يكي از اين عالمان ربّاني كه از مفاخر عالَم اسلام و تشيُّع بوده، فقيه آگاه و عالم اخلاقي و مربّي روحاني سيّدبنطاووس ميباشد كه به جهت اهتمام شديد به مراقبه، او را سيّدِ اهل مراقبه ناميدهاند... اهتمام بيشتر اين مقاله جستجو در تأليفات ايشان جهت ارائه شرح حالِ معنوي و الهيِ اين بزرگمرد ميباشد...
این نوشتار مجموع سه مقاله است که در شمارههای یک تا سه از مجله مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام منتشر شده است
خداوند حكيم در قرآن مجيد در كنار بيان حالات و زندگي الهي بعضي از پيامبران، اشاره به حالات بعضي از موحّدين نيز دارد مانند لقمان حكيم، اصحاب كهف، مؤمن آل فرعون و صاحب يس و مادر حضرت مريم و آسيه زن فرعون.
چون قرآن عاليترين و جامعترين كتاب راهنما در ابعاد مختلف براي انسانهاست، لذا در بُعد اُسوه و الگوگيري نيز ما را راهنمايي ميكند كه علاوه بر قِصص انبياء، بايد مراجعه به احوالات مؤمنين و موحّدين كرد و عملكرد الهي آنان را سرمشق زندگي قرار داد و بر اين اساس تأمّل در نحوة زندگي عرفاء الهي و علماء ربّاني در رشد و تعالي انسان توصيه گرديده است.
صفات علماء ربّاني در روايات متعدّدي آمده است که مهمترين آن صفات را اميرالمؤمنين عليه السلام در حديث معروف كميل بيان فرموده آنجا كه ميفرمايد:
«هَجَمَ بِهِمُ العِلمُ عَلَى حَقيقَةِ الْبَصيرَة...»[۱]«علم از اطراف و اكناف به آنها هجوم آورده و آنها را فراگرفته و در درياهايي از علم غوطهورند آن هم نه علم اعتباري و تخيّلي و پنداري، بلكه حقيقت بصيرت و حقيقتِ ادراك و دانش، و اين چنين افراد يا در ميان مردم شناخته شده و ظاهرند و يا ترسان و مستورند.»
يكي از اين عالمان ربّاني كه از مفاخر عالَم اسلام و تشيُّع بوده، فقيه آگاه و عالم اخلاقي و مربّي روحاني سيّدبنطاووس ميباشد كه به جهت اهتمام شديد به مراقبه، او را سيّدِ اهل مراقبه ناميدهاند. اين عالم بزرگوار كتب مختلفي تأليف كرده كه از درون آن كتب ميتوان مجموعهاي نفيس از شرح حال وي را جمعآوري كرد و چون اهتمام بيشتر اين مقاله جستجو در تأليفات ايشان جهت ارائه شرح حالِ معنوي و الهيِ اين بزرگمرد ميباشد، لذا بر اين اساس مطالبي ارائه ميشود. ارائه اين مطالب در دو بخش صورت گرفته. بخش اول سرگذشت اجمالي و بخش دوم نكات برگرفته شده از كتب ايشان.
نام شريفش علي، لقبش رضيّ الدّين، نسبش را در قسمت اجازات بحارالانوار چنين ذكر ميكند:
عليّ بن موسي بن جعفر بن محمّد بن محمّد بن احمد بن محمّد بن احمد بن محمّد(طاوس) بن اسحاق بن حسن بن محمّد بن سليمان بن داود بن حسن مُثنّي بن حسن بن عليّ بن ابيطالب. [۲]
همسر داود بن حسن، امّكلثوم دختر امام سجاد عليه السّلام ميباشد و لذا به اين اعتبار از سادات حسيني نيز محسوب ميشود. [۳]
ولادتش نيمۀ محرم سال ۵۸۹ قمري در شهر عالمخيز حلّۀ سيفيّه ميباشد.[۴] نشو و نمايش در تحت تربيت جدّش ورّام و پدرش بوده كه هر دو آنها از داعيان بسوي خدا و طالبين خداوند بوده و در تربيت معنوي و علمي او مؤثر بودهاند.[۵]
در همان كودكي خط و علوم عربيّت را فرا گرفت[۶] و در فراگيري علوم اسلامي با جديّت و سرعت پيش رفت و به مقامات عاليّة علمي رسيد، چرا كه جدّش ورّام به وي در كودكي گفته بود:
در هر چه كه وارد شدي چه علم و چه عمل به درجۀ پايين آن قانع مشو.
و او هم به فرزندش سفارش ميكرد كه فقه را به صورتي بخوان كه ديگر مقلّد كسي نباشي، چرا كه هر كسي به درجه پايين قانع شود مغبون است.[۷]
در علم فقه چنان با جدّيت و پشتكار مشغول شد كه در ظرف يك سال از طلابي كه چندين سال مشغول تحصيل علم فقه بودند پيشي گرفته و بعد از حدود دو سال و نيم خود را در فقه محتاج كسي نميديده است.[۸]
عالمان زيادي را ادراك كرده و بسياري از آنها به او اجازۀ روايت دادهاند.[۹] با مراجعه به كتب مختلفي كه تاليف كرده احاطه و تضلّع او بر علوم اسلامي مشهود ميباشد.
ايشان سفارشي دارد به فرزندش كه به دنبال فراگيري هر علمي نرو و هر كتابي را نخوان و چون خود عامل بوده، در واقع شرح حال خود اوست و ميگويد:
عقل حكم ميكند كه بندهاي كه مكلّف به مراقبه و خدمت خداوند است به دنبال علمي كه خداوند او را موظف به فراگيري آن نكرده نرود. بپرهيز از مطالعة كتابي كه تورا از ياد خداوند باز دارد چرا كه اين مطالعه موجب ناخوشي و مريضي ميشود و اين كتاب از دشمنان تو خواهد بود.[۱۰]
بعضي از اساتيد سيد بن طاووس بعد از آنكه وي به رتبۀ عاليِ علمي رسيد از او خواستند كه بر مَسند فتوا نشسته و فتوا دهد اما وي به جهت آيات ۴۴ تا ۴۷ از سوره الحاقة اين كار را نپذيرفت.
خداوند ميفرمايد:
وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويل* لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ*ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ*فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَد عَنْهُ حاجِزينَ.«اگر اين محمّد مطلبي را از پيش خود بگويد و به ما نسبت دهد ما با دست قدرت او را ميگيريم و رگِ حياتي قلب او را قطع ميكنيم، آنوقت كداميك از شما ميتوانيد او را از دست ما بگيريد و ميان او و ميان كار ما مانع شويد؟»
سيّد گويد:
اين كلام تهديدي است از ناحيۀ پروردگارِ عالميان نسبت به عزيزترين بندهاش، لذا من از فتوا دادن ترسيدم و خودم را از رياستي كه براي تقرّب پروردگار نبود برحذر داشتم و مشغول شدم به آنچه كه علم مرا راهنمايي كرد كه آن عمل صالح بود.[۱۱]
در اجازۀ روائي كه از ايشان بجاي مانده است گويد:
در فقه فقط به نوشتن كتاب غياث سلطان الوري لسكّان الثّري در قضاء نماز ميّت اكتفاء كردم چون مصلحت دنيا و آخرت خودم را در ترك فتوا ديدم، سپس آيۀ فوقالذّكر را بيان كرده و توضيح دادهاند.[۱۲]
بعد از اين، پيشنهاد عدّهاي ديگر را كه از او خواسته بودند قاضي بشود ردّ كرده و گفت:
عقل حكم ميكند كه از اين نوع رياستها كنارهگيري كنم و به نفس خود و خداي خود مشغول باشم.[۱۳]
باري اين سيّد بزرگوار در شهر خود (حلّه) بود تا به كاظمين مشرّف شد و در آنجا بر اساس إستخاره با زهرا خاتون دختر وزير ناصر بن مهدي ازدواج كرد و همين ازدواج باعث شد كه وي مدّتي طولاني در بغداد ساكن شود.[۱۴]
ايشان گويد در اين مدّت كه در بغداد بودم شيطان در صدد بود كه بين من و خداوند فاصله بياندازد. ريسمانهايي كه شيطان بر من بهكار برد عبارت بودند از:
و در تمام اين موارد اين عالم بزرگوار با ديدِ خدايي كه داشته، زيرِ بار آنها نرفته و حتّي به فرزندش سفارش ميكند كه بپرهيز از اينكه همنشين اهل دنيا بشوي چرا كه به خدا قسم همنشيني با آنها به جز با دوري و مفارقت از خداوند حاصل نميشود و اكثر امور اهل اين دنياي فاني، هزل و بازيچه و مخرّب عالم باقي، و فاصل بين بنده و مالكش ميباشد، و به خدا قسم دروغ ميگويد كسي كه بگويد از راههاي سعادت همنشيني با اهل دنياست.[۱۷]
همين درخواستهاي مختلف و مكرّر از طرف حكومت وقت سبب شد كه سيّد بن طاووس از بغداد كوچ كند و به حلّه برگردد.[۱۸] سيّد بزرگوار بعد از سكونت دوباره در حلّه به جهت دوري از اهل دنيا و عزلت بيشتر از مردم دنياپرست، با جميع خانواده به نجف اشرف تشرّف يافت و سه سال در آنجا توقف كرد و سپس به كربلا مشرّف شد و قصد داشت كه بعد از توقّف سه ساله در كربلاء، به سامرّاء برود، اما ظاهراً رفتن به سامراء براي ايشان محقّق نشد بلكه بعد از مدّتي دوباره به بغداد آمدهاند و روزي كه هُلاكوخان بغداد را فتح كرد در بغداد بودهاند و شب و روزِ سخت و خطرناكي را پشت سر گذاشتهاند. هلاكو وي را بعد از مدّتي متولّي و سرپرستِ علويّين و علماء و زهّاد قرار داد[۱۹] و سپس سيّد به طرف حلّه رهسپار شد.[۲۰]
و سرانجام پس از ۷۶ سال عمر نوراني و پر بركت در روز دوشنبه پنجم ماه ذوالقعدة سال ۶۶۴،[۲۱] بسوي محبوب خود كه يك عمر در توجّه تامّ و تمام به او زندگي كرد شتافت. وي را طبق وصيّتش در جوار اميرالمؤمنين عليه السلام و در پايين پايِ والدينش دفن كردند.[۲۲]
در اين بخش به برخي نكات ارزشمند كه از بررسي هيجده تأليف از تأليفات ايشان بدست آمده و در واقع شرح حال معنوي ايشان محسوب ميشود ميپردازيم.
