آیة الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی مدّظلّه، فرزند ارشد و وصیّ علامه آیة الله سید محمد حسین حسینی طهرانی رضوان الله تعالی علیه میباشند. معظم له هم اکنون ساکن مشهد و مؤسس و متولی مدرسۀ علمیّه نورالرضا علیهالسلام میباشند.
معظم له از نسل حسن بن زید بن علی بن حسین علیهم السلام [۱] و متولد شب هفده ربیع الاول سال ۱۳۷۳ هجری قمری (۳ آذر ۱۳۳۲)میباشند
در سیزده سالگی در طهران و در اواسط سال هفتم تحصیل در مدارس عمومی، در مدرسه مرحوم آیة الله مجتهدی دروس مقدمات را آغاز نمودند.
خود در این رابطه در مصاحبهای میفرمایند[۲]:
مرحوم آیة الله مجتهدی عالمی شریف، زاهد و متعبد و اهل تهجد بودند و لذا مرحوم علامه والد رفتن ما را بدان مدرسه میپسندیدند و ما جزء دورههای اول شاگردان ایشان بودیم که هنوز مدرسه ایشان خلوت بود.
دروس مقدمات را ابتداء در آن مدرسه و بعضاً چون سیوطی نزد خود ایشان گذراندم که سه نفر بیشتر نبودیم و برخی از دروس را که در آن مدرسه نمیخواندند به سفارش علامه والد جداگانه به شکل خصوصی درس گرفتم.
مسجد مرحوم آیت الله خوشوقت کمی پائینتر از منزل ما بود که مسجد جد مادری ما بود و آن را به آیة الله خوشوقت سپردند. علامه والد سفارش ما را به ایشان کردند و شرح انموذج را در منزل ایشان درس گرفتیم و بعد از اتمام مغنی تمام مطول را نیز حقیر منفرداً در همان مسجد نزد آیت الله خوشوقت درس گرفتم و مجموع معانی و بیان و بدیع دو سال طول کشید.
حاشیه و شرح شمسیه و مغنی را هم نزد یکی از طلاب سابق بر ما در همان مدرسه مرحوم آقای مجتهدی درس گرفتیم که به رحمت خدا رفتهاند و شخصی بسیار منزه بودند. و شرائع را هم نزد یکی از فضلای طهران خواندیم.
گلستان سعدی و صمدیه و تبصره المتعلمین و مختصر النافع و معالم و بخشهائی از لمعه و نیز شرح منظومه حاجی سبزواری و قسمت زیادی از جلد اول اسفار را در همان دوران در طهران خدمت علامه والد درس گرفتم که در برخی از آنها اخوی نیز حضور داشتند. درس ایشان بسیار قوی و متقن بود.
مرحوم علامه طهرانی در اواخر سال۱۳۹۰ ق (بهمن ۱۳۴۹) همراه با دو فرزند خود: حاجّ سيّد محمّد صادق كه در آن وقت ۱۷ سال داشت، و حاجّ سيّد محمّد محسن كه قدرى متجاوز از ۱۵ سال داشت براى أداءِ مناسك حجّ و زيارت بيت الله الحرام و زيارت قبر حضرت رسول الله و فاطمه زهراء و امامان بقيع صلواتُ الله و سلامه عليهم أجمعين از راه کویت به مکه مشرّف میشوند. و در بازگشت به کربلا رفته و نزدیک به یک ماه در عتبات مقدّسه توقّف مینمایند و بالاخره پس از زيارت ائمّه عسكريّين عليهم السّلام با مرحوم سید هاشم حدّاد در اوائل دهه سوّم از محرّم الحرام ۱۳۹۱ ق (اوائل فروردین ۱۳۵۰)به تهران باز میگردند.
