عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

پیام آیة‌الله مظاهری به اولین همایش بین‌المللی مکتب فلسفی اصفهان

استاد عظیم‌الشّأن ما حضرت امام راحل عظیم‌القدر«قدّس‌سرّه» می‌فرمود که: صدر‌المتألهین کسی است که شریعت مطهّره و حکمت الهیّه را با هم ائتلاف داد و ما با بررسی کامل به این نتیجه رسیده‌ایم که هر کسی دربارۀ او وهم و توهینی کرده است، از قصور فهم در مطالب بلند پایۀ اوست.


پیام آیة‌الله‌ مظاهری مدّظله به اوّلین همایش بین‌المللی مکتب فلسفی اصفهان

به تاریخ ۱۲ اسفند ۱۳۹۱

منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیة‌الله‌ مظاهری مدّظله

بسم‌الله الرّحمن الرّحیم

قال‌الله‌تعالی: «یُؤْتِی الْحِكْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً كَثیراً وَ ما یَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ». (بقره: ۲۶۹)

همایش مکتب فلسفی اصفهان که با همّت و مشارکت شما اصحاب علم و رجال فلسفه برگزار می‌شود، کاری شایستۀ تحسین و اقدامی مبارک است که باید ابعاد ماندگار آن، به خوبی پی‌گرفته شود تا به امید خداوند متعال، نتایج و ثمرات مبارک‌تری را به ارمغان آورد. با اظهار تشکّر و قدردانی صمیمانه از همۀ دست اندرکاران و مسئولان این همایش و شما فرهنگ‌دوستان و فلسفه‌پژوهان که با شرکت خود، این نشست علمی را رونق بخشیده‌اید، نکاتی چند را یاد آور می‌شوم:

۱) فلسفه، جلودار همۀ علوم است چرا که محور فلسفه، مطلقِ حقیقت و حقیقتِ مطلق است و از این‌رو قلمرو و گسترۀ این علم شریف از سایر علوم، وسیع‌تر و عمیق‌تر بوده و بدین جهت فلسفه، نه منطقه‌ای و نه ملّی، بلکه جهانی و فراملّی است. عقل و برهانِ یقین‌آور، که اساس و زیربنای فلسفه را تشکیل می‌دهد، از هر شمس و قمری فروزان‌تر و نوربخش‌تر است، چنان‌که بزرگ حکیم متألّه مکتب اصفهان، جناب میرداماد علیه الرحمة و الرضوان نقل فرموده که: «لَو صُوّر الُعقلُ لأظلَمَت عنده الشمس و لَو صوَّر الجهل لَأضائَت عندهُ الظّلمه» و این سخن گران‌مایه، ریشه در بیان عرشی رسول خاتم «صلی‌الله‌علیه وآله وسلّم» دارد که فرمود: «الْعَقْلُ نُورٌ خَلَقَهُ اللَهُ لِلْإِنْسَانِ وَ جَعَلَهُ يُضِي‌ءُ عَلَى الْقَلْبِ لِيَعْرِفَ بِهِ الْفَرْقَ بَيْنَ الْمُشَاهَدَاتِ مِنَ الْمَغِيبَاتِ» [۱]

بنابراین فلسفه با زیر بنا و بنیاد عقل الهی، متکفّل هدایت همۀ دانش‌ها برای مصون ماندن از آسیبِ خطا و آفتِ اشتباه است و این البته رسالتی بزرگ و با اهمیّت و بی‌بدیل به شمار می‌آید. امّا روشن است که هجرت به ساحت فلسفه، در حوصلۀ هر دانش پژوهی نیست و تنها کسانی به این عرصه راه می‌یابند که به معنای درستِ کلمه، اهل تفکّر و خردورزی باشند.