ايشان در تمام امورات زندگي خود در صدد تحصيل اين توجه بودهاند و براي تحقق آن دائماً در حال مراقبه، و اين مطلب را به ديگران نيز تأكيد ميكردند
وقتي به ايشان ميگفتند: اينكه انسان دائماً در حال مراقبه و دوري از غفلت باشد مقدور نيست، ميفرمودند: چطور بعضي از انسانها در اين دنيا دائماً در حال رعايت كردن انواع آداب هستند، ادب حضور نزد سلطان و بزرگان، ادب رفاقت، ادب حشر و نشر با همسايگان و زيردستان، امّا نميتوانند دائماً در حال رعايت ادب الهي باشند.[۲۳]
در جاي ديگري ميفرمايند :
آنچه از بندۀ مؤمن در طولِ اقامتش در اين دنيا خواسته شده اين است كه قلبش را از هر چه مكروه مولايش ميباشد پاك كند و جميع جوارحش را در آنچه موجبِ تقرّب به رضايت پروردگار است به كار گيرد.[۲۴]
ايشان نگرش عرفاني در زمينۀ گفتگو و مُجالست با مردم را به فرزندشان ارائه دادهاند، آنجا كه مينويسند:
اي فرزندم محمّد! هر وقت محتاج معاشرت با مردم شدي به شدّت از غفلتِ از ياد خدا بپرهيز و بايد در صحبت كردن با مردم چنين باشي كه گويا در معني با خدا صحبت ميكني و متوجّه او ميباشي.[۲۵]
وحتّي نسبت به شيطان گويد:
شيطان مانند سگِ چوپان است اگر متعرِّض تو شد از مولايت طلب كن اذيت او را دفع كند نه اينكه با قدرتِ خود مشغول جنگيدن با او شوي، چرا كه شيطان با اين كار به هدف خود رسيده و تورا از خدمت و توجّه به مولايت بازداشته و به خود مشغول كرده.[۲۶]
و سپس گويد:
طبع و نفس و هر چه كه موجب مشغوليّتِ تو از مولايت ميشوند با زبانِ حال خطاب ميكنند كه: متوجّه ما نشو و به ما مشغول نشو.
ايشان گويد:
در يكي از مسافرتهايي كه به جهت زيارت امام حسين عليه السّلام ميرفتيم، جهت خواندن نمازهاي مستحب و واجب توقف كرديم اما رفقاي ما عجله داشتند كه هر چه سريعتر حركت كنند و خود را به كربلا برسانند. من به آنها گفتم: آيا قصد ما از زيارت امام حسين عليه السّلام خداست؟ و يا اينكه قصد ما از خداوند، امام حسين عليه السّلام است؟ آنها گفتند قصد از زيارت، خدا ميباشد.گفتم اگر ما اعمال خود را در راه خدا كه زيارت امام هم بخاطر همين راه است خراب و ضايع كنيم، در اين صورت حالِ ما در ملاقاتِ حضرت با ما چگونه خواهد بود، و چگونه خدا با ما كه نزدِ امام حسين عليه السّلام رفته و فضل خداوند را خواهانيم، برخورد خواهد كرد؟!
رفقاي سيد پس از اين استدلال متين به اشتباه خود پي بردند.
در اصول كافي از امام صادق عليه السّلام نقل كرده است كه عبادتكنندگان سه دستهاند:
دستهاي از ترس خدا عبادتي بندگانه دارند، گروهي به طلب ثواب عبادتي اجيرانه دارند، امّا عبادت آزادمردان بر اساس محبّت به خداوند ميباشد، عبادت اين گروه با فضيلتترين عبادتها ميباشد.[۲۷]
در دعاي منقول از حضرت آمده است: ما عَبَدتُك خوفاً من نارك و لا طَمَعاً في جَنّتِك بَل وَجَدتُك اهلاًللعبادةِ فعَبَدتُكَ.[۲۸]
مرحوم سيّد بن طاووس در مقدمۀ كتاب فلاح السائل گويد:
خداوند بر من منّت نهاد و هدايتم كرد به اخلاص در عبادتش بدون تعلّقِ خاطري به بخششهايش و ترس از نقمتهايش، و يقين پيدا كردم كه خداوند جلّجلاله كه مالك حيات من ميباشد سزاوار است به اينكه من مشغول عظمت جلال او و اقبال او باشم و متوجّه خود نباشم چون عقل حكم ميكند كه با وجود معرفت ذات و صفات كمال و جلال او و لزومِ ادبِ حضور او و مناجات با او نوبت به توجّه و شناخت ثواب و عقاب نميرسد و پرستش هر عاقل عارفي به جهت اهليّت خداوند است براي عبادت. [۲۹]
و در كتاب فتحالأبواب گويد:
من دائماً در حال معالجۀ نفس و قلبم بودهام كه باعثِ براي زيارت ائمۀ معصومين و مستحبّات ديگر ثوابهايي كه در اخبار وارد شده نباشد، و هميشه مراقب بودهام كه عملم براي مجرّد ثواب و زيارت نباشد بلكه فقط خالصاً لوجه اللـه باشد؛ چرا كه آنچه من به آن رسيدهام آنست كه عبادت حقيقي و يقيني وقتي صحّت پيدا ميكند كه خالص براي خداوند باشد و به عنوان اينكه او اهل براي عبادت است انجام شود و هيچ توجّهي به ثواب دنيوي و اُخروي عمل نشود.[۳۰]
ايشان در فتحالأبواب گويد:
آنچه كه شيوخ معتزله و كساني كه بدنبال آنها قائل شدهاند كه بعضي از أفعال مكلّفين مباح است و براي آنها ادبي از ناحيۀ خدا و رسول وارد نشده است، كلامي غيرصحيح ميباشد.
سپس دو جواب اجمالي و يك جواب تفصيلي ذكر كردهاند كه ما در اينجا چكيدۀ آنها را ذكر ميكنيم:
تو از من تقليد نكن، بلكه خود در آنچه گفتم نگاه كن، چرا كه مطلبي است حقّ و بدون شك . نگاه نكن به زيادي قائلين به مباحات، چرا كه تو در مثل اين اُمور مكلّف به تقليد نيستي بلكه مكلَّفي به آنچه كه عقلت بدان حكم كند[۳۱]
من در چند موضِع از تصانيفم بيان كردهام كه اين قسم (مباح) را كه بسياري از مسلمين ذكر كردهاند، براي مكلَّفِ عاقل نيافتهام... بندهاي كه دائماً در پيش روي مولايش ميباشد محتاج به آداب ميباشد و چگونه معني دارد فرار از كسي كه مطّلع بر اسرار بندگان ميباشد و با اين حال چگونه بنده مانند درازگوشي باشد كه بدون لحاظ آداب عبوديّت، اعمال خود را انجام ميدهد؟![۳۲]
ايشان در كتاب الدّروع الواقية بعد از ذكر نماز و صدقه و دعاي اول ماه گويد:
سزاوار است كه هنگامي كه ميخواهي نماز و دعا بخواني و صدقه بدهي مقدّم كني در قلبت درخواست سلامتي كسي را كه واجب است اهتمام بيشتري به سلامتي او داشته باشي نسبت به سلامتي خودت، و او كسي است كه اعتقاد به امامت او داري و وي را سبب سعادت دنيا و آخرت ميداني، و البته بدان كه او محتاج نماز و صدقه و دعاي تو نيست، لكن اگر او را ياري كردي خدا تو را ياري كرده و در حِصن محفوظي قرار داده و اين كمال وفاداري است كه نائب رسول خدا را بر نفس خود مقدّم كني در هر خيري، و دفع كني از او هر محذوري را و اين طريقه روش هر انساني است نسبت به كسي كه او عزيزتر است برايش از نفسش.[۳۳]
شدّت احترام و اشتياق سيد بن طاووس به امام زمان ارواحنا فداه براي كساني كه با كتب ايشان مأنوس هستند مشهود است و مقداري از آن را در كشفالمحجة فصل ۱۵۰ تا ۱۵۲ اظهار داشتهاند.[۳۴]
در مهجالدّعوات گويد:
در شب چهارشنبه سيزدهم ذوالقعدة سال ۶۳۸ در سامراء بودم در وقت سحر شنيدم دعاي حضرت را كه جمعي از اَحياء و اَموات را در دعايش ذكر كرد و فرمود:
«و أَبْقِهم أو قال و أَحْيِهم في عِزّنا و مُلكنا و سُلطاننا و دولتِنا».[۳۵]
مرحوم محدّث نوري بعد از ذكر قضيۀ فوق گويد:
و از چندين موضِع از كتب سيد بخصوص كشفالمحجة ظاهر ميشود كه باب ملاقات با حضرت براي وي مفتوح بوده است.[۳۶]
در كشفالمحجة خطاب به فرزندش گويد:
اگر توفيق نصيبت شود، برايت شناخت حضرت مهدي صلوات اللـه عليه را كشف اسرار خواهم كرد به صورتي كه ديگر بر تو مشتبه نباشد و محتاج به ادلة عقليّه و روايات نباشي... و بدانكه پدرت او را ميشناسد، شناختي كاملتر از شناخت نور خورشيد.[۳۷]
علاوه بر ملاقاتهاي مستقيم، در جريانات و خوابهاي صادقانۀ مختلف، حضرت به توسط افراد براي او پيام ميفرستادهاند. جناب سيد بن طاووس يكي از پيامهاي حضرت به توسط فردي بنام عبدالمحسن و خواب ديدن دو نفر حضـرت را كه تأييد ميكرد پيام امــام زمـــان به او را در آخر رسالةالمـــضايقة في فوائِــت الصّلوة ذكر كرده است.[۳۸]
