پس هموم خود را هم واحد ساخته، به قدم جدّ و جهد تمام پای در جادۀ شریعت گذارد، و تحصیل ملکه تقوی نماید، یعنی پیرامون حرام و مشتبه و مباح قولا و فعلا و حالا و خیالا و اعتقادا به قدر مقدور نگردد، تا طهارت صوری و معنوی حاصل شود که شرط عبادت است و اثری از عبادت مترتب شود و محض صورت نباشد. «انما یتقبل الله من المتقین» «و لن تقبل نفقاتکم ان کنتم قوما فاسقین»
توضیح:
مکتوب زیر به عنوان «پیام حاج آقا محمد بیدآبادی» در پایان کتاب تذکرة المتقین مندرج است و توضیح آن آمده: این صورت مکتوبی است که مرحوم بیدآبادی اعلیاللهمقامه در پاسخ نامه سید حسین قزوینی مرقوم فرموده است.
همچنین مرحوم علامه طهرانی در کتاب شریف نور مجرد, صفحۀ ۲۹۵ آن را با عنوان «رساله مختصرى از مرحوم بيدآبادى در سير و سلوک» آورده و در توضیح آن مرقوم نمودهاند: «مرحوم آقا محمّد بيدآبادى كه به بيدآبادى بزرگ معروف است مطالبى جالب و دلنشين دارد، و هنگامى كه حقير در نجف أشرف بودم براى خود استنساخ نمودم. سپس معلوم شد مرحوم علّامه طهرانى شيخ آقا بزرگ كه استاد حقير در فنّ درايه و حديث و اجازات بودند در كتاب «الذّريعة» ج ۱۲، ص ۲۸۳ در تحت عنوان «رِسالةٌ فى السَّيرِ و السّلوكِ فارسيّة لِاغا مُحمّدٍ البيد ابادىّ أيْضاً كَتَبها مُراسلَةً إلى بعضِ تَلاميذِه» ذكر كردهاند. و چون از طرفى مختصر است و از طرف ديگر حاوى مطالب عميقه است، ما عين آنرا در اينجا براى مزيد بهرمندى مطالعهكنندگان ارجمند مىآوريم:»
یا اخی و حبیبی، ان کنت عبدالله فارفع همتک و وکّل الیه امر ما یهمّک. [ای برادر و دوست من! اگر بنده خداوندی، پس همتت را بالا ببر و امر مهمات خود را به خداوند واگذار] تا توانی همت خود را عالی نما، لان المرء یطیر بهمته کما یطیر الطیر بجناحیه. [زیرا آدمی به کمک همت خود پرواز می کند همانگونه که پرنده با دو بال خود می پرد]
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
هر چه در این راه نشانت دهند گر نستانی به از آنت دهند
یعنی به تأملات صحیحه و کثرت ذکر مرگ، خانه دل را از فکر غیر، خالی کن.
«الیس الله بکاف عبده» [آیا خداوند کفایت کننده بنده خود نیست.(زمر:۳۶)] «و ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه» [خداوند برای هیچ مردی دو دل در اندرونش ننهاده.(احزاب:۴)]
در دو عالم گر تو آگاهی از او زو
چه به دیدی که در خواهی از او
خدایا زاهد از تو حور می خواهد قصورش بین
به جنت میگریزد از درت یا رب شعورش بین
قال امیرالمؤمنین علیه السلام: «ما عبدتک طمعا فی جنتک و لا خوفا من نارک، بل وجدتک اهلا لذلک فعبدتک» [خداوندا! تو را به طمع بهشتت و از ترس آتشت عبادت نکردم بلکه تو را سزاوار عبادت یافتم پس عبادتت کردم.(شرح غررالحکم، چاپ دانشگاه، ج ۲، ص ۵۸۰)]
دو عالم را به یکبار از دل تنگ
برون کردیم تا جای تو باشد
و تحصیل این کار به هوس نمی شود. بلکه تا نگذری از هوس نمیشود: «ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها، و الاسباب لابدّ من اتصالها بمسبباتها ان الامور العظام لا تنال بالمُنی و لا تدرک بالهوی. استعینوا فی کل صنعة باربابها وأتوا البیوت من ابوابها، فان التّمنی بضاعة الهلکی.» [خداوند ابا دارد که کارها را انجام دهد مگر به سبب اسبابشان و اسباب چاره ای جز اتصالشان به مسبب هایشان (سبب سازهایشان) نیست. همانا کارهای بزرگ به وسیله آرزوها به دست نمی آیند و به وسیله ها هوا و هوس دریافت نمی شوند در هر صنعتی از صاحب آن صناعت یاری طلبید و به خانه از در وارد شوید زیرا آرزو سرمایه هلاک شوندگان است ]