۲) ویژگی با اهمیّت فیلسوفان الهی و حکیمان متألّه آن است که در غیبت خدا، فلسفه ورزی نمی‌کنند، بلکه در فضایی به تفلسف می‌پردازند که خداوند حاضر و ناظر است و آنان، خود را در محضر او می‌بینند. فیلسوف متألّه در طلب دانشی است که کانون مرکزی آن در خدا و تقوای الهی، نهفته است و بدین صورت است که سلوک علمی و فلسفی در نظر او، نه سلوکِ نظریِ صِرف یعنی طیّ طریق در جهت کشف حقایق، بلکه سلوک علمی همراه و همگام و آمیخته و مشوب به سلوک عملی است که از جملۀ نتایج و ثمرات عالیه‌اش، حصول و نه تحصیل علم حقیقی است. حکیم بزرگ الهی، جناب صدر المتألهین در مقدمۀ کتاب ارجمند مشاعر تصریح می‌کند که:

«و علومنا هذه لیست من المجادلات الکلامیّة و لا من التقلیدات العامّة و لا من الانظار الحکمیّتة البحثیّة، بل هی من البرهانات الکشفیة التی یشهد بصحّتها کتابُ الله و سنته نبیّهِ و احادیث اهل بیت النّبوة و الولایة و الحکمة سلام الله علیه و علیهم اجمعین».

این نحوۀ از تفلسف و تفکر، البته هرگز نمی‌میرد و همواره زنده و روشن باقی خواهد ماند، هر چند فراز و نشیب و اوج و افول را به مانند هر پدیدۀ دیگری تجربه می‌کند.

۳) مکتب‌های فلسفی اگر چه به نام منطقه‌ای که در آن ریشه و رشد یافته، تسمیه می‌شوند، ولی این مکتب‌ها نه در خلأ به وجود می‌آیند و نه در بعد از خود بی‌تأثیر می‌مانند. مکتب ارجمند فلسفی اصفهان نیز از این قاعدۀ کلی، مستثنی نیست. مکتب اصفهان اوّلاً ریشه در حوزۀ کهن فلسفی اصفهان داشته و ثانیاً از مکتب شیراز در کلام و فلسفه و از مکتب ابن عربی در عرفان، سیراب شده و پس از خود، مکتب تهران و سبزوار و بعد‌ها نجف و قم را رقم زده است. باری، اگرچه وقتی از مکتب فلسفی اصفهان، سخن گفته می‌شود منظور و متبادر به ذهن، دوره‌ای از مدرسۀ بزرگ فلسفۀ اصفهان در قرن یازدهم هجری و در دورۀ حکومت صفویان است، امّا کیست که نداند که اصفهان، همیشه کانون فیلسوفان و فلسفه بوده است؟ اصفهان اینک در عرصۀ فلسفه، دارای سابقه‌ای دستِ کم یک‌ هزار سال و بلکه بیشتر از آن است. حضور نسبتاً طولانی و پر برکت حجةالحق و شرف‌الملک شیخ‌الرئیس ابوعلی‌سینا در این دیار و تحولات نوینی که فلسفۀ اسلامی از ناحیۀ این نابغۀ دهر و اعجوبۀ عصر، پیدا کرد، سابقۀ حوزۀ فلسفی اصفهان را درخشان ساخته است. کار بزرگ ابن سینا، تحکیم بنیان تفکّر عقلانی در تمدّن اسلامی است و اینک تمدّن اسلامی به برکت تلاش حکیمان متألّهی چون او، صاحب میراث ارجمندی از حکمت معنوی است. اگر چه پس از او مدرسۀ فلسفه در اصفهان با فراز و نشیب‌هایی روبرو شد، ولی در دورۀ درخشان دیگری، متفکّران و فیلسوفانی به صحنه آمدند که با حفظ و تعمیق و توسعۀ همان میراث گران‌بها، تحولّات نوین دیگری را پدید آوردند و به این‌صورت آنچه را ما امروزه به نام مکتب فلسفی اصفهان می‌نامیم، به دست آنان ساخته و پرداخته شد. ابتدا سه فیلسوف مؤسّس یعنی حضرات میرداماد و شیخ‌ بهایی و میرفندرسکی«قدّس‌سرّهم» که با همۀ تفاوت مشرب‌ها و اختلاف نظرهای علمی و فسلفی، هماهنگ با یکدیگر هدف واحدی را برای ارتقاء علم و فکر و فسلفه دنبال کردند و در این جهت، نقطۀ عطفی در تاریخ فلسفۀ اصفهان و بلکه در تاریخ فلسفۀ اسلامی شدند.