در كتاب الأمان گويد:
يكي از كتابهايي كه خوبست مسافر در سفر همراه داشته باشد كتاب مصباحالشّريعة و مِفتاحالحقيقةاز امام صادق عليه السلام ميباشد چرا كه آن كتابي لطيف و شريف در شناساندن سلوك إلي اللـه و اقبال بر خداوند ميباشد و مشتمل بر اسرار ميباشد و اگر بردن كتاب برايش متعذّر بود پس در سفر مصاحبت با عالم ربّاني را اختيار كند كه موجب مسرّت دين و دنياي او خواهد شد[۳۹]
توجه به مراقبه و تأكيد بر آن در كلمات اين عالم بزرگوار بسيار بهچشم ميخورد و خود در تمام حركات و سكنات به آن پايبند بودهاند تا بهحدّي كه ايشان را سيّد اهلِ مراقبه ناميدهاند.[۴۰]
در كتاب فلاحالسّائل از خصوصيّات و صفات عارفينِباللـه مطالب مفيدي را بيان كرده است، در يكي از آن موارد گويد:
من افراد بزرگواري را ميشناسم كه مرگ براي آنها سعادت و رحمت و نعمت است، ارواح و عقول و قلوب و نفوسِ آنها مشغول به ذات پروردگار است، و توجه آنها به جلال و هيبت و حرمت پروردگار آنها را از توجّه به نفوسشان بازداشته، تمام جوارحِشان را در حضور او ميبينند و عقول آنها والِه و شيداي آن وجود ميباشد و لكن اين افراد اگر در ميان مردم باشند كسي آنها را نميشناسد. آنها را به نام و صورت ميشناسند و لكن از اَسرار دروني الهي آنها كسي آگاه نيست و تو تعجّب نكن از اينكه مردم آنها را نميشناسند چرا كه سيد و بزرگ ايشان رسول گرامي اسلام را كه از ايشان كمالش بيشتر بود نميشناختند و لذا خداوند فرمود:
وتَريهم يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لا يُبْصِرُون.[۴۱]
و در جايي ديگر ميفرمايد:
از كــــليني روايت شده است كه حــــضرت زيــنالعابدين عليه السلام وقتي به مالك يوم الدّين ميرسيدند آنقدر تكرار ميكردند كه هر كس آن حضــــرت را در آن حـــال ميديد گمان ميكرد حضرت مُشرف به مرگ شدهاند، سپس ســــيد بن طاووس گويد:
و تو ميداني كه مولاي ما زينالــــعابدين مقتداي توست در اُمور دنيــــا و دين، پس به دنبال او حركت كن و با نور او بر مركبِ يقين سوار شو چرا كه خداوند جلّجلاله قادر است كه تو را به مقــــامات عارفين برســـاند.[۴۲]
و نيز ميفرمايد
از جعفر بن محــــمّد الصادق عليهم الســـلام روايت شده كه حضرت در نــــماز در حين خواندن قرآن غـــش كردند و چون از حــــضرتش علّـــت آن را پرســــيدند فرمود:
همينطور آيات قرآن را تـــكرار ميكردم تا رسيدم به جايي كه گويا آيــــات را مشافهة از كـــسي كه آنها را نازل كرده از روي مكـــاشفه و عيان شــــنيدم، لذا قوّت بشري در مقابل مكاشفة جلال الهــــي ناتوان شد.
سپس گويــــد اي كسي كه تو حقيقت اين مطلب را نميشــــناسي بپـــــرهيز از اين كه آن را بعيــــد بشمــــاري يا اينكه شــــيطان تورا به شك اندازد بلــــكه آن را تصــــديق كن. آيا نشنــــيدهاي كلام خـــداوند را كه فرمود:
فَلَمَّا تَجَــــلَّى رَبّـهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقا[۴۳]
و جالب توجه اينكه ايشــــان در مقدمۀ فلاح السائل گويد:
و مـــن به واسطة هــــــــدايتِ خداوند به سعــــادت و اقبــــالي دست يافتـــهام و مرا آشنا كرده به الطـــاف و مكاشفه و لذّت مشــــافهه و گفتـــگوي با خــــودش، به حدّي كه قادر بر بيــــان آن با هيـــــچ كلامي نميباشم.[۴۴]
مكاشفات و حالات معنوي و عرفانيِ سيد بن طاووس زياد بوده و ما در اينجا به يكي از آنها كه آن را در رسالة المضايقة بيان كرده ميپردازيم.
ايشان گويد:
من و برادر صالحم محمّد بن محمّد آوي از حلّه براي زيارت اميرالمؤمنين عليه السلام حركت كرديم و در روز چهارشنبه ۱۸ جماديالأخري سال ۶۴۱ به نجف رسيديم و حضرت را زيارت كرديم. در شب پنجشنبه حالي پيدا كردم كه در درون نفسم اقبال بر خداوند و حضور و خير كثيري را يافتم و مشاهده كردم چيزي را كه دلالت بر قبول و عنايت و رأفت و رسيدن به آرزو و پذيرايي داشت.
در همان شب برادر صالحم محمّد آوي در خواب ديد كه در دســـت من لقمهاي اســـت و به او ميگويـــم اين لقمه از دهان مولايــــمان مهدي صلــواتاللـه عليه ميبــــاشد. و مـــحمّد آوي گويد: مـــقداري از آن را در خـــواب به من دادي.
سپس سيد گويد:
در سحر آن شب به فضل الهي نافلۀ شب را خواندم و صبح طبق عادت هر روزه به حرم مشرف شدم تا وارد حرم شدم چنان از فضل خداوند به من روي آورد و مكاشفهاي بر من وارد شد كه نزديك بود به زمين بيفتم و رعشه بر اعضاء و پاهايم مستولي گشت و بر اثر تفضّل و عنايت و عطاء الهي و ارائۀ امور ارزشمند بر من، حالت شديدي بر من عارض شد و مشرف بر فنا و مفارقت دار دنيا و انتقال به دار بقا شدم و چنان غرق در اين حالت الهي بودم كه انسانهاي اطرافم را نه ميديدم و نه تشخيص ميدادم كه چه كسي است به حدّي كه محمّد بن كتيله جمّال در آن حال بر من سلام كرد نتوانستم او را ببينم و تشخيص بدهم و بعـــداً به من گفتند او محـــمّد بن كتيله بود، و براي من در ايــــن زيارت مكاشفات بـــزرگ و بشـــارات جميله رخ داد![۴۵]
چون مشرب سيد بن طاووس مشربي عرفاني بوده و عُرفاء براي اولياء خدا صفات و مقامات والائي را قائل هستند لذا گويند سيد بسياري از نسبتهاي غُلوّي را كه بعضي از علماء به بعضي از اصحاب ائمه ميدادهاند را قبول نداشته و آنها را غُلوّ نميدانسته و خود ايشان نيز مطالب عاليهاي را براي ائمه بيان كرده.
بهعنوان مثال در كتاب الطرائف آنجايي كه از عجائب آيات خداوند در وجود اميرالمؤمنين عليه السلام سخن ميگويد مينويسد:
و يكي از عجائب اميرالمؤمنين عليه السلام اين است كه تصرّف آن حضرت در ذات و صفات و حركات و سكناتش به ارادۀ خودش نيست بلكه در تمام اين امور به ارادۀ پروردگار و مولايش تصرّف ميكند و اين خصوصيّت، يك علامت آشكار و سرِّعظيمي است براي كسي كه معناي آن را بشناسد و درك كند.
سپس سيد براي شاهِد مطلبش گويد:
در جريان حكميّت وقتي قرار شد أبوموسي أشعري را حضرت بفرستند فرمودند: من او را ميفرستم و ميدانم كه او فريب ميخورد. أبيرافع پرسيد: با اينـــــكه ميدانــــيد فريب ميخورد پس چرا او را ميفرستيد؟ فقــــال:يَا بُنَــــيَّ لَو عَمِلَ اللـهُ فِي خَلْقِهِ بِعِلْمِهِ مَا احْتَجَّ عَلَيْهِمْ بِالرُّسُلِ. «اي فرزنـــدم اگر بنا باشـــد خداوند در خلـــقش با علمش عمل كند بــــراي آنها رسول نميفرستاد.»
در اينجا سيد گويد:
ببينيد حضرت در جواب أبيرافع نفرمود لو عملت بعلمي«اگر من به علمم عمل كنم» بلكه فرمود:لَو عَمِلَ اللـهُ... يعني ميخــــواهد بفهماند كه تصرّف من در نفس خودم و در غير خــــودم باللـه و فياللـه و مناللـه و لله اســــت و ارادۀ من ارادۀ خــــداست، كراهت من كراهت خـــــداست، و اين مقام در ادب با خــــداوند كاملترين مقام بنده است.
تا اينجا پنج نکته را ذکر کرديم، انشاءالـله بهفضل الهي نکات ديگري از زندگاني ايشان را در شمارههاي بعدي بيان ميکنيم.[۴۶]
والحمد لله ربّ العالمين
در شماره قبل، به پنج نکته از نکات ارزشمندي كه از بررسي هيجده تأليف از تأليفات سيد بن طاووس بدست آمده كه در واقع شرح حال معنوي ايشان محسوب ميشود، پرداخته شد و به حول و قوۀ الهي در اين شماره به برخي ديگر از اين نکات مي پردازيم.
