عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

نامه آخوند ملاحسینقلی همدانی به یکی از علمای تبریز

مخفی نماناد بر برادران دینی که به جز التزام به شرع شریف در تمام حرکات و سکنات و تکلمّات و لحظات و غیرها راهی به قرب حضرت ملک الملوک جل جلاله نیست، و به خرافات ذوقیه اگر چه ذوق در غیر این مقام خوب است، کما دأب الجهّال و الصوفیّة خذلهم الله جل جلاله راه رفتن لا یوجب الا بُعداً حتی شخص هرگاه ملتزم بر نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد، اگر ایمان به عصمت ائمه اطهار صلوات الله علیهم آورده باشد، باید بفهمد از حضرت احدیت دور خواهد شد، و هکذا در کیفیت ذکر بغیر ما ورد عن السادات المعصومین علیهم السلام عمل نماید.


توضیح:

در خاتمه کتاب شریف تذکرة المتقین این نامه عرفانی از آیت الحق حضرت آخوند ملاحسینقلی همدانی أعلى الله درجاته السّامية درج شده و در توضیح آن آمده است: «این تعلیقه را به یکی از علمای تبریز مرقوم فرموده:»

این نامه از جهاتی بسیار مهم و قابل اعتنا است:

  • اولاً نشان می‌دهد که تا چه اندازه عرفای نجف به شرع اقدس پایبند هستند و التزام به شریعت محمدی را تنها راه سیر الی الله می‌دانند.
  • ثانیاً علی رغم ارتباط حسنه این بزرگان با صوفیه متشرع و مهذب، بزرگان این طریقه ابدا هیچ نزدیکی و همراهی با صوفیه غیرمتشرع نداشته بلکه با تعابیری مثل «الصوفیّة خذلهم الله» از صوفیه غیرمتشرع یاد کرده و راه ایشان را صرفاً موجب دوری از خدا می‌دانند.
  • ثالثاً به تصریح مرحوم آخوند در این نامه تنها اذکاری در سیر و سلوک قابل استفاده هستند که از معصومین علیهم‌السلام صادر شده باشند.

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.

مخفی نماناد بر برادران دینی که به جز التزام به شرع شریف در تمام حرکات و سکنات و تکلمات و لحظات و غیرها راهی به قرب حضرت ملک الملوک جل جلاله نیست، و به خرافات ذوقیه اگر چه ذوق در غیر این مقام خوب است، کما دأب الجهّال و الصوفیّة خذلهم الله جل جلاله [چنانکه روش نادانان و صوفیان که خداوند خوارشان سازد است ] راه رفتن لا یوجب الا بعدا [:جز دور گشتن را موجب نمی شود] حتی شخص هرگاه ملتزم بر نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد، اگر ایمان به عصمت ائمه اطهار صلوات الله علیهم آورده باشد، باید بفهمد از حضرت احدیت دور خواهد شد، و هکذا در کیفیت ذکر بغیر ما ورد عن السادات المعصومین علیهم السلام عمل نماید.

بناء علی هذا باید مقام بدارد شرع شریف را و اهتمام نماید هر چه در شرع شریف اهتمام به آن شده، و آنچه این ضعیف از عقل و نقل استفاده نموده‌ام اینست که اهمّ اشیاء از برای طالب قرب جد و سعی تمام در ترک معصیت است.

تا این خدمت را انجام ندهی نه ذکرت و نه فکرت به حال قلبت فایده ای نخواهد بخشید، چرا که پیشکش و خدمت کردن کسی که با سلطان در مقام عصیان و انکار است بی فایده خواهد بود، نمی‌دانم کدام سلطان اعظم از این سلطان عظیم الشأن است، و کدام نقار [گفتگو و ستیزه کردن، نزاع و جدال ] اقبح از نقار با اوست،

