بايد بدانى آن كس كه سعى و تلاشش در جمع آورى مال است، زيانكار مىباشد. اين مطلب با چند دليل بيان مىگردد:
به خود ظلم كرده كه همّ و غمّ خويش را صرف طلب آن نموده است، چون اين فرد، اگر بين مردم باشد، فكرش به آن مالها مشغول است و اگر تنها باشد (باز) از ترس دزد، خواب راحتى ندارد.
عالمى مىگفت: فقرا سه خصلت دارند: يقين (به رزّاقيت الهى) دارند، فكر و خيالشان هميشه آرام و راحت است و حسابشان در روز قيامت خفيف و اندك مىباشد.
و اغنيا نيز سه خصلت دارند: رنجهايى كه در طلب مال كشيدند، قلبشان بدان مشغول است و حسابشان شديد خواهد بود.
فكرشان مشغول به اين است كه: با اين مالها چه كنند و از چه راهى آن را زيادتر نمايند، چگونه آن را از شرّ دزد و مانند آن نگاهدارى كنند و چگونه از آن مالها استفاده نمايند.؟
اين گروه، در همين حالات بسر مىبرند كه ناگاه مرگشان فرا مىرسد و آرزوهايشان را بر باد داده ولى بار سنگين آن مال، بر دوششان مىماند.
حضرت عيسى- عليه السّلام- فرمود:
«ويل لصاحب الدّنيا كيف يموت و يتركها، و يأمنها و تغرّه، و يثق بها و تخذله؟!»«واى بر صاحب دنيا! كه چگونه مىميرد و آن را رها مىسازد، او (به خيالش خودش) از شرّ دنيا در امان بود، ولى دنيا او را فريب داد. او به دنيا اعتماد و اطمينان داشت، ولى دنيا او را خوار و ذليل كرده بود».
جمعآورى مال، آرزوهاى، طولانى مىآورد، قلب را تيره مىكند و شيرينى عبادت را از قلب خارج مىنمايد كه اين از بزرگترين بدبختيهاى انسان است.
حضرت عيسى- عليه السّلام- فرمود:
«بحقّ اقول لكم: كما ينظر المريض الى الطّعام فلا يلتذّ به من شدّة الوجع كذلك صاحب الدّنيا لا يلتذّ بالعبادة و لا يجد حلاوتها مع ما يجد من حلاوة الدّنيا»«و بحقّ اقول لكم: كما انّ الدّابّة اذا لم تركب تمتهن و تصعب و تغيّر خلقها كذلك القلوب اذا لم ترقّ بذكر الموت و نصب العبادة تقسوا و تغلظ».بحق به شما مىگويم: همچنان كه مريض به غذا نظر مىكند، ولى به خاطر شدّت دردش از آن لذت نمىبرد، هم چنين صاحب دنيا از عبادتش لذت نخواهد برد و تا وقتى كه دنيا در ذايقهاش شيرينى مىكند، از شيرينى عبادت بهرهاى نصيبش نمىگردد.
«و بحقّ اقول لكم: انّ الزّقّ اذا لم ينخرق يوشك ان يكون وعاء العسل كذلك القلوب اذا لم تخرقها الشّهوات او يدنسها الطّمع او يقسها النّعم فسوف تكون اوعية الحكمة»«و بحق مىگويم همچنان كه اگر مدتى بر حيوان سوار نشوند و او را رها كنند، پس از آن سوارشدنش مشكل مىشود و حيوان ضعيف مىگردد، هم چنين قلوب انسانها اگر با ياد مرگ و عبادات، رقيق و نرم نشوند، دچار قساوت مىگردند و سخت مىشوند».
«و بحق مىگويم كه اگر مشك پاره نگردد، ممكن است ظرف عسل گردد، هم چنين دلها اگر به وسيله شهوات پاره نگردند، يا با طمع، چركين نشوند، يا نعمتهاى بسيار، موجب قساوتش نگردند، مىتوانند ظروف خوبى براى حكمت باشند».
طالب مال، نه تنها به مرادش نمىرسد، بلكه به عكس آن دست مىيابد، چون مقصود از سعى و تلاش و جمعآورى آن، رسيدن به راحتى بود، بلكه بر عكس موجب ازدياد همّ و غم و مشكلاتش مىگردد تا جايى كه آنچنان كه از مال فرار مىكند، از مارهاى سياه و سگهاى درنده فرار نمىنمايد.