با بررسي كتب سيد بدست ميآيد كه عنايات زيادي در طول مدت عمر به ايشان شده است كه برخي از آن را ذكر ميكنيم:
در رساله المضايقه در ضمن داستان عبدالمحسن كه از طرف امام زمان عليهالسلام براي سيد بن طاووس پيام آورده بود گويد:
آن شب را عبدالمحسن در منزل ما خوابيد و من نيمه شب براي نماز شب بلند شدم و ظرف آب را برداشتم كه وضو بگيرم همين كه خواستم آب بريزم كسي سر ظرف را از من برگرداند و نگذاشت از آب استفاده كنم پيش خود گفتم شايد آب نجس است و خداوند خواسته من از اين آب نجس استفاده نكنم چرا كه خداوند جلّجلاله بر من عنايات زيادي مثل اين مورد دارد كه ميدانم آنها از ناحيه اوست لذا خادم آب ديگري را آماده كرد. باز وقتي خواستم آب را بريزم كسي دهانه ظرف را برگرداند و نگذاشت مقداري صبر كردم و دعا خواندم، براي بار سوم خواستم وضو بگيرم همان واقعه اتفاق افتاد، دانستم كه امشب از نماز شب ممنوع ميباشم شايد خداوند اراده دارد فردا بر من جريان و ابتلائي واقع شود و نميخواهد من امشب مشغول دعا شوم كه سبب سلامتي از آن ابتلاء شود و نكتهاي غير از اين به ذهنم نيامد و همانطور كه نشسته بودم خوابم برد. در خواب مردي را ديدم كه به من گفت: به اين عبدالمحسن كه پيام حضرت را آورد احترام بيشتري بگذار از خواب بيدار شدم و از تقصير در احترام به او به درگاه خداوند توبه كردم و بعد ظرف آب را برداشتم و وضو گرفتم و كسي مانع نشد و بلافاصله دو ركعت از نماز شب را خواندم و مابقي را قضاءً خواندم و صبح نزد عبدالمحسن رفته و احترامات كامل را در حق او انجام دادم.[۴۷]
ايشان در كتاب فلاحالسائل بعد از آنكه فوائد متعددي را براي دعا از روايات نقل ميكنند ميفرمايد:
تمام فوائدي كه در اين اخبار براي دعا ذكر شده است را به واسطۀ انعام و احساني كه پروردگار بر من تفضّل كرده بالعيان يافتهام.[۴۸]
يكي ديگر از توجهات خداوند به سيد بن طاووس اين بوده كه خداوند تمام اشياء و موجودات را مطيع و حرفشنوي او قرار داده بود. ايشان در كتاب الامان عنوان فصل سيزدهم از باب نهمِ اين كتاب را چنين ذكر كردهاند كه در اين فصل رواياتي را ميآوريم كه دلالت دارد بر اينكه مؤمن اگر مخلَص باشد خداوند كاري ميكند كه همه اشياء از او حساب ببرند و بترسند. ايشان بعد از ذكر چند روايت گويد:
زماني كه با خانواده مُجاور أميرالمؤمنين عليهالسلام بودم يك شب بعضي از همسايگان و خانوادهام با اضطراب نزدم آمدند و گفتند: بدون آنكه كسي ديده شود حصيرهاي رختكنِ حمام جمع و پهن ميشود، رفتم جلوي درب رختكن و گفتم: سلام عليكم. خبر آن كاري كه از شما سرزده به من رسيده، ما مجاور اميرالمؤمنين عليهالسلام و از فرزندان و ميهمانان آن حضرت هستيم. ما به شما بدي نكرديم پس شما هم مجاورتِ حضرت را بر ما تيره و تار نكنيد و اگر بخواهيد از اين به بعد چنين كاري انجام دهيد شكايت شما را به حضرت ميكنيم. سيد گويد بعد از آن ديگر كسي متعرّضِ رختكن حمام نشد.
سپس گويد:
دخترم شرفالأشراف كه حافظ قرآن مجيد است با حالت ترس بر من وارد شد و گفت: كسي به من سلام ميكند اما او را نميبينم. من در همان محلي كه بر او سلام ميكردند ايستادم و گفتم: سلام بر شما اي روحانيون، دخترم خبر داده است كه شما بر او سلام ميكنيد و اين كار اگر چه إنعامي است از ناحيۀ شما امّا ما را مكدّر ميكند و ما ميترسيم كه بعضي از خانواده، از آن به وحشت بيفتند، از شما ميخواهيم كه ما را مكدّر نكنيد و با عادات جميله با ما باشيد. سيد گويد: بعد از آن ديگر دخترم كلامي را از آنها نشنيد.[۴۹]
و در فصل چهارم از همين باب دو قضيه در رابطه با دعا كردنِ ايشان براي قطع شدن بارانِ شديد تا به محل امن برسند و استجابت سريع آن نقل كردهاند.[۵۰]
يكي ديگر از عنايات خداوند به سيد بن طاووس مطلبي است كه در فلاحالسائل آوردهاند ايشان گويند:
تا به حال نشده من چيزي از لوازم و اشيائم را بخدا بسپارم و آن گم شود البته در بعضي از موارد بخاطر گناهي كه انجام دادهام آنچه به خدا سپرده بودم گم شده اما در همان مورد هم وقتي درخواست كردهام از رحمتش كه آن را به من برگردان، من را به خاطر گناهم خجالت زده نكرده و آن سپرده را برگردانده است. سپس سيد يكي از جرايانات خود را بيان ميكند و ميگويد اگر بخواهم همه جرياناتي كه براي من در اين زمينه اتفاق افتاده بيان كنم خسته و ملول ميشوي.[۵۱]
ديگر از عنايات خداوند به ايشان در رابطه با جواب استخارههاي سيد بن طاووس ميباشد ايشان در كتاب فتحالابواب گويد:
و من در استخاره فوائد و عجائبي را شناختم كه بخشي از آن را تا به حال ذكر نكردهام و بعداً هم نخواهم گفت و دائماً خداوند بر بندگانش تفضّل دارد و اگر بخواهم آنچه از سلامتي مخوّفات و دستيابي به سعادات به واسطۀ استخاره نصيب من شده ذكر كنم چندين جلد كتاب خواهد شد.[۵۲]
و در ادامه گويد:
در طول اين پنجاه و سه سال عمري كه تا به حال كردهام از وقتي كه با حقيقتِ استخاره آشنا شدهام به واسطۀ استخاره به خِلَل، مشكل و مكروهي مواجه نشدهام و امري مخالف با سعادت من واقع نشده است.[۵۳]
البته نكته مهمي كه در بحث استخاره توجه به آن لازم است شرايط استخاره ميباشد و چنانچه استخاره كننده شرائط آن را نداشته باشد جواب استخاره را نميتوان حتماً مستنَد به خداوند كرد و جناب سيد بن طاووس خود بر مراعات كردن شرائط استخاره تاكيد دارند و به بخشي از آن در أواخر كتاب فتحالابواب اشاره كردهاند.[۵۴]
اهميت دادن به طريقت (مراعات باطن احكام) در كنار عمل به شريعت (مراعات ظاهر احكام) از نكاتي است كه با مراجعه به فلاحالسائل و اقبال و بعضي مصنّفات ديگر ايشان كه درباره مراعات باطنِ نماز، روزه، حج، غسل و زيارت و ديگر اعمال عبادي بيان داشتهاند به دست ميآيد. شدّت إهتمام ايشان به باطنِ احكام را ميتوان از مطلبي كه در مكان مصلِّي در فلاحالسائل آوردهاند فهميد آنجا كه ميفرمايد:
افضل در مكان مصلِّي هر جايي است كه قلبِ بندة نمازگزار ذاكر باشد و بتواند حقِّ حرمتِ خداوند و ادبِ ذلّتِ عبوديت را رعايت كند، و هر جايي است كه نزديكتر به إخلاص و دور از شواغلِ باطني و ظاهري باشد... و قصدش از انتخاب يك چنين مكاني فقط و فقط خدا و طلب مَرضات او باشد. سپس گويد: اگر حال بندۀ مكلَّف قويّ بود و إخلاصَش در مكانهاي مختلف فرق نميكرد، در اين صورت أفضل تبعيّتِ از شرع است در تفضيلِ مكانها، كه أفضلِ آن خانههاي خدا يعني مساجد است و در مساجد أفضل مسجدالحرام و مسجدالنبي است.[۵۵]
ايشان به جهت شدت إهتمام به باطنِ اعمال در بحث سفرِ معصيت كه نماز را بايد تمام خواند گويد:
كسي كه قصد از مسافرتش مُشتهَيات نفساني و امور دنيوي است نبايد سفر خود را سفرِ طاعت خداوند حساب كند و نمازش را شكسته بخواند.[۵۶]
و در ذيل آية حرّمت عليكم الميته... و ما أُهل لغير الله به (حرام است بر شما حيوان مرده و آنچه كه در وقت كشتنش نام غير خدا برده شود) گويد:
از أسرارِ كلام خداوند در اين قسمت كه ميفرمايد حرام است آن ذبيحهاي كه براي غير خدا كشته شده باشد اين است كه دقت شود در حكم ذبيحهاي كه به جهت معصيت خداوند، يا صِرفِ لَذّات مشغول كننده از خداوند، يا به جهت ثناء و تعريف و تمجيد مردم و يا بطور كلّي هر قصدي كه غير خداوند باشد كشته شده باشد، چرا كه ظاهر آيه تمام اين موارد را شامل ميشود اما افراد وقتي اين را ميشنوند برايشان سخت است و چه بسا انكار ميكنند اما وَرَع اقتضاءِ ترك اين موارد را ميكند اگرچه مردم را خوش نيايد.[۵۷]
و بطور كلي آنچه از حال معنوي سيد بن طاووس به دست ميآيد اين است كه ايشان در تمام أعمال زندگي إهتمام دارند كه انسان از توجه به اين عالم طَبع و مُشتهيات آن كنده شده و تمام شؤون زندگي را حتّيالإمكان با قصد و نيّتي به دور از مُشتهيات طبع انجام دهد و نوشتهجات ايشان مشحون از مطالب مفيد در اين زمينه است كه ما به ذكر دو مورد اكتفا ميكنيم.