فانهم مما ذکرت انّ طلبک المحبّة الالهیّة مع کونک مرتکبا للمعصیة امر فاسد جدّا و کیف یخفی علیک کون المعصیة سببا للنفرة و کون النفرة مانعة الجمع معه المحبة و اذا تحقّق عندک انّ ترک المعصیة اوّل الدین و آخره، ظاهره و باطنه فبادر الی المجاهدة، و اشتغل بتمام الجدّ الی المراقبة من اوّل قیامک من نومک فی جمیع اناتک الی نومک و الزم الادب فی مقدس حضرته و اعلم انّک بجمیع اجزاء وجودک ذرّة ذرّة اسیر قدرته وراع حرمة شریف حضوره واعبده کأنّک تراه فان لم تکن تراه فانّه یراک و التفت دائما الی عظمته و حقارتک و رفته و دنائتک و عزّته و ذلّتک و غناه و حاجتک و لا تغفل شناعة غفلتک عنه جل جلاله مع التفاته الیک دائما و قم بین یدیه مقام العبد الذلیل الضعیف و تبصبص تحت قدمیه بصبصة الکلب النّحیف اَوَ لا یکفیک شرفا و فخرا انّه اذن لک فی ذکر اسمه العظیم بلسانک الکثیف الذی نجّسته قاذورات المعاصی؟

[پس از آنچه ذکر کردم بدان که محبت الهی را خواستن با مرتکب شدنت به معصیت، امری بسیار فاسد است. چگونه بر تو پوشیده است که معصیت سبب نفرت و بیزاری است و نفرت با محبت جمع نمی شود. و هرگاه در نزد تو ثابت شد که ترک معصیت، اول و آخر و ظاهر و باطن دین است مبادرت به مجاهده و کوشش نما و با کوشش تمام از ابتدای بیدار شدنت از خواب در همه لحظه ها تا زمان خوابیدن به مراقبت مشغول شو و در محضر مقدس الهی با ادب ملازم باش و بدان که تو با تمام جزء جزء و ذرّه ذرّه وجودت اسیر قدرت خداوند هستی و احترام محضر شریف او را مراعات کن و او را چنان عبادت کن گوییا او را می بینی پس اگر او را نمی بینی او حتما تو را می بیند[۱] و دائما متوجه بزرگی او و حقارت خود و بلندی او و پستی خود و عزت او و ذلت خود و بی نیازی او و حاجتمندی خود باش و از زشتی غافل بودنت از او، غافل مباش با این که او دائما به تو توجه دارد، و در برابر او چون بنده ای ذلیل و ناتوان بایست و همچون سگی نحیف در زیر قدمهای او دم جنبانی کن، آیا این شرف و افتخار، تو را کافی نیست که در بردن نام بزرگش به زبان ناپاک تو که کثافات گناهان آن را ناپاک کرده، به تو اذن و اجازه فرمود؟]

پس ای عزیز چون این کریم رحیم، زبان تو را مخزن کوه نور یعنی ذکر اسم شریف قرار داده، بی حیایی است مخزن سلطان را آلوده به نجاسات و قاذورات غیبت و دروغ و فحش و اذیت و غیرها من المعاصی نمودن، مخزن سلطان باید محلش پر عطر و گلاب باشد، نه مجلس مملو از قاذورات، و بی شک چون دقت در مراقبت نکرده ای نمی دانی که از جوارح سبعه یعنی گوش و زبان و چشم و دست و پا و بطن و فرج، چه معصیت ها می کنی، و چه آتش ها روشن می نمایی، و چه فسادها در دین خودت برپا می کنی، و چه زخمهای مکروه به سیف و سنان [شمشیر و نیزه ] زبانت به قلبت می زنی، اگر نکشته باشی، بسیار خوب است. اگر بخواهیم شرح این مفاسد را نمایم در کتاب نمی گنجد، در یک ورق چه می توانم بکنم، تو که هنوز جوارحت را از معاصی پاک نکرده ای، چگونه منتظری که در شرح احوال قلب چیزی به تو بنویسم، پس البدار، البدار الی التوبة الصادقة، ثمّ العجل، العجل، فی الجدّ و المراقبة.

