عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

از نگاه قرآن حقیقت مرگ چیست؟

از نظر عرفاني حقيقت مرگ چيست؟

آیت الله جوادی آملی
پاسخ:۱

منبع: نسيم انديشه دفتر اول - صفحه ۱۷۴ تا ۱۷۷


مرگ عصاره زندگي انسان است. مسئله مرگ در فرهنگ انبياي الهي به معني مردن انسان نيست؛ بلكه مرگ به معني ميراندن مرگ است كه بين اين دو مسئله فرق بسيار است، زيرا كسي كه مي‌گويد من مي‌ميرم و نابود مي‌شوم، يا پوچ خواهد بود يا بي‌بند و بار، يا هميشه نا اميد است يا باري به هر جهت، زيرا در نظر او پايان زندگي نابودي است، پس بايد از لذت زودگذر دنيا استفاده كرد؛ براي او حلال و حرام، زشت و زيبا، غيرت و مسئوليت و بي‌تعهدي يكسان است. او مي‌گويد: عاقبت زندگي نابودي است.

انبيا به ما آموخته‌اند كه انسان مرگ را مي‌ميراند، و آن را تسليم خود مي‌كند. قرآن كريم وقتي از مرگ سخن به ميان مي‌آورد، خطاب به ما مي‌فرمايد: «شما مرگ را مي‌چشيد»؛ (كلّ نفسٍ ذائقة الموت)[۱]، اگر انسان تشنه باشد، ليواني آب يا شربت مي‌نوشد؛

[۱] ـ سوره انبياء، آيه ۳۵.

آيا شما اين شربت را محو كرده‌ايد، يا شربت شما را محو كرده است؟ شما اين ليوان آب را از بين برده‌ايد يا اين ليوان آب شما را؟ شما او را هضم كرديد، يا او شما را؟ قرآن كريم مي‌فرمايد: انسان مرگ را مي‌چشد.

مرگ به معني تحول و تغيير است و انسان تغيير، تحول و دگرگوني را مي‌چشد، و آن را محو مي‌كند و خود به ثبات مي‌رسد.

وانگهان نور به آفاق دميم از دل خويش

چون به خورشيد رسيديم غبار آخر شد

ما براي هميشه زنده‌ايم؛ اگر بزرگان ادب پرور گفته‌اند: ما وقتي مي‌ميريم و به خورشيد مي‌رسيم و ديگر بي‌غبار زندگي مي‌كنيم؛ يعني ما به دار القراري مي‌رسيم كه قرآن وعده داده است. اكنون ما در عالم حركت، سيّال و سيّاريم و در دار القرار آرام مي‌گيريم. ما مرگ را هضم مي‌كنيم؛ نه اينكه مرگ ما را هضم كند و از بين ببرد.

مرگ به معني تحوّل، هجرت و جا به جا شدن است؛ ما به جايي مي‌رسيم كه جا به جا شدن، تحول و دگرگوني را هضم مي‌كنيم و به ثبات مي‌رسيم. تفاوت اين روحيه با آنچه مرگ را نابودي مي‌داند، از زمين تا آسمان است.

آنچه شما در جوانهاي غرب مي‌بينيد، پوچي و بي‌بند و باري است. آنها مرگ و پايان زندگي دنيايي را نابودي مي‌دانند و خيال مي‌كنند كه انسان چون درختي است كه خشك مي‌شود و از بين مي‌رود، چون خود اكنون يك زندگي گياهي دارند؛ يعني خوب خرامانند، تغذيه مي‌كنند، بالنده‌اند، رشد مي‌كنند و... كسي كه در اندازه يك حيات گياهي فكر مي‌كند، پاياني جز حيراني ندارد و پس از ۶۰ يا ۷۰ سال زندگي، يا احساس پوچي مي‌كند يا باري به هر جهت مي‌شود؛ امّا اگر جهان‌بيني انسان اين بود كه «مرغ باغ ملكوتم» و وقتي مي‌ميرم، اين قفس مي‌شكند و از قفس تن و طبيعت آزاد مي‌شوم و به ملكوت پر مي‌كشم، به اين بيان قرآني مي‌رسد: (وَ سارعوا إلي مغفرةٍ من ربّكم و جنّة عرضها السموات والأرض... ). [۱] در روايات آمده است كه اگر تمام اهل زمين مهمان يك بهشتي باشند، باز هم او جا دارد [۲]، يعني خانه او آنقدر وسيع است كه اگر شش ميليارد جمعيت كره زمين مهمان او باشند، باز هم جا دارد.

روح ما فوق العاده وسيع است؛ ما در اين پيكر خاكي خلاصه نمي‌شويم. اين پيكر خاكي گوشه‌اي از آن حيات انساني است. انسان نبايد اين عظمت را بيهوده به هدر بدهد و رايگان بفروشد. ان‌شاءاللّه وجود مبارك ولي عصر(ارواحنا فداه) اين معاني را براي ما تبيين مي‌كنند.

پس اگر براي ما روشن شد كه ما مرگ را مي‌ميرانيم، نه مي‌ميريم، تحول و دگرگو ني را از پاي در مي‌آوريم، نه از پا درمي‌افتيم، آن گاه درست مي‌انديشيم و مي‌گوييم كه هر كاري كه انجام مي‌دهيم، بايد با ابد و ابديت ما سازگار باشد. وجود مبارك ولي‌عصر عج الله تعالی فرجه الشریف هنگام ظهور اين معارف را به ما القا مي‌كند. وقتي اين معارف به ما القا شد، امور مادي ديگر جاذبه‌اي براي ما ندارد. آن‌گاه نه ظلم مي‌كنيم، و نه زير بار ظلم مي‌رويم. چنين جهاني پر از عدل و داد مي‌شود. اولين كار حضرت نيز تقويت بنيه فرهنگي جامعه است؛ يعني جهان‌بيني باز به انسان مي‌دهد.

بزرگان ما آن‌چنان بر مرگ مسلط هستند كه مي‌گويند: اي مرگ! اگر نمرده‌اي، مرا درياب؛ مبارز مي‌طلبند. يك پهلوان جهاني براي مبارزه، جهان پهلوان مي‌طلبد. اين مرگ كجاست كه من او را از پاي درآورم. اي مرگ اگر نمرده‌اي مرا درياب. چون من مي‌خواهم از اين زندان آزاد بشوم.

مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك

چند روزي قفسي ساخته‌اند از بدنم[۳]

من مي‌خواهم از اين زندان بيرون بيايم؛ پس ما با اين انگيزه و اين جهان بيني همراه هستيم.

پانویس

۱. سوره آل عمران، آيه ۱۳۳.

۲. ر.ك: تفسير نور الثقلين، ج ۵، ص ۲۴۶.

۳. منسوب به مولوي.