برهان و فلسفۀ آنان در نهایت استحکام و آمیخته و مشروب از ایمان حقیقی بود و روح غالب فلسفه و تفکّر عقلانی آن بزرگواران از سرچشمۀ قرآن و عترت سیراب می‌گردید. آنان فلسفه را راهی عالی و علمی آلی برای دستیابی به حکمت الهی و معارف وحیانی کردند و به همه آموختند که فلسفه و تفکّر، صرفاً فهم و دانستن اصطلاحات و علوم رسمی سر به ‌سر قیل و قال نیست، بلکه صیرورت نفس است که ضمیر و قلب آدمی را برای یافتن مشهودات غیبی و اخذ نفحات الهی آماده می‌سازد.

پس از آنان بزرگانی نظیر میر سید احمد علوی، ملّاصدرای شیرازی، آخوند ملّا محمد تقی مجلسی، ملّا محسن فیض‌ کاشانی، میرزا رفیعای نائینی، فیّاض لاهیجی، ملّا رجبعلی تبریزی، آقا حسین خوانساری و امثال آنان که رضوان خداوند بر یکایکشان باد و در طبقات بعدی، کسانی چون قاضی سعید قمی و ملّا محمّد صادق اردستانی و ملّا اسماعیل خواجویی و آقا محمّد بیدآبادی و ملّا مهدی نراقی و ملّاعلی نوری«قدّس‌سرّهم» مکتب تأسیسی سه فیلسوف مؤسّس را با مجاهدت‌های علمی و نظری و تألیف آثار گران‌بها و تربیت شاگردان بی‌شمار، پی‌گرفتند و بدین‌سان مکتب فلسفی اصفهان، باعث تولّد مکتب فلسفی تهران و سبزوار شد تا جایی که تهران، شهر هزار حکیم و سبزوار، میزبان حاج ملا هادی سبزواری گردید. جریان‌های فسلفی کوچک و بزرگی که در دل مکتب فلسفی اصفهان پدید آمد، همگی با اهمیّتند، ولی در میانۀ «حکمت یمانیِ میرداماد» و «حکمت ایمانی شیخ بهایی» و «حکمت تطبیقی میرفندرسکی» و «حکمت تنزیهی ملّارجبعلی تبریزی»، این «حکمتِ متعالیۀ صدرالمتألهین» است که چون قمر منیر در آسمان فلسفۀ اسلامی می‌درخشد و اکنون چهار قرن است که فلسفۀ اسلامی در اختیار مدرسۀ فلسفی اوست و علی‌رغم همۀ مخافت‌های به‌جا و نابه‌جا و به فرض همۀ دشمنی‌ها و لعن‌ها و نفرین‌ها، چیزی از تسلّط فلسفی و فکری این مدرسه، کاسته نشده است.

استاد عظیم‌الشّأن ما حضرت امام راحل عظیم‌القدر«قدّس‌سرّه» می‌فرمود که: صدر‌المتألهین کسی است که شریعت مطهّره و حکمت الهیّه را با هم ائتلاف داد و ما با بررسی کامل به این نتیجه رسیده‌ایم که هر کسی دربارۀ او وهم و توهینی کرده است، از قصور فهم در مطالب بلند پایۀ اوست.

آن فیلسوف متألّه در همین مکتب فلسفی اصفهان رشد یافت و شخصیّت علمی و فکری او در همین مدرسۀ با عظمت تکوین پیدا کرد و هنوز هم ابعاد مختلف تفکّر عالی او، به طور کامل مورد توجّه جدّی واقع نشده است.