عالمى مىگفت: فقير از سه چيز در راحتى و آسايش بسر مىبرد و غنى بدان مبتلاست. پرسيدند آن سه چيز چيست؟ گفت: ظلم حاكمان (كه به زور مال را بگيرند) حسادت همسايگان و چاپلوسى برادران .كه امير المؤمنين- عليه السّلام- فرمود:
«الفقر خير من حسد الجيران، و جور السّلطان، و تملّق الاخوان».«فقير بودن بهتر است از حسادت همسايگان و ستم حاكمان و چاپلوسى برادران (و نزديكان)».
شاعرى مىگويد:
و طالب المال في الدّنيا ليحرسه
و لم يخف عند جمع المال عقباها
كدودة القزّ ظنّت انّ سترتها
تعينها و الّذى ظنّته ارداها
آن كس كه در دنيا در طلب مال بسر مىبرد و آن را حراست مىكند اما از عاقبتش نمىهراسد، مانند كرم ابريشم است كه خيال مىكند پيلههايش او را كمك مىكنند ولى همانها موجب هلاكتش مىگردند».
دنيا را در برابر فروختن عمرش خريدارى كرد و حال آنكه عمر، نفيسترين چيز است هم براى دنيا و هم براى آخرت كه اگر به عاقلى بگويند عمرت را به ملك دنيا بفروش، نخواهد پذيرفت، بلكه هنگام حضور فرشته مرگ،حاضر است تمام اموالش را در برابر يك روز عمر اضافى بدهد.
اما تو اين عمر را به تدريج به چيزهاى پست و كم ارزشى مىفروشى كه هيچ قيمت ندارند، فكرت را بكار بينداز كه بر فرض، عمر يك انسان معمولى صد سال باشد، اگر به او بگويند اين صد سال را در مقابل اندازه كره زمين طلا بفروش، او هرگز اين معامله را انجام نخواهد داد. بعد ببين هر يك سال، چقدر ارزش دارد (كه برابر است با يك صدم طلا به اندازه زمين) آنگاه با تقسيم بر دوازده، ارزش هر ماه و با تقسيم مجدّد بر سى، ارزش هر روز را به دست خواهى آورد كه قابل شمارش نخواهد بود، اما تو اين يك روز را به يك درهم يا يك دينار يا نصف دينارى مىفروشى، چه ضررى عظيمتر از اين است؟
ممكن است گفته شود: انسان براى بقاى حيات، به غذا نيازمند است و آن هم فراهم نمىشود مگر با كار كردن و حاصل كار (با رعايت جهات شرعى و حقوق ديگران معمولا) در يك روز، يك درهم يا يك دينار بيشتر نمىشود، پس خواهى نخواهى انسان ضرر كرده است.
مىگوييم: اگر مقصود بنده از كسب و كار، اين باشد كه قوتش را فراهم كند تا بتواند براى آخرتش عمل نمايد، هرگز چنين فردى يك روز را به يك درهم يا يك دينار نفروخته بلكه آن روزش سراسر عبادت بوده است، چون چنين عملى خود، نوعى عبادت است و كمترين عبادت، ارزشش قابل قياس با چند، برابر كل دنيا نخواهد بود، چون نعمت آخرت، دائمى و نعمت دنيا زوال پذير است، پس چگونه مىتوان چيز دائم را با چيز زايلشدنى، سنجيد؟
مگر سخن رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- را نشنيدى كه فرموده است:
«من قال: «سبحان اللَّه»! غرس اللَّه بها عشر شجرات في الجنّة فيها من انواع الفواكه».«هر كس يك سبحان اللَّه بگويد، خداوند متعال ده درخت در بهشت برايش مىكارد كه تمامى انواع ميوهها را داراست».
طعمهاى اين ميوهها گوارا و انواعش مختلف است، حتى روايت شده كه خورنده آن، وقتى از رطب خوردن (مثلا)، سير شده، انگور مىشود و از خوردن انگور هم كه سير شد، انجير و انار مىگردد و همين طور در برابر انسان به رنگهاى گوناگون در مىآيد، يعنى ميوه اين درخت بسته به خواست انسان است و هيچ گونه رنج و سختى نيز در تهيّه آن وجود ندارد.
