عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

طی الارض

طی الارض در واقع عبارت است از اعدام بدن در مکانی و ایجاد آن در مکانی دیگر که این کار اختصاص به نفوس قدسیهٔ الهیه دارد و کسی دیگر نمی‌تواند چنین کاری انجام دهد البته اگر آن نفوس قدسیه بخواهند می‌توانند غیر خود را نیز به همراه خود در طی الارض جا بجا کنند.

احضار روح مرحوم قاضی و سوال دربارۀ طی الارض

علّامه طباطبایی در این باره فرمودند: حقيقت آن پيچيدن زمين در زير گام رونده است.

برادر ما: مرحوم آقا سيد محمّد حسن الهى قاضى يك روز بوسيله شاگردى كه داشت؛ و او احضار ارواح‌ مى‌نمود (نه با آئينه؛ و نه با ميز سه‌گوش؛ بلكه دستى بچشم خود مى‌كشيد؛ و فورا احضار مى‌كرد) از روح مرحوم حاج ميرزا على آقاى قاضى رضوان الله عليه راجع به طىّ الارض سؤال كرده بود.

ارتباط شش آیۀ اول سورۀ طه با طی الارض

مرحوم قاضى رحمة الله عليه جواب داده بودند كه: طىّ الارض شش آيه از اول سوره طه است.

«طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‌- إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى‌ تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى‌- الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‌- لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى‌- وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى‌ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى»[۱]

تلمیذ: مراد از اين آيات چيست؟ آيا مرحوم قاضى خواسته‌اند بطور رمز صحبت كنند؛ و مثلا بگويند: طىّ الأرض با اتّصاف بصفات الهيّه حاصل مى‌شود؟

علامه: نه؛ برادر ما مردى با هوش و چيز فهم بود؛ و طورى مطلب را بيان مى‌كرد، مثل آنكه دستور العمل براى طىّ الأرض را خودش از اين آيات فهميده است.

و اين آيات بسيار عجيب است بخصوص آيه‌ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‌ چون اين آيه تمام اسماء را در وجود مقدّس حضرت حقّ جمع مى‌كند؛ و مانند جامعيّت اين آيه در قرآن كريم نداريم.

مرحوم قاضى هميشه در ايّام زيارتى از نجف اشرف بكربلا مشرّف مى‌شد، هيچ‌گاه كسى نديد كه او سوار ماشين شود و از اين سرّ احدى مطلع نشد؛ جز يك نفر از كسبه بازار ساعت (بازار بزرگ) كه به مشهد مقدّس مشرف شده بود؛ و مرحوم قاضى را در مشهد ديده بود؛ و از ايشان اصلاح امر گذرنامه خود را خواسته بود؛ و ايشان هم اصلاح كرده بودند؛ آن مرد چون بنجف آمد افشا كرد كه من آقاى قاضى را در مشهد ديدم.

مرحوم قاضى خيلى عصبانى شدند، و گفتند: همه ميدانند كه من در نجف بوده‌ام و مسافرتى نكرده‌ام‌.[۲]

قالیچۀ حضرت سلیمان

برادر ما بوسيله شاگردش از حضرت قاضى رضوان الله عليه سؤال كرده بود كه قاليچه حضرت سليمان كه آن حضرت روى آن مى‌نشست، و به مشرق و مغرب عالم مى‌رفت؛ آيا روى اسباب ظاهريّه، و چيز ساخته‌شده‌اى بود؟ و يا از مبدعات الهيّه بود و هيچ‌گونه با اسباب ظاهريّه ربطى نداشت؟

آن شاگرد چون از مرحوم قاضى رحمة الله عليه سؤال مى‌كند؛ ايشان فرموده بودند: فعلا چيزى در نظرم نمى‌آيد؛ و ليكن يكى از موجوداتى كه در زمان حضرت سليمان بودند؛ و در اين كار تصدّى داشتند الآن زنده‌اند، مى‌روم و از او مى‌پرسم.

در اين حال مرحوم قاضى روانه شدند؛ و مقدارى راه رفتند؛ تا آنكه منظره كوهى نمايان شد. چون به دامنه كوه رسيدند يك شبهى در وسط كوه كه شباهت به انسان داشت ديده شد.

مرحوم قاضى از آن شبه سؤال كردند؛ و مقدارى با هم گفتگو كردند؛ كه آن شاگرد از مكالماتشان هيچ نفهميد؛ ولى چون مرحوم قاضى برگشتند، گفتند: مى‌گويد:

از مبدعات الهيّه بوده و هيچ‌گونه اسباب ظاهريّه در آن دخالتى نداشته است.