۴) این سابقۀ درخشان ماست، ولی ما اکنون نسبت صحیحی، با کمال تأسّف، با این سابقۀ درخشان نداریم. بی‌شک، وظیفۀ جدّی ما در دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیّه هم پاسداری از این میراث گران‌بها و هم تعمیق و توسعه و نوسازی آن است.

شخصیّت بزرگی مانند حضرت استاد عالیقدر علّامه طباطبایی«قدّس‌سرّه‌القدّوسی» که خود از خیل شیفتگان به حکمت متعالیه بود، با احساس ضرورت و به رغم همۀ مشکلات و بی‌مهری‌ها، در دوره‌ای از حوزۀ علمیّۀ مقدسۀ قم به احیای حکمت متعالیه پرداخت و مایۀ برکت‌های فراوان گردید. همّت والای ایشان برای ما درس‌آموز و عبرت‌انگیز است. احیاء و توسعۀ مکتب فلسفی اصفهان به همّتی والا و اتّحادی همگانی نیاز دارد. باید زمینه‌ها را فراهم آورد و راه را برای دانش‌پژوهان حقیقی باز کرد.

۵) باید دانست که اگرچه حکمت متعالیه، حرف آخر نیست و شکستن سلطۀ فکری صدرالمتألهین نیز محال نیست، امّا و هزار امّا که با اعمال جاهلانه و فحش و اهانت و هوچی‌گری و یا با حرف‌های سطحی به ظاهر علمی، پایه‌های تفکّر و شخصیّت کسی چون ملّاصدرا و امثال او نخواهد شکست. خود آن بزرگوار با کمال تواضع علمی و اخلاقی در مقدّمۀ اسفار می‌فرماید: «انّی ایضاً لا اَزعم اَنّی قد بلغتُ الغایَة فیما اوردتُه کَلّا فانّ وجوهُ الفهم لاتنحصر فیما فهمتُ و لاتُحصی، و معارف الحق لا تتقیّد بما رسمتُ و لا تحوی، لانّ الحق اوسعَ من اَن یُحیط به عقل واحد». این سخن، به روشنیِ تمام، حقیقت‌شناسیِ یک متفکّر درجۀ اول را نشان می‌دهد و باید سرلوحۀ عمل همۀ اهل فکر قرار گیرد.

۶) یک مکتب فسلفی پویا و زنده باید توانایی پاسخ به سؤالات جدید را داشته باشد.سؤالات رایج کهن در فسلفه، در جای خود ارزشمند و پاسخ بدان‌ها ضروری است، امّا یک مکتب فلسفی قدرتمند باید بتواند برمبنای منابع و قواعد خود، با چالش‌های نو و سؤالات دنیای معاصر، مواجه شود و نقدها و نظرها را به خوبی در بطن خود، فهم و هضم نماید. مکتب فلسفی اصفهان و فلسفۀ اسلامی، بی‌شک این قدرت را دارد، به شرط آنکه ما در جا نزنیم و توان بالقوّۀ این فلسفه الهی را با تلاش علمی و مجاهدت نظری، به فعلیّت رسانیم و با نقد و نظر و فکر و تأمّل، به تولید علم و دانش بپردازیم و میراث گران‌بهای پیشینیان را به آیندگان و نسل‌های بعدی منتقل نماییم. امید آنکه چنین باشد. اگر این همایش بتواند گامی در این مسیر بردارد، بی‌تردید به هدف خود رسیده است. توفیقات همۀ شما رجال علمی و فلسفی را از خداوند منّان خواستارم و بار دیگر از همگان صمیمانه در برپایی این نشست، تقدیر و تشکّر می‌کنم.

و السّلام‌ علیکم و رحمة‌الله وبرکاته.

حسین المظاهری

۱۹/ ربیع الثّانی / ۱۴۳۴

۱۲/اسفند/۱۳۹۱

پانویس

۱. عوالي اللئالي ، ج‌۱، ص ۲۴۸