اگر چنين درختى را به دنيا بياورند و بخواهند آن را بفروشند، خيال مىكنى پادشاهان چه مبلغى براى خريداريش مىپردازند؟ مضافا به اينكه اين درخت نياز به آبيارى و رسيدگى ندارد، به علاوه، اگر چنين درختى ده هزار سال عمر كند، يك چنين رقمى در برابر حيات ابدى و جاويد، قابل قياس نيست.
رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود:
«لو انّ ثوبا من ثياب اهل الجنّة القى الى اهل الدّنيا لم تحتمله ابصارهم و لماتوا من شهوة النّظر اليه»«اگر لباسى از لباسهاى اهل بهشت براى اهل دنيا فرستاده شود، چشمهايشان قدرت نگاه كردنش را ندارد و از لذت نظر به آن، جان خواهند داد».
وقتى حال لباس، اين چنين است، ديگر حال پوشنده لباس چگونه مىباشد؟ (خدا مىداند) و سخن امير المؤمنين- عليه افضل صلوات المصلّين.
رساننده همين معناست كه:
«لو رميت ببصر قلبك نحو ما يوصف لك من نعيمها لزهقت نفسك و لتحمّلت من مجلسى هذا الى مجاورة اهل القبور استعمالا لها و شوقا اليها»«اگر چشمان قلبت را متوجه اوصاف نعمتهاى بهشت كنى، جان خواهى داد و از همين جا به همسايگى اهل قبور خواهى شتافت و در رسيدن به آنان عجله و شوق نشان مىدهى».
وقتى توجه به اوصاف نعم بهشتى، اين گونه اثر دارد، پس چگونه خواهد بود ديدن خود آن نعمتها؟ از معصومين- عليهم السّلام- روايت شده است كه فرمودند:
«كلّ شيء من الدّنيا سماعه اعظم من عيانه، و كلّ شيء من الآخرة عيانه اعظم من سماعه»«هر آنچه در دنياست، شنيدنش بهتر است از ديدنش و هر چه در آخرت هست، ديدنش بهتر است از شنيدنش».
خداوند متعال مىفرمايد:
- وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً .[۱]«چون آن جايگاه نيكو را مشاهده كنى، عالمى پر نعمت و كشورى بىنهايت بزرگ خواهى يافت»
در وحى قديم آمده است:
«اعددت لعبادى مالا عين رأت، و لا اذن سمعت، و لا خطر بقلب بشر»«براى بندگانم چيزهايى فراهم كردم كه نه چشم كسى ديده و نه گوشى شنيده و نه به قلب بشرى خطور كرده است».
اى عزيز! اگر مشتاق اين نعمتها هستى بايد دنيا را ترك كنى، چون ترك دنيا مهريه آخرت است. دنيا و آخرت مانند دو هوويند كه هر قدر يكى را راضى كنى، ديگرى ناراضى مىگردد يا مانند مشرق و مغربند كه هر چه به يكى نزديك گردى، از ديگرى دور مىشوى.
سخن حضرت صادق- عليه السّلام- در همين زمينه است كه مىفرمايد:
«انّا لنحبّ الدّنيا، و ان لا نؤتاها، خير لنا من ان نؤتاها و ما اوتى ابن آدم منها شيئا الّا نقص حظّه من الآخرة»«ما (انسانها) دنيا را دوست داريم، ولى اگر بدان نرسيم بهتر از آن است كه به آن برسيم و هرگز به فرزندان آدم چيزى از دنيا داده نشد، مگر آنكه از بهره اخروىشان كم گرديد».
البته بايد توجه داشت كه منظور حضرت از جمله: «ما دنيا را دوست داريم»، اشاره به حال نوع انسانهاست كه دنيا را دوست دارند نه اينكه منظور حضرت، بيان حال خود يا آباء و ابناء طاهرينش- عليهم السّلام- باشد كه شأن آن بزرگان، از اين سخنان بسيار بالاتر است، چگونه چنين چيزى ممكن است در حالى كه جبرئيل سه مرتبه نزد رسول اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- آمد و كليدهاى بهشت را نزد حضرت آورده چنين گفت:
«هذه مفاتيح كنوز الدّنيا و لا ينقص من حظّك عند ربّك شيء»«اين كليدهاى گنجهاى دنياست (اگر آنها را بپذيرى) از مقامات تو نزد پروردگارت ذرهاى كم نخواهد شد».
اما حضرت ابا فرمودند و چيزى را كه خداوند متعال آن را كوچك كرده، بزرگش ننمودند.