اشکال عقلی به طی الارض

تلميذ: بالأخره حقيقت امر طىّ الأرض مجهول و عويص مانده است؛ چون در طىّ الأرض انسان سائر زمين را طىّ نمى‌كند كه مثلا سرعتش زياد گردد؛ و بلا فاصله، يا با فاصله اندك بمقصد برسد؛ و نيز مادّه خود را در مبدأ اعدام نمى‌كند؛ و در مقصد خلق كند؛ بلكه زمين در زير پاى او پيچيده مى‌شود. و با اين پيچيدگى در زمان بسيار كوتاهى بمقصد مى‌رسد؛ و در اينجا اشكال واضح وجود دارد.

زيرا أوّلا ما مى‌بينيم وضع زمين تغيير نمى‌كند؛ هر چيزى بجاى خود بوده و هست؛ مردم هر كدام در محلّ خود هستند؛ و فقط اين در نورديدگى و پيچيدگى نسبت بشخص سائر صورت مى‌گيرد.

و با فرض اينكه امر واقعىّ و حقيقى بوده؛ نه توهّمى و تخيّلى، معقول نيست كه جسمى و مادّه‌اى حركت كند؛ و نسبت و اضافه‌اش را با تمام موجوداتى كه با آنها نسبت و اضافه دارد تغيير ندهد.

و علاوه ممكنست در آن واحد دو طىّ الأرض در دو جهت متعاكس صورت گيرد؛ پس لازمه اين تصوّر، حركت مادّه در دو جهت مختلف است؛ و تغيير وضع و نسب همه اجسام ذى اضافه در دو تغيير متعاكس؛ و هذه من المستحيلات العقليّة.

و ثانيا خود حضرتعالى در مباحث اعجاز أنبياء در تفسير الميزان فرموده‌ايد كه اعجاز امر مخالف طبيعت و قانون مادّه نيست؛ و سنن و علل و معلولات را باطل نمى‌كند؛ بلكه اعجاز موجبات تسريع تأثير علل در پيدايش معلولات مى‌گردد.

مثلا عصاى حضرت موسى على نبيّنا و آله و عليه السّلام براى آنكه زنده گردد؛ و اژدها شود؛ روى سلسله مراتب علل طبيعيّه بايد چندين هزار سال بگذرد؛ ولى در اثر إعجاز اين سلسله علل بمجرّد اراده خدا يا رسول خدا فورا كار خود را مى‌كنند؛ و معلول و نتيجه در خارج تحقّق مى‌يابد؛ ولى در طىّ الأرض چنين تصويرى نمى‌شود كه موجودات بتوانند وضع اوّليّه خود را با شخص سيركننده نگاه دارند.

علّامه (بعد از مدّت مديدى كه سر خود را پائين انداخته و بحال تفكّر بودند) پاسخ دادند كه طىّ الارض از خوارق عادات است.

تلميذ: خرق عادت در طىّ الارض مسلّم است و صحيح؛ ولى اشكال در استحاله عقليّه است.

مانند عبور انسان با بدن مادّى و جسم طبيعىّ از ديوار و يا از سقف اطاق بدون‌ پارگى و شكاف ديوار و سقف، و عدم تحقّق خرق و التيام؛ با اينكه بزرگان از اهل معرفت مى‌گويند: اشكالى ندارد و واقع مى‌شود.

پاسخ نقضی

علّامه در جواب فرمودند: بلى اشكال ندارد؛ و شاهد آنكه در مجلسى براى آنكه نشان دهند كه اجانين از در بسته وارد مى‌شوند و اشيائى را كه بخواهند ببرند مى‌برند؛ در صندوقى را كه در آن بقچه رخت و لباس بود مقفّل كردند و علاوه يك مرد چاق و قوىّ‌الهيكلى هم روى صندوق نشست.

در عين حال فورا ديدند بقچه‌هاى لباس در بيرون صندوق است؛ و چون در صندوق را باز كردند ديدند صندوق خالى است؛ و معلوم شد در آن واحد، اجانين بقچه‌ها را بيرون آورده‌اند. و اين قضيّه چشم‌بندى نبوده است.

تلميذ: بالأخره جواب حلّى داده نشد؛ و مسئله با تمام اشكالات در موطن خود باقيست.

علّامه: خرق عادت است.