ایشان دربارۀ این سفر مینویسند:
ميزبانان حقيقى: خودِ خداوند و وجود أقدس رسول الله و فاطمه زهراء و ائمّه بقيع و ائمّه عتبات عاليات هم انصافاً پذيرائى كردند. و حضرت آقاى حدّاد هم مثل دو فرزندشان بلكه بيشتر و بالاتر اين دو را پذيرفتند، و پيرمرد عارف هفتاد و چند ساله خود شخصاً به پذيرائى قيام ميكرد. نان و سبزى ميخريد، حوائج را تهيّه ميفرمود، سفره مىانداخت. و چون پس از عيد غدير وارد شديم به هر يك از آن دو، پنج دينار عراقى عيدى داد، و با دست مبارك خود لباس علم و معرفت و ادب بر تن بنده زاده بزرگتر حاج سيّد محمّد صادق نمود، و او را در كسوت روحانيّت آورده بدين خِلعت رسول اللهى مخلّع فرمود، و عمامه بر سرش پيچيد؛ و آنچه از شرائط و لوازم ارشاد و هدايت بود، نه آنكه دريغ ننمود بلكه بطور أتمّ و أكمل درباره ايشان انجام داد.[۳]
معظم له پس از خواندن این دروس و بسیاری از شرح لمعه به قم مشرف شده و قوانین و ما بقی لمعه را در قم گذراندند:
شرح لمعه را بیشتر نزد آیت الله صلواتی و مرحوم آیت الله اشتهاردی که هر دو عالمانی بسیار متواضع و بزرگوار و دقیقالنظر بودند، خواندیم و بسیاری از آن را خدمت این دو بزرگوار خصوصی در ایام تعطیلی درس گرفتم و در همان دوره جوهر النضید را نزد مرحوم آقای جلیلی درس گرفتیم.
در رسائل استادهای بسیاری عوض کردیم تا بالأخره به مرحوم آیت الله آقای حاج شیخ جلال شمسای گلپایگانی رسیدیم و درس ایشان ما را قانع کرد و بقیه کتاب را و خصوصاً تمام مباحث استصحاب آن را که خیلی دقیق بود خدمت ایشان بودیم. ایشان خیلی ملا و با دقت و از اعضای هیئت استفتائیه مرحوم آیت الله گلپایگانی بودند و درایه شهید و رجال را در تعطیلیها نزد ایشان خواندم.
مکاسب را خدمت مرحوم آیت الله ستوده در مسجد امام حسن علیه السلام در سه سال و کفایه را نزد مرحوم آیت الله سلطانی در منزلشان قریب به مدرسه آیت الله حجت خواندیم که خیلی قوی و پخته تدریس میفرمود.
به سفارش حضرت علامه والد، دروس معقول را خدمت آیت الله حسن زاده شرکت می کردم. اسفار را صبحها درس میدادند که هفت، هشت نفر بیشتر نبودیم و الهیات شفا را عصرها درس میدادند که شلوغ میشد و شرح اشارات و مدتی عرفان نظری هم در خدمتشان درس گرفتم.
استاد اصلی ایشان در دروس خارج فقه و اصول، آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری است هرچند از اساتید دیگری نیز استفاده نمودهاند:
در دروس خارج، درس اصلی ما درس مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری بود. حقیر تقریبا درس همه اساتید قم را به جز درس مرحوم آیت الله اراکی رفتم و هیچ درسی را به قوت درس ایشان ندیدم .و لذا در همان درس فقهاً و اصولاً تا آخر شرکت کردم. مرحوم آیت الله اراکی بسیار آهسته صحبت میفرمودند و فقط خواص درس که جلو مینشستند از صدای ایشان منتفع میشدند و میگفتند درس ایشان از مرحوم آیت الله حائری کمتر نبود.
حقیر حدود چهار سال از درس اصول آیت الله حائری استفاده کردم که ایشان به علت کسالت قلبی درس را تعطیل نمودند ولی از درس فقهشان حدود دوازده یا سیزده سال بهرهمند شدم. درس ایشان واقعاً شاگردپرور بود و انسان یکی دو سال که میرفت ملکه اجتهاد را در خود مییافت.
