عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

توصیه های فیض کاشانی به فرزندش در رابطه با رفتارهای اجتماعی

فیض کاشانی در عید غدیر سال ۱۰۶۳ با نوشتن متنی برای فرزندش، از او پیمان می‌گیرد تا به ۱۰ دستورالعملی که برایش می‌شمرد ملتزم بوده و در هیچ صورتی از انجام‌ آن تخطی نکند.

فهرست
  • ↓۱- توصیه‌های فیض کاشانی به فرزندش درباره رفتارهای اجتماعی
  • ↓۲- پانویس

توصیه‌های فیض کاشانی به فرزندش درباره رفتارهای اجتماعی

نویسنده :فيض كاشانى

منبع: رسايل فيض كاشانى، جلد‌۱ صفحه ۹ تا ۱۲

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌
وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيم

امّا بعد، عهد و پيمان و إلّ [۱] و ميثاق گرفت كاتب اين حروف، محسن بن مرتضى، از فرزند خود عَلَم الهُدى - [۲]هداه اللَّهُ سبيلَ الخير- و او را التزام نمود كه امرى چند كه بعضى از آنها مطلقاً و دايماً و بعضى در اين اعصار مستلزم مفاسد دينيّه است، بعد از امروز كه عيد [۳]مبارك غدير خُم است از سال هزار و شصت و سه - [۴]هيچ يك از آنها را مرتكب نشود و پيرامون نگردد إن شاء اللَّه [تعالى‌].

و اين صحيفه به جهت تذكره او و تبصره ياران و معاشران او نوشته شد تا خود فراموش نكند و غافل در آن - [۵]امور نيفتد و ياران نيز او را بدان تكليف ننمايند و معذور فرمايند.

اوّلًا آنكه در مسايل دينيّه متشابهه فتوى‌ ندهد وننويسد و حكم نكند مگر به تشابه و تا حكم مسئله منقّح و مبيّن و بى‌غبار و بى‌خلاف نباشد نگويد و نوشتن را اصلًا مرتكب نشود مگر در مسايل عبادات به اقطار و بلاد.

ثانياً آنكه بر اقارير [۶]گواه نشود و گواهى ننويسد مگر آنكه بر او لازم [و واجب‌] شود شرعاً أم عُرف [و] اً.

ثالثاًآنكه هرگز تركِ درس و بحث نكند و هميشه مشغول افاده و استفاده علوم دينيّه مى‌بوده باشد و زياده از قدر حوصله خود و فهم شركاء و تلامذه سخن نطلبد و [و نگويد.

رابعاً آنكه در مجلسى كه زياده بر پنج تا هفت كس مجتمع باشند و جهت وحدتى [۷]نداشته باشند ننشيند مگر مضطرّ شده باشد به آن چه [۸]در حديث وارد شده كه:

«ما زادَ الْقَوْمُ عَلى‌ خَمْسَةٍ أَوْ سَبْعَةٍ إلّا كَثُرَ سَقَطُهُمْ- أَوْ قالَ:- لَغَطُهُمْ»[۹]

. والسَّقَطُ- مُحَرَّكَةً-: ما لا خيرَ فيه. واللَّغَطُ: الصّوتُ وما لا يُفْهَمُ منه[۱۰]

خامساًآنكه قبول ضيافتى ننمايد كه به تكليف و تكلّف منعقد مى‌شود و مشتمل مى‌باشد بر لغو و لهو و غفلت و سهو و قليون و افيون و اسراف و اتلاف و تكلّف[۱۱]و تصنّع، و در ضمن آن تا توانند به عرض تجمّل مى‌كوشند و تفضّل در وصول به يكديگر مى‌فروشند، و همچنين ضيافتى كه نه همچنين باشد ليكن مقتضى فوت امرى شود كه به حسب مصلحت دينيّه اهمّ از آن باشد، چه آنكه در حديث وارد شده كه:

«لا وَليمَةَ إِلّا في خَمْسٍ» [۱۲].

سادساً آنكه راه ديد و بازديد مردمان را بر خود نبندد، هم در اعياد و هم در غير آن، مگر آنچه در شرع آمده و سنّت شارع [مقدّس‌] بدان قرار گرفته:

از زيارت مؤمنين به جهت رضاى خداى عزّ و جلّ، به قصد ادخال سرور در دل او يا به قصد افاده و استفاده علوم دينيّه، يا سماع يا استماع مواعظ حسنه، يا زيارت قادمى كه از مشاهد مشرّفه آمده باشد، يا از سفرِ بعيدى يا بعد از بُعد عهدى، يا عيادتِ مريض، يا تعزيه و تشييع جنازه به شرط آنكه در آن وقت امر دينى اهمّ از آن در پيش نباشد تا تزاورى كه مؤمنان را به آن ترغيب نموده‌اند در جُمَع و اعياد بعد از فراغ از فريضه در مسجد و مصلّى، نه در منازل خودشان چنانچه متعارف زمان است كه اكثر به ريا و نفاق حركتى چند بى‌ثمر كنند كه هم بر زاير شاقّ و هم بر مزور دشوار آيد، و غالباً در وقت فريضه اتّفاق افتد كه معوّق‌ شود از ادراك و مؤدّى گردد به حرمان و خسران.