مورد اول:
در مورد اينكه انسان با چه قصدي بايد مسافرت كند به فرزندش گويد:
در صورتي كه احتياج به مسافرت داشتي توجه داشته باش كه سفرت از روي طبع و غفلت و طمعهاي دنيوي نباشد چرا كه در اين صورت بياعتناء به خداوند بوده و او را سبك شمردهاي و مدت زماني كه در سفر هستي را ضايع كردهاي چرا كه نفعي براي دارِ قرار و آخرتت ندارد بلكه قصدت اين باشد كه من اللـه و الي اللـه و باللـه سفر كني در اين صورت سفرت خدمت براي او و حركت بسوي او محسوب ميشود. سپس گويد اگر قصد انسان از مسافرت بر اساس درخواست طبايع و شهوات او باشد اين چنين شخصي با آن حيواني كه بر آن سوار ميشود در حركات و سَكَنات مساوي خواهد بود.[۵۸]
و در كتاب الامان گويد:
در يكي از مسافرتها كه با ما جماعتي از خردمندان بودند چون از منزل خارج شديم اين جماعت به سرعت بر چهارپايان سوار شدند اما از حال و هواي اينان غفلت از ربّالأرباب كاملاً مشهود بود، من به آنها گفتم: اگر اين چهارپايان قادر بر تكلم بودند به شما ميگفتند: علت مُسخَّر بودن ما براي شما به جهتِ عقل است كه خدا به شما بخشيده و تكليفي است كه شما را بدان مشرّف گردانده ،اما اگر شماها بخواهيد وقت سوار شدن بر ما حكم عقل و ادب منقول از شرع را كنار بگذاريد و از روي طبع و غفلت سوار ما شويد در اين صورت شما مثل ما و در رتبۀ ما خواهيد بود و عدل و انصاف آن است كه شما خود را در حكم چهارپا حساب كنيد و بنابراين مقداري از راه را شما بر ما سوار شويد و مقداري را ما بر شما سوار شويم چرا كه ما براي امثال شما كه خدا را از ربوبيّتش كنار گذاشته و حق نعمتش را ساقط كرده مُسخّر نشدهايم.
در اينجا جناب سيد گويد: سپس براي آنها كيفيت سفري كه بر اساس طاعت مرضات الهي باشد را بيان كردم.[۵۹]
مورد دوم:
در رابطۀ با اينكه انسان معاشرت و رفت و آمد خود با مردم را نبايد بر اساس اعتباريّاتِ متداوله قرار دهد بلكه بايد بر اساس قرب به پروردگار باشد گويد:
آنچه خدا و رسول و ائمه طاهرين عليهمالسّلام در معاشرت و مصاحبت با مردم از انسان ميخواهند عدل است و اينكه نزديك شدنش به افراد و توجه كردن به آنها بايد بر اساس مقدار قرب آنها به پروردگار و پيامبر و اهل بيت او باشد و بنابراين با هر فردي كه رغبت او به اطاعت خداوند و مراقبة او بيشتر بود ارتباط بيشتر و با كسي كه در اين خصوصيات ضعيفتر بود ارتباط كمتري داشته باشد.[۶۰]
در فلاحالسائل دربارۀ دو مَلكِ كاتب و اينكه دو مَلكِ كاتبِ شب با دو مَلكِ كاتبِ روز فرق ميكنند گويد:
ميتوان ورود و حضور اين دو ملك را با قلب وجدان كرد و با اين وجدان قلبي رسول خدا را تصديق كرد چرا كه در بين بندگانِ عارف خداوند كساني هستند كه وقت حضور و وقت جدا شدنِ اين دو ملك را در صبح و شام درك ميكنند، البته دركِ آنها به اسباب عاديِ ظاهري نيست بلكه به اسبابي است كه قابل تعريف با عبارات براي تو نيست، بايد تو به اين درك قلبي ـ اگر خدا بخواهد ـ نائل شوي تا بتواني معني اين نوع درك را بوضوح بفهمي.
سپس گويد:
و اگر در قلبت ورود دو ملكِ حافظ را در اولِ شب و اولِ روز نيافتي بدانكه تو در دين و يقين و در قلب و سَرت ناخوش و مريض هستي پس به خدا توسل كن براي مداواي دين و عقلت. و در ادامه گويد: اگر تو نميتواني وقت حضور دو مَلكِ شب را از طريق مراحم رباني بشناسي بدانكه وقت آن بر اساس روايات منقوله ذِهاب حُمرة مشرقيه ميباشد.[۶۱]
و در اقبال بعد از آنكه چند علامت براي شب قدر از روايات بيان ميكند گويد:
بدانكه خداوند قادر است بر آنكه آگاه كند كسي را كه بخواهد بر شب قدر به غير از اين علامات و تو نيز براي شناخت اين شب خود را منحصر در اين علامات نبين بلكه براي كشف بيشتر آن از مالكِ رحيمِ رؤوف طلب كن چرا كه من ميشناسم كسي را كه هر ساله بصورت يقيني براي وي شب قدر مكشوف ميشود و سپس گويد: و بپرهيز از اينكه تكذيب كني چيزي را كه تو بدان إحاطۀ علمي نداري و آن را خداوند از فضلِ عظيم خود به ديگران داده است كه اگر تكذيب كني شامل قول خداوند خواهي شد كه ميفرمايد:
«و إذا لَميَهتَدوا به فَسيَقولوُنَ هذا إفكٌ قديمٌ».[۶۲] (وچون راه نيافتند به آنچه پيامبر آورده پس بزودي گويند اين دروغي است قديمي و گذشتگان نيز از اين افترائات داشتهاند).
و در جاي ديگر در ذيل بحث از رؤيت هلال براي اول ماه رمضان گويد:
بدانكه خداوند جلّجلاله تفضل كرده است بر من أسرار رباني و أنوار محمدي و إحسانات علوي را كه يكي از آن تفضلات اينست كه ميشناساند به من اول هر ماه را گر چه هلال را مشاهده نكرده باشم و اين شناخت از طريق احكام نجومي يا استخارات مرويّه نميباشد بلكه از طريق شناخت وجداني ضروري ميباشد و آنچه از دلائل علامات ماه رمضان ذكر ميكنيم براي كسي است كه خداوند جلّجلاله تفضّل نكرده بر او آنچه كه بر ما از بخشش و كرامت تفضّل كرده است.[۶۳]
و در كتاب الامان در فصل اول از باب هفتم آن به مناسبت اينكه مسافر چه ساعتي از روز را براي حركت قرار دهد گويد:
اگر آن كسي كه قصد سفر كرده از كساني باشد كه خداوند بر او إقبال كرده و پسنديده است وي را به اينكه مشخص كند براي وي ساعتي را كه براي مسافرت خوب است پس آن وقتِ خوب را در درون و قلب خود مييابد. سپس سيد بن طاووس گويد: و چه با سعادت است بندهاي كه حالش به جايي رسيده كه اوقات سعادتش را خداوند جلّجلاله براي وي نشان ميدهد.[۶۴]
و در اقبال در بحث مقدارِ قرائت قرآن در ماه رمضان گويد:
بدانكه كسي كه خداوند بر او تفضّل كرده به اينكه به واسطة امري كه در قلب و سرّش واقع ميشود ميفهمد كه هر عبادت مستحبي را چطور و چه قدر انجام دهد يك چنين كسي اينكه در ماه رمضان چه مقدار قرآن بخواند را از آن امر وجداني مييابد.[۶۵]
يكي ديگر از نكات چشمگير در مكتوباب سيد بن طاووس مطرح كردن عقل و حكمِ آن در كنار نقل و استفاده كردن از اين حجتِ باطني در بسياري از مواضع ميباشد. تحليل و بررسي عقلاني در مسائل مختلف، حاكي از إدراك و إحاطۀ عقليِ ايشان به اين مسائل مي باشد و بيان كردن مسائل مختلف بر طبق حكم عقل نشانگرآن است كه ايشان دائرۀ احكام عقليه را وسيع ميدانستهاند.
به عنوان نمونه ايشان در كتاب فلاح السائل در مورد معني محبت انسان به خدا و محبت خداوند به انسان ميفرمايد:
سخن كسي كه ميگويد محبت به خدا يعني اطاعت خدا ترا نفريبد و اگر اين شخص گفت اين مطلب را از پيش خود نميگويم بلكه سخن مقتداي ماست پس بدانكه اين كلام يا از روي تقيّه از آن مقتدا صادر شده و يا به خاطر ضعف شنونده از شناخت أسرار ربانيّه بوده است و بعد از آنكه براهيني بر اين مطلب اقامه ميكنند ميفرمايند: و از تحميل كردن بر عقول چيزي را كه مورد پذيرش نيست بپرهيز و از تقليد كسي كه گويد محبت به خداوند همان اطاعت اوست دست بردار و حرف حق را از گوينده آن پذيرا باش.