در کنار درس ایشان زکات را در درس آیت الله منتظری شرکت کردم که درس خوب و منقحی بود و ایشان خیلی زحمت میکشیدند و کاری برای شاگرد باقی نمیگذاشتند و نیز درس قضاء مرحوم آیت الله گلپایگانی را شرکت کردم که بر مبنای جواهر بود ولی چون اشتغالات مرجعیتشان زیاد بود چندان فرصت مراجعه نداشتند و فقط پختگی و عمق فقهی ایشان و گاهی نکاتی که میفرمودند برای ما قابل استفاده بود.
مدتی نیز درس آیت الله آمیرزا هاشم آملی رفتم و یکی دو سال اصول آیت الله وحید رفتم به خاطر آنکه بنایشان بر تبیین مطالب مرحوم حاج شیخ محمدحسین اصفهانی (کمپانی) رضوان الله علیه بود و مرحوم حاج شیخ خیلی قوی بودهاند.
به امر مرحوم والد برای تسلط بیشتر بر رجال خدمت آیتالله شبیری زنجانی که رجالی متبحری بودند رفتیم و تقاضا کردیم که یک دوره رجال برای ما تدریس نمایند ولی هرچه تقاضا کردیم قبول نکردند. نهایتاً تقاضا کردیم که برایمان خارج حج را تدریس کنند و در ضمن از اسناد روایات هم کامل بحث کنند و در خلال آن مباحث رجالی را هم به شکل مستوفی بیان کنند تا در رجال قوت بگیریم و ایشان پذیرفتند و با چند نفری درس حج را خدمتشان میخواندیم و یکسال یا بیشتر حقیر در آن درس شرکت کردم.
استاد یگانه آیة الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی مدّظلّه در عرفان و سیر سلوک، حضرت آقای سید هاشم حداد میباشند. چنانکه به مناسبتی خود ایشان مینویسند:
حال ايشان نسبت به مرحوم حدّاد به گونهاى بود كه در محيط خانه نيز كاملاً منعكس مىشد. ما (فرزندان ايشان) و خانم والده، همه حضرت آقاى حدّاد را به عنوان يك انسان مقدّس و مهذّب و دور از هوى و واصل به مقام فناء و محض عدالت و طهارت و محبّ و عاشق خالص خداوند میدانستيم و اگرچه ايشان غالباً دراين باره براى ما صحبتى نمیكردند، ولى ما خودبه خود نسبت به آقاى حدّاد عشق و علاقه داشتيم.
اين عشق و علاقه بود تا اينكه حدود دوازده، سيزده سالگى كه حقير طلبه شده و در سلك شاگردان مكتب أهلبيت عليهمالسّلام در آمدم و در خدمت حضرت علاّمه والد به شوق زيارت و استفاضه از لمعات و أنوار ولايت حضرت أبیعبداللـهالحسين عليهالسّلام و طواف به دور آن بارگاه كبريايى به كربلاى معلّى مشرّف شديم. مدّت إقامت ما در كربلاى معلّى، حدود يك ماه بطول انجاميد و آنجا براى أوّلين بار توفيق زيارت حضرت آقاى حدّاد نصيب شد.
در همين سفر بود كه علاّمه والد براى حقير صحبت كرده و فرمودند: ايشان از بزرگان أهل معرفت هستند، شما از ايشان استفاده كنيد. و خلاصه ما را با نام و معناى سلوك آشنا كردند؛ و حضرت آقاى حدّاد با كمال ملاطفت و آغوش باز از ما دستگيرى نموده و از ايشان دستور گرفتيم.
