چرا باید نسبت به دیگران تواضع داشته باشیم؟ انسان اگر توحید را خوب حس بکند و بفهمد که امانت دار است در این عالم، و از خودش استقلالی ندارد، خود به خود ریشه تکبر در وجود انسان میسوزد.
أخبرنی محمد بن محمد، قال أخبرنی أبو الحسن المظفر بن محمدالخراسانی، قال حدثنا محمد بن جعفرالعلوی الحسینی، قال حدثنا الحسن ابن محمد بن جمهور العمی، قال حدثنی أبی، قال حدثنا محمد بن أبی عمیر، عن جمیل بن دراج، عن أبی عبد الله جعفر بن محمد (علیهما السلام) قال: أَوْحَی اللَّهُ إِلَی مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ أَتَدْرِی یَا مُوسَی، لِمَ انْتَجَبْتُکَ مِنْ خَلْقِی، وَ اصْطَفَیْتُکَ لِکَلَامِی فَقَالَ لَا یَا رَبِّ، فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ إِنِّی اطَّلَعْتُ إِلَی الْأَرْضِ فَلَمْ أَجِدْ عَلَیْهَا أَشَدَّ تَوَاضُعاً لِی مِنْکَ، فَخَرَّ مُوسَی سَاجِداً وَ عَفَّرَ خَدَّیْهِ فِی التُّرَابِ تَذَلُّلًا مِنْهُ لِرَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ، فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ ارْفَعْ رَأْسَکَ یَا مُوسَی وَ أَمِرَّ یَدَکَ عَلَی مَوْضِعِ سُجُودِکَ وَ امْسَحْ بِهَا وَجْهَکَ وَ مَا نَالَتْهُ مِنْ بَدَنِکَ فَإِنَّهُ أَمَانٌ مِنْ کُلِّ سُقْمٍ وَ دَاءٍ وَ آفَةٍ وَ عَاهَةٍ. (الامالی للطوسی، ص ۱۶۵، ح ۲۷۵)
امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند به موسی بن عمران علیه السلام وحی فرمود: ای موسی! آیا می دانی چرا از میان آفریدگانم تو را برگزیدم و برای [شنیدن] سخنم تو را انتخاب کردم؟ عرض کرد: نه، ای پروردگار! خداوند به او وحی فرمود: من به زمین نگریستم و در روی آن کسی را نیافتم که در برابر من متواضع تر از تو باشد. حضرت موسی علیه السلام با شنیدن این سخن به سجده افتادند و گونه های خود را از روی ذلّت و خواری در پیشگاه خداوند به خاک مالیدند. خدا به ایشان وحی کرد که: سرت را بلند کن موسی و دستت را بر جای سجده بکش و با آن صورت و قسمت های مختلف بدنت را لمس کن که امان از هر بیماری، درد و آفت و آسیبی است.
أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَوْحَی إِلَی مُوسَی (علیه السلام) إِذَا جِئْتَ لِلْمُنَاجَاةِ فَاصْحَبْ مَعَکَ مَنْ تَکُونُ خَیْراً مِنْهُ- فَجَعَلَ مُوسَی لَا یَعْرِضُ أَحَداً إِلَّا وَ هُوَ لَا یَجْتَرِئُ أَنْ یَقُولَ إِنِّی خَیْرٌ مِنْهُ فَنَزَلَ عَنِ النَّاسِ وَ شَرَعَ فِی أَصْنَافِ الْحَیَوَانَاتِ حَتَّی مَرَّ بِکَلْبٍ أَجْرَبَ فَقَالَ أَصْحَبُ هَذَا فَجَعَلَ فِی عُنُقِهِ حَبْلًا ثُمَّ جَرَّ بِهِ فَلَمَّا کَانَ فِی بَعْضِ الطَّرِیقِ شَمَّرَ الْکَلْبَ مِنَ الْحَبْلِ وَ أَرْسَلَهُ فَلَمَّا جَاءَ إِلَی مُنَاجَاةِ الرَّبِّ سُبْحَانَهُ قَالَ یَا مُوسَی أَیْنَ مَا أَمَرْتُکَ بِهِ قَالَ یَا رَبِّ لَمْ أَجِدْهُ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَی وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَوْ أَتَیْتَنِی بِأَحَدٍ لَمَحَوْتُکَ مِنْ دِیوَانِ النُّبُوَّةِ. (عدةالداعی و نجاح الساعی، ص ۲۱۸)
خداوند به حضرت موسی -علیه السلام- وحی کرد این بار که به مناجات آمدی، کسی که تو از او بهتر هستی را با خودت بیاور.
حضرت موسی «علیه السلام» که پیامبر اولوالعزم است، دارای کتاب است، به تصریح قرآن به مقام مخلَصین راه یافته است، وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا، چه کسی ممکن است در زمان او از او بهتر باشد؟
هر چه در میان مردم گشت کسی را نیافت که بتواند بگوید من از او بهتر و بالاتر هستم. نفرمود که فلان آقا فاسق است، فاجر است، اهل معصیت است پس من از او بالاتر هستم.
بالا بودن و پائین بودن در دست ما نیست، خدا میداند، شاید این شخص گنهکار و ظالم، در نزد خدا خصوصیتی دارد که از من که پیغمبرم بالاتر باشد.
در میان مردم کسی را نیافت، به سراغ حیوانات رفت، سگی را دید، برای امتثال امر خداوند آن سگ را با خود به سوی کوه طور برد، سگی که نجس العین است و اگر به کاسه ای زبان بزند، با آب همهٔ دریاها هم نمیشود آن کاسه را پاک کرد، حتماً باید خاکمالش کرد و بعد با آب شست.
در راه با خود گفت از کجا که من بر این سگ شرف داشته باشم؟ لذا او را رها کرد و با دست خالی به کوه طور آمد.
خداوند فرمود مگر من امر نکردم که کسی را که از او بهتری با خودت بیاور؟
حضرت موسی «علیه السلام» عرض کرد: هر چه تفحص کردم، موجودی را که از او بهتر باشم نیافتم.
خداوند فرمود که به عزت و جلالم قسم که اگر کسی را با خودت میآوردی تو را از نبوت خلع میکردم.