و راجع به محبت و غضب خداوند به انسان گويد:
شايد در روايات و همچنين در سخنان بعضي ببيني كه مبحت خداوند را به ثواب الهي و غضب او را به عذاب معني كردهاند ما در مقام بررسي اين مطلب گوئيم: اما بر سخن بعضي از افراد نبايد اعتنا كرد چرا كه در معقول تقليد از غير جائر نيست، و اما روايات منقوله بر فرض صحّت آن روايات و اطمينان به صدورشان از معصوم يا به جهت تقيّه بوده است چرا كه آنها در تقيّه شديد بودهاند و يا بجهت تقريب سؤال كنندگان و مستمعين بوده است چرا كه سطح فهم بسياري از شنوندگان پائين ميباشد و نميتوانند أسرار صفات خداوند عالم را بفهمند و پس از توضيح اين مطلب ميفرمايد: عقول صحيحه شاهد است و جداناً و عياناً بر اينكه معني لفظ حُبّ و رضا غير از معني ثواب، و معني غضب غير از معني عقاب ميباشد.[۶۶]
البته جناب سيد تأكيد داشتهاند كه هرجا حكم عقلِ برتر مشتبَه و سخت شد با تضرّع به درگاه الهي حكمِ صحيح عقلي برترإفاضه خواهد شد. ايشان خطاب به فرزندشان گويد: هر وقت كه بعضي از نتائج عقولِ برتر مُشتبَه شد روزه بگير و در جاي خلوتي برو، از خداوند قادر ذليلانه درخواست كن و بدانكه خداوند حتماً پرده از روي آنچه بر تو مُشتبَه شده بود بر ميدارد و أنوار هدايت خود را بر عقل و قلب تو ميفرستد.[۶۷]
و جالب توجّه آنكه يكي از ويژگيهاي مهم حكمتِ مُتعاليّة صدرائي توجه و عمل به همين نكته كه سيد بن طاووس بر آن تأكيد داشتهاند ميباشد. صدرالمتألّهين در بحث اتّحادِ عاقل به معقول گويد:
چون اين مسأله از مشكلترين مسائل حكمت ميباشد و در كتب ابوعلي سينا و شاگردانش و خواجه نصيرالدين و ديگران از متأخّرين مطلبي كه به توان بر آن اعتماد كرد نيامده بود ما براي كشف اين مطلب رو به درگاه خداوندآورديم و با تضرّع و إبتهال از او فتح اين باب را خواستيم، چرا كه ما بارها و بارها تجربه كردهايم كه در خصوص خيرات علميّه و حقائق الهيّه، عادت خداوند بر إحسان و إنعام ميباشد و سَجيّه و اخلاق او بر بالابردن أعلام هدايت و بسط أنوار ميباشد و لذا در همين ساعتي كه مشغول نوشتن اين فصل ميباشم إفاضه كرد بر من از خزائن علمش علم جديدي را و گشود بر قلبم از درهاي رحمت خود گشايش آشكاري را.[۶۸]
در پايان اين نكته اشاره به دو مطلب ضروري ميباشد:
اگر بنا باشد بخاطر اينكه فراگيري اين علم موجب گمراهي بعضي ميشود (چون بعضي از آنها انكار شرايع و ترك عبادت ميكنند) يادگيري آن ممنوع باشد و بايد از فراگيري علم دست كشيد و حتي يادگيري علوم دينيّه را هم بايد كنار گذاشت چرا كه در هر علمي از آن گروهي گمراه شدهاند. [۶۹]
در كتاب ريحان المجالس وتحفة المؤانس يافتم كه او از ابوالحسن هيثم نقل كرده بود كه حكماء علمائي هستند كه خاصّه و عامّه بر معرفت و حُسن فهمِ آنها اتّفاق دارند و طعني هم بر علوم آنها وارد نشده است. مانند هرمس كه همان ادريس نبي عليهالسلام ميباشد و مانند ابرخس و بطليموس و گفته ميشود كه اين دو از انبياء بودهاند و نه تنها اين دو بلكه اكثر حكماء اين چنين بودهاند ولكن بخاطر اينكه اسماء اينها يوناني بوده امر آنها بر مردم مُشتبه شده است.[۷۰]
از نكات استفاده شده در تأليفات ايشان در اين زمينه مطالب مفيد زيادي به دست مي آيد ولكن ما در اينجا به ذكر يك مورد اكتفاء ميكنيم. در كتاب الامان گويد:
براي پيدا كردن قبله يك ماهيِ آهني كوچكي درست كردهاند، وقتي آن را در ظرف آبي قرار ميدهند به طرف قبله ميايستد و ما آن را امتحان كردهايم و يقين پيدا كرديم كه قبله نماي مُتقَني ميباشد و در نزد ما يكي از اين ماهيها هست اما به درست كنندۀ آن گفتهايم بجاي ماهي يك كشتي كوچك درست كند چرا كه پيامبر صلي اللـه عليه و آله و سلّم نهي كرده است از صورتي كه شبيه حيوان باشد و ما در اين طرح كه سازنده آن بجاي ماهي كشتي بسازد پيش قدم بوديم و گفتيم آن را به صورت كه كشتي يا هر چه كه در شريعت اسلام حرام نيست بسازد. [۷۱]
انشاءاللـه در شماره بعد ادامه نکات بيان ميگردد.
در دو شماره قبلي مجله، به ده نکته از نکات با ارزش زندگاني شريف عالم جليلالقدر مرحوم سيدبن طاووس أعليالـلهمقامه پرداخته شد، نکاتي که فيالواقع شرح حال معنوي اين بزرگوار مي باشد. در اين شماره پاياني به أبعاد ديگري از زندگي آن بزرگوار ميپردازيم.
حجة الاسلام والمسلمين شيخ حسين رضايي
نكته يازدهم: تربيت خانواده
اهتمام سيدبن طاووس به خانواده و تربيت از نكات مشهود در كتب ايشان ميباشد. در كتاب الأمان گويد:
قبل از مسافرت، خانواده را جمع ميكنم و آنها را بر مواظبت آنچه در حضور من انجام ميدادند سفارش ميكنم؛ يعني خواندن نمازها در اول وقت، قرائت قرآن، حفظ و صيانت از خانه و اسباب آن بقدر امكان و بعد به آنها يادآور ميشوم كه جانشين من بر شما خداوند است. خدا حاضر و ناظر شماست. توجه و مراقبه بر حضور خداوند و اينكه در پيشگاه او ميباشيد مهمتر است تا توجه به حضور من در نزد شما.[۷۲]
از آنجائي كه جناب سيد از حاميان و پاسداران قرآن بوده است و جانش با قرآن معيّت داشته و خود حافظ و مسلّط بر قرآنكريم بودهاست؛ به فرزندش محمد و علي و همه كساني كه ارشادات او را ميپذيرند ميگويد:
جميع قرآن را حفط كن.[۷۳]
و در اثر اهتمام ايشان به قرآن كريم دختر اول ايشان به نام شرفالأشراف در سن دوازده سالگي حافظ كل قرآن بوده و درباره دختر دومش فاطمه گويد:
قبل از نه سالگي حافظ قرآن گرديده است. [۷۴]
ايشان بجهت اهتمام بر تربيت فرزندان، كتاب كشف المحجة لثمرة المهجة را تأليف كردهاند كه از كتب نفيس و كم نظير ميباشد.
نگارنده اين سطور گويد:
اينجانب بجهت نوشتن اين مقاله يك دور اين كتاب شريف را با دقت مطالعه كردم و بعد از مطالعه آن بسيار افسوس خوردم كه چرا ما طلاب اين كتاب را بعنوان كتاب اصلي و مرجع قرار ندادهايم چرا كه كتاب اصلي كتابي بايد باشد كه انسان را از عالم ماده و ناسوت به عالم قدس و معنويت و عرفان الهي پرواز دهد و اين ويژگي در اين کتاب كاملاً محسوس ميباشد.
مرحوم علّامه آية الـله سيد محمدحسين حسيني طهراني در كتاب امامشناسي در وصف اين كتاب مي فرمايند:
اين كتاب را بصورت وصيّتنامهاي براي دو فرزندش محمد و علي و آن كساني كه از اهل او و از جماعت او كه اميد انتفاع آنها را از اين كتاب دارد و براي صاحبان مودّت و محبت خود نوشته است، گرچه خطابات در اين كتاب با نام و خطاب ولدي محمد است. فلهذا شيعيان به اين كتاب أرج كامل مينهند و علماء عامل و طلاب فاضل پيوسته آن را در جيب خود نگه ميداشتند و در حضر و سفر با خود داشتند و مرحوم آية الـله ميرزا محمد طهراني دائي پدر حقير توصيه به حقير مينمود كه هميشه اين كتاب را در جيب داشته باشم.[۷۵]
جناب سيدبن طاووس مقيّد بودهاند كه قبل از تربيت فرزندان و همراه با آن دائماً آنها و تربيتشان را به خدا و معصومين عليهمالسّلام بسپارند و از آنها كمك بگيرند. در كشفالمحجّة گويد:
اي فرزندم وقتي به حج مشّرف شدي در پيشگاه الهي بياد من باش؛ چرا كه من در نزد خداوند زياد به يادت بودهام و تو را به او سپردهام و من نميشناسم و نشنيدهام پدري را كه مانند من بارها با تضرّع به جهت فرزند عزيزش به درگاه الهي مخاطبه نمايد؛ زيرا من قبل از به وجود آمدنت تو را از خدا خواستهام و بعد از به وجود آمدنت تمام مهمّات دنيا و آخرتت و آنچه بدان محتاج ميباشي را از خدا خواستهام و اقبال خداوند بر تو و رو آوردن تو بر خداوند و واردشدن تو را بر او، از او مسألت كردهام.[۷۶]
و درجائي ديگر گويد:
اي فرزندم محمد! تو در روز سهشنبه نهم محرم ۶۴۳ دو ساعت و پنج دقيقه از روز گذشته به دنيا آمدي و من در آن وقت به جهت زيارت عاشورا، در كربلا بودم وقتي خبر ولادتت را شنيدم در پيشگاه خداوند با ذلّت و انكسار بجهت شكرگذاريِ ولادتت ايستادم و تو را به امر خداوند جلّجلاله، بنده و متعلّقِ به مولايمان مهدي عليهالسلام قرار دادم و از آن به بعد در حوادثي كه براي تو اتفاق افتاده احتياج به حضرت پيدا كردهايم و آن حضرت را بارها در خواب ديدهام و ايشان متولّي برطرف كردن حوائجِ تو شده است، و ايشان در حق ما و تو نعمت بزرگي داده است كه قابل وصف نيست. [۷۷]
يكي از كار هاي سيد نسبت به فرزندانش اعتماد و اهتمام به روزي است كه مكلف ميشوند و عيد گرفتن آن روز ميباشد، قابل توجه اينكه ايشان روز تولد پسرش را عيد نميگيرد بلكه روز بلوغ و به شَرفِ تكليف درآمدن او را عيد ميگيرد كه قابل خطاب خداوندي شده و قلم تكليف بر او جاري شده است.
