شيخ صدوق در «علل الشرايع» از مفضل بن عمر، روايت مفصلى را نقل كرده كه در آن آمده است:
خداوند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را براى تمام پيامبران و رسولان فرستاده و امير المؤمنين عليه السّلام جانشين او در ميان آنان مىباشد. و همانگونه كه فرمانبردارى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر آنان واجب مىباشد، فرمانبردارى از امير المؤمنين عليه السّلام نيز بر آنان واجب بوده، مأمورين بهشت و دوزخ از او دستور گرفته، و فرشتگان مأمور به آمرزش خواستن براى شيعيانش مىباشند، همانگونه كه مأمور به پذيرش توحيد، نبوت و ولايت هستند.
خداوند متعال مىفرمايد:
«الَّذينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحيم كسانى كه عرش و اطراف آن را حمل مىكنند، با ستايش خدا او را منزه داشته و براى كسانى كه ايمان آوردهاند، آمرزش مىخواهند.»[۱]
از اين مطالب روشن مىشود كه تمام هدايتها و سعادتها منسوب به اين دو نفر و جانشينان آنها مىباشد. و بهمين جهت از طريق عامه و خاصه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده است كه فرمودند:
اگر گلزارها قلم، درياها مركب، جنيان حسابدار شده و انسانها بنويسند نمىتوانند فضايل امير المؤمنين صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بشمارند.
روايات قطعى داريم كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام و همچنين جانشينان آنها سرچشمه و منشأ همه خيرات هستند. پيش از اين، از پيشوايان اهل سنت، مانند «احمد بن حنبل» در مسند خود و «ابى يعلى» در كتاب «فردوس» و از «ابن خالويه» در كتاب «منهج التحقيق» روايت صريحى نقل كرديم كه شيعه، تسبيح، تقديس، ثنا كردن،لا اله الا اللّهگفتن و يكتا شمردن خدا را از آنان و فرشتگان نيز از شيعيان آنان آموختند.
زيارت جامعه كبيره كه شيخ صدوق آن را در «الفقيه» روايت كرده و تمام علماى شيعه آن را پذيرفته و به آن عمل كردهاند، بعضى از فرازهاى آن گوياى اين مطلب است كه آنان سرچشمه هر خير و سعادتى بوده، حساب خلق با آنان و بازگشتشان نيز بطرف آنان است.
و هر شريفى در مقابل آنان پايين آمده است. آنان معادن رحمت بوده و هر كسى كه خدا را يگانه بداند بايد آنان اين مطلب را از او بپذيرند. خدا با آنان شروع و با آنان كار را پايان داده، بخاطر آنان باران فرو فرستاده و بخاطر آنان آسمان را نگه داشته است، جسم آنان در ميان اجسام ديگران، روح آنان در ميان روحهاى ديگران و وجود آنان در ميان مردم است ولى جايگاه و منزلت آنان نزد خدا بگونهاى است كه كسى به آن نرسيده و توقع رسيدن به آن را هم ندارد.
شيعه و سنى روايت كردهاند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به على عليه السّلام فرمودند:
اگر عدهاى از امت من درباره تو سخنانى شبيه به آنچه مسيحيان در مورد عيسى بن مريم گفتند، بر زبان نمىآوردند، امروز درباره تو سخنى مىگفتم كه از كنار هر جمع مسلمانى كه مىگذشتى، از خاك پا و باقيمانده آب شستشويت برداشته و براى شفا پيدا كردن از آن استفاده كنند. ولى همين مقدار براى تو كافى است كه تو از من و من نيز از تو بوده، تو از من ارث برده و من نيز از تو ارث مىبرم.
اين روايت تصريح دارد به اين كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فقط از ترس از دين برگشتن مردم فضايل او را كتمان كرده است. در عين حال مىبينيم كه فضايل او آشكار و دنيا را پر كرده است. نيز در احاديث زيادى آمده است كه آنان علت ايجاد عالم بوده و حديث «لولاك لما خلقت الافلاك . اگر تو نبودى افلاك را نمىآفريدم.»[۲]معروف و مشهور است.
و كسى كه از چگونگى و حكمت خداوند در آفرينش عالم آگاه شود، يقين مىكند كه يكى از مخلوقات، اولين آفريده او، نزديكترينشان به او، واسطه فيض او، اسم اعظم او، «حجاب نزديكتر» و «نمونه برتر» مىباشد. طبق روايات زيادى كه وارد شده تمامى اين موارد در پيامبر ما صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وجود دارد. و اگر كسى اين مطلب را قبول كند در مورد فضايلى كه درباره پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اهل بيت او آمده است ترديد نخواهد نمود. و با تمام وجود باور مىكند كه عقل ما قدرت شناخت كامل آنان را ندارد. گرچه در اين راه تمام عمر خود را صرف كنيم.
«قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَدا . اگر آب دريا براى نوشتن كلمات پروردگارم مركب شوند پيش از اين كه كلمات پروردگارم تمام شود، آب دريا تمام خواهد شد.»[۳]
«و اگر چشمانم اجازه يابد، با يك نگاه كه در آرزوى آن بودم، معروف و مشهور خواهم گرديد، در حالى كه ناشناخته بودهام.
و من در ميان جلال و جمالش مدهوش شدم، و زبان حال، وضع مرا بازگو مىكند.
نگاههايت را به زيبايىهاى چهرهاش بيفكن. خواهى ديد كه تمام زيبايىها در چهرهاش فراهم آمده است.
اگر بنا باشد همه زيباييها چهرهاى را به حد كمال برساند، خواهى ديد كه زيباييش او را وادار به تهليل و تكبير مىكند.»[۴]
آنان منشأ، سرچشمه و پايان تمام فضايلى هستند كه در كلمات خداست. و اين آيه كلمات خدا را غير قابل شمارش اعلام كرده بود.
پس بدون هيچ شكى به اين نتيجه مىرسيم كه فضايل على عليه السّلام باندازهاى زياد است كه قابل شمارش نيست.
در اينجا بد نيست نوشتهاى از امام حسن عسكرى عليه السّلام كه در آن گوشهاى از فضايل اهل بيت عليهم السّلام آمده است را نقل كنيم:
ماييم كه با گامهاى نبوت و ولايت قلههاى حقيقت را فتح نموده و هفت طبقه كوههاى بلند فتوى را با هدايت روشن نموديم. ماييم شيران درنده نبرد و كسانى كه دشمن را از پا مىاندازند. امروز شمشير و قلم از آن ماست و فردا پرچم ستايش و علم از ما. نوههاى ما هم پيمانان دين، جانشينان پيامبران، چراغهاى مردم و كليدهاى كرم هستند. «همسخن» خدا بخاطر گواهى ما به وفاى او لباس برگزيدگى را پوشيده و «روح القدس» از ميوه نوبر باغهاى ما چشيد. شيعيان ما اهل نجات، پاك، ياور و محافظ ما و دشمن ستمكاران مىباشند. و بعد از سختىها چشمههاى زندگى براى آنها مىجوشد، تا «الم» و «طه» و «طواسين» را تمام نمايند. (امضا) حسن بن على العسكرى. سال دويست و پنجاه و چهار
در ميان مسلمانان دليلى قويتر از كتاب خداى متعال نمىباشد. در اين كتاب آيههايى وجود دارد كه بروشنى فضايل رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بيان مىكند و مىگويد كه آن حضرت براى تمام مردم فرستاده شده، رحمتى براى جهانيان بوده، به بالاترين درجه نزديكى به خداوند رسيده.«ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى. فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى»[۵]، محبوب خدا و آخرين پيامبران بوده، از تمام پيامبران براى او پيمان گرفته شده و خداوند خير زياد و مقامى پسنديده به او عنايت فرموده است. خداوند به پيامبرى با چنين اوصافى، در آيه «مباهله» دستور مىدهد كه اعلام كند: على مانند خود او مىباشد. با اين مقدمات نتيجه مىگيريم كه على عليه السّلام بعد از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برترين مخلوقات است.
اين مطلب بطور مشروحتر از كتابهاى آسمانى نيز نقل شده است:
الف- در كتابى كه «شيث» از پدرش «آدم» به ارث برده آمده است:
«آدم» به نورى كه پرتو افشانى مىنمود و تمام فضا را روشن كرده بود نگريست كه از مشرق آمده و تا مغرب را پوشانيد آنگاه بالا رفت تا به ملكوت آسمان رسيد، سپس رو به من كرد. و من فهميدم نورى كه همه جا را بخوبى روشن كرده نور محمد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مىباشد. چهار نور نيز از سمت راست، چپ، پس و پيش او را در بر گرفته بودند كه در روشنايى و خوبى خيلى شبيه آن بودند. به من گفتند:
آدم اين نور و نورهاى اطراف آن وسيله تو و وسيله مخلوقاتم هستند كه رستگار مىشوند... اين يكى، احمد و سرور آنان و سرور مردمان است كه با علم خود آن را انتخاب كرده و اسم او را از اسم خود گرفتهام و من محمود هستم و او محمد. و اين، برادر تنى و وصى او مىباشد كه او را بوسيله او يارى مىكنم... دلهاى پيامبران برگزيده خود را نگاه كردم و نديدم كسى مانند محمد برگزيده مخصوصم فرمانبردارم بوده و خيرخواه خلقم باشد. او را با آگاهى انتخاب كرده و نام او را در كنار نام خود قرار دادم. آنگاه ديدم قلب خواص او كه بعد از او هستند، مانند قلب او مىباشد. آنان را نيز با او پيوند داده، وارثان كتاب، وحى و آشيانههاى حكمت و نور خود قرار داده و به نام خود سوگند ياد كردهام هيچگاه كسى را كه مرا ديدار كند و به يكتا دانستن من و رشته دوستى آنان چنگ زده باشد، با آتش خود عذاب نكنم.