آن محبّت و علاقه سابق تبديل به عشق و سوز و گداز خاصّى شد، بگونهای كه در دوران تحصيل در حوزه دائماً براى ايشان، يكى پس از ديگرى نامه مینوشتم، آن هم نامههاى محبّتآميز و سوزناك و مملوّ از أشعارى كه بيان حال عشق و فراق بود و با آن مكتوبها قلب مجروح خود را تسلّى و تسكين میدادم و چون نمیتوانستم براى ايشان ارسال كنم هميشه درون ميز تحرير پر از نامه بود. [۴]
مرحوم حضرت علامه طهرانی نیز در شرح سفر معظمله به سوریه و دیدار با مرحوم سید هاشم حداددر سال 1400 قمری مینویسند:
چون احتمال ميرفت تا وصول خبر ورود حقير كه تشرّف خود بنده بود، آقا از شام به سمت عراق مراجعت كنند، بنده، بنده زاده بزرگ حاج سيّد محمّد صادق را به شام فرستادم تا اوّلًا به زيارت بى بى مفتخر شود، و ثانياً به زيارت آقا كه خود نيز از مخلِصين و شاگردان ايشان به شمار مىرفت فائق آيد، و ثالثاً چون زودتر ميرسد خبر حركت بنده را بدهد. ايشان در صبح روز ششم محرّم الحرام وارد دمشق مىشود، و همان روز با حضرت آقا ملاقات ميكند؛ و پيوسته از فيوضات و بركات ايشان در خدمت حضرت زينب سلامُ الله علَيها مستفيض ميگردد تا روز آخرى كه از دمشق به طهران عودت مىنمايد.
در اين دو سه روزى كه ايشان قبل از حقير در خدمت آقا بوده است چه استفادههائى برده است، و چه مشكلاتى را حلّ نموده است، و چه مطالبى را پرسيده است و جواب گرفته است، شرح مفصّل دارد.[۵]
اما معظم له همیشه از برکات نفس قدسیه والد معظمشان مرحوم علامه طهرانی نیز دائماً مستفیض بودهاند و از دستگیریهای ظاهری و باطنیشان بهره میبردند و لذا میشود والد معظمشان را نیز به نوعی از اساتید ایشان به حساب آورد.
همچنین به سفارش مرحوم علامه طهرانی از برخی دیگر از اساتید عرفان و اخلاق نیز استفادههائی نمودهاند:
مرحوم علامه والد فرمودهبودند که برای جهات اخلاقی از خدمت سه نفر استفاده کنیم. یکی مرحوم آیت الله بهاء الدینی و یکی مرحوم آیت الله سدهی اصفهانی و بیش از همه مرحوم علامه طباطبائی رضوان الله علیهم که والد فرموده بودند که هر چند از یک بار خدمتشان مشرف شویم و از فیوضات اخلاقی و معنوی ایشان بهرهمند گردیم و بنده تا وقتی قم بودم اقلّاً هفتهای یک بار خدمت حضرت علامه طباطبائی میرفتم. پنجشنبهها جلساتی داشتند که حدود دو ساعت طول میکشید و سؤال و جوابهای علمی میشد و مقید بودم که شرکت کنم و غیر از آن گاهی هم منزلشان میرفتم. زیارت ایشان حتی اگر سکوت هم میکردند همهاش نور بود و آن مجلس فوائد علمی بسیار زیادی هم داشت و ایشان خیلی مسلط بودند و همیشه از افق دیگری اشراب میشدند و مطالب را بیان میکردند، ولی در دروسشان بنده شرکت نکردم.
گاهی هم خدمت مرحوم آیتالله بهجت و آیت الله کشمیری هم برای استفاده معنوی از مجلس ایشان میرفتم ولی استاد ما در این مسائل مرحوم حضرت آقای حداد قدسسره بودند.
معظم له در دوران تحصیل و اوائل بازگشت از قم کتابها و دروس مختلف مقدمات و سطوح (مانند مکاسب) را درس گفته و در چند سال اخیر بحثهای فقه و تفسیر و معارف را تدریس نمودهاند.
ایشان دربارۀ فلسفه و عرفان میفرمایند:
به برکت وجود مرحوم والد از آغاز با حکمت و عرفان آشنا شدیم و به عرفان عشق میورزیدیم و خودشان دروس فلسفه را به ما تعلیم دادند و هر چه بیشتر خواندیم، بیشتر برای ما روشن شد که اصول عرفان چیزی نیست جز همان توحید و معارف و دستورات قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام و بدون این علوم نمیتوان معارف قرآن و عترت را فهمید و لذا روز به روز اعتقاد ما به عرفان و طریقه عرفای عالیقدر بیشتر شد و خدا را بر این نعمت بزرگ شاکریم. البته عرفان و حکمت دو مقوله است و اصل عرفان است و حکمت مقدمه آن میباشد.
