در دنيايى كه ما زندگى مىكنيم ظلم همه جا را فراگرفته، انسان و حيوان هر قدر كه از دستشان مىآيد مظلوم را مىكوبند و يا بدون ظالم بعضىها مظلوماند مانند مريضى بچه و مانند آن. حيوانى را مىبينيم كه بدون هيچگونه گناهى شكار حيوان قوىتر از خود شده و در دست آن به بدترين شكلى جان مىدهد.
آقايى مىگفت: وقتى حيوان كوچكى توسط حيوان بزرگترى خورده مىشود تكامل پيدا مىكند (يعنى گوشت حيوان ضعيف جزء حيوان قوى شده، كاملتر مىشود) گوشت گربه جزء گوشت سگ شدن چه تكاملى است؟
مىگويند مالك همه چيز خداست و همه ملك اوست، خودش مىداند. من هم مىدانم كه خودش مىداند، اما مسئله اين است كه قرآن مجيد صراحت دارد بر اينكه خدا اصلًا ظلم نمىكند.
و باز مىگويند خود مظلوم تقصير كار است. بچه شش ماهه چه تقصيرى مىتواند داشته باشد؟ و اگر پدر و مادرش مقصر است پس چرا جريمهاش را اين پس بدهد؟ و اگر در قيامت عوض داده خواهد شد، آيا براى آن كبوتر كه شكار شده عوض هم هست؟
خلاصه عرض بنده و ناراحتيم از اين است:
۱. در دنيا ظلم هست و اكثراً قصاص هم نمىشود؛
۲. مبادا اين كار در آخرت نيز باشد و براى آنها (حيوانات) كه مظلوم مىشوند در روز جزا پاداشى نباشد. چرا ظلم مىشود در حالى كه ظلم از اول كار غلطى است.
منبع: بررسي هاي اسلامي، ج۲، ص: ۱۹۶ تا ۱۹۹
مرقوم داشته بوديد: «در دنيايى كه ما زندگى مىكنيم ظلم همه جا را فراگرفته، انسان و حيوان هر قدر كه از دستشان مىآيد مظلوم را مىكوبند و يا بدون ظالم بعضىها مظلوماند مانند مريضى بچه و مانند آن. حيوانى را مىبينيم كه بدون هيچگونه گناهى شكار حيوان قوىتر از خود شده و در دست آن به بدترين شكلى جان مىدهد.»
مقدمتاً و پيش از ورود در بحث بايد توجه داشت كه نظام آفرينش براساس عليت و معلوليت گذاشته شده و جهان ماده با اصولى تكوينى استثناناپذير اداره مىشود نه با عواطف و احساسات؛ مثلًا خاصيت آتش سوزانيدن است، دامن پيغمبرى باشد يا لباس ستمگرى. حيوانات درنّده و مرغهاى شكارى گوشتخوارند كه اگر نخورند مىميرند و اين حق را با تجهيزات بدنى آفرينش به آنها داده و مسئوليتى در اين باب ندارند، چنان كه انسان نيز با گوشت حيوان تغذيه مىكند و وجداناً مسئوليتى حس نمىكند.
بنابر آنچه گذشت، ظلم (به معناى تجاوز به حق غير و يا تبعيض در اجراى مقررات) در خارج از جامعه انسانى وجود ندارد و ناملايماتى را كه در حوادث مشاهده مىشود نبايد ظلم ناميد بلكه «شرّ» هستند كه نسبت به علت پيدايش خود،
«خير» مىباشند و نسبت به مورد عمل شرّ و علت، نظر به اقتضاى وجودى خود حق عملكرد دارد. بيمارى بچه شش ماهه ظلم نيست بلكه شرّ و محروميتى است كه بر اثر پيدايش اسباب مرض به وجود آمده است.
ناملايم و ناگوارى كه گربه در چنگال سگ مىبيند شرّ است نه ظلم، و در عين حال خود گربه همان رويه را در مورد موش اجرا مىكند و روا مىبيند.
آرى، نوع انسان كه فعاليت حياتى خود را در شعاع خواستهاى نفسانى و براساس عواطف و احساسات و از مجراى اختيار انجام مىدهد بر اثر اينكه در زندگى نيازمندىهاى بىشمار و متنوع دارد و به تنهايى نمىتواند زندگى نمايد، ناگزير زندگى اجتماعى را اختيار نموده و طبعاً براى استقامت اجتماع خود يك سلسله مقررات لازمالرعايه را پذيرفته كه به موجب آنها منافع هر يك از اجراى اجتماع طبق وزن اجتماعى كه دارد حفظ شده و حقوق لازمالرعايهاى براى او تثبيت گرديده كه حفظ آنها طبق مقررات لازم و تعدى بر آنها و ابطال آنها ممنوع مىباشد. همين تعدى و تجاوز بر حقوق وضعى و قراردادى است كه ظلم ناميده شده و جرم و جنايت شمرده مىشود و محصل آن اين است كه كسى بدون اينكه حقى داشته باشد به حق ثابت كسى ديگر تجاوز نموده، ابطالش كند.
از اين بيان روشن مىشود كه ظلم در خارج از محيط اجتماعى انسان مصداق ندارد و در هرحال ظالم بايد حق تجاوز نداشته باشد.
بنابراين تأثيرات ناگوار علتهاى تكوينى كه آفرينش با آنها مجهزشان كرده و حق دارد، شرّ است نه ظلم و همچنين انسانى كه براى دفاع از حقى مهمتر، حق غير مهم را ابطال كند شرّ است نه ظلم و همچنين قصاص معادل ظلم كه از ظالم گرفته شود، براى ظالم شرّ است نه ظلم.
«فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ»[۱] و همچنين است نوع مصيبتها و ناگوارىها كه به خداى متعال نسبت داده مىشود، چنان كه اشاره خواهد شد.
مرقوم داشته بوديد: «آقايى مىگفت: وقتى حيوان كوچكى توسط حيوان بزرگترى خورده مىشود تكامل پيدا مىكند (يعنى گوشت حيوان ضعيف جزء حيوان قوى شده، كاملتر مىشود) گوشت گربه جزء گوشت سگ شدن چه تكاملى است؟»
اين بيان، نظرى است فلسفى و صحيح و از فروع نظريه «حركت جوهرى» مىباشد ولى چون فنّى است و دامنهدار، ايراد آن در يك نامه و دو نامه امكانپذير نيست.
مرقوم داشته بوديد: «مىگويند مالك همه چيز خداست و همه ملك اوست، خودش مىداند. من هم مىدانم كه خودش مىداند، اما مسئله اين است كه قرآن مجيد صراحت دارد بر اينكه خدا اصلًا ظلم نمىكند.»
بيان صحيح مطلب اين است كه در جهان آفرينش هرچه هست و هرچه كمالى كه فرض شود ملك مطلق خداى آفريدگار است از جزئى تا كلى عطيّه و بخشش اوست بدون اينكه موجودى از راه استحقاق حقى به عهده خدا داشته باشد كه او را ناگزير به عطيه و بخشش بنمايد و نه علتى مىتوان فرض كرد كه در خداى متعال تأثير كرده، او را ناچار به فعل يا ترك كند و هر حقى فرض شود جاعل و مالك حقيقى آن خداست، در همين صورت در مصيبت و ناگوارى كه از ناحيه خداى متعال به مخلوقى از مخلوقات برسد، خداوند حق آن را دارد و آن مخلوق در آن باره حقى عليه خداى متعال ندارد (ويعفلاللَّه مايشاء) پس آن امر اصولًا ظلم نخواهد بود نه اينكه ظلم است و از خدا مذموم نيست.
منتهى اينكه نعمت و عطيّه خداوندى رحمتى است كه نازل مىكند و نقمت و مصيبت، نفرستادن رحمت كه امر عدمى باشد چنان كه مىفرمايد:
«ما يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها وَ ما يُمْسِكْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ»[۲] .
آرى در صورتى كه به كسى حقى اعطا فرمايد ابطال آن حق بدون مجوز ظلم است و خداوند از آن منزّه مىباشد چنان كه مثلًا به انسان به عنوان هدف وجود و هستى، صلاحيت سعادت و وعده بهشت بدهد، بعد از آن بىجهت گرفتار عذاب ابدى كند، اين ظلم است و خداوند منزّه از آن است بلكه انسان است كه نافرمانى كرده، خود را گرفتار عذات ابدى مىكند، چنان كه مىفرمايد:
«إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»[۳]
و مىفرمايد: «فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[۴] .
مرقوم داشته بوديد: «و باز مىگويند خود مظلوم تقصير كار است. بچه شش ماهه چه تقصيرى مىتواند داشته باشد؟ و اگر پدر و مادرش مقصر است پس چرا جريمهاش را اين پس بدهد؟ و اگر در قيامت عوض داده خواهد شد، آيا براى آن كبوتر كه شكار شده عوض هم هست؟»
نسبت دادن تقصير به بچه شش ماهه يا به پدرش دليلى قابل توجه ندارد، اگرچه به نص قرآن كريم در آيه «وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ»[۵] گاهى ظلم انسان به اولاد خودش منعكس شده، در ايشان ظهور مىكند ولى در اين صورت گرفتارى بچه همان ظلم پدرش است نه جريمه ظلم پدر.
و اما پاداش حيوانات گرفتار؛ در روز جزا طبق نص قرآن كريم براى حيوانات نيز حشر است، «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ»[۶] ولى جريان تفصيلى حشر آنها بيان نشده و در بعضى از اخبار هست كه خداوند روز قيامت از حيوان شاخدار قصاص حيوان بىشاخ را مىگيرد. و روى هم رفته از كتاب و سنت درمىآيد كه در جهان آفرينش و نظامى كه در آن جارى است واقعهاى بىمصلحت نيست، خواه ما بدانيم يا ندانيم.
مرقوم داشته بوديد: «خلاصه عرض بنده و ناراحتيم از اين است: ۱. در دنيا ظلم هست و اكثراً قصاص هم نمىشود؛
۲. مبادا اين كار در آخرت نيز باشد و براى آنها (حيوانات) كه مظلوم مىشوند در روز جزا پاداشى نباشد. چرا ظلم مىشود در حالى كه ظلم از اول كار غلطى است.»
اما اينكه فرمودهايد اكثراً در ظلم قصاص نمىشود، اكثر آنچه ظلم ناميدهايد، شرّ است نه ظلم و قصاص در ظلم است نه در مطلق شرّ و در مورد شرور مصالح و حكمى است راجع به نظام آفرينش عموماً يا خصوصاً و در مواردى كه حقيقتاً ظلم است و پايمال مىشود، اگر قصاصى در دنيا هست فبها و اگر در دنيا نشد. طبق وعدههاى صريح خداوندى در آخرت خواهد بود؛ «إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ»*.
و اما اينكه براى حيوانات مظلوم در روز جزا پاداشى هست يا نه؟ خداوند عزّ اسمه روز جزا را «يومالدين» و روز جزا ناميده و حشر حيوانات را صريحاً تذكر داده و لازمه آن پاداش مىباشد ولى چگونگى حكمى را كه خواهد فرمود براى ما بيان نفرموده است. همين قدر فرموده است كه «لا ظُلْمَ الْيَوْمَ» [۷].
والسلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
ذوالقعده ۹۶ ه.