ب- در كتاب «ادريس» كه از «شيث» به او ارث رسيده است، آمده است:
«ادريس» به قوم خود گفت:
فرزندان پدر شما ،«آدم» عليه السّلام و فرزندان فرزندان او و خاندان آنان از يكديگر پرسيدند: بنظر شما چه كسى نزد خدا عزيزتر، داراى مقام بهتر و نزديكتر به اوست؟
عدهاى گفتند:
پدر شما، آدم، كه خداى متعال او را با دست خود ساخته، فرشتگان خود را براى او به سجده افكنده، او را در زمينش جانشين قرار داده و همه مردم را تحت تسلط او در آورده است.
عدهاى گفتند:
فرشتگانى كه هيچگاه از فرمان خداوند سرپيچى ننمودهاند.
عدهاى گفتند:
رؤساى سهگانه فرشتگان، جبرييل، ميكاييل و اسرافيل.
آنگاه بسوى «آدم» عليه السّلام روانه شده و جريان را تعريف كردند.
او گفت:
فرزندانم به شما مىگويم كه چه كسى نزد خداى متعال از تمام مخلوقات عزيزتر است. بخدا سوگند، آنگاه كه روح در من دميده شد و نشستم عرش بزرگ خداوند برايم درخشيد، نگاه كردم ديدم در آن نوشته است: لا إله إلا اللّه ، محمد رسول خداست. فلانى امين خداست. فلانى برگزيده خداى متعال است و نامهاى ديگرى كه با نام محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مقرون بود نوشته شده بود.
آنگاه گفت:
در آسمان جايى نبود مگر اين كه روى آن نوشته بودند«لا اله الا اللّه»و هر جايى كه«لا اله الا اللّه»نوشته شده بود، نوشته بودند - البته نه با خط بلكه خلقتا -«محمد رسول اللّه،»«محمد رسول خداست» و هر جايى كه نوشته بود: «محمد رسول خداست» نوشته بود: «فلانى برگزيده خداست.»، «فلانى دوست صميمى خداست.» «فلانى امين خداى عز و جل است» و نيز نامهاى ديگرى نوشته بود.
«آدم» فرمود:
فرزندانم محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و كسانى كه نامشان همراه با نام او نوشته شده بود، از تمامى مردم پيش خداوند عزيزتر هستند.
ج- از كتاب «صلوات» حضرت إبراهيم خليل عليه السّلام نقل شده كه:
در «تابوت» نگاه كرد، خانه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آخرين پيامبران را ديد در حالى كه على بن ابى طالب در سمت راست او و دست به دامان او بود.
نيز شكل بزرگ و درخشانى ديد كه در آن نوشته شده بود:
اين وصى و برادر تنى اوست كه او را يارى و تقويت مىكند.
إبراهيم پرسيد:
پروردگارا، خداى من، سرور من اين مخلوق شريف كيست؟
خداى عز و جل وحى فرمود:
اين بنده و دوست صميمى من، آغازگر و پاياندهنده است و اين وصى و وارث او مىباشد.
عرض كرد: آغازگر و پاياندهنده كيست؟
فرمود:
اين محمد است، برگزيده من، اولين مخلوق من و بزرگترين حجت من در ميان مردمان من است. وقتى كه آدم در مرحله گل و جسد بسر مىبرد، او را آگاه نموده و حياتش دادم. و در زمانى كه پيامبرى نبود او را براى تكميل دين به پيامبرى برانگيخته و با او به رسالتها و انذارهاى خود پايان دادم.