دنيايى كه در برابر اين نعمت عظيم آن را مىخرى، جز يك لحظه بيش نيست، چون نه لذتهاى گذشتهاش فعلا يافت مىشود و نه سختيها و دردهايش.
و آينده هم كه هنوز نيامده، پس دنيا و لذتهاى آن، تنها عبارت است از همين يك لحظهاى كه در آن قرار دارى. به همين خاطر است كه على- عليه السّلام- به «سلمان فارسى» فرمود:
«وضع عنك همومها لما ايقنت من فراقها»«همت تو دنيا نباشد، چون يقين دارى كه از تو جدا خواهد شد».
علاوه بر اين، مىبينيم كسى دنيا را به خاطر آخرت نفروخت مگر اينكه نسبت به هر دو سود برد و كسى آخرت را بخاطر دنيا نفروخت مگر اينكه نسبت به هر دو زيان ديد، اگر سخن ما را باور نداريد سخن خدا را باور مىكنيد كه به دنيا مىفرمايد.
«اخدمى من خدمنى، و اتعبى من خدمك»«خادم آن كس باش كه خادم من است و به رنج بينداز آن كس را كه خادم تو است».
اگر به كارى مشغول هستى، ذكر خدا را غنيمت شمار و نامه اعمالت را از حسنات پر كن، مگر نشنيدى حكايت عابد دربان و جلالت قدرش را با اينكه در بازار، مشغول كارش بوده است كه ان شاء اللَّه تعالى ماجرايش در همين كتاب در باب ذكر خواهد آمد «۱».
روايت شده كه آقاى ما أمير المؤمنين- عليه السّلام- هر گاه از جهاد فارغ مىشد، به كار تعليم مردم و قضاوت بين آنان مشغول مىگرديد و از آن هم كه فارغ مىشد، در باغش با دستان مبارك خود، مشغول به كار مىگرديد ولى با اين حال ذكر خداوند جليل را به همراه داشت.
«حكم بن مروان»، از «جبير بن حبيب» روايت كند كه براى عمر، مشكلى پيش آمده بود كه از حل آن عاجز شده رو به مهاجرين كرد و گفت: نظر شما چيست؟
گفتند: اى امير المؤمنين! تو ملجأ و پناه مايى (از ما سؤال مىكنى؟) عمر ناراحت شد و گفت:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً .[۲]
«اى اهل ايمان! متقى و درست گفتار باشيد».
به خدا قسم! هم من و هم شما، همه مىدانيم كه راهگشاى اين مشكل كيست؟
گفتند: منظورت على بن ابى طالب- عليه السّلام- است؟
گفت: چرا مردم براى مشكلشان به او رجوع نكردند و به سوى من آمدند؟ آيا تاكنون هيچ زنى، فرزندى مانند او به دنيا آورده است؟
گفتند: به دنبالش بفرست.
عمر آهى كشيد و گفت: وى مردى است از بزرگان بنى هاشم، از نزديكان رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- و باقيمانده علم او، برويد او را بياوريد.
مردم به طرف آن حضرت حركت كردند، ديدند آن جناب در باغى مشغول بيل زدن است و اين آيه را تلاوت مىفرمايد:
- أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى .[۳]«آيا انسان مىپندارد كه به حال خود واگذاشته شده است؟ آيا ابتدايش منى نبود؟ سپس به صورت خون بسته در آمد و آنگاه (به اين صورت زيباى حيرت انگيز) آراسته گرديد؟».
اين را مىخواند در حالى كه اشك از چشمان مباركش جارى بود، مردم از گريه آن حضرت به گريه افتادند، وقتى كه آرام شدند، عمر سؤال خود را پرسيد و حضرت جواب فرمود، آنگاه عمر دستهايش را به هم پيچانيد و گفت: خدا تو را اراده كرده است، اما چه كنم كه اين قوم آن را نپذيرفتند.
حضرت به او فرمود:
«يا ابا حفص، خفّض عليك من هنا و من هنا»«اى عمر صدايت را كوتاه كن»،
آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود:
- إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ مِيقاتاً .[۴]«همانا روز قيامت، وعدهگاه است».
عمر برگشت در حالى كه چهرهاش چون شب، سياه گشته بود.