تلميذ: آيا بوعلى سينا در مسئله طىّ الارض تحقيقى نموده است؟ و تحليلى بعمل آورده است؟ چون ابن سينا از حكمائيست كه دنبال علل مسائل مادّى بسيار مى‌گردد؛ و خوب تحقيق مى‌كند.

علّامه: جائى نديدم كه بوعلى بحثى در طىّ الارض كرده باشد؛ ولى بوعلىّ خارق عادات را قبول دارد؛ و معجزات أنبياء را تصديق دارد.

تخت بلقیس

و در مسئله تخت بلقيس در آيه ۴۰ از سوره ۲۷ نمل مى‌فرمايد:

قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي‌[۳] در اينجا مراد از ارتداد طرف، چشم بر هم زدن نيست؛ بلكه هزار مرتبه زودتر از آنست. چون معناى طرف، پلك چشم نيست؛ و علاوه بايد بفرمايد: «فلمّا لم يرتدّ إليه طرفه رآه مستقرا عنده».

بلكه طرف به معناى نگاه كردن با گوشه چشم است؛ و مراد اينست كه قبل از آنكه نگاهت برگردد؛ يعنى شعاع بصرت كه از چشم خارج مى‌شود و به اشياء مى‌افتد، و بواسطه قاعده انعكاس و شكستگى نور برمى‌گردد؛ و از آن اشياء به چشم مى‌خورد؛ و بدين جهت ابصار متحقّق مى‌گردد.

يعنى قبل از اينكه چيزى‌را كه مى‌خواهى ببينى، ببينى! يعنى در مدّتى سريع‌تر از سرعت نور كه پنجاه هزار فرسخ در يك ثانيه است من تخت بلقيس را مى‌آورم.

و بنابراين قرآن نمى‌گويد: تخت را آورد؛ بلكه مى‌فرمايد: چون سليمان تخت را در نزد خود ديد؛ يعنى پس از اين مكالمه و گفتگو با كسى كه داراى علمى از كتاب بود، ناگهان تخت را مستقرّ در نزد خود يافت.

و اين قسم آوردن به طىّ الارض بوده است.

طی الارض مصداق اعدام و ایحاد است

تلميذ: آيا طىّ الأرض عبارت است از اعدام جسم و بدن در مكان اوّل؛ و احضار و ايجادش در مكان مقصود؟ آيا طىّ الارض اين نيست؟ به‌طورى‌كه صاحب طىّ الأرض با اراده الهيّه و ملكوتيّه‌اى كه به او افاضه شده است، در آن واحد خود را در محلّ منظور احضار و ايجاد كند؟

علّامه: گويا همين‌طور باشد.

تلميذ: گويا اين‌طور است، يا واقعا چنين است؟

علّامه: واقعا اين‌طور است.

تلميذ: بنابراين چند مسئله مطرح مى‌گردد:

اختصاص طی الارض به نفوس قدسیۀ الهیه

۱- بايد طىّ الأرض اختصاص به نفوس قدسيّه الهيّه داشته باشد؛ و تا افراد به معرفت نفس كه ملازم معرفت ربّ باشد، نرسيده باشند؛ و تصرّف در موادّ كاينات ننمايند نتوانند طىّ الأرض كنند.

پس بنابراين طىّ‌الأرضى كه از افراد غير كامل احيانا نقل شده است چه محملى دارد؟

علّامه: از افراد غير كامل نقل نشده است؛ و حتما مباشرين آن از وارستگان و واصلانند[۴].

به همراه بردن دیگران با طی الارض

تلميذ: ۲- چه بسا ديده شده است چنانچه در روايات آمده است؛ و شواهد تاريخى نيز حاكيست بعضى از وارستگان و واصلان، ديگران را نيز با معيّت خود بطرف مقصود با طىّ الأرض برده‌اند.

در اين صورت بايد گفت كه: نفس ملكوتى و خلّاقه آنان، قادر بر ايجاد اجسامى غير از خود نيز در محلّ منظور مى‌باشند.

علّامه: همين‌طور است.

زمان در طی الارض

تلميذ: ۳- افرادى كه طىّ الأرض آنها قدرى طول مى‌كشد مثلا پنج دقيقه، يا ده دقيقه يا بيشتر مى‌باشد، چگونه طىّ الأرض آنها انجام مى‌گيرد؟

علّامه: چون كاملا بمقام كمال نرسيده‌اند، طىّ الأرض آنها ناقص است؛ و براى خلاقيّت أبدان در محلّ منظور، احتياج به صرف وقت و اعمال قوه بيشترى دارند؛ مانند طىّ الأرض اجانين كه معمولا طول مى‌كشد، و راجع به آوردن تخت بلقيس در قرآن كريم وارد است:

قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ‌[۵] و اين البتّه مستلزم زمانى است گرچه قليل باشد.