ايشان گويد:
اي فرزند من محمد! چون به زماني رسيدي كه خداوند جلّ جلاله تو را به كمال عقل مشرّف كرد - که خداوند جلّ جلاله توانايي براي صلاحيتبخشيدن به تو براي همنشيني و گفتگوي با خودش و دخول در محضر مقدّس او براي اطاعتش را دارد- آن وقت را تاريخ زده و محفوظ بدار، زيرا كه افضل اوقات اعياد است و در هر سالي از سالها كه خداوند عمر با بركت تو را به آن تاريخ برساند شكر خداوند را تجديد كن و صدقات و خدمات براي خداوند بخشنده عقل و خرد به جاي آور، كه او تو را بر شَرف دنيا و آخرت دلالت كرده است، و بدان كه خواهر تو (شرفالأشراف) را كمي پيش از آنكه به سن بلوغ برسد در نزد خود خواندم و آنچه ميدانستم از احوال او كه خداوند جلّجلاله به او اجازه داده است كه در خدمت او به كم و بسيار قيام كند براي او شرح دادم و آنرا در كتاب البهجة لثمرة المهجة ذكر كردهام.
و در ادامه گويد:
و اگر خداوند همانطور كه مرا عادت داده است كه در رحمت و عنايت او به سربرم زنده باقي گذارد، من روز بلوغ تو را كه مشرّف به شرف تكليف ميشوي عيد ميگيرم و يكصد و پنجاه دينار تصدق ميدهم كه در مقابل هر سال از عمر تو ده دينار واقع شود اگر بلوغ تو بر حسب سال باشد و با اين مال، من در خدمت خداوند اشتغال ورزم زيرا كه مال، مال اوست و من مملوك او هستم و تو هم بنده او هستي؛ پس ما اين مال را مصرف ميكنيم در آن جائي كه خداوند جلّجلاله دوست دارد در آنجا مصرف شود.[۷۸]
لازم به ذكر است كه جناب سيد در وقت بلوغ پسرشان زنده بودهاند و كتابي بنام التشريف بتعريف وقت التكليف نوشته و تصميم ميگيرند دستورات اين كتاب را در جشن تكليف فرزندانشان اجراء كنند.
يكي ديگر از كار هاي سيد اهميت دادن به روز هاي ولادت معصومين عليهمالسّلام به خصوص در جمع خانواده بوده است. ايشان در كتاب اقبال گويد:
هر روزي كه در آن يكي از ائمه عليهمالسّلام به دنيا آمده است آن روز روز نعمت بزرگ است و بايد در آن روز مشغول شكر و ثناء خداوند بود.[۷۹]
و به مناسبت روز هفده ربيع الاول روز ولادت حضرت رسول صلي الـله عليه و آله و سلّموسلّم گويد:
و بايد توجه داشته باشي كه روز ولادت خاتمالأنبياء در نزد تو كمتر از هيچ روز ولادت ديگر نباشد، بلکه با ارزشترين روز ولادت در نزد تو روزِ ولادت حضرت باشد و در اين روز با دادن صدقات و خواندن نماز شكر به خدا تقرّب بجوي. اين روز، روز سرور و شادماني و تبريكگوئي است. فضل اين روز را بر سائر ايام اظهار كن به صورتي كه قلوب اطفال و زنان به عظمت اين روز آشنا شود تا به حدّي كه خوشحالي و سرور در اين روز طبيعت آنها گردد، كه اين طبيعت براي دنيا و آخرتشان مفيد و نافع خواهد بود.[۸۰]
اهتمام و توجه به مجموعۀ عالَم اسلام و حضور در صحنه در مواقع لازم براساس وظيفة شرعي در عين عُزلت و كنارهگيري از دنياپرستان از ديگر نكات قابل توجه زندگي سيدبن طاووس ميباشد.
و ما به برخي از آن موارد اشاره ميكنيم:
خصوصياتي است كه جناب سيد براي مكتوبات خود بيان كردهاند.
كتابهائي كه جناب سيد تأليف ميكردهاند چركنويس و پاكنويس نداشته و به تعبير امروزه يك قلم بوده است، به اين مطلب در بسياري از كتب خود تصريح كردهاند.
در آخر سعدالسعود گويند:
اين كتاب به مانند سائر مصنّفات ما بر طبق عادتي كه داريم چركنويس ندارد بلكه چركنويس و پاكنويس آن يكي است و اگر فردي در آن اشتباهي در معني يا لفظ يافت تعجب نكند، چرا كه انسان به شهادتِ قرآن ضعيف ميباشد.[۶]
و در آخر اقبالالاعمال گويد:
اين چندين جلدي كه در دعا نوشتهام بر عادت و روش اهل تصنيف و تأليف نبوده و در نزد من چيزي به نام چركنويس نميباشد، بلكه نزد من يك كاتب ميباشد كه آن سخني را كه خداوند جلّجلاله بر خاطر ما جاري ميكند و آنچه از در هاي اقبال كه در درون ما باز ميكند را املاء ميكنم و يا در تكه كاغذ هاي كوچك مينويسم و او آنها را همان موقع مينويسد. سپس گويد: و اگر در آنها خِللي يافت شود شايد به جهت اين قاعدة مخالف با عادت مصنّفين باشد.[۸۶]
مقدار قابل توجهي از مكتوبات سيدبن طاووس را مجموعهاي تشكيل ميدهد بنام المهماتوالتّتمات[۸۷] كه حدود ده جلد ميباشد، كه در رابطه با أدعيه و أعمال ميباشد كه كتابهائي امثال اقبال و فلاحالسائل و زُهَرالرّبيع… در اين مجموعه قرار دارد. ايشان در وصف اين مجموعه گويد:
چه بسيار أسراري در اين مجموعه قرار داده شده است كه كشف از نور سعادت ميكند.[۸۸]
و چون كتاب مصباحالزائر ايشان اين چنين نيست در وصفش گويد:
كتاب مصباحالزائر را در ابتداء شروع به كار تأليف نوشتهام، آن كتاب متضمّن زيارات ميباشد و از أسرار ربّاني خالي ميباشد.[۸۹]
و با اينكه در كتب ايشان أسرار فراواني بيان شده با اين حال در فلاحالسائل گويد:
و من در اين كتب فقط أسراري را كه خداوند جلّجلاله إظهارِ آنها را إذن داده است بيان ميكنم.[۹۰]
و از آنجائي كه كتب سيد بن طاووس مشحون است از أسرار ربّاني، و مطالب مذكوره در آنها از نفسِ پاك و مطهّر او صادر شده، لذا ميبينيم علماء به تأليفات ايشان رو آوردهاند و آنها را از كتب مفيد و مؤثّر ميشمارند و به همين جهت محقّق محترم كتاب اقبالالاعمال در مقدمهاي كه بر كتاب نوشته است گويد:
غير ممكن است كسي كه مستعدّ خير است، كتب سيد را مطالعه كند و مطالب آن در او اثر نگذارد.[۹۱]
ايشان در مجموعه كتبي كه در باب أدعيه و أعمال نوشتهاند در موارد مختلف، أدعيه را انشاء كردهاند و ذكر كردهاند، اما نكتۀ قابل توجهي كه دربارۀ منشئات خودشان در كتاب الامان فرمودهاند اين است كه:
چهبسا دعائي را كه انشاء ميكنم منثور و داراي سجع ميباشد و حال آنكه در بعضي از روايات كراهت سجع در دعا و غير آن وارد است و شايد تأويل آن بر فرض صحّت روايت اين باشد كه سجع از روي تكلّف و براي غير خدا و به دور از آداب سنت و كتاب مكروه است، چرا كه ما در كلمات و أدعيه معصومين و همچنين قرآن شريف كلمات داراي سجع و ترتيب مشاهده ميكنيم. سپس گويد: آنچه از ادعيه انشاء كردهام همة آنها بدون فكر و تأمل بوده، بلكه آنها را مالك اشياء و پروردگارم بر من افاضه كرده است.[۹۲]
در حكمت ۱۴۷ از نهجالبلاغه كه در ابتداء مقاله به آن اشاره كرديم حضرت ميفرمايد:
و صَحبوا الدّنيا بأبدانٍ أرواحُها معلّقةٌ بالمحلِّ الأعلي.(= و در دنيا با بدنهايي با مردم معاشرت ميكنند كه ارواح آنها به محل اعلي معلق است.)
و در جاي ديگر حضرت ميفرمايد: و لولا الأجلُ الّذي كتب الـلهُ عليهم لَمتَستقرّ أرواحُهم في أجسادهم طَرفةَ عَينٍ شوقاً إلي الثواب و خوفاً من العقاب.[۹۳](= و اگر زمان مرگ براي آنان مقدر نبود و اجل معين برايشان نوشته نشده بود به قدر برگشت شعاع نور چشم (طرفة العين) از شدت اشتياق ثواب خدا و از فرط خوف عذاب خدا جانهايشان در كالبدهايشان استقرار نمييافت.)
جناب سيدبن طاووس در كتاب فرجالمهوم در اشتياقش به مرگ گويد:
و اگر نبود وجوب تفويض به مالك اشياء، هر آينه دوست داشتم از خداوند مسألت كنم تعجيل در مفارقت از اين دار فاني را به جهت ترس از شواغلي که مانع آباد كردن دار بقاء ميشود و همچنين طلب مرگ ميكردم به جهت حبّ و قرب به او و طلب رضايت او؛ ولكن امرم را به او تفويض كردهام. هرچه او برايم اختيار كند ميپذيرم چرا كه محبتِ محبّ به اين است كه زِمام مطلوبش را به دست محبوبش دهد.[۹۴]
و چه زيباست كه در انتهاي اين مقاله دو عبارت از عبارات مرحوم علّامه آية الـله حسيني طهراني رضوانالـلهعليه كه از مرحوم علّامه طباطبائي در رابطه با مرحوم سيدبن طاووس آوردهاند بياوريم، چرا که توصيف أمثال سيدبن طاووس را بايد از زبان و خامة چنين افرادي شنيد و خواند.