اى برادر! اگر عمرت را به نعمت جاودان آخرت نفروشى، آن را به بهايى اندك چون چند درهم فروختهاى، چون هر چه بدوى و تلاش كنى، نهايتش اين است كه در تمام عمرت به اندازه يك اطاق طلا يا نقره يا كمتر از آن، در آمد كسب كرده باشى، تو كه راضى نبودى عمرت را به قيمت دنيا بفروشى، آيا ضرر نكردهاى؟ به همين خاطر است كه شاعر مىگويد:
الدّهر ساومنى عمرى و قلت له
ما بعت عمرى بالدّنيا و ما فيها
ثمّ اشتريه بتدريج بلا ثمن
تبّت يدا صفقة قد خاب شاريها
«روزگار در خريدن عمرم مبالغه مىكرد، ولى من مىگفتم آن راحتى را به قيمت دنيا و آنچه در اوست هم نمىدهم».
«اما به تدريج، آن را رايگان از من خريد، نابود باد دو دست معاملهگرى كه فروشندهاش زيان ديد».
در خبر از پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- نقل شده است كه فرمود:
«يفتح للعبد يوم القيامة على كلّ يوم من ايام عمره اربع و عشرون خزانة عدد ساعات الليل و النّهار خزانة يجدها مملوءة نورا و سرورا فيناله عند مشاهدتها من الفرح و السّرور ما لو وزّع على اهل النّار لأدهشهم عن الاحساس بالم النّار و هى السّاعة الّتى اطاع فيها ربّه»«ثمّ يفتح له خزانة اخرى فيراها مظلمة منتنة مفزعة فيناله منها عند مشاهدتها من الفزع و الجزع ما لو قسّم على اهل الجنّة لنقص عليهم نعيمها و هى السّاعة الّتى عصى فيها ربّه»«روز قيامت براى بندگان خدا در برابر هر روز از ايام عمر، بيست و چهار مخزن به تعداد ساعات شبانه روز گشوده مىشود، مخزنى را باز مىكنند مىبيند پر است از نور و سرور صاحبش، با ديدن چنين صحنهاى، خوشحال و شادمان مىشود بحدّى كه اگر شادى او را بين اهل جهنّم تقسيم كنند مات و مبهوت شده درد آتش را احساس نخواهند كرد، اين مخزن همان ساعتى است كه در آن پروردگارش را اطاعت كرده بود».
«ثمّ يفتح له خزانة اخرى فيراها خالية فيها ما يسرّه و لا يسوءه، و هى السّاعة الّتى نام فيها او اشتغل فيها بشيء من مباحات الدّنيا فيناله من الغبن و الاسف على فواتها حيث كان متمكّنا من ان يملأها حسنات ما لا يوصف»«سپس مخزن ديگرى را مىگشايند، مىبيند تاريك است و گنديده و ترسآور، صاحبش با ديدن اين صحنه، آنقدر ترس و زارى او را فرا مىگيرد كه اگر آن را بر اهل بهشت قسمت كنند، نعمتهايش بر آنان ناخوش مىگردد، اين مخزن همان ساعتى است كه در آن معصيت و گناه مرتكب شده بود».
«سپس مخزن سومى را باز مىكنند، مىبيند خالى است، نه او را مسرور مىكند و نه غمگين. و اين همان ساعتى است كه وى در آن ساعت خوابيده يا به امور مباح دنيايى مشغول بوده است در اينجا او را تأسف و پشيمانى فرا مىگيرد كه چرا چنين لحظاتى را از دست داد در حالى كه مىتوانست آن را پر از حسناتى كند كه به وصف نيايند».
و آيه شريفه قرآن نيز رساننده همين معناست، آنجا كه مىفرمايد:
«و من هذا قوله تعالى: ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ »[۵]
« آن روز، روز پشيمانى است».
مبادا حيله شيطان در تو اثر كند و با زبانت بگويد: من در دنيا از مباحات و نعم الهى استفاده مىكنم، واجبات را انجام مىدهم و حقوق را ادا مىنمايم، خداوند هم مىفرمايد:
- قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ .[۶]«بگو چه كسى زينتهايى را كه خداوند براى بندگانش آفريده و روزى پاك را، حرام كرده است؟».
بنا بر اين، از غذاهاى لذيذ، لباسهاى زيبا، مركبهاى فاخر، منزلهاى آباد و قصرهاى بلند، بهره مىبرم، اين چيزها هم هرگز مانع پيشى گرفتن من به سوى بهشت در ميان ساير مؤمنين نخواهد گرديد،
بلكه بايد بدانى كه اين چنين سخنى از افراد احمق و مغرور، صادر مىشود به چند دليل:
«انسان طاغى مىشود زمانى كه مال و دارايى را ببيند».
