عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

چه تفاوتی میان این انسان کامل با اهل بیت علیهم السلام وجود دارد؟

با توجه به استفاده لفظ انسان کامل در زبان عرفا و ادعای اینکه وی به خدا رسیده است و کامل شده است و علم و قدرت نامتناهی دارد چه تفاوتی میان این انسان کامل با اهل بیت علیهم السلام وجود دارد؟ آیا معتقدید که غیر اهل بیت علیهم السلام در عرض اهل بیت قرار گرفته و ایشان را با آن ذوات مقدسه مقایسه می‌کنید؟ یا نه واقعاً ورای لفظ و احترام تفاوت دارند؟ کلا عرفا چرا غیرمعصوم را با معصوم هم طراز می‌کنند و یا عباراتشان چنین شبهه ای دارد؟

حاج شیخ محمد حسن وکیلی
پاسخ:۱

عرفا به هیچ روی شیعیان خالص را که به مقام کمال و لقاء الله رسیده اند با معصومین علیهم السلام یکسان نمی‌دانند بلکه کاملترین شیعیان چون جناب سلمان رضوان‌الله‌علیه را مرحوم حضرت آقای قاضی قدس سره را خاک پای اهل بیت علیهم السلام و غلام خانه آنان شمرده و برای هیچ کس در برابر آن ذوات مقدسه هیچ شأنی قائل نیستند.

این مطلب نه فقط در کلام و گفتار بلکه در مقام عمل هم از ایشان به تمام معنا مشهود است و شما کسی را مانند عرفا بالله در خاکساری و اظهار عجز در درگاه معصومین علیهم السلام نمی‌یابید چون معرفت حقیقی نسبت به انوار طاهره معصومین برای غیر از عرفا حاصل نشده و نمی شود و تنها کسی حقیقتاً امام معصوم را می‌شناسد که خدا را بشناسد.

اگر سخنی در کلمات عرفا مبنی بر هم درجه بودن شیعیان کامل با امام معصوم علیه‌السلام به چشم می‌خورد این تعبیر بر گرفته از روایات اهل بیت علیهم السلام است که مکرر با تعابیر گوناگون فرموده‌اند که شیعیان خاص « معنا فی درجتنا» هستند و این تعابیر ناظر به جهت فناء همگی ایشان در ذات الهی و مقام عبودیت محضه ایشان است که در مقام عبودیت همه چیز عبد در دست خداوند است و از خود چیزی ندارد و لذا از این جهت همه با هم یکی هستند و نه فقط در این جهت همه ائمه نور واحد و حقیقت واحدند بلکه حضرت علی اکبر و حضرت اباالفضل العباس علیهما السلام و رعیت مانند سلمان نیز با آنها یکی هستند ولی در عین حال از حیث هویت ذاتیه هر یک تفاوتها پا برجاست و نه فقط از جهات متعددی تفاوت دارند بلکه تفاوت، تفاوت قطره با دریا و بلکه بیش از این است.

حقیر در اینجا به برخی از این تفاوتها با توجه به مطالب دو کتاب شریف روح مجرد و نور مجرد اشاره میکنم. با توجه به این موارد میتوان فهمید عرفا هرگز غیرمعصوم را با معصوم هم درجه نکرده‌اند و نهایت مراتب خضوع و خشوع را نسبت به معصومین داشته و بلکه بیش از دیگران شأن حقیقی معصومین علیهم السلام را حفظ می‌کنند.

۱- عصمت قبل از کمال:

اهل بيت عليهم السلام از دوران كودكي به عصمت الهي معصوم بوده‌اند ولي ديگر اوليا ممكن است در طول حيات لغزش‌هائی داشته باشند و با توبه یا مجاهده و انجام طاعات آن را تدارك نمايند. حفظ و عصمت الهی از لوازم معصومین میباشد که در دیگر کاملان ضرورتی ندارد.

