چرا فلاسفه و در درجهای بالاتر عرفا بعضاً مطالب خود را در کتب خویش طوری بیان میکنند که ظاهر مطلب کفر صریح و شرک صریح باشد یا مطالب را طوری بیان میکنند که در نگاه اول هر کسی بخواند قطع پیدا کند که مطلب غلط و حتی مطلب مزخرفی است؟! اما بعد که برای او جوانب امر آشکار میشود میبیند نه مطلب کفرآمیزی نیست و مطلب غلطی نیست بلکه می توان روی آن تأمل کرد.
به گمان حقیر در سوال مبالغه شده است. چون این مسأله غالبا اختصاص به مسائل توحیدی دارد نه همه مسائل. در مسائل عرفان عملی و ... مطالب عرفا بسیار ظاهرش آسان است و لذا مخالفان هم از آن زیاد استفاده مینمایند.
اما در مسائل توحیدی چهار جهت عمده ظاهرا وجود دارد:
جهت اول - الفاظ متعارف تاب انتقال دادن عمق مطالب توحیدی را ندارد و اگر انسان از تعابیر متعارف کمک بگیرد حقیقت مطلب با صراحت و روشنی تفهیم نمیشود.
مثلا اگر بخواهیم عمق مسأله توحید و فقر وجودی مخلوقات را بیان کنیم مجبور میشویم از تعابیری چون هیچ چیز جز خدا نیست و لا هو الا هو و ... کمک بگیریم البته با دهها توضیح و بیان.
جهت دوم - برخی از عرفا بنا داشتهاند مطالبشان حالت رمزی داشته باشد تا هر کسی متوجه نشود و لذا با عباراتی مبهم یا دارای ایهام آن را بیان مینمودهاند.
جهت سوم - برخی بنا را بر این داشتهاند که دافعه ایجاد کنند تا کسی به سراغ ایشان نیاید و لذا از روش ملامتیان استفاده نموده و تعابیری به کار میبرند که موجب دور شدن دیگران باشد.
این مطلب در برخی کتب آمده است ولی خیلی شائع نیست.
جهت چهارم - تقطیعها و شیطنتهای مخالفان عرفان چنین توهماتی را ایجاد میکند.
به گمان حقیر عامل اصلی مسأله اینست و گرنه کلمات عرفا اگر شیطنت مخالفان جاهل نباشد خودش اینقدر سوء تفاهم برانگیز نیست.
اگر بنا بر ترک انصاف باشد در قرآن کریم و روایات شیعی آن قدر مطالب هست که ظواهر بسیار بدی دارد و قابل سوء استفاده است که قابل حصر و احصاء نیست و لذا همین سوال شما را برخی از کسانی که مبتلا به سایتهای شبهه میباشند درباره قرآن کریم و روایات میپرسند که چرا خداوند در قرآن خود را متصف به مکر و غضب و داشتن دست و کرسی و عرش و ... نموده و چرا در روایات شیعی صفات خدائی برای اهل بیت علیهم السلام ثابت شده است و ...؟
اگر منتقدان از در انصاف وارد شوند و درباره این عبارات به جای هیاهو به دنبال قرائن فهم آن باشند همه این عبارات همراه با دهها قرینه است و جای ابهامی ندارد
به گمان حقیر در سوال مبالغه شده است. چون این مسأله غالبا اختصاص به مسائل توحیدی دارد نه همه مسائل. در مسائل عرفان عملی و ... مطالب عرفا بسیار ظاهرش آسان است و لذا مخالفان هم از آن زیاد استفاده مینمایند.
اما در مسائل توحیدی چهار جهت عمده ظاهرا وجود دارد:
جهت اول - الفاظ متعارف تاب انتقال دادن عمق مطالب توحیدی را ندارد و اگر انسان از تعابیر متعارف کمک بگیرد حقیقت مطلب با صراحت و روشنی تفهیم نمیشود.
مثلا اگر بخواهیم عمق مسأله توحید و فقر وجودی مخلوقات را بیان کنیم مجبور میشویم از تعابیری چون هیچ چیز جز خدا نیست و لا هو الا هو و ... کمک بگیریم البته با دهها توضیح و بیان.
جهت دوم - برخی از عرفا بنا داشتهاند مطالبشان حالت رمزی داشته باشد تا هر کسی متوجه نشود و لذا با عباراتی مبهم یا دارای ایهام آن را بیان مینمودهاند.
جهت سوم - برخی بنا را بر این داشتهاند که دافعه ایجاد کنند تا کسی به سراغ ایشان نیاید و لذا از روش ملامتیان استفاده نموده و تعابیری به کار میبرند که موجب دور شدن دیگران باشد.
این مطلب در برخی کتب آمده است ولی خیلی شائع نیست.
جهت چهارم - تقطیعها و شیطنتهای مخالفان عرفان چنین توهماتی را ایجاد میکند.
به گمان حقیر عامل اصلی مسأله اینست و گرنه کلمات عرفا اگر شیطنت مخالفان جاهل نباشد خودش اینقدر سوء تفاهم برانگیز نیست.
اگر بنا بر ترک انصاف باشد در قرآن کریم و روایات شیعی آن قدر مطالب هست که ظواهر بسیار بدی دارد و قابل سوء استفاده است که قابل حصر و احصاء نیست و لذا همین سوال شما را برخی از کسانی که مبتلا به سایتهای شبهه میباشند درباره قرآن کریم و روایات میپرسند که چرا خداوند در قرآن خود را متصف به مکر و غضب و داشتن دست و کرسی و عرش و ... نموده و چرا در روایات شیعی صفات خدائی برای اهل بیت علیهم السلام ثابت شده است و ...؟
اگر منتقدان از در انصاف وارد شوند و درباره این عبارات به جای هیاهو به دنبال قرائن فهم آن باشند همه این عبارات همراه با دهها قرینه است و جای ابهامی ندارد