و رسولش- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود:
«ايّاكم و فضول المطعم فانّه يسمّ القلب بالقسوة»«خود را از غذاهاى اضافى دور نگه داريد، چون بر قلب، داغ قساوت مىنهد».
«حسان بن يحيى» از امام صادق- عليه السّلام- روايت كرد:
«مرد فقيرى نزد رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- آمد در حالى كه مرد پولدارى كنار حضرت نشسته بود تا اين فقير آمد، آن پولدار لباسش را جمع كرد و از او دور شد، رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- به او فرمود: چه شده كه چنين كردى؟ آيا ترسيدى كه فقر او به تو برسد يا پول تو به وى؟
آن مرد گفت: حال كه چنين فرمودى، من نصف مالم را به اين مرد مىدهم.
حضرت رو به مرد فقير كرد، فرمودند: آيا از او مىپذيرى؟ گفت: نه! فرمود: چرا؟ گفت: چون مىترسم من هم مانند او شوم».
و از همان حضرت نقل شده است كه فرمود:
«في الانجيل: انّ عيسى- عليه السّلام- قال: اللّهمّ ارزقنى غدوة رغيفا من شعير، و عشيّة رغيفا من شعير، و لا ترزقنى فوق ذلك فاطغى»«در كتاب انجيل آمده است: حضرت عيسى- عليه السّلام- به خدا گفت: خدايا: يك قرص نان جوين صبح به من بده و يك قرص شب، بيش از اين مده كه موجب طغيانم مىگردد».
همچنان كه يك شناگر در آب حتما تر مىشود، صاحب دنيا نيز بر قلبش آثار چرك و قساوت را مشاهده خواهد كرد.
از امام صادق- عليه السّلام- روايت شده است كه فرمود:
«من كثر اشتباكه بالدّنيا كان اشدّ حسرة عند فراقها»«هر كس بيشتر به دنيا مشغول شود، حسرتش به هنگام مرگ بيشتر است».
امير المؤمنين- عليه افضل صلوات المصلّين- مىفرمايد:
«تخفّفوا تلحقوا انّما ينتظر باوّلكم آخركم»«سبكبار شويد تا به قافله ملحق گرديد كه پيشينيان در انتظار بازماندگانند».
نقل است كه جناب سلمان فارسى (ره) هنگام مرگ، حسرت مىخورد، به او گفتند: اى ابا عبد اللَّه! بر چه چيزى تأسف مىخورى؟
گفت:
من بر دنيا تأسف نمىخورم، تأسف من براى اين است كه رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- از ما عهد گرفت و فرمود:
«لتكن بلغة احدكم كزاد الرّاكب» «بهره شما از زندگى دنیا، به اندازه بار يك حيوان باشد».و من مىترسم كه از اين فرمان حضرت تجاوز كرده باشم.در حالى كه اين مالهاى فراوان در كنار من است.
در اين حال اشاره كرد به آنچه در اطرافش موجود بود كه عبارت بود از يك بالش، يك شمشير و يك ظرف!
ابوذر (ره) به رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- عرض كرد:
يا رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- آنان كه از خداوند متعال هراسناكند و اهل خشوع و خضوع و ذكر كثير هستند، از همه زودتر به بهشت مىروند،
آن حضرت فرمودند:
«لا و لكن فقراء المؤمنين يأتون فيتخطّون رقاب النّاس فيقول لهم خزنة الجنّة: كما انتم حتّى تحاسبوا؟ فيقولون: بم نحاسب؟ فو اللَّه ما ملكنا فنجور و نعدل، و لا افيض علينا فنقبض و نبسط و لكن عبدنا ربّنا حَتَّى أَتانَا الْيَقِينُ»«خير، بلكه مؤمنين فقير در قيامت مىآيند و پاى برگردن مردم مىگذارند، در اين حال مأمورين بهشت به آنان مىگويند: همان جا بايستيد تا حسابرسى شويد، اينان مىگويند: در برابر چه؟ به خدا سوگند! ما چيزى نداشتهايم كه در آن ستم كرده يا عدالت را مراعات نموده باشيم، خداوند متعال به ما نداد تا ما بخشيده يا نبخشيده باشيم، ما بندگى حق كرديم تا مرگمان فرا رسيد».