۲- سير اولياي الاهي به تبع سير اهل بيت عليهم‌السلام

در طول سير الي الله همة اوليا به معونت باطن اهل بيت عليهم السلام سيرمي‌كنند و در ساية هدايت تكويني ايشان هستند؛ چنانكه در امت اسلام از فيوضات هدايت تشريعي ايشان نيز بهره مي‌برند.

پس حق امامت و جلوداری برای اهل بیت علیهم السلام همیشه محفوظ بوده و ایشان این راهبران این مسیر می باشند.

مرحوم علامه طهرانی قدس سره در این باب می‌فرمایند:

«در هر زمان و هر مكان افرادى ميتوانند خود را بدين مقام برسانند. منتهى اوّلًا بايد بواسطه متابعت و پيروى از امام معصوم باشد و إلّا نخواهند رسيد، و ثانياً عنوان إمامت و پيشوائى براى اين ذوات معصومين سلام الله عليهم تا أبد باقى است. زيرا آنان را خداوند پيشوا و رهبر نموده و لواى ارشاد را با مجاهدات عاليه (اختياراً نه جبراً) بديشان سپرده است. و اين معنى منافات ندارد با آنكه كسى ديگر بتواند به مقام معرفت خدا برسد، و معنى مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ درباره وى تحقّق پذيرد.» [۱]

۳ – عصمت از خطا

پس از وصول به كمال به مقتضاي آيات قرآن و روايات همة اوليا عصمت اكتسابي مي‌يابند واز دسترس شيطان در امان قرار مي‌گيرند؛ ولي اين صرفاً بدان معناست كه هيچ‌گاه خلاف آنچه مي‌دانند نمي‌كنند و آنچه را انجام مي‌دهند هرگز موجب ظلمت و كدورت نخواهد بود. ولي ممكن است در تشخيص امري اشتباه نموده و واقعيت را درنيابند و لذا بر طبق همان نيز رفتار كنند و لذا اختلاف نظر در بين اوليا امري عادي است و حجيت نظر يك ولي خدا متوقف بر تطابق با عقل و شرع است.

امّا عصمت اهل بيت عليهم‌السلام به معناي اين است كه ايشان در دانسته‌هاي خويش نيز معصوم بوده و موظفند همواره مسائل علمي را از عالم بالا أخذ نمايند و برطبق آن عمل كنند لذا در فرمايشات ايشان تنافي و تخالفي نخواهد بوددد و فعل ايشان همواره حجت خواهد بود.

قابل توجه است عدم عصمت اولیاء غیر معصوم بدان واسطه نیست که احاطه به عالم علم الهی ندارند یا رضای غیر خدا را بر رضای خدا ترجیح میدهند بلکه بدان سبب است که موظف به عمل بر طبق ظاهر بوده و در مقام تسلیم و رضا خداوند برای ایشان اراده نفرموده است که همه حقائق برای ایشان آشکار شود.

۴ – حيات عالم به واسطة‌ امام معصوم

پس از وصول به كمال و بازگشت به کثرت و تمکن در عالم بقاء همه اولیاء کامل و شیعیان مخلص در سایه وجود امام عصر زندگی میکنند و لذا همه دائما به آن حضرت متوجه بوده و متوسل میشوند.

از همین رو عرفا گفته‌اند که قطب و محور در هر عصر یک نفر بیشتر نیست که واسطه فیض بوده و حیات عالم دنیا به او میباشد.

۵ – قابل مقايسه نبودن سعه و نورانيّت امام با ديگران

پس از وصول به کمال و در عالم بقاء سعه و نورانيّت هيچ يك از اوليا با اهل بيت عليهم السلام نيست و مثال ايشان به اهل بيت عليهم السلام بسان قطره‌اي نسبت دريا است و این تفاوت از تفاوتهای مهم غیر معصومین با معصومین است.

