چرا دستورهاي ديني، براي شب زندهداري و سحر، اهميت بسياري قائل شده است؟
منبع: نسيم انديشه دفتر اول - صفحه ۱۴۵ و ۱۴۶
هنگام روز مشاغل انسان زياد است:
(إنّ لَكَ فِي النّهارِ سَبحاً طَويلاً).[۱]
رفت و آمد، گفت و گو، ديد و بازديد و...؛ امّا هنگام سحر آرامش به انسان باز ميگردد و با كسي گفت و گويي ندارد. كسي هم مزاحم نيست و ميتواند با دوست حقيقي خود گفت و گو كند:
(إنَّ ناشئةَ اللَّيلِ هِي أشَدُّ وَطْئاً وَ أقْوَمُ قِيلاً).[۲]
البته ذكر سحر، تنها روزي كساني است كه روزها مزاحم را به درون راه نميدهند. سخن گفتن با خدا به سبكبالي نياز دارد، پس بايد به گونهاي برنامهريزي كنيم كه بتوانيم هنگام سحر، سبكبال در محضر دوست حاضر شويم.
گفتن، شنيدن و بحث درباره مسائلي كه به ما مربوط نيست، سودي ندارد در قرآن كريم آمده است:
عدهاي زندگي هرج و مرج دارند: (فَهُمْ فِي أمْرٍ مَريج)[۳] ؛ مريج يعني هرج و مرج.[۴] اين افراد در خواب هم اضغاث احلام ميبينند.
اگر انسان باغي از سبزي و خوراكي داشته باشد و علفهاي هرز آن را وجين نكند، هنگام برداشت، از هر دسته هزار برگي سبزي، تنها ۵ يا ۶ برگ خوراكي نصيبش ميشود.