اين هم برادر و بهترين دوست اوست. پيش از اين كه آسمان و زمينم و مخلوقات خود را بيافرينم بخاطر اينكه از آنان و دلهايشان آگاه بودم، آنان را خلق كرده رشته برادرى بين آنها ايجاد، آنان را انتخاب، بر آنان درود فرستاده و مباركشان نمودم. آنان را پاك و خالص كردم. نيكوكاران از آنها و دودمان آنها برخاستهاند. و من از حال بندگان خود آگاهم.
د- در سفر دوم «تورات» آمده است:
در ميان درس نخواندههاى فرزندان اسماعيل رسولى برانگيخته، كتاب خود را بر او فرو فرستاده، و شريعت گرانبهايى را بوسيله او براى تمامى مخلوقاتم مىفرستم. حكمت خود را به او عنايت كرده، با فرشتگان و لشكريانم او را تقويت نموده و دودمان او را مبارك مىگردانم... با دوازده نفر از دودمان او دين خود را كامل نموده و او آخرين پيامبر و رسولى است كه مىفرستم.
ه- در مفتاح چهارم وحى به عيسى عليه السّلام آمده است:
عيسى اى فرزند بتول پاك به سخنانم گوش و در راه من كوشش كن. تو را بدون اينكه پدرى داشته باشى آفريده و نشانهاى براى مردمان قرار دادم. فقط مرا پرستش نموده و فقط بر من توكل كن.كتاب را به جد و جهد بگير و آن را براى اهل سوريا تفسير كن. و از طرف من به آنان بگو: من خدايى هستم كه هيچ خدايى بجز من نبوده، زنده، ازلى و قيوم بوده تغيير نكرده و از بين نمىروم. پس به من و به رسول و پيامبر درس نخواندهام كه در آخر الزمان بوده و پيامبر رحمت و نبرد و اولين و آخرين مىباشد ايمان آوريد. او اولين پيامبرى بود كه آفريده شد، و آخرين پيامبرى بود كه مبعوث گرديد.
مطالبى كه از كتابهاى آسمانى نقل كرديم بنقل از روايت سيّد در اقبال با اسناد صحيح از «ابى المفضل محمد بن عبد المطلب شيبانى» بود. و در كتاب «حسن بن اسماعيل اشناس» از «كتاب اعمال ذى حجه» درباره مباهله پيامبر مىگويد: هنگامى كه پيامبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نمايندگانى براى مسيحيان نجران فرستاد و آنان را به پذيرش اسلام دعوت فرمود، آنان براى تطبيق خصوصيات آخرين پيامبر كه در كتاب «جامعه» بود به اين كتاب مراجعه نموده و عين اين مطالب را با همين الفاظ در كتابهاى مذكور مطالعه نمودند. و همين مقدار براى اثبات فضايل امير المؤمنين عليه السّلام كافى است.
بهر صورت فضايلى را كه مخالفين اهل بيت و حتى دشمنان آنها براى على، امير المؤمنين عليه السّلام نقل كردهاند بيش از حد تواتر است. بلكه حديث غدير و تصريح پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به اولويت امير المؤمنين عليه السّلام بر مؤمنين، نسبت به خود آنها، نيز در روايات آنان بيش از حد تواتر است، چه رسد به روايات شيعه. تا جايى كه «ابن حجر عسقلانى» با اين كه دشمن اهل بيت است درباره حديث غدير مىگويد:
سى نفر از صحابه با اسناد صحيح و معتبر آن را روايت نمودهاند.
البته بعد از اين سخن مىگويد:
فلانى آن را ضعيف دانسته است. كه چنين سخنى از عجايب روزگار است.
«سيد» از كتاب «ابى سعيد مسعود بن ناصر سجستانى» كه مخالف اهل بيت مىباشد بنقل از صد و بيست نفر از صحابه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل كرده است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تصريح به وجود اين فضايل در على عليه السّلام نموده است. و نيز از محمد بن جرير طبرى تاريخنگار، از كتاب «الرد على الحرقوصية» حديث غدير و تصريح پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به ولايت على عليه السّلام را با هشتاد و پنج سلسله سند نقل كرده است. و نيز از حافظ، «ابن عقده» نقل نموده است كه او با صد و پنج سلسله سند رواياتى را نقل كرده است كه در آن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تصريح به ولايت امير المؤمنين عليه السّلام نموده است. براى توضيح بيشتر مىتوان به كتاب «عبقات الانوار» تاليف سرور علماى بزرگ «مير حامد حسين» قدّس سرّه مراجعه كرد، كتاب بىنظيرى كه درباره اثبات جانشينى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نوشته شده و در اسلام و ساير اديان بىسابقه است.