در کتاب روح مجرد میفرمایند:

« عرفاى عاليقدر كه به مقام فناء فى الله رسيده‌اند، پس از اين مقام در مقام بقاءِ بالله، تابع ظروف و اعيان ثابته خود مى‌باشند. بعضى از آنها بسيار نورانى و وسيع‌اند و بعضى ديگر در مراحل و درجات مختلف، و بطور كلّى هر يك از آنها داراى نورى مخصوص به خود، و احاطه‌اى مختصّ به خويشتن مى‌باشند؛ و بعضى از آنها نور و سعه وجوديشان اندك است..»[۲]

در کتاب نور مجرد آمده است:

« در سير عرضى مقام و رتبه سلمان نسبت به حضرت أميرالمؤمنين عليه‌السّلام بسيار پائين است، ولى در سير طولى كه نهايتش فناء در ذات أحديّت است مقام يكى است و در آنجا دوئيّت متصوّر نيست.

سعه و ظرفيّت سلمان أبدا و أبدا با أميرالمؤمنين سلام‌اللـه‌عليه قابل‌مقايسه نيست؛ أميرالمؤمنين درياست و سلمان قطره‌اى است از دريا، ليكن قطره‌اى كه وارد دريا شده و بدان پيوسته‌است.

بيا در بحر با ما شو، رها كن اين من و ما را

كه تا دريا نگردى تو، ندانى عين دريا را

به‌عبارت‌ديگر در عالم وحدت و فناء ميزى بين أميرالمؤمنين عليه‌السّلام و سلمان نيست، زيرا آنجا خداست و بس. همه اولياء كامل پروردگار از عالم كثرت خارج شده و اين مراتب طولى را طى مى‌كنند و نهايتاً به لقاء خدا نائل شده و در حرم أمن الهى داخل مى‌گردند.

ولى در عالم كثرت درجات أهل ولايت متفاوت است و درجه سلمان قابل‌مقايسه با درجه أميرالمؤمنين عليه‌السّلام نيست كه از اين جهت در اينجا تعبير به مقام عرضى مى‌شود.» [۳]

و در فراز دیگری در اشاره به برخی از تفاوتهای شیعه کامل و امام معصوم علیه السلام میفرمایند:

« تفصيل اين اجمال آنكه: مسلّما أولياء كامل همچون أئمّه عليهم‌السّلام نيستند كه از آغاز كودكى معصوم باشند. ممكن‌است در طول طريق لغزش يا لغزشهايى از ايشان سر زده باشد و آن را تدارك نموده باشند. و پس از وصول به مقصد نيز در أمر فتوا و بيان حكم شرعى و تربيت نفوس و سيردادن آنها به مبدأ أعلى، از همه جهت مانند امام معصوم عليه‌السّلام نسيتند و اين أمر از تفاوتهاى مهمّ غير معصومين با معصومين عليهم‌السّلام مى‌باشد.

امام عليه‌السّلام نفوس را هميشه از نزديكترين راه و با بيشترين سرعت به سوى خداوند متعال سوق مى‌دهد و در أمر تربيت و هدايت در نهايت كمال و جامعيّت بوده و نفس او حقيقت صراط أقوم است. ولى أولياء مخلَص در عين اينكه صراطشان مستقيم است، نحوه تصرّف و تدبير و تربيتشان به حسب شواكل و سعه نفوس و نورانيّت آنها متفاوت‌است؛ برخى از طريقى نفوس را سير مى‌دهند و برخى از طريقى ديگر و برخى از چند طريق ـ چنانكه در فرمايش مرحوم حضرت آقاى حدّاد در مقايسه روش خود با مرحوم حضرت آقاى‌انصارى قدّس‌سرّهما گذشت ـ و برخى به تعبير علاّمه والد مانند ماشين كوچكى مى‌باشند و برخى مانند قطار و برخى همچون هواپيما و ظرف هر يك و سرعت سيرشان متفاوت است. و گاه ممكن‌است يكى از ايشان شاگردى از شاگردان خود را به نزد استاد ديگرى بفرستد تا روش و طريقه تربيت وى را بياموزد و پس از آنكه شاگرد آن روش را آموخت، به نزد استاد اوّل آمده و شرح جريان را مى‌دهد و وى نيز بدان شيوه از تعليم و تربيت مطّلع ميگردد، كه در كتاب شريف روح مجرّد به اين أمر اشاره نموده‌اند.

