علامه حسن زاده اصطلاح بُعد در حکمت و بُعد در عرفان را مشترک لفظی می داند، عارف بُعد را به غیر خدا از صادر اول تا هیولای اولی اطلاق می کند، در مقابل حکیم بُعد را فقط بر عالم جسمانی تطبیق می کند، لذا عارف بُعد را نامتناهی می داند ولی حکیم به حكم براهين تناهى ابعاد آنرا متناهى میداند.
عارف بُعد را غيرمتناهى مىداند، و فيلسوف الهى، آن را متناهى مىداند.
و ليكن بُعد در اصطلاح عارف، اعمّ از بُعد در اصطلاح فيلسوف است، مثل هيولى و طبيعت و جوهر و حركت و موضوعات بسيار ديگر كه هر يك در مشهد عارف اعم از مشرب فيلسوف است.
عارف بُعد را بر ما سوى الله از صادر نخستين تا هيولاى اولاى عالم طبيعت اطلاق مىكند و آن را غير متناهى مىداند چنانكه قيصرى در شرح فص عيسوى فصوص الحكم گويد:
اعلم أنّ كلّ من علم هذه المباحث النفيسة النّفسيّة ظهر له كون الأبعاد غير متناهية؛ إذ النّفس الإلهي غير متناه كما قال: «أ لم تر إلى ربّك كيف مدّ الظل و لو شاء لجعله ساكنا» أى منقطعا لكنّه ما شاء انقطاعه فما انقطع» [۱].
مراد از نفس الهى، صادر نخستين است كه رق منشور ما سوى الله است و مباحث نفيس نفسيّه منسوب بدان است.
و اما فيلسوف الهى بُعد را فقط بر عالم جسمانى اطلاق مىكند و ابعاد را متناهى مىداند؛ و در حقيقت اختلاف و تشاجر لفظى است زيرا كه فيلسوف الهى هم ما سوى الله را غير متناهى مىداند، و ليكن بُعد را بر ماوراى طبيعت اطلاق نمىكند بلكه مىگويد بُعد عالم جسم و جسمانى به حكم براهين تناهى ابعاد متناهى است؛ و ليكن در صحف عرفانى بحثى از تناهى عالم جسم و جسمانى به ميان نيامده است.
نكته ۶۸۳ كتاب ما هزار و يك نكته حاوى هشت دليل از حكماى الهى در بيان تناهى ابعاد به اصطلاح فلسفى است، و ليكن هيچ يك را تمام ندانستهايم، فراجع.
۱. شرح فصوص الحكم- ص ۳۳۵، ط ۱- چاپ سنگى