آئینه شو وصال پری طلعتان طلب
جاروب کن تو خانه و پس میهمان طلب
چو مستعد نظر نیستی، وصال مجو
که جام جم نکند سود وقت بی بصری
باید اول از مرشد کل و هادی سبل هدایت جست، دست تولا به دامن متابعت ائمه هدی علیهم السلام زده، پشت پا بر علائق دنیا زنی، و تحصیل عشق مولا نمائی. «قل الله ثم ذرهم» [بگو خدا سپس بگذارشان(انعام: ۹۱)]
عشق مولا کی کم از لیلی بود
محو گشتن بهر او اولی بود
حاصل عشق همین بس که اسیر غم او
دل به جایی ندهد میل به جایی نکند
پس هموم خود را هم واحد ساخته، به قدم جد و جهد تمام پای در جاده شریعت گذارد، و تحصیل ملکه تقوی نماید، یعنی پیرامون حرام و مشتبه و مباح قولا و فعلا و حالا و خیالا و اعتقادا به قدر مقدور نگردد، تا طهارت صوری و معنوی حاصل شود که شرط عبادت است و اثری از عبادت مترتب شود و محض صورت نباشد. «انما یتقبل الله من المتقین» [خداوند فقط از پرهیزگاران می پذیرد(مائده:۲۷)]
«و لن تقبل نفقاتکم ان کنتم قوما فاسقین» [اگر فاسق باشید هرگز انفاق های شما پذیرفته نخواهد شد.(برگرفته از آیات ۵۳ و ۵۴ سوره مبارکه توبه)]
«و ما منعه عن قبول صدقاتهم الا کونهم فاسقین» [هیچ چیز جز فاسق بودنشان خداوند را از پذیرفتن صدقات آنها بازنداشت.(برگرفته از آیات ۵۳ و ۵۴ سوره مبارکه توبه)]
«لن یقبل عمل رجل علیه جلباب من حرام» [مردی که پوششی از حرام بر تن داشته باشد هرگز عملش پذیرفته نخواهد شد]
«من اکل حراما لن یتقبل الله منه صرفا و لا عدلا» [هر که حرام بخورد خداوند از او توبه و فدیه ای را نمی پذیرد یا نافله و فریضه ای را نمی پذیرد.(بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص ۱۶، چاپ بیروت.)]
«ترک لقمة حرام احب الی الله من الفی رکعة تطوعا» [ترک یک لقمه حرام در نزد خدا از دو هزار رکعت نماز مستحبی محبوبتر است.]
«رد ذائق من حرام یعدل سبعین حجة مبرورة» [نپذیرفتن یک ششم درهم از حرام، با هفتاد حج مقبول برابری می کند.(بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص ۱۲، چاپ بیروت.)] و به تدریج حوصله فهم وسیع شود. «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا» [اگر از خدا بترسید برای شما قوه تمیز حق از باطل را قرار می دهد.(انفال :۲۹)] «واتقوالله و یعلمکم الله» [و از خدا بترسید و خداوند می آموزدتان.(بقره:۲۸۲)]
در این وقت دقیقه ای از وظایف طاعات مقرره واجبه و مندوبه [مستحبی ]را فروگذار ننماید تا به مرور روح قدسی قوت گیرد:
«نحن نؤیّد روح القدس بالعمل الصالح. و الایمان بعضه من بعض» [ما روح القدس را به وسیله کردار شایسته تایید و قوت و نیرو می بخشیم و بعضی از ایمان از بعض دیگر ناشی می شود]
و شرح صدری به هم رساند و پیوسته نور عبادت بدنی و نور ملکات نفسانی تقویت یکدیگر نموده، نور علی نور شود.
«الطاعة تجرّ الطاعة» [طاعت طاعت آور است ].
و احوال سابقه در اندک زمانی به مرتبه مقام رسد و ملکات حسنه و اخلاق جمیله حاصل شود و عقاید حقه رسوخی کامل به هم رساند و ینابیع [:چشمههای] حکمت از چشمه دل به زبان جاری گردد و به کلی رو از غیر حق بگرداند.
در این هنگام هرگاه از زمره سابقین باشد، جذبه عنایت او را استقبال نموده، خودی او را گرفته، در عوض «ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر» [آنچه که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بر قلب بشری خطور نموده.] کرامت فرماید.
و حقیقت «انک لا تهدی من احببت» [همانا تو هر که را که دوست داری نمیتوانی هدایت کنی.(قصص: ۵۶)] و «ان الهدی هدی الله» [همانا هدایت هدایت خداست.(آل عمران: ۷۳)] را بعینه مشاهده نماید.