[پس بشتاب، بشتاب به سوی توبه راستین سپس بشتاب بشتاب در کوشش و مراقبت ]

خلاصه بعد از سعی در مراقبت، البته طالب قرب، بیداری و قیام سحر را اقلا یک دو ساعت به طلوع فجر مانده الی مطلع الشمس از دست ندهد، و نماز شب را با آداب و حضور قلب به جا بیاورد، و اگر وقتش زیادتر باشد، به ذکر یا فکر یا مناجات مشغول بشود، لیکن قدر معینی از شب باید مشغول ذکر با حضور بشود، در تمام حالاتش خالی از حزن نبوده باشد، اگر ندارد، تحصیل نماید به اسبابش، و بعد از فراغ، تسبیح سیده نساء (علیهاالسلام) و دوازده مرتبه سوره توحید و ده مرتبه لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الملک الی آخر، و صد مرتبه لا اله اله الله، و هفتاد مرتبه استغفار بخواند و قدری از قرآن شریف تلاوت نماید و دعای معروف صباح، اعنی [مراد و مقصودم ] یا من دلع لسان الصباح الی آخر البته خوانده شود و دائما با وضو باشد، و اگر بعد از هر وضو دو رکعت نماز بکند، بسیار خوب است، بسیار ملتفت باشد که به هیچ وجه اذیتش به غیر نرسد، و در قضاء حوائج مسلمین لاسیّما علما و لا سیما اتقیائهم [بخصوص پرهیزگاران ایشان ] سعی بلیغ نماید، و در هر مجلس که مظنه وقوع در معصیت است البته، البته، البته اجتناب نماید، بلکه مجالست با اهل غفلت به غیر شغل ضرورة مضر است، اگر چه از معصیت خالی بوده باشد، کثرت اشتغال به مباحات و شوخی بسیار کردن و لغو گفتن و گوش به اراجیف دادن قلب را می میراند.

اگر بی مراقبت مشغول به ذکر و فکر بشود، بی فایده خودهد بود، اگر چه حال هم بیاورد، چرا که آن حال دوام پیدا نخواهد کرد، گول حالی را که ذکر بیاورد، بی مراقبه نباید خورد.

زیاده طاقت ندارم بسیار التماس دعا از همه شماها دارم، این حقیر کثیرالتقصیر و المعاصی را فراموش ننمایید و در شب جمعه صد مرتبه و در عصر روز جمعه صد مرتبه سوره قدر بخوانید.

و از جمله ابواب عظیمه ایمان حب فی الله جل جلاله و بغض فی الله جل جلاله می باشد و قد عُقِدَ له فی الوسایل و غیرها من کتب الاخبار باب مستقلا فارجع الیها لعلّک تعرف عظمته و تأخذ لنفسک نصیبا منه [به تحقیق که برای دوستی در راه خدا و دشمنی در راه خدا باب مستقلی در کتاب وسائل الشیعه و کتب اخبار دیگر منعقد شده است پس به آن کتب مراجعه کن شاید عظمت آن را دریابی و بهره ای از آن برای خویشتن برگیری ]

شکی نیست که محبوب اول ذات اقدس کبریائی جل جلاله می باشد بل و کل محبة لا ترجع الی محبته فلیس بشیء [بلکه هر محبتی که بازگشت به محبت خدا نکند ارزشی ندارد]

ثم بعده باید هر کس این سلطان عظیم الشأن را بیشتر دوست داشته باشد.

پس اول محبوب بعد از واجب الوجود، وجود مقدس ختمی مآب صلوات‌الله‌علیه‌و‌آله می باشد ثم بعده امیرالمؤمنین علیه‌السلام ثم الائمة المعصومون علیهم‌السلام ثم الانبیاء و الملائکة ثم الاوصیاء ثم العلماء و الاولیاء.

و در زمان خودش اتقیاء زمانش را لاسیّما اگر عالم باشد، ترجیح بدهد در محبت بر کسانی که بعد از اویند در درجه و هکذا یتنزّل [همینطور پایین تر می آید.]

و لیکن سعی نماید صادق باشد در این محبت، مرتبه آسانی نیست، اگر متفکر باشید، خواهید فهمید که اگر آثار محبت در حرکات و سکنات ظاهر شد، شخص مدعی این محبت صادق است، و الا فلا [وگرنه، نه ]لیکن گمان ندارم که به کنه و لوازمش برسی، و حقیر هم بیش از این در وسعم نیست.

الحاصل لا طریق الی القرب الا بشرع شریف فی کل کلیّ و جزئیّ

[خلاصه این که هیچ راهی به سوی قرب و نزدیکی به خداوند نیست مگر به وسیله (عمل به) شرع شریف در هر امر کلی و جزیی.]

پانویس

۱. بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۷۴.