که بدون توجّه باشد صرف إسقاط تکلیف است. عمده آن حالت تذلّل قلب است. ذلّت، مسکنت و خشوع باید در قلب حاصل شود.
أَلَمْیَأْنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوا أَنتَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ. «آیا برای افرادیکه ایمان آوردهاند وقت آن نرسیده که قلوبشان به یاد خدا و آنچه از حق نازل شده خاشع شود و ذلیل گردد؟» و حالت مسکنت و انکسار، بهجهت یاد خدا، برایشان حاصل شود و همه پذیرای یاد خدا باشند؟
قلب باید خاشع به ذکر خدا باشد. نه تنها جوارح باید در نماز و در عبادت خاشع بوده و حالت ذلّت و مسکنت به خودش داشته باشد بلکه این خشوع باید در قلب هم باشد. یک وقت انسان نماز میخواند، ولی از روی تکبّر و بدون حضور قلب میخواند، ولی یک وقت نماز میخواند و خدا را بالای سر خود میبیند و عظمت پروردگار او را خاشع میکند.
مانند نمازی که أمیرالمؤمنین علیهالسّلام میخواندند، یا نمازی که امام حسن و امام زینالعابدین علیهماالسّلام میخواندند که بدنشان میلرزید. امام با آن عظمت وضو میگیرد، بدنش میلرزد، نماز که میخواند، مثل یک چوب خشک میشود، بدون هیچ تحرّکی. [۱]
این نهایت خضوع و ذلّت در برابر پروردگار است و هرگاه قلب خاشع شود جوارح خاشع خواهد شد؛ زیرا روایت شده است که: أنّ رَسولَ اللَهِ صَلَّیاللَهُعَلَیهِوءَالِهِوسَلَّمَ رَأَی رَجُلاً یَعبَثُ فی صَلاتِهِ بِلِحْیَتِهِ، فَقالَ: لَو خَشَعَ قَلْبُهُ لَخَشَعَتْ جَوارِحُهُ. (إرشادالقلوب، ج۱، ص۱۱۵.)
«رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم مشاهده کرد که مردی در نماز با ریش خود بازی میکند. پس فرمود: اگر دلش خاشع بود، اعضاء و جوارح او نیز خشوع داشتند.»
از حضرت رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم روایت شده است که فرمودند: إذا ضَرَعَ القَلْبُ خَشَعَتِ الجَوارِحُ (مرءَاةالعقول، ج۱۲، ص۱۲۵.) «اگر قلب حال تضرّع و مسکنت داشته باشد، جوارح هم به تبع قلب خاشع میشود.» چون مرکز، قلب است.
قلب انسان باید در مقابل پروردگار خاضع و ذلیل و منکسر شود و حالت مسکنت به خود بگیرد و تسلیم شود؛ اینها از لوازم خضوع و خشوع است.
اگر این قلب در برابر پروردگار ذلیل شد نمازها هم نمازهای دیگری میشود، روزهاش روزه دیگری میشود، حجّش حجّ دیگری میشود، عبادتش عبادت دیگری میشود و صبغه و رنگ دیگری به خود میگیرد. اینطور که میشود، انسان بالا میرود.
علی أیّ حالٍ، از فرصتها باید استفاده کرد. انسان باید این فرصتها را مغتنم بشمارد. این آنات عمر انسان دیگر بهدست نمیآید.
۱. ابنأبیجمهور أحسائی (ره) نقل میکند که: أنّ عَلیًّا علَیهِالسّلامُ إذا حَضَرَ وَقتُ الصَّلَوةِ یَتَمَلمَلُ و یَتَزَلزَلُ و یَتَلَوَّنُ! فقیلَ لَهُ: ما لَکَ یا أمیرَالمؤمنینَ؟! فیَقولُ: جآءَ وَقتُ الصَّلَوةِ وَقتُ أمانَةٍ عَرَضَها اللهُ علَی السَّمَواتِ و الأرضِ فأَبَیْنَ أن یَحمِلْنَها و أشفَقْنَ مِنها.
و فی حدیثٍ ءَاخَرَ عَن علیِبنِالحسینِ علیهِالسّلامُ: أنّهُ کانَ إذا حَضَرَ الوُضوآءَ ]لِلوُضوآءِ[اصْفَرَّ لَوْنُهُ! فیَقولُ لَهُ أهلُهُ: ما هذا الَّذی یَعْتادُکَ عِندَ الوُضوآءِ؟! فیَقولُ: ماتَدرونَ بَینَ یَدَیْ مَن أقومُ. ( عوالیاللئالی، ج۱، ص۳۲۴)
شیخ صدوق (ره) درباره امام حسن مجتبی علیهالسّلام روایت میکند که: و کانَ إذا قامَ فی صَلاتِهِ تَرتَعِدُ فَرآئِصُهُ بَینَ یَدَیْ رَبِّهِ عَزَّوجَلَّ و کانَ إذا ذَکَرَ الجَنَّةَ و النّارَ اضْطَرَبَ اضْطِرابَ السَّلیمِ و یَسأَلُ اللهَ الجَنَّةَ و یَعوذُ بِهِ مِنَ النّار. ( الأمالی شیخ صدوق، ص۱۷۹)
شیخ کلینی (ره) نیز از امام صادق علیهالسّلام نقل میکند که: کانَ أبی علَیهِالسّلامُ یَقولُ: کانَ عَلیُبنُالحُسَینِ صلواتُاللهِعلَیهِما إذا قامَ فی الصَّلَوةِ کَأَنّهُ ساقُ شَجَرَةٍ لایَتَحَرَّکُ مِنهُ شَیءٌ إلاّ ما حَرَّکَهُ الرّیحُ مِنهُ. ( الکافی، ج۳، ص۳۰۰)