«و اذا اراد الله بعبد خیرا فتح عین قلبه» [هرگاه خداوند خیر بندهای را خواهد چشم دلش را میگشاید.] را مشاهده نموده و سالک مجذوب شود.
«الهی تردّدی فی الآثار یوجب بعد المزار فاجذبنی بجذبة توصلنی الی قربک واسلکنی فی مسالک اهل الجذب و خذ لنفسک من نفسی ما یصلحها» [ای خدای من! آمد و شد من در آثار تو پرداختن من به آثار تو باعث دوری دیدار می گردد پس مرا جذب کن به جذبهای که مرا به قرب تو برساند و مرا در راه های اهل جذب راه ده و از نفس من آنچه را که نفسم را اصلاح میکند برای خود برگیر.]
«جذبة من جذبات الرب توازی عمل الثقلین» [یک جذبه از جذبه های پروردگار با عمل نیک جن و انس برابری میکند.]
طالع اگر مدد کند دامنش آورم به کف
ار بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف
ما بدان منزل عالی نتوانیم رسید
هم مگر لطف شما پیش نهد گامی چند
تا به دنیا فکر اسب و زین بود
بعد از اینت مرکب چوبین بود
تا هُبوب نَسایم رحمت، [:وزش نسیم های رحمت ] او را به کدام یک از جزایر خالدات بحرین جمال و جلال [:جزیرههای جاویدان دو دریای جمال و جلال الهی ] که در خور استعداد و لایق حسن سعی او بود رساند.«ان الله فی ایام دهرکم نفحات، الا فتعرضوا لها» [همانا برای خداوند در ایام روزگار شما وزش نسیم ها و بویهای خوشی است به هوش باشید که خود را در معرض آنها قرار دهید.]
«یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه» [ای انسان تو به سوی پروردگار خود کوشنده و رنج برنده ای پس به او رسنده ای.(انشقاق :۶)]
«بعد از این ان الذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا» [همانا آنانکه در راه ما مجاهده کردند آنان را به راههایمان هدایت می کنیم.(عنکبوت:۶۹)] که معبر [گذرگاه، پل، معبر: جاده ] سیر فی الله است خواهد بود و ذکرش ضرور نیست، بلکه مضر است.
در دیر میزدم من ز درون ندا برآمد
که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
به قمار خانه رفتم همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی
«لان الایمان منازل و مراتب لو حملت علی صاحب الاثنین ثلثة یتقطع کما تتقطع البیضة علی الصفا. رحم الله امرء عرف قدره و لم یتعدّ طوره» [زیرا ایمان درجات و مراتبی است که اگر بر کسی که دارای تو درجه است سومین درجه بار می شد پاره پاره و جدا جدا می گردید چنانکه تخم مرغ در برخورد با تخته سنگ قطعه قطعه می شود. خدا رحمت کند مردی را که قدر خود را بشناسد و از حد خود تجاوز نکند]
تو چه دانی زبان مرغان را
چون ندیدی شبی سلیمان را
«فخذ ما اتیتک و کن من الشاکرین. و لئن شکرتم لازیدنّکم» [پس آنچه را که به تو دادم بگیر و از شکرگزاران باش.(اعراف: ۱۴۴) و اگر سپاسگذار باشید بر شما می افزاییم.(ابراهیم: ۷)]
با که گویم اندرین ره زنده کو
بهر آب زندگی پوینده کو
آنچه من گفتم به قدر فهم توست
مردم اندر حسرت فهم درست
«رحم الله امرء سمع قولی و عمل فاهتدی» [خداوند مردی را رحمت کند که گفتارم را شنید و عمل نمود پس هدایت یافت ] به یقین بدان که به نحو مذکور هر که شروع در سلوک نماید، در هر مرحله که اجل موعود رسد، در زمره «و من یجرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله» [هر که از خانه خویش خارج شود در حالی که هجرت کننده به سوی خدا و رسولش باشد سپس مرگ دریابدش همانا که مزدش بر خداست.(نساء:۱۰۰)] محشور شود.
«و الله یقول الحق و هو یهدی السبیل» [و خداوند حق را گوید و اوست که به راه هدایت می کند.(احزاب:۴)]
آنچه حاضر بود به قول آمد، تا که را به کار آید.
هر کس که ز شهر آشنائیست
داند که متاع ما کجائیست
جامی ره هدی به خدا غیر عشق نیست
گفتیم و السلام علی تابع الهدی
صفت باده عشقم ز من مست مپرس
ذوق این باده ندانی به خدا تا نچشی