حضرت آیتالله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی در رسالهای کوتاه، این مراتب چهارگانه را برای وصول به کمال حقیقی برمیشمرند:
تجلیه، تخلیه، تحلیه و فنا.
سپس به تبیین درجات سهگانۀ فنا، یعنی محو، طمس و محق میپردازند.
نویسنده: آیتالله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی
منبع: هزار و یک کلمه، ج۲، کلمۀ ۲۵۱
بدانكه قوه عمليه در نفس انسانيه كار فرماى بدن جسمانيست در رسيدن به اوج سعادت و كمال ناچار است كه مراتب چهارگانه را كه خواهيم شرح داد به سير و حركت معنويه عبور نموده تا از حضيض نقص حيوانيت به ذروه علياى انسانيت نائل و برخوردار شود:
مرتبه اولى كه او را تجليه خوانند آنست كه نفس قوى و اعضاى بدن را به مراقبت كامله در تحت انقياد و اطاعت احكام شرع و نواميس الهيه وارد نموده كه اطاعت اوامر، و اجتناب از منهيات شرعيه را به نحو اكمل نمايد تا پاكى صورى و طهارت ظاهريه در بدن نمايان شود و در نفس هم رفته رفته خوى انقياد و ملكه تسليم براى اراده حق متحقق گردد و براى حصول اين مرتبه علم فقه برطبق طريقه حقه جعفريه كافى و به نحو اكمل عهدهدار اين امر است.
مرتبه ثانيه كه آن را تخليه نامند آنست كه نفس به مضار و مفاسد اجتماعى و انفرادى اخلاق رذيله و خويهاى پليد آگاهى يابد و به تدبر در عواقب وخيم آنها در دنيا و عقبى برطبق دساتير مقرّره در فن علم اخلاق آن صفات ناپسند را از خود دور و محو نمايد همچون كبر و حسد و حرص و شهوت و بدبينى به خلق و خودخواهى و باقى صفات رذيله كه در كتب اخلاق ثبت است و اين كار در معالجات روحانى و طبّ الهى همچون خوردن مسهلات و داروها است براى رفع اخلاط فاسده در معالجه جسمانى و طب طبيعى.
مرتبه ثالثه كه آنرا تحليه نامند آن بود كه پس از حصول تخليه و رفع موانع خود را به زيور اخلاق نيك و خويهاى پسنديده كه در نظام اجتماع و فرد تأثير بسزا و عميق دارند آراسته كند و اين خود پاكيزگى باطن و طهارت معنويه است كه تا اين معنى حاصل و متحقق نشود آدمى در باطن آلوده و نجس خواهد بود هرچند كه ظاهر بدن محكوم به پاكى ظاهرى است و اين كار در طب روحى و معالجه نفس مانند خوردن غذا و استعمال دواى مقوّى است كه براى توليد نيرو و قوّت در بدن در طب جسمانى به كار مىبرند.
و پس از حصول و تحقق مراتب سهگانه فوق از بركت صفا و پاكى روح در نهاد آدمى جاذبه محبّت به حضرت حق پيدا گردد كه توليد آن از مجذوب شدن قهرى است به عالم حقيقت و سرد شدن از عالم مجازى كه عرصه ناپايدار ممكناتست و رفته رفته محبّت شدّت نمايد و اشتعال و افروختگى در روح عيان گردد و از خود بيخود و بىخبر شود و اين مقام را كه مرتبه چهارم از كمال قوه عمليه است فناء گويند و مقام فناء فى الله سه درجه دارد:
درجه أولى فناء در افعال است كه در نظر عارف سالك جمله مؤثرات و همه مبادى اثر و اسباب و علل از مجرد و مادّى و قواى طبيعيه و اراديه بيهوده و بىاثر شود و مؤثرى غير از حق و نفوذ اراده و قدرت حق در كائنات نبيند و عوامل اين عالم را محو و ناچيز در حيطه قدرت نامتناهى الهى شهود نمايد و در اين حال يأس تمام از همه خلق و رجاء تام به حق پيدا شود و حقيقت آيه كريمه وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى به عين شهود بدون شائبه پندار و خيال عيان بيند و لسان حال او مترنم به مقال ذكر كريم لا حول و لا قوة الا بالله گردد و در اين مقام بزرگترين قدرتها و نيروهاى مقتدرترين سلاطين عالم امكان با قدرت و نيروى پشه ضعيف در نظر حقيقت بين او يكى شود، و اين درجه را محو گويند.
درجه ثانيه فناء در صفات حق است، بيان اين مقام آنكه انواع مختلفه كائنات كه هريك در حدّ خود تعيّنى و نامى دارند مانند ملك و فلك و انسان و حيوان و اشجار و معادن كه در نظر اهل حجاب به صورت كثرت و تعدد و غيريت متصور و مشهود هستند در نظر عارف الهى يكى شوند يعنى همه را از عرش اعلاى تجرد تا مركز خاك به صورت نگارستانى مشاهده نمايد كه در تمامت سقف و ديوار آن عكس علم و قدرت و حيات و رحمت و نقش و لطف و مهر و محبت الهى و عنايت يزدانى به قلم تجلى نگاشته و پرتو جمال و جلال حق بر آن افتاده است. در اين نظر بر و بحر و درياها و خشكيها، افلاك و خاك، عالى و دانى به هم متصل و پيوسته و يكى خواهند بود و همه با يك نغمه و به يك صداى موزون خبر از عظمت عالم ربوبى دهند و در اين مقام به حقيقت توحيد و كلمه طيبه لا اله الّا الله متحقق شود يعنى همه صفات كمال را منحصر به حق داند و در غير حق ظل و عكس صفات كمال را پندارد و اين مقام را طمس خوانند.
درجه ثالثه مقام فناء در ذات است كه فناء در احديت گويند و در اين مقام همگى اسماء و صفات از صفات لطف همچون رحمن و رحيم و رازق و منعم، و صفات قهر مانند قهار و منتقم را مستهلك در غيب ذات احديّت نمايد و به جز مشاهده ذات أحديت هيچگونه تعينى در روح او باقى و منظور نماند حتى اختلاف مظاهر همچون جبرئيل و عزازيل و موسى و فرعون از چشم حقيقت بين صاحب اين مقام مرتفع شود مهر و خشم حقّ، بسط و قبض، عطا و منع وى، بهشت و دوزخ براى او يكى گردد صحّت و مرض، فقر و غنى، عزّت و ذلت برابر شود، در اين مرحله است كه شاعر عارف الهى نيك سروده كه گفت:
گر وعده دوزخ است و يا خلد غم مدار
بيرون نمىبرند تو را از ديار دوست
و شايد يكى از مراتب استقامت كه در صحيفه الهيه امر بدان فرموده و ممدوح در علم اخلاق و محمود در فن عرفان است همين مقام شامخ فناء در ذات است و اين مقام را محق خوانند كه بكلّى اغيار از هر جهت محو و نابود گشته توحيد صافى و خالص ظهور و تحقق يافته است در اين مرتبه كه آخرين منازل و سفر الى الله جلّت عظمته بود به لسان حقيقت گويد يا هو يا من ليس الا هو و چون طالب حق به اين مقام رسيد از هويت او و هويت همه ممكنات چيزى نمانده بلكه در تجلّى حقيقت حق متلاشى و مضمحل شدهاند لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ.