عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

تلاش برای رهائی و تجرّد نفس

این نفس به جائی می‌رسد که أصلاً تعلّق‌بردار نیست، به هیچ‌چیز تعلّق و وابستگی ندارد. خوشا به سعادت کسی‌که خودش را رها کند، خودش را از خودش رها کند و دیگر خودی نبیند و این هنگامی است که انسان از نفس بگذرد. انسان از نفس که بگذرد دیگر راحت می‌شود.

أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام می‌فرمایند: طوبَی لِمَن سَعَی فی فَکاکِ نَفْسِهِ قَبلَ ضیقِ الأَنْفاسِ و شِدَّة الإبْلاسِ (غررالحکم ودررالکلم، ص۸۲۰.). «خوشا به حال کسی‌که قبل از اینکه نَفَس‌ها به شماره درآمده و تنگ شود و بالا نیاید و پیش از آنکه در سختی ناامیدی و تنهائی و حیرت قرار گیرد، در رهائی نفس خود تلاش کند.»

«فکّ» یعنی اینکه انسان چیزی را که به دیگری چسبیده و نمی‌تواند حرکت کند از او جدا کند. در مجمع‌البحرین دارد که: فَکُّ رَقَبَة أی إعتاقُ رَقَبَة. «فکّ رقبه به‌معنای عتق و آزادکردن بنده است.» و فَکَکْتُ الشَی‌ءَ أی خَلَّصْتُه. «من این چیز را فکّ کردم، یعنی آن را جدا و رها کردم.» و فَکَّ الرَّهنَ بِمَعنَی خَلَّصَه (مجمع‌البحرین، ج۵، ص۲۸۴.). کسی‌که قرضی می‌گیرد و مالی را به رهن می‌گذارد، هنگامی‌که قرض را پرداخت کند و رهینه را بگیرد می‌گویند: «فکّ رهن شد؛ یعنی رهینه از گروبودن خلاص شد.»

أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام می‌فرمایند: طوبَی لِمَن سَعَی فی فَکاکِ نَفْسِهِ. «خوشا به سعادت کسی‌که در رهاکردن نفس خودش ساعی باشد.» نمی‌فرمایند: نفسش را از آتش جهنّم رها کند، همان‌گونه که در أدعیه داریم که: أَسأَلُکَ فَکاکَ رَقَبَتی مِنَ النّارِ.(مصباح‌المتهجّد، ج۱، ص۳۰۸.)

«خدایا! نفس من را از آتش جدا کن، رها کن.» مراد حضرت در اینجا فکاک نفس از آتش نیست، فکاک نفس از آلودگی نیست، بلکه خود این نفس از خودیّت و أنانیّتش جدا شود، از تعلّقات جدا شود و حالت تجرّد پیدا کند. مراد حضرت این‌است و إلاّ حضرت فکاک را مقیّد به نار می‌کردند.

حضرت فرمودند: طوبَی لِمَن سَعَی فی فَکاکِ نَفسِهِ، و مقیّد به قیدی نفرمودند؛ گرچه فکاک نفس با فکاک از آتش تلازم دارد. نفس انسان که از تعلّقات جدا شود از آتش جهنّم هم جدا شده است، از آلودگی‌ها هم جدا شده است؛ خوشا به‌حال کسی‌که سعی کند در فکاک نفس خودش، نفس را از تعلّقاتی که دارد رها و آزاد نماید.

غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود

ز هرچه رنگ تعلّق پذیرد آزاد است

(دیوان‌حافظ، ص۱۰، غزل ۱۶.)

این نفس به جائی می‌رسد که أصلاً تعلّق‌بردار نیست، به هیچ‌چیز تعلّق و وابستگی ندارد. خوشا به سعادت کسی‌که خودش را رها کند، خودش را از خودش رها کند و دیگر خودی نبیند و این هنگامی است که انسان از نفس بگذرد. انسان از نفس که بگذرد دیگر راحت می‌شود.

أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام می‌فرمایند: إنّ أَنْفاسَکَ أَجْزآءُ عُمُرِکَ فَلاتُفْنِها إلاّ فی طاعَة تُزلِفُکَ. (غررالحکم ودررالکلم، ص۲۲۲.) «نَفَس‌های تو أجزاء عمر تو می‌باشند.» همین نَفَس‌هائی که می‌کشید، انسان در هر دقیقه چقدر نفس می‌کشد؟ تمام این نَفَس‌ها هرکدام جزئی از عمر محسوب می‌شوند، فَلاتُفْنِها إلاّ فی طاعَة تُزلِفُکَ. «این أجزاء را فانی نکن، از بین نبر! مگر در اطاعتی که موجب تقرّب تو به‌سوی خدا باشد.»

حرف‌زدن بی‌جا، فناکردن عمر در غیر اطاعت پروردگار است.

فکر بی‌جا، ازبین‌بردن عمر در غیر اطاعت پروردگار است.

رفت‌وآمد بی‌جا هم اتلاف عمر در غیر اطاعت پروردگار است.

ملاک، طاعت پروردگار است؛ رفت‌وآمد، خواب، غذاخوردن، صحبت‌کردن و سکوت انسان باید برای او باشد.

أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام در روایتی دیگر می‌فرمایند: إنّ عُمُرَکَ وَقْتُکَ الَّذی أَنتَ فیهِ. (غررالحکم ودررالکلم، ص۲۲۲.) «عمر شما همین وقتی است که الآن در آن هستید.» این روایت خیلی شیرین است! حضرت می‌فرمایند: همین فرصتی را که دارید غنیمت بشمارید! از کجا معلوم که فردائی باشد؟!

مطالب جدید