روى همين اصل، حالات ظاهرى أولياء إلهى و آراء و نظرات و فتاواى ايشان گاه با هم متفاوت‌است. أولياء إلهى اگر اراده كنند كه حكم واقعى را از آبشخوار و منبع آن تلقّى كنند، به يك اراده اين امر تحقّق مى‌پذيرد، و چه‌بسا احكامى را به همين كيفيّت تلقّى نموده باشند و وجه آن براى ديگران مجهول باشد، علاّمه والد به همين‌جهت مى‌فرمودند:

«انسان از أمثال مرحوم قاضى نبايد در فتوا مطالبه دليل نموده يا به خاطر نيافتن مستند فتوا به ايشان اعتراض نمايد. خود فرمايش مرحوم قاضى سند و حجّت است.»

با اين وجود چون أولياء خدا تسليم إراده إلهى مى‌باشند و إراده خداوند براى همه أوليائش بدين تعلّق نگرفته كه أحكام را از منبع اصلى آن دريافت نمايند، در بسيارى از مسائلى كه مورد شهود ولىّ‌خدا قرار نگرفته، وى مأمور به مراجعه به أدلّه ظاهريّه و إفتاء بر طبق همان مى‌باشد؛ همانطور كه رسول‌خدا صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم در امر قضاء حكم به ظاهر مى‌كردند و مى‌فرمودند: إنَّما أَقْضى بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّناتِ و الاْءَيْمانِ.

فتاواى مرحوم علاّمه والد قدّس‌ سرّه با مرحوم أنصارى و مرحوم قاضى قدّس‌سرّهما در برخى مسائل مخالف بوده و هر كدام بر طبق فهم خود از أدلّه حكم مى‌فرمودند، گرچه علاّمه والد مى‌فرمودند: من در زمانى كه خدمت آقاى‌انصارى بودم در مسائلى كه اختلاف نظر با ايشان داشتم احتياط مى‌نمودم.

خود علاّمه والد نيز تا پايان عمر شريفشان در مسائل مختلف برايشان تبدّل فتوا پيدا مى‌شد و تغيير فتواى خود را بيان مى‌فرمودند و به حقير مى‌فرمودند:

«در نقل فتاواى من به آنچه سابقا شنيده‌ايد، اكتفا نكنيد و دوباره سؤال كنيد، چون برخى از فتاواى من تغييرنموده‌است.»

و اين اختلافات و تبدّل نظرها هيچ منافاتى با تمكّن و استقرار در عالم توحيد و متحقّق‌شدن به مقام بقاء باللـه ندارد.

حتّى گاه ممكن‌است دو ولىّ‌خدا در مسأله‌اى كه مربوط به أمر تربيت نفوس است اختلاف نظر داشته و يكى از ايشان طريقه ديگرى را ناصواب بشمارند، همانطور كه طريقه نفى خواطر در روش تربيتى مرحوم حاجّ ملاّحسينقلى همدانى و شاگردان آن بزرگوار با طريقه مرحوم سيّد بحرالعلوم مخالف بوده و روش مرحوم سيّد را خطا مى‌دانستند.

علاّمه والد مى‌فرمودند:

«تشخيص اين معنا كه ولىّ‌خدا فتوا و رأيش را در مسأله‌اى فقهى يا غير فقهى از باطن أخذ نموده يا بر اساس ظواهر حكم فرموده، بسيار سخت مى‌باشد.»

ولى با وجود همه اين جهات، بايد دانست كه فعل أولياء خدا عين حقّ بوده و در آن خطا راه ندارد؛ كسى كه به مقام فناء رسيده و به آبشخوار توحيد راه يافته و به هدايت و طهارت محضه دست پيدا نموده، در حريم او لغزش وجود ندارد.» [۴]

مثالی برای واضح تر شدن بحث

برای روشن شدن برخی از این تفاوتها میتوان از این مثال استفاده کرد:

فرض کنیم پادشاهی خزانه‌ای دارد که همه چیز در آن هست. این پادشاه به فرزندان خود که ذاتاً در نهایت جمال و کمالند اجازه داده است که هر چه میخواهند از این خزانه بی پایان استفاده کنند و لذا ایشان در اثر اتصال به آن خزانه صاحب مال نامتناهی شده اند.

و نیز به فرزندان خود اجازه داده است که در صورتی که بخواهند از افرادی از رعیت امتحان گرفته و ایشان را نیز به این خزانه متصل نموده و آنها نیز دارای مکنت نامتناهی گردند.

این فرزندان هم بر دیگران منت گذاشته و دیگران را با گرفتن امتحاناتی وارد این خزانه میکنند و آنها هم نامتناهی میشوند ولی؛

اولاً در مسیر حرکت به سوی عضویت در این خزانه آن فرزندان همیشه جلودارند و پس از قبولی این افراد هم ایشان از همه مقرب تر بوده و به عبارتی واسطه دربار پادشاهند (امامت و رهبری دیگران از ایشان است).

ثانیاً آن فرزندان ذاتا جمال و کمالی دارند که دیگران فاقد آن میباشند و قرب و عظمت ظاهری آنها بیش از دیگران است و دیگران هر کدام به حسب ذات خود دارای مرتبه ای از جمال و کمال و حسب و نسب میباشند یکی فرزند غلام و کنیز است و یکی ظاهری ناآراسته دارد و هر کدام از جهت ذات خود مراتبی دارند که هرگز به مرتبه فرزندان پادشاه نمیرسد.

با این حال درباره همه اعضاء این خزانه میتوان گفت که ایشان دارای قدرت و مکنت نامتناهی هستند و هر کدام از آنها هر چه بخواهد انجام میدهد و هر چه بخواهد میخرد و همگی به اعتبار اتصال به آن خزینه از محدودیت خارج میباشند.

پس تفاوتها همگی در جای خود محفوظ است ولی همگی از حیث دخول در عالم ولایت یکی و. یکسان هستند و البته همین دخول در عالم ولایت نیز خود در سایه راهنمائی و راهبری معصومین انجام پذیرفته است.

به همین جهت است که اولیاء الهی هر چه در مسیر قرب و کمال پیش میروند تواضع و ذلتشان در برابر اهل بیت علیهم السلام بیشتر میشود و عظمت ایشان را بیشتر بیان میدارند.

و اگر در جائی هم میگویند شیعیان مخلَص یا فلان کس در مقام و درجه امام معصوم علیه السلام است این سخن چیزی جز بیان روایات مبارکه خود اهل بیت علیهم السلام نیست که ناظر به جنبه فناء و عبودیت یا به تعبیری سیر طولی است.

پانویس

۱. روح مجرد، ص۵۷۳

۲. روح مجرد، ص۳۵۲

۳. نور مجرد، ص۲۶۳

۴. نور مجرد، ص۵۵۵-۵۵۸

حاج شیخ محمد حسن وکیلی
پاسخ:۲

درباره عرض حقیر سوء تفاهمی پیش آمده است و منظور بنده نسبت نقص علمی به اولیاء خدا نبود.

توضیح آنکه: یکی از مسائلی که معمولا مورد افراط و تفریط قرار میگیرد مسأله علم انسان کامل است. گروهی از اهل قصور انسان کامل (اعم از معصوم و غیرمعصوم) را فاقد علم نامتناهی می‌دانند و اعتقاد به علم معصوم به همه ماسوی الله را غلو می‌شمارند.

از سوئی عده ای از مدافعان قاصر عرفان و ولایت هم بر احاطه همه جانبه معصوم و دیگر کاملان بر همه حقائق پافشاری می‌کنند و هیچ نوع سلب علم را از آن ذوات نورانی نمی پذیرند. در کلمات این دسته دیده می‌شود که به افراط دچار شده و برای بالا بردن مقام انسان کامل و شیعیان مخلَص نیز ادعا می‌کنند که آنها همه چیز را می‌دانند و هیچ نوع علم از آنان سلب نمی‌شود و همه فتاوای آنان مطابق واقع است و تبدل نظر ندارند و مشورت حقیقی نمی‌کنند و ...