سابعاً از مردمان دنيادار بى‌مروّت ناانصاف چيزى نطلبد به جهت گدايان مجهول [الحال و] الاستحقاق، بلى اگر بر محرومى يا مظلومى مطّلع شود بيّن الحرمان و الإنظلام تا تواند در رفع فقر و دفع ظلم از او سعى نمايد به بذل مالى، يا جاهلى، كه خلل در دين او نرساند.

ثامناً آنكه به مجالس عقد و نكاح متعارف اين زمان تا تواند حاضر نشود و تا از پيش رود اجابت نكند مگر عقدى كه در آن و [در] مقدّمات آن اصلًا شبهه راه نداشته باشد.

تاسعاً آنكه به مجالسى كه به‌دار العدل موسوم است، «برعكس نهند نام زنگى كافور[۱۳]حاضر نشود و در امور حُكّام جور اصلًا دخل ننمايد.

عاشراًآنكه تا تواند سعى كند تااين امور تسعه بر او منتظم و مستمرّ گردد، تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ، وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ.

كذا وجَدْتُ وريقةً بخطّ جدّي و نقلت منه و حرّره أقلّ الوَرى.

پانویس

۱. إلّ: پيمان و سوگند.

۲. وى ملّا محمّد بن ملّا محسن فيض- رحمهما اللَّه- از علماى اماميه اوائل قرن دوازدهم هجرت مى‌باشد كه از طرف والد ماجد خود به عَلَم الهُدى‌ ملقّب بوده و از تأليفات اوست: ۱- اصول الدّين (به فارسى)، ۲- تحفة الأبرار في العقائد و الأخلاق (فارسى و تاريخ فراغت از آن ۱۱۰۰ هجرى است)، ۳- الجامع في الاصول والفروع والأخلاق، ۴- حاشيه مفاتيح الشّرايعِ والد معظّم خود كه مدارك احكام و مسائل و مطالب آن را از آيات و اخبار استخراج كرده كه به گفته صاحب ريحانة الأدب يك نسخه از آن در كتابخانه مدرسه عالى موجود مى‌باشد)، ۵- مرقاة الجنان الى روضات الجنان، در ادعيه و نماز و غيره كه به سال ۱۰۸۷ هجرت در كاشان تأليف و نسخه‌اى از آن نيز در همان كتابخانه موجود است)، ۶- نضد الإيضاح. و تاريخ وفات او بنا به نقل صاحب الذّريعه: ميان سالهاى ۱۱۱۲ و ۱۱۲۳ هجرت بوده است. (از ريحانة الأدب)

۳. ج: «روز عيد».

۴. از آنجا كه تولد او به سال ۱۰۰۷ بعد از هجرت ثبت شده، سن آن بزرگوار در زمان تأليف اين رساله ۵۶ سال بوده است و با توجه به اينكه تولد علم الهدى‌ در سال ۱۰۳۹ واقع شده پس سنّ او ۲۴ سال مى‌شود.

۵. ج: «از آن».

۶. جمع إقرار.

۷. ج: «و حديثى».

۸. ج: «به سبب آنكه».

۹. مطالب فوق در كتب حديثى اينگونه نقل شده است: «أحبّ الصّحابة إلَى اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ أَربعة، و ما زاد قومٌ على‌ سبعةٍ إلّاكَثر لَغطُهم». (الفقيه: ج ۲/ ح ۲۴۴۴) و قال في النّهاية: «اللَّغَطُ: صوتٌ و ضجّة لا يفهم معناه».

۱۰. )- ترجمه: تعداد هيچ جمعى از پنج يا هفت تجاوز نكرد مگر آنكه مطالب نادرست يا صداهاى درهم و برهم ميانشان بسيار گردد.

۱۱. ج: «تكليف».

۱۲. في الفقيه (۳/ ۴۰۲/ ۴۴۰۴) مسنداً عن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم قال: «لا وَليمةَ إلّا في خَمْسٍ: في عُرْسٍ، أَوْ خُرْسٍ، أَوْ عِذارٍ، أَوْ وِكارٍ، أَوْ رِكازٍ، فَالْعُرْسُ التَّزْويجُ، وَالْخُرْسُ النِّفاسُ بِالْوَلَدِ، وَالْعِذارُ الْخِتانُ، وَالْوِكارُ الرَّجُلُ يَشْتَري الدَّارَ، وَالرِّكازُ الرَّجُلُ يَقْدَمُ مِنْ مَكَّةَ». در كتاب فقيه مسنداً از رسولخدا صلى الله عليه و آله نقل است كه فرموده: «وليمه نباشد مگر در پنج مورد: در ازدواج، در زايمان و فرزنددار شدن، و در ختنه سُران، و در خريد خانه، و در بازگشت از سفر مكّه».

۱۳. اين مصرع در ديوان فرّخى يزدى از شعراى قرن چهارده آمده آنجا كه در راجع به معاون وزارت دادگسترى سروده و گفته:

اين خانه ويرانه كه تا نفخه صور

چون جغد كند در آن نشيمن منصور

عدليه بود به اسم و ظلميه به رسم

بر عكس نهند نام زنگى كافور