طی الارض خروج از سلسله علل و معلولات طبیعی است

تلميذ: براى طىّ الأرض بنابراين فرضيّه، ديگر چه نيازى بالتزام ترتيب سلسله علل و معلولات طبيعىّ مانند اعجاز انبياء و خوارق عادات است؟

بلكه مى‌توان گفت: با يك اراده الهيّه كن، يكون مى‌گردد، بدون پيمودن ذرّات جسم با حركت جوهرىّ سريع، سلسله‌مراتب لازمه خود را؛ و جسم اوّل در آن زمان و در آن مكان و با آن مشخّصات، جسم ثانى مى‌گردد در زمان ديگر و مكان ديگر و مشخّصات ديگر؛ و همين‌طور در داستان معجزات و خوارق عادات.

علّامه: بلى، اين‌طور مى‌شود گفت.

مطالب مرتبط

اقسام طی الارض اثر علامه آیة‌ الله سید محمد حسین حسینی طهرانی

پانویس

۱. اين آيات هشت آيه است از سوره ۲۰ طه: اى پيغمبر- ما قرآن را بر تو فرونفرستاديم تا تو به زحمت و رنج بيفتى! مگر براى يادآورى براى كسى كه از خدا مى‌ترسد- قرآن پائين فرستادنى است از كسى كه زمين و آسمانهاى بالا را آفريده است- خداوند رحمن بر عرش خود قرار گرفت- از براى خداست آنچه در آسمان‌هاست و آنچه در زمين است و آنچه در ما بين آسمان و زمين و آنچه در زير خاك است- و اگر صداى خود را در گفتار بلند كنى، پس خدا مى‌داند سخن مخفىّ و پنهان‌تر از آن را- الله است كه هيچ معبودى جز او نيست- از براى اوست اسماء حسنى.

۲. اين داستان را سابقا براى بنده دوست معظّم حقير جناب حجّة الاسلام آقاى حاج سيد محمّد رضا خلخالى دامت بركاته كه فعلا از علماى نجف اشرف هستند نقل كرده‌اند( آقاى خلخالى زاده مرحوم مغفور حجّة الاسلام حاج سيّد آقا خلخالى و ايشان زاده مرحوم مغفور حجّة الاسلام آقاى حاج سيّد محمد خلخالى است كه از مقيمين نجف اشرف و از زهّاد و عبّاد و معاريف آن زمان بوده‌اند) و نقل آقاى خلخالى اين تتمّه را داشت كه:

چون آن مرد كاسب از مشهد مقدّس بنجف اشرف مراجعت كرد به رفقاى خود گفت: گذرنامه من دچار اشكال بود و در شهربانى درست نمى‌شد؛ و من براى مراجعت به آقاى قاضى متوسل شدم و گذرنامه را به ايشان دادم و ايشان گفتند: فردا برو شهربانى و گذرنامه‌ات را بگير! من فرداى آن‌روز به شهربانى مراجعه كردم؛ شهربانى گذرنامه مرا اصلاح كرده؛ و حاضر نموده بود؛ گرفتم و بنجف برگشتم.

دوستان آن مرد گفتند: آقاى قاضى در نجف بودند و مسافرت نكرده‌اند؛ آن مرد خودش نزد مرحوم قاضى آمد و داستان خود را مفصلا براى آقاى قاضى گفت: و مرحوم قاضى انكار كرده و گفت همه مردم نجف ميدانند كه من مسافرت نكرده‌ام. آن مرد نزد فضلاى آن عصر نجف اشرف چون آقاى حاج شيخ محمّد تقى آملى و آقاى حاج شيخ على‌محمّد بروجردى و آقاى حجاج سيّد على خلخالى و نظائر هم آمد؛ و داستان را گفت.

آنها به نزد مرحوم قاضى آمده و قضيّه را بازگو كردند؛ و مرحوم قاضى انكار كرد؛ و آنها با اصرار و ابرام بسيار مرحوم قاضى را وادار كردند كه براى آنها يك جلسه اخلاقى ترتيب داده؛ و درس اخلاق براى آنان بگويد.