ولی هر دو گروه مخالف با نصوص صریح قرآن و روایات عمل می‌کنند و خود عرفا هم هیچ یک از این دو را قبول ندارند.

قرآن کریم صریح در آن است که برخی از علوم از وجود مقدس حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سلب می‌شود و آن حضرت آن را ندارند و خداوند در دوران نزول قرآن کریم با وحی آن را بر حضرت نازل می‌فرماید و علوم آن حضرت را افزایش می‌دهد و افزایش دائمی علم معصومین به حوادث کونی و افعال عباد و ... از مسلمات روایات است.در عین حال روایات در علم معصومین به همه چیز متظافر و به ادعائی متواتر است و در آیات قرآن هم اشاراتی به آن شده است.

راه حل این شبهه توجه به مراتب نفس انسان کامل است.

ما درباره یک شهید با زبان ساده میگوئیم: وی شهید شده است و نیز میگوئیم وی در نزد خداوند زنده است لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

گرچه این سخن از دید یک ماتریالیست تناقض است ولی از دید متدینین تناقضی ندارد چون می‌دانند وی دارای دو مرتبه است که یک مرتبه آن که بدنش باشد متصف به مرگ و شهادت است و مرتبه دیگر که روحش باشد متصف به حیات است.

نفس انسان کامل مراتب متعددی دارد که همگی خود اوست و هر کدام هم حکمی دارد. به اعتبار مقام باطنش که همان عالم اسماء و صفات است محیط به همه چیز است و می‌توان گفت: عندنا علم الاولین و الآخرین و به حسب مقام عالم مثال وی که مبدأ افعال عادی وی در زندگی دنیا است میتوان گفت که لو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر و ما مسنی السوء که دلالت بر عدم علم غیب اعم از استقلالی و غیراستقلالی دارد.

نکته مهم اینست نزول علم از باطن به ظاهر امام علیه‌السلام به اراده خود وی است و با صرف التفات (که البته نوع این التفات بسیار پیچیده است ) هر چه را بخواهند از باطن به ظاهر نزول میدهند و لذا میفرمایند: اذا شاءوا ان یعلموا علموا؛ که مراد علم در مقام ظاهر و عالم پائین است و البته جالب است که خود این اراده هم فانی در اراده خداوند است و آنها از خودشان اراده ای ندارند.

همه انسانهای کامل در این معنا با هم مشترکند. منتهی اراده خداوند برای هر ولی‌ای متفاوت است و لذا دائره علوم و افاضات ایشان در عالم ظاهر متفاوت است و برخی قدوۀ المکاشفین میشوند و برخی هیچ ظهوری در عالم کثرت نداشته و همیشه در همان باطن مستغرقند.

در اینجا دائره علوم اهل بیت علیهم السلام با دیگران به خوبی مشخص میشود ایشان چون اولا بیشترین سعه را دارند و ثانیا از جانب خداوند موظف به حفظ شریعت میباشند دائره علومشان در عالم کثرت قابل قیاس با دیگران نیست و حقائق را در مسائل کلی از باطن اخذ مینمایند و همیشه در این راستا عصمت دارند ولی اولیای دیگر نه آن سعه را دارند و نه چنین وظیفه ای دارند و لذا در عالم طبع از بسیاری از مسائل بی اطلاع میباشند و مطالبشان عین واقع نیست و لذا فتوایشان ممکن است مطابق با اصل شرع (و به اصطلاح کشف اتم محمدی صلوات الله علیه و آله)نباشد و ممکن است در امور عالم ظاهر مشورت نمایند و از دیگران سوال نمایند و یا حتی استخاره کنند و متوسل شوند و در نزد کسی درس بخوانند و ...