از امام صادق- عليه السّلام- روايت شده است كه فرمود:
«انّ فقراء المؤمنين ليتقلّبون في رياض الجنّة قبل اغنيائهم باربعين خريفا».«مؤمنين فقير چهل پاييز قبل از اغنيا به بهشت مىروند».
سپس فرمود:
- «سأضرب لكم مثلا انّما مثل ذلك مثل سفينتين مرّ بهما على باخس فنظر في احديهما فلم يجد فيها شيئا فقال: اشربوها، و نظر في الاخرى فاذا هى موقّرة فقال: احبسوها».«براى شما مثلى مىزنم: اين مسأله به دو كشتى مىماند كه بازرسى، گذرش به آن دو مىافتد، يكى را مىبيند چيزى در آن نيست و خالى است، مىگويد: رهايش كنيد برود، اما در بازرسى ديگرى، مىبيند پر است، در اينجا مىگويد: اين را نگهداريد».
و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:
فو عزّتك انّك لتعلم انّك لم تولّنى ولاية فأعدل فيها او اجور و لم تملكنى مالا فأؤدّى منه حقّا او امنع و لا كان رزقى يأتينى فيها الّا كفافا على ما عملت و قدّرت لى.
فيقول اللَّه تبارك و تعالى: صدق عبدى خلّوا عنه حتّى يدخل الجنّة و يبقى الآخر حتّى يسيل منه العرق ما لو شربه اربعون بعيرا لا صدرها ثمّ يدخل الجنّة فيقول له الفقير: ما حبسك؟ فيقول: طول الحساب ما زال يحبسنى الشّيء فيغفر اللَّه بى ثمّ اسأل عن شيء آخر حتّى تغمّدنى اللَّه منه برحمته و الحقنى بالتّائبين فمن أنت؟ فيقول له: انا الفقير الّذى كنت معك آنفا فيقول: لقد غيّرك النّعيم بعدى»«روز قيامت دو بنده را كه هر دو بهشتىاند براى حسابرسى مىآورند كه يكى در دنيا فقير بوده و ديگرى غنى. فقير مىگويد: پروردگارا! من چرا توقف كنم؟ به عزّتت سوگند! تو خود مىدانى كه به من حكومت ندادى تا در آن به عدالت رفتار كرده باشم يا به جور. مال ندادى تا حقوق آن را ادا كرده باشم يا نه. روزى من بر اساس علم و تقدير تو به قدر كفافم بود و بس. خداوند متعال مىفرمايد: بندهام راست مىگويد، راهش را باز كنيد تا وارد بهشت گردد.
اما آن ديگرى را آنقدر نگه مىدارند تا جايى كه عرقهاى ريختهشده از او چهل شتر را مىتواند سيراب كند، پس از آن وارد بهشت مىگردد. در آنجا فقير به او مىگويد: چه چيزى باعث شد كه تو را نگه داشتند؟ مىگويد: حسابرسى به طول انجاميد، دائما مسألهاى مطرح مىشد و خداوند آن را مىبخشيد، بعد، از چيز ديگر سؤال مىشد و خداوند رحمتش را بر من گسترانيده و مرا به توبهكنندگان ملحق مىساخت و ... (اما بگو ببينم) تو كه هستى؟ مىگويد: من آن فقيرى هستم كه قبلا با تو بودم، آنگاه غنى مىگويد: نعمتهاى بهشت، تو را تغيير داده است».
«آنچنان كه برادرى از برادر ديگرش عذر خواهى مىكند، خداوند عزيز و جليل (روز قيامت) از بنده مؤمنى كه در دنيا محتاج بوده عذر خواهى كرده مىفرمايد: به عزّت و جلالم سوگند! كه من تو را به خاطر ذلّت و پستى، فقيرت نساختم، پرده را بردار و ببين كه چه عوضى برايت فراهم كردهام؟
اين بنده نظر مىكند به آنچه خداوند متعال عوض قرار داده، مىگويد: پروردگارا! من در اين معامله ضرر نكردهام».
«وقتى ديدى فقر به سويت مىآيد، بگو مرحبا! به شعار صالحين.و وقتى غنا را ديدى كه روى آورده، بگو: گناهى است كه عقوبتش تعجيل گرديده (يعنى گناهى مرتكب شدم كه خداوند متعال مىخواهد در دنيا عقوبت آن را بدهد و به بعد از مرگ نگذارد)».
شیوه زندگی انبیا و اولیاء در کلام ابن فهد حلی