در مهرتابان آوردهاند: «مرحوم استاد به دو نفر از علماء اسلام بسيار أرج مينهادند و مقام و منزلت آنان را به عظمت ياد ميكردند؛
اول: سيد أجل علي بن طاووس أعليالـلهتعاليمقامهالشريف و به كتاب اقبال او اهميت ميدادند و او را سيد اهلالمراقبه ميخواندند.
دوم: سيد مهدي بحرالعلوم أعليالـلهتعاليمقامه و از كيفيت زندگي و سلوك علمي و عملي و مراقبات او بسيار تحسين مينمودند و تشرّف او و سيد بن طاووس را به خدمت حضرت امام زمان اروحنا فداه كراراً و مراراً نقل مينمودند و نسبت به نداشتن هواي نفس و مجاهدات آنان در راه وصول به مقصود و كيفيّت زندگي و سعي و اهتمام در تحصيل مرضات خداي تعالي مُعجب بوده و با ديدۀ ابّهت و تجليل و تكريم مينگريستند.[۹۵]»و در كتاب شريف معادشناسي در ضمن داستان شاگردِ برادر مرحوم علّامه طباطبائي رحمة الـلهعليه كه احضار ارواح مينمود آوردهاند: «ميفرمود ما روح بسياري از علماء را حاضر كرديم و سؤالاتي نموديم مگر روح دو نفر را كه نتوانستيم احضار كنيم، يكي روح مرحوم سيدبن طاووس و ديگري روح مرحوم سيد مهدي بحرالعلوم رضوانالـلهعليهما. اين دو نفر گفته بودند ما وقف خدمت حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام هستيم و ابداً مجالي براي پائين آمدن نداريم.[۹۶]»
۱. نهجالبلاغة باب حِكَم، حكمت ۱۴۷، طبع مصر، با تعليقة شيخ محمد عبده،ج۲،ص۱۷۴.
۲. بحارالأنوار، ج۱۰۷ ، ص۳۷.
۳. كشفالمحجة، فصل۷۶ ص۱۰۲ و فصل۱۳۴ ص۱۷۴.
۴. همان، فصل۹، ص۴۴.
۵. همان، فصل۱۲۵، ص۱۶۴.
۶. همان.
۷. كشفالمحجة، فصل۱۴۳، ص۱۸۵.
۸. همان، ص۱۸۵ و ص۱۸۷.
۹. بحارالأنوار، ج۱۰۷، ص۳۹ و ص۴۳.
۱۰. كشفالمحجة، فصل۱۴۳ ص۱۹۰.
۱۱. همان، فصل۱۲۵، ص۱۶۵.
۱۲. بحارالأنوار، ج۱۰۷، ص۴۲.
۱۳. كشفالمحجة، فصل۱۲۵، ص۱۶۵.
۱۴. كشفالمحجة، فصل ۱۲۶، ص۱۶۶.
۱۵. يكي از منصبهاي حكومتي آن زمان بوده كه رئيس و مسؤول رسيدگي به طالبين بوده است.
۱۶. كشفالمحجة، فصل ۱۲۷ تا ۱۳۰، ص۱۶۷ تا ص۱۷۰.
۱۷. همان، فصل ۱۲۹ ، ص۱۶۹.
۱۸. همان، فصل ۱۳۰ ، ص۱۷۰.
۱۹. سيد بن طاووس، قبول اين مسؤوليت از طرف سيد يا بالإجبار بوده و يا به جهت صلاحديدي که به نظرشان ميرسيده است.
۲۰. سيد بن طاووس إقبال، ج۳ ، ص۹۵ و ص۹۸.
۲۱. بحارالأنوار، ج۱۰۷، ص۴۵.
۲۲. سيد بن طاووس، فلاحالسائل، ص۷۴.
۲۳. كشفالمحجة، فصل ۱۲۶ ، ص۱۷۶.
۲۴. سيد بن طاووس إقبال، ج۱، ص۲۳۵.
۲۵. كشفالمحجة، فصل ۱۱۹، ص۱۵۷.
۲۶. همان، فصل ۱۱۲، ص۱۴۹.
۲۷. کليني، اصول كافي، ج،۲ ص۸۴، حديث۵.
۲۸. بحارالأنوار،ج،۴۱ ص۱۴ ح۴ ، ج۷۰ ص۲۳۴.
۲۹. فلاحالسائل، ص۵ و ص۶.
۳۰. سيدبن طاووس فتحالأبواب بين ذويالألباب و بين ربّالأرباب في الإستخارات، ص۲۲۲.
۳۱. فتحالابواب، ص۱۶۷ تا ص۱۷۳.
۳۲. سيد بن طاووس، سعدالسعود، ص۱۵۰.
۳۳. سيد بن طاووس الدروع الواقية من الاخطار فيما يُعمل مثلها في كل شهر علي التكرار، ص۳۲.
۳۴. كشفالمحجة، ص۲۰۶ تا ص۲۱۴.
۳۵. سيد بن طاووس مجمع الدعوات، ص۳۵۳.
۳۶. محدث نوري،خاتمةمستدرك ، طبع رحلي، ص۴۶۸
۳۷. كشفالمحجة، فصل ۷۸، ص۱۰۴.
۳۸. رساله المضايقة كه تمام آن را محمد امين استرآبادي در الفوائدالمدنية آورده است، ص۳۶ تا ص۳۹.
۳۹. سيد بن طاووس، الأمان، ص۹۴.
۴۰. علامه آيةاللـه حسيني طهراني، معادشناسي، ج۸، ص۱۹۷.
۴۱. فلاحالسائل،ص۶۲ و ص۶۳، آية ۱۹۸ سوره أعراف.
۴۲. فلاحالسائل، ص۱۰۴.
۴۳. همان، ص۱۰۷ و ص۱۰۸
۴۴. همان، ص۶.
۴۵. رسالة في تحقيق المضايقة في فوائت الصلوة در ضمن الفوائد المدنية، ص۳۶.
۴۶. الطّرائف، ص۵۱۱.
۴۷. رسالة في تحقيق المضايقة في فوائت الصلوة د ر ضمن الفوائد المد نية، ص۳۸.
۴۸. فلاحالسائل ص۲۹.
۴۹. الامان،ص.۱۲۸
۵۰. الامان، ص۱۲۹.
۵۱. فلاحالسائل، ص۲۷۳ و ص۲۷۴.
۵۲. فتحالابواب بين ذویالالباب وبين ربالارباب، ص۲۲۰.
۵۳. فتحالابواب، ص۲۲۳ و ص۲۲۴.
۵۴. فتحالابواب، ص۲۹۸ تا ص۳۰۰.
۵۵. فلاحالسائل، ص۸۹ و ص۹۰.
۵۶. الامان ص۹۳.
۵۷. سعد السعود ص۲۵۹
۵۸. كشفالمحجة فصل ۱۳۷ ص۱۷۷.
۵۹. الامان ص۱۰۷ و ص۱۰۸.
۶۰. كشفالمحجة فصل ۱۲۰ ص۱۵۹.
۶۱. فلاحالسائل ص۲۲۶ و ص۲۲۷.
۶۲. الاحقاف آيه ۱۱
۶۳. اقبال الأعمال ج۱ ص۵۹.
۶۴. الامان، ص۱۰۱.
۶۵. الاقبال، ج۱ ص۲۳۲.
۶۶. فلاح السائل، ص ۱۱۱ تا ۱۱۴.
۶۷. كشف المحجّه، ص ۷۲، فصل ۴.
۶۸. اسفار، ج ۳، فصل ۷، ص ۳۱۳.
۶۹. فرج المهموم، ص ۲۱۸.
۷۰. فرج المهموم، ص ۱۵۱.
۷۱. الأمان، ص ۹۸.
۷۲. الأمان، ص ۴۰.
۷۳. كشفالمحجّة، ص۱۸۵، فصل ۱۲۲.
۷۴. سعدالسعود، ص۵۳ و ۵۴.
۷۵. امامشناسي، ج ۹، ص ۲۰۲
۷۶. كشفالمحجّة، ص۲۰۱، فصل ۱۴۷
۷۷. كشفالمحجّة، ص۲۰۹، فصل ۱۵۰
۷۸. . كشفالمحجّة ، ص ۱۴۲، فصل ۱۰۳ و ۱۰۴.
۷۹. اقبالالاعمال، ج ۳، ص ۱۵۰.
۸۰. همان، ج ۳، ص ۱۴۳.
۸۱. كشفالمحجّة ، فصل ۱۴۹، ص ۲۰۳.
۸۲. اقبالالاعمال، ج ۳، ص ۹۵ و ص ۱۱۷
۸۳. كشفالمحجّة ، ص ۱۳۱ تا ص ۱۴۲، از فصل ۹۸ تا ۱۰۲
۸۴. سعدالسعود، ص ۶۰۴.
۸۵. همان.
۸۶. اقبالالاعمال، ج ۳، ص ۳۶۹
۸۷. اين مجموعه را بعنوان تتمه مصباح التهجدِ جَدّ خود شيخ طوسي نوشتهاند و نام كتاب طبق فلاحالسائل، ص ۷ چنين ميباشد: تتمات مصباح المتهجدومهماتفيصلاحالمتعبد.
۸۸. كشفالمحجّة ، ص ۱۹۴، فصل ۱۵۳.
۸۹. . كشفالمحجّة ، ص ۱۹۵، فصل ۱۵۳.
۹۰. فلاحالسائل، ص ۷.
۹۱. اقبال، ج ۱، ص ۱۹ با تحقيق آقاي جواد قيومي اصفهاني
۹۲. الامان، ص ۱۹ و ۲۰.
۹۳. از خطبه ۱۹۱ نهجالبلاغه، خطبه همام، طبع مصر با تعليقه شيخ محمد عبده، ج ۱، ص ۳۹۶.
۹۴. فرجالمهموم، ص ۱۵۱.
۹۵. مهرتابان، ص ۵۳ و ۵۴.
۹۶. معاد شناسي، ج ۱، ص ۱۸۳، مجلس ۵.