در آن زمان مرحوم قاضى بسيار گمنام بود؛ و از حالات او احدى خبر نداشت؛ و بالأخره قول داد براى آنها يك جلسه درس اخلاق معيّن كند؛ و جلسه ترتيب داده شد؛ و در رديف اوّل همين افراد به اضافه آقاى حاج سيّد حسن مسقطى و غيرهم در آن شركت داشتند. و بعدا در رديف دوّم در زمان بعد سرى دوم حضرت علّامه طباطبائى و آقا حاج سيّد احمد كشميرى و آقا ميرزا ابراهيم سيستانى و اخوى علّامه آقاى الهى و غيرهم شركت مى‌كردند.

و در رديف سوّم در زمان بعد سرى سوّم حضرت آقاى حاج شيخ عبّاس قوچانى و آقاى حاج شيخ محمد تقى بهجت فومنى رشتى و غيرهم از فضلاى نجف اشرف در آن حضور و شركت داشتند.

حضرت آية الله آقاى حاج شيخ عباس قوچانى وصى مرحوم قاضى در معارف و اخلاق هستند؛ و فعلا در نجف اشرف. مقيم و از محضر ايشان جماعتى از طلّاب و ساكنين و غيرهم بهرمند مى‌گردند.

راجع به دارا بودن طىّ الارض نسبت به مرحوم قاضى دو شاهد ديگر است:

اوّل آنكه حضرت علّامه طباطبائى و حضرت آقاى قوچانى هر دو نقل فرمودند: كه عادت مرحوم قاضى اين بود كه در ماههاى مبارك رمضان ساعت چهار از شب گذشته در منزل رفقاى خود مى‌پذيرفتند؛ و مجلس اخلاق و موعظه‌هايش تا ساعت شش از شب گذشته طول مى‌كشيد. در دهه اوّل و دوّم چنين بود؛ ولى در دهه سوّم ايشان مجلس را تعطيل مى‌كرد و تا آخر ماه رمضان هيچ‌كس ايشان را نمى‌ديد؛ و معلوم نبود كجا هستند؛ چهار عيال داشت؛ در منزل هيچيك از آنها نبود؛ در مسجد كوفه و مسجد سهله كه بسيارى از شب‌ها در آنجا بيتوته مى‌كرد نبود؛ اين قضيّه نبودن را علاوه بر ماههاى رمضان حضرت علّامه طباطبائى در اوقات ديگر نيز نقل مى‌كردند. دوّم آنكه آقاى قوچانى فرمودند: يك سفر زيارتى ايشان به كربلا آمده بودند؛ در موقع مراجعت با هم تا محلّ توقّف سيّارات آمديم؛ ازدحام جمعيّت براى سوار شدن بنجف بسيار بود به‌طورى‌كه مردم در موقع سوار شدن از سر و دوش هم بار مى‌رفتند مرحوم قاضى ديد كه چنين است با كمال خونسردى به كنار گاراژ رفته، و پشت به ديوار روى زمين نشست و مشغول جيگاره كشيدن شد.

ما مدّتى در كنار ماشين‌هائى كه مى‌آمدند و مسافرين را سوار مى‌كردند؛ صبر كرديم و بالأخره با هر كوششى بود خود را بداخل سيّاره‌اى وارد كرديم؛ و آمديم نجف و از مرحوم قاضى خبرى نداشتيم. البتّه تمام اين مسائل احتمالاتى است براى طىّ الارض داشتن مرحوم قاضى؛ ولى نه خود ايشان و نه از غير ايشان به‌صراحت نقل نشده است.

۳. و كسى كه در نزد او علمى از كتاب بود گفت: من تخت بلقيس را در اينجا مى‌آورم قبل از آنكه نگاهت برگردد؛ و چون سليمان تخت را در نزد خود مستقر ديد گفت: اين از فضل خداى من است.

۴. ممكنست همان‌طوركه خود علّامه فرموده‌اند: طىّ الارض افراد غير كامل در اثر تبعيّت از افراد كامل باشد؛ بدين‌طريق كه هر وقت بخواهند طىّ الارض كنند بر حسب اذن و اجازه از شخص صاحب كمالى كه به آنها. داده شده است در همان لحظه آن شخص بزرگ حضور يابد و آنان را با خود ببرد؛ يا بدون حضور او بلكه بمجرّد اراده او آنان را بمحل مقصود برساند.

۵. آيه ۳۹ از سوره ۲۷ نمل: گفت عفريتى از جنّ بسليمان كه من تخت بلقيس را در همين جلسه‌اى كه اينجا نشسته‌اى قبل از آنكه برخيزى براى تو مى‌آورم!