حتی درباره امام معصوم هم روایات دلالت دارد که آن حضرات نسبت به برخی از مسائل در مرحله عالم طبع بی اطلاع میباشندولی چون اراده ایشان فانی در اراده خداست همانجا هم که در عالم ظاهر از چیزی بی خبرند باز هم فعل ایشان عین حق است و از حیث آنکه موجب قرب به خداوند و مصلحت است با دیگر افعالشان تفاوت ندارد. مرحوم علامه طهرانی در این باره در عبارتی میفرمایند:

«وليكن نكته مهمّ اينجاست كه: ايشان كار ناصحيح نمى‌كنند؛ و خلاف حكمت و مصلحت انجام نميدهند، و بر ضرر و زيان بشر قدمى برنميدارند. چرا كه بنا به فرض، آنان اسم خدا هستند و خداوند كار بيهوده و عبَث و لغو و لهو نمى‌كند. كار اولياى حقّه خداوند بقدرى ظريف و لطيف و دقيق و بدون اسم و اثر و بروز و ظهور است كه گاهى خودشان هم از أفعال خود خبر ندارند، خودشان كار مى‌كنند و نفوسشان و مثالشان از آن مطّلع نيست. اگر ولىّ خدا را قطعه قطعه كنى و بندبندش را جدا كنى و پوستش را زنده از بدنش بيرون كشى، كار خلاف رضاى خدا انجام نميدهد.» [۱]

در هر حال آنچه مسلم است همه اولیاء به حسب مقام باطن و حقیقت هیچ نقصی در علمشان نیست و همه نیز به حسب عالم ظاهر در علمشان نقص هست و این معنا صریح آیات و روایات و تجارب خارجی است.

بر این اساس معلوم میشود که فعل و قول غیر معصومین که اراده الهی درباره ایشان بر آگاهی از همه مسائل علمی در عالم ظاهر تعلق نگرفته است؛ حجیت مطلقه ندارد. نمیشود به صرف اینکه مرحوم حضرت آقای قاضی (افاض الله علینا من برکات علومه) یک نظر علمی دادند پرونده بحث را در آن باب بسته و بپنداریم که دیگر مسأله تمام است. فرمایش مرحوم قاضی قدس سره در صورتی عین حق است که از باطن اخذ شده باشد و اگر در جائی این معنا را احراز کردیم که ایشان بر اساس رجوع به قلب و باطن خود مطلبی فرموده اند آن مطلب از جهت علمی ملحق به مسلمات شده و دیگر قابل نقد نیست گرچه احراز این مطلب در نهایت سختی است. و لذا به راحتی نیز نمیتوان به سخن یا فتوای اولیاء خدا انتقاد کرد چون شاید آن را از باطن اخذ نموده باشند.

در باب افعال هم چنین است. اگر بر فعلی ولی کامل الهی مداومت مینمود و میدانستیم که ریشه ظاهری ندارد میتواند دلیل بر حقانیت قرار گیرد ولی افعال عادی اولیاء خدا چنین نیست و همانطور که در یادداشت قبلی عرض شده است این مطلب از تمایزات مهم معصوم و غیرمعصوم است.

در فرمایش مرحوم علامه بنده چیز بیشتر از این ندیده ام.

نوع دیگری هم از عمل بر طبق ظاهر وجود دارد که شما هم اشاره فرموده‌اید و آن اینست که در عین علم کامل به مسأله در عالم ظاهر، در مقام عمل به حسب مصالحی بر حسب ظاهر عمل نمایند و آنچه میدانند را ابراز ننمایند که این مسأله نیز زیاد اتفاق می‌افتد و مسأله قضاوت معصومین میتواند از هر دو قسم باشد.

بنا بر این مقایسه موجود در کتاب نور مجرد هم خالی از اشکال است چون تفاوت معصوم و غیر معصوم فقط در دائره علم در مرتبه عالم ظاهر است نه در کیفیت آن.

قابل توجه است که در مقام هدایت و دستگیری نوعی عصمت برای اولیاء نیز وجود دارد که معنای آن با عصمت معصومین علیهم السلام متفاوت است و در یادداشت قبلی هم اشاره شده بود

پانویس

۱. روح مجرد، ص ۲۶۷