ایشان وصیّ شرعی مرحوم علامه طهرانی میباشند؛ مرحوم علامه در وصیتنامه خود می فرمایند:
…وصىّ خود قرار دادم قرّة العين مكرّم ولد أكبر و أرشد خود جناب فخر العشيرة الفخام سيّد العُلمآءِ الأعلام آقاى حاج سيّد محمّد صادق أيّده الله را،[۶]
در امور سلوکی و عرفانی نیز مرحوم علامه طهرانی مکرراً شاگردان خود را پس از خود به ایشان ارجاع دادهاند.
آیت الله بهجت قدّسسرّه نیز در مجلس ختم مرحوم علامه طهرانی در مشهد به آقازاده بزرگ ایشان در جلوی حاضرین علناً فرمودند: لمْ یمتْ مَن کان له وَلَدٌ مثلکَ.
مطالب ذیل، سفارشهای معظم له به طلاب است که خود میفرمایند: برخی از سفارشهائی را که مرحوم علامه والد به ما داشتند و ما هم همیشه در طول تحصیل از آن بهرهبردهایم عرض میکنم:
۱. از درس گرفتن کتابهای عمیق و متقن مثل مغنی، مطول، جوهر النضید، قوانین، رسائل و مکاسب غفلت نکنند و به کتابهای مختصر بسنده ننمایند که قدرت لازم را برای استنباط حاصل نمیکند.
۲. درسها را دقیق و با حواشی و شروح عمیق بخوانند و بدون پیشمطالعه و مطالعه و مباحثه در درس حاضر نشوند.
۳. تمام کتابها را کامل و دقیق خط به خط بخوانند که هر بحثی در جائی در فهم کتاب و سنت به کار میآید گرچه به ظاهر به چشم نیاید.
۴. خود را متمرکز بر ادبیات یا فقه و اصول نکنند، بلکه علوم دیگر چون کلام و حکمت و عرفان و رجال و تاریخ و ... را نیز به خوبی تحصیل کنند و در نهایت همه را در آستان قرآن کریم برده و از معارف آن بهره ببرند که هدف اصلی حوزههای علمیه فهم قرآن کریم است.
۵. تمام اوقات خود را مصروف در علم و عمل نمایند و از تحصیل زرق و برق دنیا و امور اعتباریه حبّاً و طلباً للدنیا بیش از مقدار کفایت اجتناب کنند که روزی اهل علم را خداوند تضمین فرموده است.
۶. درس را با اخلاص و با عشق خدا و فقط برای رسیدن به معرفت الله و عبودیت مطلقه بخواننند. علامه والد رضوان الله علیه همیشه میفرمودند: اگر عالم میشوید عالم عاشق شوید، عالم عارف شوید، سری که عشق ندارد کدوی بیبار است.
۷. تمام آنچه را میخوانند به طور کامل عمل کنند و هیچ سنتی از سنن رسول خدا و اهل بیت علیهم الصلوة و السلام را فروگزار نکنند؛ خصوصاً تهجد و نماز شب و توسل به اهل بیت علیهم السلام و رعایت ذوی الحقوق که بدون عمل و تقوا درس خواندن ثمرهای ندارد و لایزید من الله الا بعداً.
پایگاه حفظ و نشر آثار حضرت آیةالله حاج سیدمحمدصادق حسینی طهرانی مدظله
صوت تفسیر آیه هنالک الولایة لله الحق
صوت تفسیر آیه و الذین ءامنوا أشد حبا لله
کتاب گلشن احباب (تا کنون ۱۰ جلد آن منتشر شده است).
کتاب بادهٔ توحید در کربلای عشق
۱. جنگ خطی مرحوم علامه طهرانی، جنگ ۱۳، ص ۹۸.
۳. روح مجرد ص 500
۴. نور مجرد، ص 271 و 272
۵. روح مجرد، ص 613
۶. آیت نور ، ص ۶۱۹