اینکه مقام معظم رهبری گفتن "فلز شیخ مجتبی و فلز امام یک فلز بود" چطور قابل توجیه است با اینکه آشیخ حکم به تکفیر عرفا از جمله امام داده باشند؟
بخش دوم سوال
این مورد را چطور توجیه میفرمایید؟ :
اولا آشیخ از نظرات امام به قطع مطلع بوده پس با فهم شما ( دقت کنین فهم ناقص شما) از کلام آشیخ باید امام کافر و ملحد باشه. ولی همین آشیخ میاد از مرجعیت امام بر شیعیان تمام قد دفاع میکنه ( از مرجعیت یک ملحد!!!!) و پس از ۱۵ خرداد که امام در مظلومیت بودن و احتمال به قدرت رسیدنشون هم نمیرفت جمع کثیری از شاگردانشون رو از مشهد بر میدارن و به قم و ملاقات امام (ملحد!!!) میرن و کلی با هم لاو میترکونن و همدیگه رو تایید میکنن و پشت سر هم نماز میخونن و... بعدم تا آخر مدافع انقلاب این ملحد!!!! باقی میمونن.
از شاگردان آشیخ هم نه تنها کسی متعرض نمیشه که چرا به این ملحد انقدر ارادت داری ؟ بلکه اتفاقا شدید هم طرفدار این ملحد بودن از جمله مرحوم فردوسی که خانهزاد آشیخ هست پیشکار امام هم میشود و...
بخش سوم سوال
این مورد را چطور توجیه میفرمایید:
تکفیر فرد و تکفیر عقیده دو تا بحثه و به نظر این بزرگان امثال امام گرچه ممکنه اندیشه ای از اندیشه هاشون اشتباه باشه ولی چون ملتزم به لوازم اون اندیشه نیستندو نه تنها ملحد و کافر نمیشن بلکه پشت سرشون نماز میخونن و از مرجعیت و زعامتشون بر کل شیعیان دفاع هم میشه و در راهشون کشته شدن شهادته و... اینه که حضرت آقای خامنه ای میفرمایند با وجودی که اختلافاتی در عقیده با هم داشتند ولی فلز آشیخ مجتبی و فلز امام یکی بوده.
جوابش آنست که فلز مرحوم قزوینی که کنایه از قابلیت ایشان است عالی بوده است و.لی این فلز گاهی در دست کیمیاگری چون مرحوم شاهآبادی میافتد و رهبر فقید انقلاب از آن درست میشوند و. گاهی مثل مرحوم قزوینی در دست دیگران میافتد و از تعلم معارف عالیه محروم شده و با عقائدی ناقص از دنیا رخت بر میبندد. تفاوت در فعلیتهاست نه در قابلیتها گرچه مرحوم قزوینی نیز به یقین بسیار بزرگوار بوده و مراحل ارزشمندی از تقوا و تهذیب نفس را حائز بودند.
بخش دوم سوال
هیچ دلیلی نیست که ایشان در سال ۴۲ از نظرات رهبر فقید انقلاب مطلع بودهاند، ایشان در آن زمان فقط به عنوان مدرس فلسفه شناخته میشدند و گرایشهای عرفانیشان مخفی بوده است. تازه به خاطر همین مسأله در کتاب متأله قرآنی میگوید ایشان پس از روزهائی بسیار بحث دو نفره با آقای حکیمی قانع شدند که از نهضتی که جلودارش فیلسوف است دفاع کنند.(متاله قرآنی، ص۱۵۲)
یکی از فضلای مشهد نقل کردند که «اوائل انقلاب به مرحوم میرزا جواد آقا عرض کردم شما کتابهای آیت الله خمینی را مثل سرالصلوة و چهل حدیث که چاپ شده دیدهاید و باز هم از ایشان دفاع میکنید؟ گفتند یک نفر برایم آورده ولی گذاشتهام در آن کمد و لایش را باز نکردهام تا ارادتم از ایشان کم نشود.»
این دست حکایات – علاوه بر نشان دادن تقوای مرحوم میرزا - نشان میدهد که اطلاع این بزرگان از مرام فکری رهبر فقید فقط در حد کتاب کشف الاسرار بوده که آن روز طبع شده بوده است و نه بیشتر و لذا پس از نامه ایشان به گورباچف بسیاری از ایشان به اعتراض برخاستند چون دفاع ایشان از محییالدین خلاف انتظارشان بود که حکایاتش مفصل است.
بخش سوم
تکفیر شخص غیر از تکفیر عقیده است و حقیر هم مطلعم ولی شما عبارات مرحوم قزوینی را در بیان الفرقان ندیدهاید. ایشان میفرماید قائلان به وحدت وجود حتی اگر شبهه هم داشته باشند باز هم کافرند و این نظر میرزای اصفهانی و بسیاری از بزرگان تفکیک است. جهت اطلاع به یادداشت هشدار خطر تفکیکیان تکفیری مراجعه بفرمائید.
ضمناًتعابیرتان تند و ناصواب بود بنده فقط یک موردش را که درباره حضرت آیت الله خامنهای بود اصلاح کردم و مابقی را به همان شکل که نگاشته بودید باقی گذرادم.
با اینکه معلوم است در میان تفکیکیان رشد کردهاید باز هم همّت شما بسیار قابل تقدیر و تشکر است که حاضر شدهاید به دنبال حقیقت گشته و برای فهم آن تلاش بفرمائید. کاری که در میان تفکیکیان به ندرت به چشم میخورد.